گونه شناسى اندیشه منجىِ موعود در اسلام

گونه شناسى انديشه منجىِ موعود در اسلام

در ابتدا گونه شناسى اندیشه منجىِ موعود در ادیان چنین است: – داراى جنبه الوهى (مانند مسیح براى مسیحیان و میتریه، براى موعود شخصى بوداییان مهایانه)
– موعود بشرىِ صرف (مانند سوشینت براى زرتشتیان)
– به لحاظ ماهیت موعود غیرشخصى (مانند آرمان صلح کلّى جهانى در آیین هاى دائو و کنفوسیوس)
– گونه هاى اندیشه منجى موعود نجاتبخشى فردى (همچون موعود بودایىِ مهایانه)
به لحاظ کارکرد نجاتبخشى جمعى
اما موعود نجاتبخش جمعى را به ملاحظات مختلف مى توان دسته بندى کرد:
نجاتبخش صرفاً اجتماعى (همچون موعود برخى ادیان سرخپوستى و افریقایى)
۱) به لحاظ کارکرد اجتماعى
نجاتبخش معنوى و اجتماعى (مانند موعود اسلامى شیعى)
نجاتبخش صرفاً معنوى (مثل موعود آیین بوداى مهایانه)
موعود قوم مدار (همچون موعود یهودیت و صهیونیزم)
۲) به لحاظ فراگیرىِ رسالت
موعود جهانشمول (مانند موعود آیین هاى اسلام شیعى، هندو، بودا، زرتشتو…)
آرمانشهرگرا (مثل موعود یا آرمان افلاطون) رو به گذشته بهشت گرا
۳) به لحاظ آرمان باستان گرا (همچون موعود یا آرمان کنفوسیوس)
موعود پایانى (همچون مهدى(علیه السّلام) ، به مفهوم شخصى، و نه نوعى)
رو به آینده موعود مقطعى (همچون مهدى،درمفهوم نوعى اش،نزدبرخى اهل سنّت ویاموعودزرتشتى)
داراى کارکردکیهانى (مثل موعوداسلامى وهندویى که به نوعى باپایان عالم وتحولاتى درکل جهان مربوط است)
۴) به لحاظ کیهانشناختى
بدون کارکرد کیهانى
اکنون اگر بخواهیم اندیشه منجى موعود را در هر دینى که مانند اسلام دربردارنده مذاهب مختلف با منابع حجیّت و دیدگاه هاى خاص خود است، با چنین رویکرد گونه شناسانه اى بکاویم منطقاً دو راه پیش رو داریم. یکى آن که این اندیشه را در هسته مشترکى از منابع حجیت دینى ، مثل قرآن و احادیث نبوى (صلى الله علیه و آله) بررسى کنیم، و دیگرى این که، آن را در هر یک از مذاهب و یا مکتب ها جداگانه وارسیم. و چون این هر دو راه مکمل یکدیگر است، بنا به اهمیت موعود باورى در اسلام، در این بخش هر دو را، اما به اجمال، طى کرده ایم. اما در این میانه، اقدام سومى نیز صورت گرفته تا میزان اهمیت، جایگاه و فراگیرى آموزه مهدویت در تفکر اسلامى و جهان اسلام آشکارتر گردد. به این منظور بازتاب آموزه اولیه موعود را در تاریخ تحولات سیاسى ـ اجتماعى اسلام به اختصار مرور کرده ایم.

وبعد سرچشمه هاى اندیشه منجى موعود در قرآن و سنّت نبوى(صلى الله علیه وآله)
 
در قرآن آیاتى چند در موضوعاتى مثل حتمى بودن غلبه نور الهى، بر آموزه موعود دلالت توانند کرد. اما برخى دیگر دلالت مستقل ترى بر حتمى بودن وقوع حادثه اى از این دست دارد، هرچند که این آیات نیز از بیان کم و کیف ماجرا ساکت است، و مهم تر این که صراحت کافى دراین که مصداق آن وعده ها همانا ظهور منجى جهانى اسلام، مهدى موعود(علیه السّلام) ، باشد ندارد. با وجود این به نظر مى رسد حداقل سه آیه زیر را بتوان سرمنشأ قرآنى موعودباورى مسلمین دانست:
۱. «به تحقیق ما در زبور، پس از ذکر، نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
۲. «خدا به کسانى از شما که ایمان آورند و اعمال صالح انجام دهند وعده داده است که ایشان را در زمین جانشین گرداند، چنان که پیشینیان ایشان را جانشین ساخت، و دینى را که براى ایشان پسندیده پایدار سازد و ایشان را از پسِ ترس شان به ایمنى برگرداند تا مرا بپرستند بى آن که چیزى را شریک من گیرند…».
۳. «و اراده ما این است که بر کسانى که در زمین مستضعف واقع شده اند منّت گذاریم و ایشان را امامان و وارثان قرار دهیم و در زمین به ایشان دولت بخشیم…».
گرچه در تفسیر و فهم این آیات بحث هایى هست، و هرچند که نقش اصلى را در اعتبار و اصالت آموزه مهدویتْ اخبار و روایات برعهده دارد، امّا، به هرحال نقش بنیادین این آیات را درشکل گیرى آموزه موعودنجاتبخش ومبانى نظرىِ آن نمى توان نادیده گرفت.
این احتمال آن گاه تأیید مى شود که فراگیرى و عمومیت موعود باورى در میان ارباب مذاهب اسلامى و توده مسلمین و نیز تمسک آنان به این آیات در تبیین کلامى اندیشه مهدویت آشکار گردد.
اگر از اختلاف نظر تفسیرى درباره شأن نزول و مصادیق تاریخى این آیات چشم پوشیم، قدر متیقّن از این آیات این سنّت قطعى و وعده تخلف ناپذیر خداست که مؤمنانِ درست کردارِ خویش را، که بنا به شرایطى در ضعف و فتور سرکرده و صبر کرده اند، به نصر و ظفر رساند و ایمنى بخشد و دین پسندیده اش را پایدار سازد تا شرایط زیست موحدانه براى آنان فراهم آید.
از این قدر متیقن مى توان تحقق نوعى نجات سیاسى ـ اجتماعى به همراه اوضاع و شرایطى براى حیات دینى پایدار، مطمئن و متعالى را نتیجه گرفت. این مقدار هرچند تا موعودباورىِ تمام عیار فاصله بسیار دارد، اما به خوبى مستمسک اعتقادات گسترده درباره موعود در میان شمار کثیرى از مسلمانان گشته است. بدیهى است دیگر داده ها و اجزاى آموزه مهدویت برگرفته از حدیث نبوى، و در موارد خاص تر، از مصادر حجیت شرعى نزد مذاهب مختلف بوده است.
پس از قرآن، اگر بخواهیم اصالت و اعتبار آموزه مهدویت را در اسلام پى بگیریم، باید سرچشمه هاى این آموزه را در حدیث نبوى بازجوییم. در این گام اگر بتوانیم آنچه از حدیث نبوى که تا جاى ممکن مقبولیت بیشترى در میان عموم مسلمین داشته باشد را براى وارسى برگزینیم، مى توانیم امیدوارتر باشیم که سخن ما در باب «موعود باورى اسلامى» به مسّماى خود نزدیکتر است. بنابر یک بررسى نقادانه، تعداد ۳۳۸ حدیث از پیامبر اسلام درباره «مهدى موعود» در منابع روایى نقل شده است، که از این میان دست کم ۴۶ روایت و اثر از حیث مبانى حدیث شناسى از اعتبار علمى کافى برخوردار است، و به اصطلاح «صحیح»، یا حداقل «حسن» محسوب مى شود.
بدون شک این میزان روایت درباره «مهدویت» نه تنها از اصالت و اهمیت این آموزه در اسلام حکایت دارد، بلکه از این بابت اسلام را در زمره جدى ترین ادیان منجى باور قرار مى دهد.
اگر با اندکى تسامح همین ۴۶ روایت نبوى را حداقل مشترک پذیرفته شده میان بیشتر فرقه هاى اسلامى بینگاریم، مى توانیم محتواى آن را نیز فى الجمله به عنوان قدر مشترک آموزه مهدویت در سنت اسلامى برشناسیم.
این مقدار اطلاعاتِ مستند به منابع اولیه دینى، حداقلِ آن چیزى است که در میان قاطبه مسلمانان در باب مهدى موعود مطرح است، اما از آن رو اهمیت دارد که با غمض عین از برخى اختلافات جزئى، مورد وفاق و داراى اعتبار نزد فرقه هاى عمده اسلامى، اعم از شیعى و سنى، است. با وجود این حجم از روایاتِ غیرقابل انکار در مجامع روایى، جایگاه اندیشه منجى موعود اسلامى، که به طور خلاصه از آن با عنوان «مهدویت» یاد مى کنند، نزد همه فرقه هاى اسلامى در یک سطح نیست. از این رو، گام دوم این بررسى، یعنى بازشناسى رأى ارباب مذاهب درباره «مهدى»، ضرورت مى یابد. اما شاید مناسب تر آن باشد که بازتاب و نتایج عینى این اندیشه در جامعه و تاریخ تحولات سیاسى ـ اجتماعى اسلامى را پیش از آن بازجوییم. این بررسى مى تواند به آشکار شدن میزان اصالت و فراگیرى این اندیشه مدد رساند.

بازتاب موعود باورى در تاریخ سیاسى اسلام
 
بر پایه برخى تحقیقات، مفهوم «مهدى» از ابتداى اسلام مطرح بوده، اما گویا این عنوان در آغاز جنبه «مسیانیک» (منجى موعود بودن) نداشته و فقط عنوانى افتخارآمیز، به معناى «هدایتگر الهى» بوده است.
پس از مرگ معاویه براى اولین بار این واژه را براى فرمانروایى که انتظارش را مى کشند و مى آید تا اسلام را به کمال اصلى خود برگرداند و دوباره احیا کند به کار بردند. عبداللّه بن زبیر کسى بود که خلافت را به چنین وصفى مدعى شد. در کوفه نیز مختار بن ابى عبیده ثقفى، محمد بن حنفیه را «مهدى» اعلام کرد.
بارى، از آن جا که بدون وجود زمینه فرهنگى و دینىِ گسترده، هرگز امکان به کارگیرى عناوین و مفاهیم خاصى همچون «مهدى» و «قائم» در اجتماع پیروان ادیان نظام مندى چون اسلام وجود ندارد، آنچه یاد شد شاهدى بر همین زمینه دینى رسوخ یافته تواند بود. اما این اندیشه نهادینه شده بعدها بروز و ظهور مهم ترى پیدا کرد و سبب پیدایش حرکت هاى موثرى شد.
موعودباورى اسلامى یا «مهدویت» نقش مؤثرى در ایجاد جریانات دینى ـ سیاسى در تاریخ اسلام ایفا کرده است. از این میان پنج یا شش نهضتِ متکى به اندیشه «مهدویت» که به توفیقاتى در صحنه سیاسى و اجتماعى دست یافته اند را مى توان برشمرد. این چند جریان توانستند با اتکا به رسوخ و گستردگى اعتقاد به آمدن «مهدى»، به عنوان درهم کوبنده بساط ظالمان و ریاکارانِ حاکم، توده ها را همراه خود کرده و به مقاصد سیاسى خود دست یابند. پیدایى و رشد این جریانات، صرف نظر میزان راستى یا کژى آنها از راست باورى اسلامى، حکایتگر اصالت و ریشه دارى اندیشه مهدویت در ذهنیت مسلمانان است:
۱. فاطمیان: فاطمیان از گروه شیعیان اسماعیلى بودند که معتقد به امامت اسماعیل بن جعفر به عنوان امام هفتم، و غیبت فرزند وى محمد بن اسماعیل به عنوان نخستین امام «مستور» و «قائم» شدند. بعد از این، در نوبت مهدویت در تشیع، دوباره به موضوع فاطمیان خواهیم پرداخت.
۲. موحدون: این جریان به رهبرى ابن تومَرت (درگذشته در ۵۲۴/۱۱۳۰) در مغرب پدید آمد. ایشان تا ۶۵۲/۱۲۶۹ در مغرب و اسپانیا حکومت کردند. ابن تومرت ادعا کرد که وى همان «مهدى موعود» است که آمده تا اسلام حقیقى را زنده کند و مردم را از محنتِ به بار آمده از حکومت مرابطون برهاند. او براى توجیه این ادعا، اعلام کرد که از قبیله قریش و خاندان هاشمى و از طریق امام حسن(علیه السلام) از نسل فاطمه(علیها السلام) است. پس از مرگ وى پسرش عبدالمؤمن کار او را به پایان برد و حکومتى مبتنى بر «مهدویت» برپا کرد که تا یک قرن دوام آورد. در این نهضت تمایلات سنّى حاکم بود.
آنچه در تحلیل این گونه جریان ها معمولا مورد غفلت واقع مى شود، وجود زمینه هاى جدى و ریشه هاى عمیق فکرى و دینى براى مفاهیم به کار گرفته شده در آنهاست. ابن تومرت با به کارگیرى اندیشه «مهدویت» و عنوانِ «مهدى» در بستر فکرى جامعه اى غیرشیعى توفیقات چشمگیرى به دست آورد، که بعدها پایه گذار حکومتى گسترده گردید. او به همین وسیله جامعه وسیعى از متدینان را با خود همراه کرد و هوادارىِ عمیق ایشان را به دست آورد.
سؤالى که در این موارد باید به آن سخت اندیشید این است که آیا امکان آن هست که بدون وجود زمینه دینى و فرهنگى وسیع در میان عامه متدینان و بدون مقبولیتِ عام اندیشه مهدویت به عنوان یک آموزه اسلامى، داعیه دار چنین عنوانى شد، و مردم را از صمیم دل همراه و موافق خود ساخت؟ از این جا ضعف این نظریه که مى گوید ابن تومَرت مفهوم «مهدى» و «مهدویت» را از اندیشه هاى شیعى وام گرفت و در نهضت خود با موفقیت به کار بست آشکار مى شود. چگونه مى توان در میان جامعه اهل تسنن مغرب و شمال آفریقا با یک عقیده شیعى صرف که محتوایش ظهور مصلحى دینى بنا به وعده پیامبر است، به توفیقى چنین گسترده دست یافت. بدون شک این نحو جریان هاى مبتنى بر «مهدویت» در جوامع سنّى در طول تاریخ، حکایتگر رسوخ جدّى این اندیشه و اصالت اسلامىِ آن است.
۳. مهدویّت سودان: پس از روزگار موحدون تا به این زمان شاید بیشترین بهره گیرى سیاسىِ توفیق آمیز از اندیشه مهدویت را در سودان قرن نوزدهم شاهدیم. در آن زمان در سودان، که بخشى از امپراطورى عثمانى بود، مردى به نام محمد احمد علیه حکمرانان آن دیار اعلام جهاد کرد. وى برخلاف رهبران سه نهضتِ پیش گفته، مهدویتِ خویش را با صبغه اى «آخرت شناختى» تبیین نمود، نه آن که خود را صرفاً یک «مجدّد» بنامد. محمد احمد یک صوفى سنّى بود که مدعى شد در مکاشفه اى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یکى از شیوخ معروف را دیده که با او سخن گفته اند. وى با متحد ساختن مخالفان حکومت بر علیه ترکان عثمانى، مصریان و دولت انگلیس، ارتشى به راه انداخت و در سال ۱۱۶۴/۱۸۸۱ تا ۱۲۶۸/۱۸۸۵ بیشتر سودان امروزى را تصرف کرد. او پیش از مرگش، در ۱۲۶۸/۱۸۸۵، تلاش کرد امت اولیه اسلام را احیا کند; به این منظور، تشکیلات صوفى را منحل کرد، قانون اسلامى را سختگیرانه به اجرا درآورد و حکم به عقیده مندى به مهدویت خویش نمود. جانشین او، عبداللّهى، تا ۱۲۸۱/۱۸۹۸ حکومت کرد تا آن که حکومتش به دست انگلیسى ها منهدم شد. اکنون هواداران مهدویت سودانى به صورت یک حزب مخالفِ حسن ترابى عمل مى کنند.
۴. بابیه و بهائیت: در سال ۱۲۱۳/۱۸۳۰، شخصى به نام على محمد در ایران مدعى شد که «بابِ» امام غایب شیعیان است. در پى این دعوى، او همچنین مدعى نبوت و مظهریتِ نفس پروردگار گشت. گردید. او به جاى فقه اسلامى قوانینى با معافیت ها و نرمش بیشتر وضع و آیین جدیدى مستقل از اسلام ساخته و پرداخته کرد که هنوز پیروانى دارد.
۵. احمدیه (قادیانیه): این جریان توسط شخصى به نام غلام احمد در ۱۲۶۳/۱۸۸۰ در منطقه قادیان پنجاب هند به راه افتاد. وى همچنین ادعا کرد که مظهر رجعت عیسى مسیح است. او «مهدى(علیه السّلام)» را مظهر مسیح(علیه السلام)، و محمد(صلى الله علیه وآله) و جلوه اى از کْرْشْنه هندوها دانسته است،
بارى، این همه خیزش و حرکت هاى متکى به اندیشه مهدویت در جهان اسلام، فارغ از حقانیت یا بطلان آنها، مى تواند ریشه دارى و فراگیرى این اندیشه را در میان مسلمانان بیشتر برملا سازد. گام دیگر این بررسى، یعنى بازشناسى نگاه و رأى مذاهب مختلف اسلامى درباره آموزه «مهدویت» و مفاهیم و اعتقادات مرتبط با آن، مى تواند، علاوه بر آشکار ساختن میزان عمومیت و اصالت آموزه مهدویت در اسلام، زمینه ساز شناخت گونه هاى مختلف این اندیشه در میان مذاهب اسلامى نیز باشد.

جایگاه آموزه منجى موعود در مذاهب اسلامى
 
گستردگى و وفور روایات اسلامى درباره انتظار آمدن مهدى، بازتاب ناهمسانى در مذاهب و فرق مختلف داشته است. اما همان گونه که وجود این منابع اقتضا مى کرده و هنوز مى کند، انکارِ یکسره این آموزه براى هیچ فرقه اى آسان نبوده است. مذاهب و فرق اسلامى بر سر این موضوع طیف رنگارنگى را پدید مى آورند. اما اگر بخواهیم در یک طرح ساده این پدیده را وارسیم، همان بهتر که دیدگاه سه جریان اصلى و عمده اسلامى، یعنى سنّى، شیعى و صوفى را پى جوییم:
اهل سنّت: نمى توان گفت آموزه مهدویت در میان اهل سنّت همچون اصلى مسلّم و مطرح، و به تعبیر فنّى، از ضروریات مذهب یا دین به شمار است. از طرفى اصول مذهب سنّى و منابع کلامىِ آن این آموزه را انکار نکرده، بلکه در بسیارى از این آثار از آن یاد کرده اند. علاوه بر منابع روایىِ مهمى همچون سنن ترمزى، سنن ابى داوود، مستدرک صحیحینِ حاکم نیشابورى، مسند ابن حنبل، و سنن ابن ماجه، شمار قابل توجهى از آثار عالمان سنّى را مى توان یافت که آموزه مهدویت را پذیرفته و نقل کرده اند.
بنابراین، با وجود اختلاف نظر میان دانشمندان اهل سنت درباره مهدویت، اگر در مقام جمع و تفریق برآییم، موافقتِ فى الجمله با این آموزه را در میان اهل سنت بسیار قوى تر و جلّى تر از مخالفت با آن مى یابیم، و این بیشتر به سبب پشتوانه حدیثى مستحکمى است که این آموزه با خود دارد.
به هرحال، با وجود پذیرفته بودن خطوط اصلى مهدویت در مذهب سنّى نباید از نظر دور داشت که مهدى موعود نزد بیشتر ایشان فقط خلیفه (یا حاکمِ) مسلمان عادلى از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و از نسل فاطمه(علیها السلام) است که بعداً به گونه اى طبیعى متولد خواهد شد و عدل و دین را بر سراسر جهان خواهد گستراند. البته باورهایى مثل رجعت عیسى، خروج دجّال، و نماز خواندن عیسى مسیح به امامت مهدى نیز، به سبب کثرت روایات، مورد پذیرش و باور اهل سنّت است. بدین سان، آموزه هایى مثل «غیبت» و «امامتِ» مهدى در طول اعصار، و این که او فرزند بلافصل امام حسن عسکرى است را نمى توان به نحو فراگیر به مذهب سنى نسبت داد، گرچه به کلّى هم نمى توان اهل سنّت را بیگانه با این باورها شمرد.
در اواسط قرن هفتم / سیزدهم تعدادى از دانشوران سنّى در موافقت با این اعتقاد که امام دوازدهم همان مهدى موعود بوده است، قلم زدند که این دفاعیات کلامى منشأ تکانه قابل ملاحظه اى شد. در ۶۴۸ / ۱ـ۱۲۵۰، محمد بن یوسف گنجى قُرَشى، سیره نویس و محدث شافعى، که بعدها (در ۶۵۸ / ۱۲۶۰) به خاطر همکارى با فاتحان مغول به قتل رسید، کتاب البیان فى اخبار صاحب الزمان را تألیف و در آن تنها با تکیه بر روایات سنّى، مهدى بودن امام دوازدهم را اثبات کرد. در ۶۵۰ / ۱۲۵۲، کمال الدین محمد بن طلحه عدَوى نصیبینى، عالم شافعى و وزیر سابق ارطوقید ملک سعید، در کتاب مطالب السعول فى مناقب آل الرسول از امامت امام دوازدهم و مهدویت او دفاع کرد و مخالفت اهل سنّت با این حقیقت را تخطئه نمود. سبط بن جوزى کمى پیش از مرگش در ۶۵۴ / ۱۲۵۶ در دمشق کتاب تذکره خواص الامّه بِذکر خصایص الامامه را نوشت و در آن مطالب منقول در منابع اهل سنّت درباره فضایل على(علیه السلام)و خاندانش، به ویژه امام دوازدهم، را جمع آورى کرد و در پایان اذعان نمود که امام دوازدهم «صاحب الزمان» و «قائم» و «مهدى موعود» بوده است. او در تأیید این نظر به حدیثى که آن را مشهور شمرده تمسک جسته است که مى گوید: «پیامبر خدا گفت: در آخرالزمان، مردى از خاندان من خروج مى کند که نامش نامِ من و کنیه اش کنیه من است، او جهان را پر از عدل خواهد کرد، همچنان که پر از جور شده باشد; او مهدى است». ابن جوزى، به این ترتیب، از یکى از اعتراضات عمده اهل سنّت به مهدى بودن امام دوازدهم، یعنى محمد بن الحسن، که حدیث عاصم در شکل مفصلّش آن را منوط به همانندى نام پدرش با پدر پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده طفره رفته است.

صوفیه: اهل تصوف، در سرتاسر حوزه اسلامى، آموزه مهدویت را چونان اصلى سلوکى، و گاه جهانشناختى، باور داشته و به کار مى گیرند. ایشان به لحاظ کلامى نیز مدعیاتى مشابه سایر مسلمین در این باره دارند.
صوفیه در جزئیات آموزه مهدویت به موضع امامیه نزدیک ترند. حلقه هاى صوفى حمایت بیشترى از مهدى بودن امام دوازدهم کرده اند. ابوبکر بیهقى (درگذشته در ۴۵۸ / ۱۰۶۶) اظهار داشته است که برخى اهل کشف از صوفیه با آموزه امامیه درباره هویت مهدى و غیبت او موافق بوده اند. صوفى ایرانى، صدرالدین ابراهیم جوینى (اواخر قرن هفتم / سیزدهم) درکتاب فرائد السِمطین از آموزه امامیه در خصوص مهدى دفاع کرده است.
شیخ صبّان مصرى (درگذشته در ۱۲۰۶ / ۱۷۹۲) در کتاب اسعاف الراغبین فى سیره المصطفى وفضایل اهل بیت الطاهرین، ابن عربى را به خاطر حمایت از چنین عقیده اى، که آن را خلاف روایات مقبول عالمان سنى دانسته، نکوهش کرده است.
شیعه: آموزه مهدویت در اسلام بیشتر از همه مورد توجه تشیع بوده است، و شاید بتوان گفت اعتقاد به آمدن مهدى از اهل بیت پیامبر، نزد عموم شیعیان همچون رکنى ایمانى مورد اهتمام بوده و هست. تا جایى که گاه شیعه بودن را همین اعتقاد به غیبت مهدى در این روزگار و آمدن شکوهمندش در سرانجام دانسته اند.
لکن «مهدویت» در این مذهب نیز به یک سان تجلّى نکرده است. فِرق و جریانات شیعى مختلف هرکدام به گونه اى خاص در این باره اندیشیده و معتقد شده اند. گرچه در این میانْ بررسى دیدگاه امامیه اثنى عشرى از اهمیت بیشترى برخوردار است، اما در این جستار از ذکر دیگر باورهاى شیعى در موضوع مهدى موعود گریزى نیست.
تکون و تطور آموزه مهدویت در تشیع: جریانات شیعى از همان قرن اول هجرى، بر پایه روایات مربوط به مهدى در سنّت نبوى، کسانى از اهل بیت را به عنوان «مهدى» برمى شناختند، و چون روزگار این اشخاص به سر مى رسید و در زمان حیاتشان نیز نمى توانستند انتظارات مربوط به مهدویت را برآورند، هواخواهان گاهى امید خویش را به رجوع دوباره شان بدل مى کردند. این روند درباره محمد بن حنفیه، که مرگش را کیسانیه منکر شدند به خوبى قابل تشخیص است. ایشان بر این باور بودند که وى در کوه رضوى پنهان است و برخواهد گشت تا بر جهان حکم براند. مشابه این اعتقاد درباره پسر او، ابوهاشم (درگذشته در سال ۹۸/۷۱۶)، عبداللّه بن معاویه (درگذشته در ۱۳۰/۷۴۸)، محمد بن عبداللّه النفس الزکیه (درگذشته در ۱۴۵ / ۷۶۲)، امام جعفر صادق(علیه السلام)(درگذشته در ۱۴۸ / ۷۶۵) و شمار دیگرى در قرن هاى بعدى شکل گرفته است.
نکته شایان توجه این که، سنّت شیعى به طور عام عنوان «قائم» را به مهدى موعود مى دهد. اولین بار شاید این عنوان درباره محمد بن حنفیه به کار رفته باشد. اطلاق لفظ «قائم آل محمد» بر مهدى اشاره اى ضمنى به عدم قیام دیگران نیز دارد.
آموزه «غیبت» پس از مرگ امام هفتم، موساى کاظم(علیه السلام) (۱۸۳ / ۷۹۹) در میان واقفیه گسترش یافت. ایشان معتقد بودند که او آخرین امام است و انتظار بازگشتش را به عنوان «مهدى» مى کشیدند.
واقفیان روایات مربوط به «مهدى» و موضوع «غیبت» را که در سنت امامان پیشین گرد آمده بود، درباره مدعاى خویش به کار مى گرفتند. یکى از این روایات، که در سندش حسن بن على بن ابى حمزه واقفى هست و به امام باقر(علیه السلام)نسبت مى دهند، این است: «در صاحب این امر سنّت هایى از انبیا هست: سنّتى از موسى بن عمران، سنّتى از عیسى، سنّتى از یوسف و سنّتى از محمد(صلى الله علیه وآله): از موسى بن عمران این را که او ترسنده و منتظر خواهد بود (خائفٌ یترقّب)، و اما سنّتى از عیسى این که درباره او همان را گویند که درباره عیسى گفتند، و اما از یوسف زندان و غیبت را، و از محمد(علیه السلام)، قیام با شمشیر را…» در ادامه نیز به شرح زندانى شدن موساى کاظم(علیه السلام) و ادعاى کشته شدن او به دست دشمنان پرداخته است. این روایات را در سنّت امامیه به دو غیبت کوچک تر و بزرگ ترِ امام دوازدهم تفسیر مى کنند.
از جریانات دیگر منتسب به تشیع سبَئیه هستند. ایشان را پیروان عبداللّه بن سَبَأ مى دانند که گویا على بن ابى طالب(علیه السلام) را نبى یا خدا شمرده و گروهى را به این باور کشانده است، و خود على بن ابى طالب با شدت عمل آنان را سرکوب کرده است. گفته اند ایشان على را «مهدى منتظر» مى دانستند و پس از شهادت او معتقد شدند که او نمرده و به آسمان صعود کرده و به دنیا بازمى گردد تا از دشمنانش انتقام کشد.
از جریانات شیعى، زیدیه کمتر به آموزه «مهدویت» اعتنا داشته اند. از فرقه هاى زیدى، جارودیه که پیرو ابى الجارود زیاد بن زیاد بودند، عقاید مختلفى را در این موضوع ابراز مى داشتند. برخى از آنان کَس خاصى را انتظار نمى کشیدند، بلکه بر این باور بودند که هرکس از اولاد حسن یا حسین(علیهما السلام) شمشیر برکشد و قیام کند او «موعود منتظر» است. برخى نیز پس از کشته شدن محمد بن عبداللّه، نفس زکیه، معتقد شدند او نمرده است و او همان «مهدى منتظَر» است که هرگاه که زمین پر از جور شد برخواهد گشت و عدل را خواهد گستراند و بر جهان حکومت خواهد کرد. برخى دیگر از جارودیه به انتظار کسان دیگرى مثل، محمد بن قاسم، که در طالقان قیام کرد، و یا محمد بن عمر، که در کوفه به پاخاست، بودند. گروهى نیز منتظر بازگشت یحیى بن عمر بن یحیى بن حسین بن زید بن على، که در سال ۲۴۸ یا ۲۵۰ به قتل رسید، به سر مى بردند.
از جمله کسانى که در دید بخش قابل ملاحظه اى از جارودیه به عنوان «مهدى منتظر» شناخته شده محمد بن قاسم بود که در ایام معتصم عباسى در طالقان قیام کرد و مردم زیادى به گرد او آمدند اما مغلوب و زندانى شد. او بعد از مدتى از زندان گریخت و دیگر خبرى از وى نشد. درباره سرنوشت وى اقوال گوناگونى هست، اما عده اى از جارودیه معتقد شدند که او زنده است و نخواهد مرد تا زمین را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد.
اسماعیلیان از فرقه هاى شیعى اند که در موعودگرایى از جایگاه مهمّى برخوردارند. اسماعیلیه، که در میان فرقه هاى شیعى پس از اثنى عشریه پرشمارترین اند، تاریخ پرفراز ونشیبى داشته اند. آنها دوباردرقرونوسطا،درجریان دوره خلافت فاطمیان ودولت نزاریان موفق به تأسیس حکومت گشته، قدرت سیاسى قابل ملاحظه اى به دست آوردند.
اسماعیلیان بر سرجانشینى امام جعفرصادق در۱۴۸/۷۶۵ ازدیگر شیعیان امامى جدا شدند. دعوت اسماعیلیان از آغاز با موضوع «انتظار»، «غیبت» و «قیام و ظهور» امامى که در غیب شده و به زودى براى برپایى حکومت عدل ظهور خواهد کرد، عجین بود. ایشان امام موعود منتظر و ناطق هفتم را که در آینده انتظار ظهورش مى رفت، قائم خواندند.
اسماعیلیانِ نخستین، یا به تعبیر قمى در المقالات والفرق، اسماعیلیه خالصه، بر آن شدند که اسماعیل، فرزند امام صادق، نمرده است و نمى میرد تا قیام کند و امور مردم را اصلاح نماید و همو «قائم» است.
از اسماعیلیان گویا هیچ گروه به اندازه قرمطیان بر اندیشه موعود تکیه نکرده اند. ایشان که پس از امام جعفر صادق(علیه السلام) امامت را در فرزند وى اسماعیل و پس از او در فرزندش محمد بن اسماعیل دیدند، مرگ محمد بن اسماعیل را منکر شده و گفتند او «غایب» گشته و در سرزمین روم پنهان شده است، و او «قائم مهدى» است. البته معنى «قائم» نزد آنها این بود که وى با رسالت و شریعت تازه اى که شریعت محمد(صلى الله علیه وآله)را نسخ خواهد کرد مبعوث خواهد شد.
اما اسماعیلیان فاطمى،که بهوجود بیش ازیک سلسله هفتگانه از ائمه به دور حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) قائل شدند، ظهور «قائم» را در زمان هاى دورترى در آینده پیش بینى کردند.
این تا حدودى از آن سبب بود که چون حکومت فاطمیان ادامه یافت و انتظارات آخرت شناختى مربوط به قائم برآورده نشد سلاله هاى بیشترى از ائمه هفتگانه در دور اسلام که اینک پیوسته بر طول آن افزوده مى شد مورد پذیرش واقع گشت. این امر ظهور «قائم منتظر» را، که مى بایست دور آخر را آغاز کند، باز هم به آینده دورترى موکول مى کرد. فاطمیان تا زمان مستنصر حتى از ظهور جسمانى محمد بن اسماعیل انصراف حاصل کرده و مفهوم ظهور روحانى شخصى از ذریه فاطمه(علیها السلام) را مطرح مى کردند.
موضوع موعودگرایى گاه بروزات عجیبى در اندیشه و عمل اسماعیلیان داشته است.
این که اسماعیلیان فعلى با وجود امامان و داعیان زنده اى که دارند، هنوز بر اندیشه آمدن موعود آخرالزمان و «قائم» هستند و این انتظار چه نقشى در زندگى دینى و معنوىِ آنان بازى مى کند، خود جاى بررسى دارد.
بارى، این جریان درباره فرقه هاى شیعى، فراگیرى و تنوع قابل ملاحظه اى نشان مى دهد. از اختلاف دراین باره که او فرزند چه کسى یا از نسل کیست گرفته تا اختلاف بر سر هویت و نام او، اقوال متعددى پدید آمده است. برخى او را محمد بن حنفیه و برخى ابوهاشم، پسر محمد حنفیه دانسته اند. گروهى، که به «مغیریه» نامبردارند، گفته اند مهدى همان محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، معروف به نفس زکیه است. اسماعیلیه خالصه (اسماعیلیان نخستین) اسماعیل پسر امام جعفر صادق را مهدى مى دانند. ناووسیّه خود امام صادق را مهدى موعود پنداشته اند. مبارکیه (از اسماعیلیان) محمد بن اسماعیل بن جعفر را مهدى خوانده اند. واقفیه پس از رحلت امام موسى کاظم بر او توقف کرده در انتظار او نشستند. عسکریه امام حسن عسکرى را مهدى شمردند. محمدیه ابوجعفر محمد بن على الهادى را مهدى موعود خواندند. و بالاخره امامیه اثنى عشریه فرزند امام حسن عسکرى را مهدى موعود مى دانند. اما از این میان دیدگاه شیعه امامى اثناعشرى از اهمیت و ویژگى هاى قابل ملاحظه اى برخوردار است.
امامیه اثنى عشرى: شاید گزاف نباشد بگوییم مذهب امامیان دوازده امامى در میان تمامى ادیان و مذاهب موعودگراترین است. اما مهم تر این که موعود ایشان ویژگى هاى خاصِ این نگرش را با خود دارد. چنان که امامیان دوازده امامى مى اندیشند، «مهدى» دوازدهمین نفر از سلسله امامان است. پس هرچه درباره «امام» هست درباره او نیز صادق است. در مذهب شیعه دوازده امامى «امام» وصى پیامبر، تداوم بخش رسالت و تبیین گر دینِ اوست. از این گذشته او «حجت» است. سخنش سخن حق و صفاتش صفات خداست. از این جهت به «اوتاره» هندوان یا «کلمه اللّه» مسیحیان مى ماند. اما گستره کمال او به این منتهى نمى شود. او «باب اللّه» است، یعنى بشر از آستانه او و درْ او به خدا سیر مى کند. علم و دانشِ او را کرانه نیست، اصلا این که هیچ پرسشى او را درمانده نکند و در دانشش به کسى محتاج نباشد علامتى است که مى توان با آن او را از دیگر مدعیان بازشناخت.
اما گذشته از ویژگى هایى که مهدى موعود به لحاظ «امام» بودنش دارد، صفات و کارکردهاى مخصوصى نیز از جنبه «موعود منتظر» بودن براى او هست. روایات مربوط به آموزه شیعیان دوازده امامى درباره «مهدى قائم» را محمد بن ابراهیم نعمانى (اواسط قرن چهارم / دهم) در کتاب الغیبه و ابن بابویه (درگذشته در ۳۸۱ / ۹۹۱) در کتاب اکمال الدین شیخ طوسى (درگذشته در ۴۶۰ / ۱۰۶۸) در کتاب الغیبه به طور مسند و به تفصیل گرد آورده اند.
بر پایه این روایات، او فرزند بلافصل امام حسن عسکرى، یازدهمین امام شیعیان اثنى عشرى (درگذشته در ۲۶۰ / ۸۷۰) است که در سال ۲۵۵ / ۸۶۵ به دنیا آمده و پس از وفات پدرش به امر و قدرت خدا پنهان شده است. در نخستین غیبتش، که کوتاه مدت است، خواصى از پیروان جاى او را مى دانند، اما در غیبت دومش که طولانى خواهد بود، بجز پیروان بسیار نزدیک او کسى مأوایش نمى داند. وقوع «غیبت» را امامان پیشین خبر داده بودند تا شیعیان را براى این وضعیت آماده سازند. آموزه «غیبت» و «انتظارِ فَرج» از مهم ترین آموزه هاى شیعه دوازده امامى است. براساس این آموزه صبر بر غیبتِ امام و مقاومت در برابر تردیدها و شبهاتى که از این بابت مؤمنان را تهدید مى کند، از طرفى، فضیلتى بزرگ، و از سویى امتحانى دشوار خواهد بود که در آن مؤمنان راستین بازشناخته مى شوند. «انتظار» نیز در فرهنگ شیعه دوازده امامى به دلالت همین روایات عبادتى بزرگ به شمار است. «غیبت» او، اما، به معناى جداییش از سرنوشت مادى و معنوى مردم نیست. جهانیان به طور عام، و مؤمنان به او و دین پدرانش به طور خاص، از عنایت و هدایت وى بهره مندند، چنان که در هنگام ابرى بودن آسمان ساکنان زمین را از خورشید بهره هاست.
علائم و نشانه هایى هست که قبل از قیام او ظاهر مى شود. این نشانه ها را به تفصیل در منابع یاد شده و دیگر منابع روایى آورده اند. از جمله شایع ترین این علائم افزایش بیمارى ها، گران شدن هزینه هاى زندگى و پر شدن جهان از ظلم و جور است.
از حوادث و قیام هاى باطل، که منابع روایى وعده آن را به عنوان حوادث نزدیک به قیام قائم داده اند، یکى قیام شخصى به نام سفیانى است که در ماه رجب از شام سربرمى دارد و نُه ماه حکومت مى کند و لشکرى به قصد مبارزه با مهدى مى آراید که به اعجاز الهى در زمین فرو مى رود. دیگرى، دجّال است که با ظاهرى عجیب ظهور مى کند و به دست مهدى کشته مى شود.
بارى، با قیام او تمامى اقوام و ملت ها بر دین اسلام جمع مى شوند; اما چنین نیست که او همه غیرمسلمان ها را نابود کند و فقط شیعیان خودش را بازگزارد، بلکه در آن وضعیت هرکس واقعاً پیرو اوست از هر دین و ملتى به او خواهد گروید و چه بسا افرادى از شیعه به او نگروند. نعمانى در کتاب غیبت خود روایتى را نقل مى کند که بنابر آن «وقتى قائم قیام مى کند برخى از کسانى که گمان مى رفت او از پیروان وى باشد از تحت لواى او خارج مى شود و کسانى که شبیه به پرستشگران خورشید و ماه بودند داخل مى شوند.
نکته بسیار مهم درباره مهدى این است که او گرچه به اسلام دعوت مى کند اما اسلام را به گونه اى تبیین خواهد کرد که مردم نمى شناسند، و این در اصل همان چیزى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى مردم آورده بود. در روایات، این پدیده را چنین بیان کرده اند که «اسلام غریب و ناآشنا آغاز شد و دوباره به آن وضع برخواهد گشت.
از جمله آموزه هاى شیعىِ مرتبط با موضوع موعود و قیام مهدى، آموزه «رجعت» است. بر پایه روایات گوناگونِ شیعى افرادى از گذشتگان در هنگام قیام مهدى بازخواهند گشت. در این روایات این موضوع به صور مختلف بیان شده است. گاهى «رجعت» فقط مخصوص کسانى دانسته شده که در ایمان یا کفر در نهایت کمال بوده اند.
درباره این که آیا جهان با قیام قائم و حکومت او پایان خواهد گرفت و قیامت به پا خواهد شد نیز اقوال و روایات مختلف است. بر پایه برخى روایاتْ بعد از قائم نیز حکومت هایى خواهدبود. شیخ طوسى درکتاب الغیبه حدیثى را آورده که درضمن آن امام صادق گفته است: «اى اباحمزه، بعد ازقائم، یازده مهدى از ما از اولاد حسین خواهند آمد».
مطلب آخر در موعودباورى شیعه اثنى عشرى، میزان حضور این باور در میان توده پیروان و دین عامه است. اکنون در ایران، که عمدتاً بر مذهب دوازده امامى هستند، اعتقاد به «مهدى» و انتظار او در صور گوناگون حضور و ظهور دارد. از مهم ترین جلوه هاى آن بر پایى مراسم و جشن هاى مولد مهدى(علیه السّلام) در نیمه شعبان هر سال است. این عید از اعیاد مهم ایشان محسوب مى شود و در سطح بسیار گسترده برگزار مى گردد.
تجلى آموزه «مهدویت» و انتظار آمدن امام دوازدهم در ادبیات دینى این مردم نیز قابل توجه است، در مجموع آنچه در روایاتِ یاد شده درباره این آموزه به دست آمد، به استثناء برخى جزئیات و موارد جزء باورهاى عمومى پیروان نیز هست.

گونه شناسى موعود اسلامى
 
شاید بتوان موعود اسلامِ غیرشیعى و حتى اسلام شیعىِ غیردوازده امامى را به یک چشم نگریست، اما بدون شک موعود شیعى دوازده امامى ویژگى هایى دارد که انتظار مى رود در این سنخ شناسى بازشناخته شود. موعود اسلامى (مهدى) به لحاظ ماهوى موعودى «شخصى» است، او فرد خاصى است که خواهد آمد و حکومت حق را احیا خواهد کرد. اما او را باید به عنوان یک «موعود شخصى بشرى صرف» دانست، نه چون مسیح نزد مسیحیان که از «الوهیت» برخوردار است. اما درنگاه بعضى امامیانِ باطن گرا مهدى موعود را، که از سلاله امامان معصوم است، همچون اجدادش باید بشرى با صفات الهى و ربوبى دانست. به هرحال او را نمى توان همسنگ مصلحان و رهبران عادى جوامع شمرد.
به لحاظ کارکرد، مهدى موعود را باید در زمره «منجیان جمعى» (در برابرِ «موعود نجاتبخش فردى») شمرد، نه چون موعود بودایى مهایانه، که در اندیشه نجات و به نیروانه رساندن یک بیک مردم است و هرگز حرکتى اجتماعى به پا نمى کند. اما «مهدى موعود» در نظرگاه شیعیان دوازده امامى، و شاید برخى جریانات صوفیانه سنّى، هدایتگرِ باطنى سالکان نیز هست، و جدا از آن قیام اجتماعى، به کمال رساندن سالکان و واصل کردن ایشان به مقام فنا را نیز برعهده دارد، از این حیث با فرد فرد مردم سروکار پیدا مى کند.
«مهدى موعود» در دیدگاه اهل سنّت و بیشتر فرقه هاى شیعى کارکردى بیشتر اجتماعى دارد، اما در نظرگاه دوازده امامیان او نه یک «نجاتبخش صرفاً اجتماعى» و نه «صرفاً معنوى» است بلکه او با ظهور و قیام خویش علاوه بر آن که عدل و امن و رفاه را به ارمغان مى آورد، حق را نیز آشکار خواهد ساخت و عقول مردم را نیز به کمال خواهد رساند; در واقع او شرایط دیندارى و زیست موحدانه را فراهم خواهد کرد. بنابراین، او یک «نجاتبخش معنوى ـ اجتماعى» است. تأکید بر این نگرش به «مهدى» را شاید بتوان از ویژگى هاى دوازده امامیان دانست.
به لحاظ دایره شمولِ نجاتگرىِ مهدى موعود، به صراحت مى توان اذعان کرد که او موعودى «قوم مدار» نیست و به نجات همه جهانیان مى اندیشد. به لحاظ آرمان، اگر «مهدى» را در پى احیا و تجدید و بازخوانى سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برپایى جامعه مؤمنان صدر اسلام بدانیم، که شاید در نگاه عام اهل سنّت و بسیارى از فرق شیعه چنین باشد، او موعودى «رو به گذشته» است، اما، اگر از نگاه روایات شیعیان دوازده امامى بخوانیم، گرچه او اسلام را تبیین مى کند اما قرائتى از آن به دست خواهد داد که همچون آغاز دعوت نبوى امرى غریب جلوه خواهد کرد، پس باید او را موعودى «رو به آینده» انگاشت; و در میان موعودهاى رو به آینده، در زمره «موعودهاى پایانى» قرار خواهد گرفت. هرچند در این باب هنوز مجال تأمل و نظر هست.
چنان که خواندیم، به قاطعیت نمى توان براى «مهدى» «کارکردى کیهانشناختى» قائل شد. زیرا پیوند قیام او با پایان پذیرفتن عالم در پس اختلاف روایات به هاله ابهام فرو رفت. اما چنین مى نماید که به هرحال به گونه اى مى توان این اعتقاد که جهان به قیام او (ولو با تأخیرى جزئى) پایان مى پذیرد را به مقتضاى دلایل موجود نزدیک تر دانست. علاوه بر این، اگر ارتباط «مهدى» را به عنوان «حجّت» خدا و «صاحب الامر» با باطن و تدبیر عالم به یاد آوریم، به گونه اى دیگر «کارکرد کیهانى» او را مى توان تصویر کرد.
کتاب نامه: ۱. قرآن مجید.
۲. معجم الایمان المسیحى، الاب جان کوربون، دارالمشرق، بیروت.
۳. کتاب مقدس، ترجمه انجمن کتاب مقدس.
۴. قاموس کتاب مقدس، ترجمه و تألیف مسترهاوکس، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷.
_. A Popular Dictionary of Judaism: Lavinia and Dan Cohn-Sherbok: Curzon: 1997 (Rivised Edition).
_. The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade.
۵. انیس الاعلام، محمدصادق فخرالاسلام، جلد۵، نشر کتابفروشى مرتضوى، تهران، ۱۳۵۴.
۶. احمد، موعود انجیل، جعفر سبحانى، نشر توحید، ۱۳۶۱.
۷. مقاله مسیحیت در انتظار منجى بشریت، على امیرى، از مجموعه مقالات دومین اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى(عج).
۸. اساطیر هند، ورنیکا ایونس، باجلان فرخى، شناخت اساطیر هند، ۱۳۷۳.
_. The Rider Encyclopedia of Eastern Pilosophy and Religion, Rider Books, also poblished by Shambhala.
_. Merriam – Websters Encyclopedia of World Religions.
۹. آیین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ع پاشایى، انتشارات فیروزه، ۱۳۷۵.
۱۰. گات ها، سروده هاى زرتشت، ترجمه موبد فیروز آذر گشسب، انتشارات فروهر.
۱۱. سوشیانت یا سیراندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، على اصغر مصطفوى، چاپخانه ندا، تهران، ۱۳۶۱.
۱۲. دین ایران باستان، اثر دوشن گیمن، ترجمه رویا منجم، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵.
۱۳. تاریخ فلسفه چین، اثر جوجاى و وینبرگ جاى، ترجمه ع پاشایى، نشر گفتار، ۱۳۶۹.
_. A New Handbook of Living Religions; John R. Hinnells; Blackwell Publishers; 1997.
_. A Dictionary of Hinduism; Margaret and James Stutley; Routledg and Kegan, 1985.
۱۴. الاحادیث الوارده فى المهدى فى میزان الجرح والتعدیل; (۱) المهدى المنتظر فى ضوء الاحادیث والآثار الصحیحه، البَستَوى; انتشارات دارابن حزم، بیروت ۱۹۹۹م.
۱۵. الموسوعه فى احادیث المهدى الضعیفه والموضوعه. البَستَوى;انتشارات دارابن حزم، بیروت ۱۹۹۹م.
_. The Encyclopedia of Islam.
_. Encyclopedia of Millennialism and Millennial Movements, Richard Landes, Routledge, 2000.
۱۶. الامام المهدى عند اهل السنّه، مهدى فقیه ایمانى، المجمع العالمى لاهل البیت، سال ۱۴۱۸.
۱۷. مقدمه ابن خلدون، چاپخانه مصطفى محمد، مصر.
۱۸. مع الدکتوراحمدامین فى حدیث المهدى والمهدویه، محمدامین زین الدین، موسسه النعمان، بیروت.
۱۹. بخوانند و داورى کنند، احمد کسروى، چاپخانه پیمان.
۲۰. الفتوحات المکیه، ابن عربى، دار صادر، بیروت.
۲۱. فرائد السمطین فى فضائل المرتضى والبتول والسبطین والائمه من ذریتهم(علیهم السلام)، الجوینى، مؤسسه المحمودى، بیروت.
۲۲. الیواقیتوالجواهرفى بیان عقایدالاکابر،شعرانى،نشرشرکت مکتبهومطبعه مصطفى البابى، مصر،۱۹۵۹.
۲۳. اسعاف الراغبین فى سیره المصطفى، شیخ محمد بن على الصبان، دارالفکر.
۲۴. نورالابصار فى مناقب آل النبى المختار، شبلنجى، نشر دارالفکر.
۲۵. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، دکتر فرهاد دفترى، ترجمه دکتر فریدون بدره اى، نشر فرزان روز.
۲۶. الغیبه، شیخ طوسى، چاپخانه نعمان، نجف.
۲۷. اثبات الوصیه، مسعودى.
۲۸. مقالات الاسلامییین، اشعرى.
۲۹. مروج الذهب، ابوالحسن على بن حسین مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
۳۰. الغیبه، نعمانى، مؤسسه الاعلمى، بیروت، ۱۴۰۳.
۳۱. اصول کافى، کلینى.
۳۲. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، دارالکتب الاسلامیه.
۳۳. منتخب الاثر، لطف اللّه صافى گلپایگانى، چاپ هفتم، نشر داورى.
۳۴. بحارالانوار، دارالوفاء، بیروت.
۳۵. تاریخ مابعد الظهور، محمد صدر، نشر دارالتعارف.
_. The Oxford Encyclopedia of the Islamic World, Oxford University Peress, 1995.
۳۶. دایره المعارف تشیع، احمد صدر حاج سیدجوادى و…، نشر شهید سعید محّبى، تهران، ۱۳۷۵.
۳۷. دایره المعارف بزرگ اسلامى، کاظم موسوى بجنوردى، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامى، ۱۳۷۵.
۳۸. تحقیق در تاریخ و فلسفه مذاهب اهل سنّت و فرقه اسماعیلیه، یوسف غضبانى، مؤسسه مطبوعاتى فرّخى، تهران.
۳۹. ترجمه فرق الشیعه نوبختى، دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۳.
۴۰. تاریخ اسلام، فصل نامه تخصصى، مؤسس آموزش عالى باقرالعلوم، سال سوم، شماره ۹.
۴۱. مصلح جهانى و مهدى موعود از دیدگاه اهل سنّت، سیدهادى خسروشاهى، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۷۴.
۴۲. سیماى حضرت مهدى در قرآن، سیدهاشم حسینى بحرانى، ترجمه سیدمهدى حائرى قزوینى، نشر آفاق، تهران، ۱۳۷۶ (نام عربى این کتاب المحجّه فیما نزل فى القائم الحجّه است که با تحقیق و پاورقى محمدمنیر میلانى توسط مؤسسه الوفاء، در بیروت منتشر شده است).
۴۳. مهدویت از نظر قرآن و عترت، خیراللّه مردانى، انتشارات آیین جعفرى.
۴۴. دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلى حداد عادل، بنیاد دایره المعارف اسلامى، تهران، ۱۳۷۶.
۴۵. نجات بخشى درادیان، محمدتقى راشدمحصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، ۱۳۶۹.
۴۶. ریحانه الادب، محمدعلى مدرس تبریزى، انتشارات خیام، تهران، ۱۳۷۴.
۴۷. مهدى انقلابى بزرگ، ناصر مکارم شیرازى، مطبوعاتى هدف، قم.
۴۸. انتظار مذهب اعتراض، على شریعتى، انتشارات ابوذر، تهران، ۱۳۵۲.
۴۹. بهائیان، سیدمحمدباقر نجفى، کتابخانه طهورى، تهران، ۱۳۵۷.
۵۰. موعود قرآن، صادق حسینى شیرازى، ترجمه و نشر مؤسسه الامام المهدى، ۱۳۶۰.
۵۱. تاریخ فخرى، محمد بن على بن طباطبا (ابن طقطقى)، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰.
۵۲. تحول مبانى مشروعیت خلافت ازآغاز تافروپاشى عباسیان،دکترحاتم قادرى، انتشارات بنیان،۱۳۷۵
۵۳. تاریخ الخلفاء، سیوطى، دارالقلم، ۱۴۰۶
۵۴. المقالات والفرق، سعد بن عبداللّه اشعرى قمى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۱
۵۵. تاریخ اسماعیلیان، برنارد لویس، ترجمه فریدون بدره اى، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۲
۵۶. نهضت قرامطه، استرن، مادلونگ، دخویه و ماسینیون، ترجمه و تدوین دکتر یعقوب آژند، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخى میراث ملل، تهران، ۱۳۶۸.
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا