دسته بندی :آبان ۲۹, ۱۳۹۲

مقاله

من خودم هستم

من خودم هستم

وزی مرد جوانی به دیدار حکیم فرزانه ای رفت و گفت :«  شما فرشته اید! » حکیم فرزانه گفت : « تو درست می گویی !» مرد جوان همان جا گوشه ای نشست و مرد دیگری که با حکیم سر عناد داشت ، جلو آمد و گفت:« تو دست کمی

مرد کشاورز و الاغ پير

مرد کشاورز و الاغ پیر

مرد کشاورزی زن نق نقوی داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت می کرد . تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد . یک روز ، وقتی همسرش برایش نهار آورد ، کشاورز قاطر پیر را به زیر

مرد نابينا و همسرش

مرد نابینا و همسرش

در روستایی دور افتاده مرد نابینایی زندگی می کرد . روزی چشم پزشکی معروف و حاذق به روستا آمد و پس از معاینه چشمان مرد نابینا به او اعلام کرد که اگر تحت عمل جراحی قرار بگیرد ، بینایی اش را به دست می آورد . اما همسر مرد با

مقايسه نکنيد !

مقایسه نکنید !

وزی جنگجویی سامورایی که بسیار مشهور و مغرور بود . برای دیدن استاد فرزانه ای آمد . اما همین که زیبایی ، لطف و عنایت استاد را دید ، ناگهان احساس نامعقولی به او دست داد . پس از استاد پرسید : « استاد ،همین چند لحظه پیش همه چیز

ملانصرالدين و گدا

ملانصرالدین و گدا

روزی گدایی از ملانصرالدین کمکی خواست .ملا گفت : « نمی توانم به تو کمکی بکنم زیرا در شأن من نیست مبلغ کم و یا چیز کم ارزشی به کسی بدهم . » گدا گفت : « می توانی مبلغ زیاد و چیز با ارزشی بدهی .» ملا گفت :

سخن آخر

سخن آخر

اشد تا روزی بیشتر از اینها بدانیم ، و چیزهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن ونوشتن آنها این احساس در ما بیدار شود که « انسان تر » و « عاشق تر » شده ایم . فراموش نکنیم سخن آن عارف شوریده حال را که گفت : آدمی

روز را با خدا آغاز کنيم

روز را با خدا آغاز کنیم

شاید هر روز با چند نفر ملاقات داشته باشید ، اما هیچ گاه ملاقات خود با خداوند را فراموش نکنید ، هر روز دعا کنید : (خدایا ! مرا راهنمایی کن ، متبرک ساز ، به کار گیر ، مرا در این دنیای رنج و درد ، وسیله ای برای

درسي از استاد

درسی از استاد

در زندگی استاد فرزانه ای اتفاقی رخ داده که بسیار جالب است . او الاغی داشت که همیشه با آن مسافرت می کرد و آن الاغ در هم? فراز و نشیب ها همراه وی بود . روزی که استاد در بستر مرگ افتاده بود ، هم? مریدانش اطراف او جمع

داستان روز آخر

داستان روز آخر

خداوند به یکی از بندگان خود گفت ک  فقط دو روز از عمر تو باقی مانده است . او بسیار عصبانی شد و به در گاه خداوند شکایت کرد و گفت : من با این دو روز چه کاری می توانم انجام دهم ؟ به من مهلت بیشتری برای زندگی

خوشبختي چيست ؟

خوشبختی چیست ؟

شخصی به استاد فرزانه ای گفت : (( من خوشبختی می خواهم .)) استاد پاسخ داد : (( نخست (من ) را حذف کن که حکایت از نفس دارد سپس می خواهم را حذف کن که حکایت از میل و خواسته دارد اکنون آنچه با تو باقی می ماند خوشبختی

خدا با ماست

خدا با ماست

روزی زنی فقیر که ایمان زیادی به خدا داشت و شوهرش فلج شده بود ، اطمینان داشت که خداوند پولی را که برای تهیه غذا و  هدایای روز عید لازم دارد ، فراهم خواهد کرد . وی به فروشگاهی وارد شد و از فروشنده غذای کافی برای روز عید فرزندانش

چيزي براي ترسيدن وجود ندارد

چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

مردی در هنگام قدم زدن در دل شب از صخره ای سر خورد و به پایین افتاد . هراسان از اینکه هزاران متر سقوط کرده است – چون در آن مکان دره بسیار عمیقی وجود داشت – دست برد و شاخه ای را گرفت . در طول شب تنها به

تلاش براي متحول کردن خويش

تلاش برای متحول کردن خویش

مانعی نامرئی برای متحول شدن است . فقط کافی است که آدمی خود را دریابد، و نیازی به پیمودن راه طولانی نیست ! …………………………………………………………………. یک اندیشمند خلاق، همواره در پدیده های به ظاهر یکپارچه ، « تضاد » را کشف می کند و در پدیده های به ظاهر متضاد ،

ترسوها مي ترسانند

ترسوها می ترسانند

رابرت هر روز عصر اتوبوس خط سیزده را از ایستگاه نزدیک محل کارش به مقصد خانه سوار می شد . یک روز که خسته از کار روزانه سوار اتوبوس شد ، تصمیم گرفت به طبقه دوم اتوبوس برود . جایی که همیشه خلوت بود و او می توانست آنجا دراز

ماهي و اقيانوس

ماهی و اقیانوس

در حکایتی قدیمی آمده است که ماهی ای که سرآمد مغز متفکران بود ، از ماهی دیگری پرسید : « درباره اقیانوس خیلی چیزها شنیده ام ، پس این اقیانوس کجاست ؟ » و آن ماهی در اقیانوس بود و همه عمرش را در اقیانوس به سر برده بود .

مالک حقيقي

مالک حقیقی

مردی در حال بردن گاو خود به طویله بود، در حالی که طنابی دور گردنش بسته بود و سر دیگر طناب در دستش بود . گروهی مرد را دیدند ، یکی آز آن ها پرسید : « آیا تو به گاو بسته شده ای ، یا گاو است که به

گفت وگو با خدا

گفت وگو با خدا

دختر کشیشی از او پرسید : (( ایده هایت را برای موعظه از کجا می گیری ؟)) کشیش پاسخ داد : (( از طرف خداوند )) دختر گفت : (( پس چرا هر روز این مطلب را از میان نوشته ها و کتابها پیدا کرده و یادداشت می کنی ؟

جملات زیرخاکی

جملات زیرخاکی

به گونه ای زندگی کنید که وقتی کسی شما را در فاصله شش ماه نبیند بعد از شش ماه باور نکند که این همه تحول در شما رخ داده است . ——————————————– یک رابطه دوستانه واقعی مثل رابطه چشم و دست است . زمانی که دست زخمی می شود چشمانت

(درسهايي از شيخ ابوالحسن خرقاني ) خودشناسي

(درسهایی از شیخ ابوالحسن خرقانی ) خودشناسی

(درسهایی از شیخ ابوالحسن خرقانی ) &;شیخ گفت:& عالِم آن بُوَد که با خویشتن عالم بود ، عالِم نبوَد آنکه به عالم عالِم بوَد ; پالایش درون شیخ گفت : عالم علم بر گرفت ، و زاهد زهد برگرفت ،عابد غبادت ، و با این پیش او شد . تو

ناآگاهي

ناآگاهی

شهر نشینی وارد روستا شد  و اسبی زیبا دید . تصمیم گرفت که اسب را داشته باشد . با روستایی چانه زد و بالاخره اسب را خرید . شهرنشین روی اسب پرید  و گفت : « هی ! بزن بریم ! » ولی اسب از جایش تکان نخورد . روستایی

سفر و ماجراجويي

سفر و ماجراجویی

اگر انسان ماجراجویی پیشه کند بی تردید تجربه هایی کسب می کند که دیگران از آن محرومند ما برای در پیش گرفتن این سفر شیر یا خط انداختیم شیر امد یعنی باید رفت . و ما رفتیم . اگر هم خط می امد و حتی اگر ده بار پشت سر

سه سياه پوست

سه سیاه پوست

سیاستمدار بر جسته ای ، وقتی نامزد اداره مهم شهرداری بود ، به سه سیاه پوست آفریقایی رسید و گفت که او به کسی که بهترین دلیل را برای جمهوری خواه شدن ارائه کند یک بوقلمون چاق می دهد . نفر اول گفت : « من جمهوری خواه را کسی

شبي در آسمان

شبی در آسمان

شبی « اوحدی کرمانی » ، شاعر بزرگ در ایوان خانه اش نشسته و روی کاسه ای گلی خم شده بود . عارف بزرگ ، «شمس تبریزی » ، از آنجا رد می شد . نگاهی به اوحدی انداخت و پرسید : « چه کار می کنی ؟ » .

شکي آغشته به ايمان

شکی آغشته به ایمان

حیرتی در آمیخته به یقین ، شادی ای سرشار از غم ، ثروتی برخاسته از فقر ، و رنجی همراه با لذت ، راز « شاد زیستن » است . ……………………………………………………………. دوست داشتن زمانی به اوج ظهور خود می رسد  که به هیچ شکلی اظهار نشود! …………………………………………………………. اخلاق واقعی در

شهامت چيست؟

شهامت چیست؟

جنگ عظیمی بین دو کشور در گرفته بود .سالها از شروع جنگ می گذشت و جنگ کماکان ادامه داشت . سربازان خسته شده بودند . فرمانده یکی از دو کشور با طرحی اساسی قصد حمل? بزرگی را به دشمن داشت و آن طرح با چنان دقت و درایتی ریخته شده

طوطي نباش !

طوطی نباش !

دو مرد که از زمان کودکی با هم دوست بودند ، پس از  سالها یکدیگر را ملاقات کردند . یکی کشیش شده بود ، و دیگری ملوان . و هرکدام از داشتن یک طوطی به خود افتخار می کردند. برای خدمت به علم این دو پرنده را در اتاقی نزد

عادت پذيري

عادت پذیری

در فیلم سینمایی ( رستگاری در زندان شاوشنگ ) ماجرای زندگی زندانی هایی را نشان می دهد که به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند و عده ای از آنها پس از ۴۰ یا ۵۰ سال اقامت در زندان و خو گرفتن به آداب و مقررات زندان آزاد می

غني آن کسي است که «مي دهد»،

غنی آن کسی است که «می دهد»،

  ه آن که «می گیرد»، و مقام رفیع از آن کسی است که فروتن است ، نه فراتن ! ……………………………………………………………لذیذ ترین هوس، بی هوسی است و متعالی ترین خواهش ، بی خواهشی است. ……………………………………………………………… معرف شخصیت هر کس و فضیلت هر قومی  وابسته به «اعمال» ونه «گفتار» اوست .

کسي که سوار کاري نياموخته

کسی که سوار کاری نیاموخته

سوار بر اسب سریع تر از سوار بر حلزون نمی رود  در واقع اصلا نمی رود. …………………………………………………………………. اگر به انسان همان گونه که هست نگاه کنید بدتر می شود. اما اگر به انسان طوری نگاه کنید که می تواند باشد  در این صورت او تبدیل به انسانی می شود که

کشاورز و  وکيل

کشاورز و وکیل

وکیل جوانی بود که نخستین شغلش در شرکت راه آهن بود . روزی کشاورزی متوجه شد گاوش که در مسابقات شیردهی برنده شده بود ، در مزرعه ای که قطار از آن می گذشت گم شده است. او به موقع به دادگاه رفت و طی دادخواستی از شرکت راه آهن

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید