دسته بندی :اسفند ۱۷, ۱۳۹۳

مقاله

خاطرات رزمندگان 18

خاطرات رزمندگان ۱۸

نوجوان بسیجی عملیات تمام شده بود و اسرا را به عقب منتقل کردند. بین راه به نوجوان بسیجی کم سن و سال برخوردیم که به تنهایی چهار اسیر گرفته بود، سه نفر از اسرا جلوتر بودند و خودش بر دوش یکی که از بقیه قوی‌تر بود سوار شده و می‌آمد

خاطرات رزمندگان 11

خاطرات رزمندگان ۱۱

سیم خاردار مرحله اول عملیات محرم آغاز شده بود در گروهان، ادغامی از ارتش و سپاه خط شکن بودند. فرماندهی این دو گروهان را سروان ضرابی از ارتش و برادر علی مردانی از سپاه بر عهده داشتند وقتی به سیم‌های خاردار رسیدیم هر دو به یکدیگر نگاه کردند انفجار گلوله‌های

خاطرات رزمندگان 10

خاطرات رزمندگان ۱۰

زنگ ابدیت محمود (۱) مثل همیشه با شوق از خانه خارج شد، اما دقایقی بعد صدای انفجار شهر را لرزاند، زن هراسان و شتاب زده در جست و جوی فرزند ۷ ساله‌اش بیرون دوید، دودسیاه قدرت دویدن را از وی گرفت.اما زن در میان دود آتش می‌دوید، تمام مدرسه را

خاطرات رزمندگان 9

خاطرات رزمندگان ۹

دو دست حنا بسته آرپی‌جی‌زن با هزار زحمت برای ساعتی مرخصی گرفت تا از شهر سیگار تهیه کند. اما ده روز بعد به منطقه بازگشت.فرمانده با دیدن او گفت:«به‌به اقر بخیر» می گفتی پیش پایت گوسفند قربانی می‌کردیم.سرش را پائین انداخت وگفت:«وقتی رفتم شهر بی‌اختیار دلم برای مادرم، گندمها، امامزاده،

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید