۷ دلیل نادرست برای عاشق شدن

7 دليل نادرست براي عاشق شدن

عاشق شدن به دلایل نادرست
برای عاشق شدن نیاز به دلیلی نیست .
تجربه ی عشق ،خود دلیل است .
)باربارا دی انجلیس ، در هفده سالگی (
) یادداشت شخصی(
در هفده سالگی هنگامی که به طرزی نومیدانه رویایی بودم و در دنیایی ایده آلیستی و رویایی زندگی می کردم ، سال ۱۹۶۸ بود .کتاب مورد علاقه ام «شازده کوچولو » بود که آن را «آنتونی دی سنت اگزوپری »نوشته است .آهنگ مورد علاقه ام «رویای غیر ممکن »بود که از « موزیکال برادوی »به نام «مرد لامانچا »گرفته شده بود .روزی ده بار این آهنگ را گوش می دادم ، زیرا کمکم می کرد تا به «ناممکن » ایمان داشته باشم .من به مردم ایمان داشتم ، به امید و صلح جهانی ایمان داشتیم و بالاتر از همه ، به «عشق »ایمان داشتم .برای من عاشق شدن ، بالاترین تجربه ی انسانی بود که وجود داشت .همان طور که از جمله ی کوتاه بالا پیداست ،واقعاً «خوب بودن »یا «بد بودن » رابطه و این که آن فرد برایم «مناسب »بود یا «نامناسب »اهمیت چندانی نداشت .من صرفاً مجذوب «عاشق بودن »شده بودم .
با گذشت سالیان و درس های بسیار ، آموختم که اگر به دلایل نادرست عاشق شده باشید احساس خوب «عاشق شدن »می تواند سریعاً به «تأسف » تبدیل گردد .آیا می توان به دلایل نادرست عاشق شد ؟ به رغم چیزی که در هفده سالگی فکر می کردم ، جواب این سؤال مثبت است .
ارتباط با یک فرد به دلایل نادرست ، یکی از راه های ایجاد روابط ناسالم و غیر ارضاء کننده است .
دلایل متفاوتی می توانند موجب می شوند تا بدون این که عاشق شده باشید ، با کسی رابطه ای را آغاز کنید .این مقاله به داشتن یک رابطه با دلایل نادرست می پردازد .درحالی که هر یک از جملات زیر را می خوانید ، از خود بپرسید که آیا در گذشته دچار چنین اشتباهاتی شده اید یا خیر ؟ در روابط کنونی تان چطور ؟ هرچه الگوهای بیشتری از این قبیل را تشخیص دهید ، این موضوع را که چرا بعضی از روابط گذشته شان ، سبب درد و ناامیدی زیاد شما شدند ،بیشتر درک خواهید کرد و نیز قادرخواهید بود تا از ایجاد مجدد این الگوها در روابط آینده تان ، جلوگیری کنید .
هفت دلیل نادرست برای ازدواج :
۱ ـ فشار (سن ، خانواده ، دوستان و غیره )
۲ ـ تنهایی و استصیال
۳ ـ گرسنگی جنسی
۴ ـ بی توجهی به زندگی خود
۵ ـ اجتناب از بزرگ شدن
۶ ـ احساس گناه
۷ ـ پرکردن خلاء های احساسی و روحی
دلیل نادرست (۱) فشار
ـ آیا بیشتر دوستان شما نامزد دارند و یا متأهل هستند و شما هنوز مجردید ؟
ـ آیا بیش از سی سال سن دارید و هنوز ازدواج نکرده اید ؟
ـ آیا آخرین فرد خانواده هستید که هنوز ازدواج نکرده است ؟
ـ آیا به تازگی طلاق گرفته اید ؟
اگر به هر کدام از سؤالات فوق پاسخ مثبت دادید ، احتمالاً درباره ی فشار ، چیزهایی می دانید .فشار تأثیری است که دوستان ، خانواده ، اجتماع و یا برنامه ریزی احساسی خودتان بر شما می گذارند و این پیام را به شما می دهند که «باید با کسی ازدواج کنید ، درغیر این صورت حتماً مشکلی دارید » اگر به دلایل بیرونی و یا درونی احساس اجبار می کنید ممکن است با کسی ازدواج کنید که در شرایط معمولی ، هرگز او را انتخاب نمی کردید .
در زیر ، بعضی از انواع مختلف فشار بررسی شده است :
فشار سنی
ـ زنی ،مردی سی و هفت ساله را که هنوز ازدواج نکرده است ، ملاقات می کند .او به دوستش تلفن می زند تا به او بگوید که تا چه حد هیجان زده است .اولین عکس العمل دوست او چنین است :«سی و هفت سالش است و هنوز ازدواج نکرده ؟ مشکل اش چیه ؟ »
ـ درعروسی پسرخاله یا دختر خاله تان شرکت کرده اید .در ضمن مراسم ، یکی از بستگان چنین می گوید :«تقریباً سی سالت است .پس چرا هنوز ازدواج نکرده ای ؟ »
این فشار سنی است .این نگرشی که «سن شما از حد مشخصی گذشته و هنوز با کسی نیستید ، پس غیرطبیعی هستید »البته این که آن سن ، چه سنی است ، از شخصی به شخص دیگر فرق می کند .خودآگاه یا ناخودآگاه احتمالاً سنی را به عنوان سن ازدواج مدنظر دارید .این سن ممکن است که از زمینه های خانوادگی شما ، سن ازدواج خواهران یا برادرانتان و یا از ذهنیت خودتان که سن «بلوغ فکری »چه سنی است ، آمده باشد .
به منظور درک خاستگاه فشار سنی ، باید به تاریخ هزاران سال پیش نگاه کنیم .بقای اقتصادی و فیزیکی یک خانواده براساس تعداد بچه های آن خانواده بنا شده بود .پسرها می توانستند در امور شکار ،مزرعه داری و یا حمایت خانواده در برابر دشمنان کمک کنند .دخترها در کارخانه کمک می کردند و به هنگام انتخاب جفت از طرف افراد مذکر دیگر ،موهبتی بزرگ محسوب می شدند .هرچه زودتر مرد یا زن جوانی ازدواج می کرد ، از آن جا که به تعداد افراد گروه می افزود و در خانواده هایی که متملکاتی داشتند ، وجود وارثانی که اندوخته های پدران خود را حفظ کنند ، تضمین می کرد . به یاد داشته باشید که عمر متوسط ، چیزی حدود نصف عمر متوسطی بود که امروزه در قرن بیستم شاهد آن هستیم .بنابراین یک دختر چهارده ساله ممکن بود که فقط حدود بیست تا سی سال دیگر زنده باشد .
به مجرد این که بیست تا بیست نه ساله می شد ،دیگر «میان سال »به حساب می آمد .بنابراین کاملاً طبیعی بود که خانواده ی او بخواهند هنگامی که هنوز نوجوان است ،ازدواج کند زیرا که بدین طریق می توانست فوراً صاحب فرزند شود .گرچه روزگاران بسیاری از آن ایام می گذرد ، اما ما هنوز تا حد زیادی متأثر از طرز تفکری هستیم که پدران ما با آن زندگی می کردند .بنابراین اگر عمه یا خاله تان ، شب سال نو شما را کنار می کشد و می گوید :«عزیزم ، می دانم به من ربطی ندارد ، اما چرا یک پسر خوب برای خودت پیدا نمی کنی تا سر و سامان و قراری بگیری ؟ »او احساسی را به زبان می آورد که ریشه در واقعیت های تاریخ دارد .
صرف نظر از این که این فشار از جانب خانواده ،دوستان یا حس فوریت شخصی خودتان باشد ، اما در هرحال ، نتیجه یکسان خواهد بود .ممکن است از استانداردهایی که از «همسرمطلوب »برای خود تعریف کرده اید ، دست بکشید و چشم پوشی کنید .
ضربه ی روحی به دنبال تجدید دیدار دوستان دبیرستانی رزان: رزان به تازگی بیست و هشت ساله شده بود که دعوتنامه ای جهت شرکت درمراسم تجدید دیدار مدرسه ی دوران ده سالگی خود ،دریافت کرد .او توضیح داد :«آن وقت بود که واقعاً فهمیدم مجرد بودن یعنی چه ؟ از مدت ها پیش به دنبال همسری مطلوب برای ازدواج بودم اما آن چنان سرگرم راه اندازی شغل مستقل خود بودم که حتی وقت فکر کردن به این را هم نداشتم که چه احساسی دارم .وقتی دعوتنامه را باز کردم و فکر دیدار دوستان قدیمی خود را کردم ، خیلی افسرده شدم .تصور کردم که همگی ، درهتلی هستیم. و تمام دوستان دخترم در کنار شوهرهایشان هستند و عکس های زیادی از بچه هایشان به همراه دارند .به من سلام می کنند و خوش آمد می گویند و این در حالی است که «من تنها فرد مجرد آن جا هستم ».
«آنجا بود که سندی را دیدم .یک دوست ما را به هم معرفی کرد .فکر نمی کردم که به درد من بخورد ،اما تصمیم گرفتم که فرصتی به او بدهم . ندانستم که چه شد ، چشم هایم را باز کردم و دیدم که از ازدواج حرف
می زنیم .الان وقتی که نگاه می کنم ، می توانم ببینم که از همان ابتدا ، مشکلات زیادی وجود داشتند.چیزهای ناخوشایند زیادی از سندی می دیدم و می خواستم او را اصلاح کنم .من سلیقه ی او را در مورد بسیاری از چیزها نمی پسندیدم .لباس پوشیدن ،غذا ، فیلم ، حتی نگاه کردنش نیز آزاردهنده بود .می دیدم که در عین تحمل تمامی این چیزها ، مدام به دیگران می گویم که چقدر خوشحال و راضی هستم».
چندی بعد بیدار شدم که به خود اقرار کردم که دیگر نمی خواهم باسندی ازدواج کنم .می خواستم ازدواج خوبی داشته باشم .همین و بس .احساس می کنم مصادف شدن بیست و هشت سالگی ، با «مراسم تجدید دیدار »فشار فوق العاده ای را روی من گذاشته بود که فوراً کسی را پیدا کنم .تا این که دیگران فکر نکنند تنها مانده ام .به هم زدن قرار ازدواج با او دردناک بود . زیرا مدت ها بود که تمام دوستان و خانواده ام می پرسیدند ، «عروسی کی است »و حال مجبورم که هم آن ها و هم سندی را مأیوس کنم .
رزان نمونه ای مطلوب از کسی که برای کاهش فشار بر روی خود ، درگیر رابطه با کسی می شود ؛ نه به این دلیل که واقعاً «فرد مناسب »را یافته است .
فشار از ناحیه ی خانواده و دوستان
بعضی از مردم نسبت به عقاید خانواده و دوستان شان آسیب پذیرند و اجازه می دهند که به اجبار روابطی را شروع کنند یا ادامه دهند که آن ها را خوشحال نمی کند .اگر خودباوری شما پایین است و یا بیش از حد تحت تأثیر اعضای خانواده تان هستید ، این احتمال وجود دارد که صرفاً به جهت چیزهایی که دیگران فکر می کنند و نه برمبنای خواسته ی واقعی خود ، رابطه ای را شروع کنید .
دلیل نادرست (۲) تنهایی و استیصال
ـ شب ، تنها در بستر خود دراز کشیده اید .از آخرین باری که کسی را داشتید مدت ها گذشته است. بدن تان احساس تهی بودن می کند .قلبتان دردمند است .ذهن تان به گذشته می اندیشد .روزهای خوب گذشته را به یاد می آورید .
روزهایی که کسی شما را دوست داشت و به شما احساس ، «خاص بودن » می داد .ممکن است ناگهان به این فکر بیافتید که :«شاید بهتر باشد که به او تلفنی بزنم و به او بگویم که دلم برایش تنگ شده است .ضرری ندارد .شاید او آن قدر هم که من فکر می کردم ، بد نبود ».
ـهمگی ما تنهایی را تجربه کرده ایم ، برهه هایی از زندگی که از لحاظ روحی احساس تنهایی داشته ایم .مستأصل بوده ایم که به کسی مهر بورزیم .این مهم نبود که «چه کسی ».هرکسی همه ما این چیزها را تجربه کرده ایم .اما متأسفانه چیزی که در
ابتدا اقدامی از سر تنهایی و برای نزدیک شدن به انسانی دیگر شروع می شود ، می تواند به رابطه ای پیچیده و دردآور تبدیل شود .
وقتی که احساس تنهایی می کنید و به تنگ آمده اید ،احتمال آن که انتخاب های ضعیف تری بکنید ، بالا می رود و در نهایت از روابطی سر در خواهید آورد که ارضاء کننده نیست .
دلیل نادرست (۳) گرسنگی جنسی
ـ آیا تا به حال شده است که برای نیاز شدید جنسی ، سعی کنید تا خود را متقاعد سایزد به کسی بیش از آنچه واقعیت دارد ، علاقه مند هستید ؟
ـ آیا تا به حال چیزهایی را از شخص مورد علاقه تان نادیده گرفته اید ؟ چیزهایی که برایتان خوش آیند نبودند ، تنها به دلیل این که رابطه ی جنسی خود را با او از دست ندهید ؟
شما می دانید که من درباره ی چه چیز حرف می زنم .مدت هاست که مجردید و به ازدواج با کسی که به طورمعمول او را انتخاب نمی کنید ، فکر می کنید . فقط به این دلیل که از لحاظ جنسی احساس گرسنگی می کنید .نهایتاً با این حقیقت رو به رو می شوید که ازدواج آن چیزی نیست که می پنداشتید و حال مجبور هستید که اعلام کنید فقط برای شهوت جنسی بوده است .چقدر شرم آور و تحقیر آمیز و درعین حال تا چه حد معمول و رایج .
نکته ی مهم آن است که در اینجا دیگر موضوع عاشق شدن مطرح نیست . چرا که شما نسبت به آن شخص جاذبه ی شدید جنسی دارید .من این را « کوری شهوانی »می نامم د .با گرسنگی
جنسی ممکن است به کسی علاقه مند شوید که حتی چندان نیز برایتان جذاب نیست .شما فقط کسی را می خواهید (هرکسی )که بتوانید با او رابطه ی جنسی داشته باشید .
دلیل نادرست (۴) عدم توجه به زندگی خود
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید ، که عاشق بودن تا چه حد از تمرکز شما به اموردیگر می کاهد ؟ هم و غم شما این می شود که برای مثال ، چگونه احساسی دارد ؟ احتیاجاتش چیستند ؟چگونه می توانید او را خوشحال کنید ؟ یا این که چگونه رفتار شما ، او را تحت تأثیر قرار می دهد ؟ پس تعجبی نیست اگرکه اغلب نه به آن دلیل که شخصی مناسب را یافته ایم ، بلکه از آن رو به روابط پا می گذاریم که بهانه ای برای سر باز زدن از زندگی و امور خودمان داشته باشیم .
آیا از روابط به منظور اجتناب از پرداختن به زندگی خود استفاده می کنید ؟
جملات زیر را بخوانید و از خود بپرسید که آیا درباره ی شما چه در گذشته و چه در حال صدق می کنند یا خیر :
ـ سابقه ای از روابط غیر ارضاء کننده دارم .
ـ هرگز بدون این که با کسی رابطه داشته باشم مدت زمان زیادی نمی توانم « سر کنم ».
ـ روابطم عموماً بسیار وقت گیر هستند .
ـ در بخش های زیادی از زندگی شخصی خودم ، عملکرد مطلوب را ندارم .
ـ برنامه ها ، طرح ها و رویاهایی دارم که هنوز آن ها را دنبال نکرده ام .
ـ وقتی با کسی رابطه دارم ، به علایق و دوستان خودم وقت کمتری اختصاص می دهم .
ـ معمولاً کمی زود عاشق می شوم .
ـ از تنها بودن با خودم لذتی نمی برم و ترجیح می دهم که با دیگران باشم .
ـ وقتی که بر روی برنامه ای کار می کنم ، تلفن ، نیازهای دیگران ، چیزهای بی اهمیت دیگر و …حواسم را پرت می کنند .
ـ در مقایسه با خودم ، به مراتب ساده تر می توانم به دیگران به منظور حل مشکلات شان انگیزه بدهم .
اگر با برخی از جملات فوق ارتباط برقرار کردید ، این احتمال وجود دارد که از روابط به منظور اجتناب از پرداختن به زندگی خودتان استفاده می کنید . ممکن است چیزی که آن را «دل مشغولی »به عشق می پندارید ، همان « رویگردانی »وافر شما از خود و مسائل تان باشد ، چرا که اگر مدام مشغول عشق ورزیدن به کسی باشید و تمام وقت تلاش کنید که آن ها را خوشحال کنید و نیازهای آنان را برآورده سازید ، دیگر وقتی نخواهید داشت که به نیازهای خود بپردازید یا حتی رویاهایتان را دریابید .
بسیاری از مردم از این رو به روابط نیاز دارند که از کمبود شور و شوق و بی هدفی در زندگی خودخسته شده اند و به جای آن که به درون خود نگاه کنند و دلیل این احساس را از درون خود جویا شوند ، خود را درگیر روابط عشقی می کنند و «آن »را هدف خود قرار می دهند .چنین روابطی هرگز سرانجامی نخواهد داشت ، از آن رو که در چنین مواقعی ، شما عاشق آن شخص نیستید ، بلکه شیفته ی «سرگرمی » و «دل مشغولی »خود به رابطه تان هستید و هنگامی که رابطه پایان می پذیرد ، بار دیگر با خودتان تنها خواهید
شد .
چرا مریبت می بایست «روزه ی رابطه »می گرفت ؟
مریبت روزی در یکی از سمینارهای من برخاست و اعلام کرد که از سندرم « عدم کارایی روابط »دررنج است .سندرمی که در کتاب «رازهای درباره ی عشق »راجع به آن نوشته ام .او شکایت کرد که :«از این که مدام در زندگی ، مرد عوض می کنم ، خسته شده ام .دوست دارم سر به کوهستان بگذارم و یک راهبه شوم .من
از روابطی احمقانه سر در می آوردم و تا آن جا ادامه می دهم که دیگر نتوانم تحمل کنم و بعد به آن ها خاتمه می دهم .چند هفته ی اول از این که با خودم تنها هستم ،خیلی خوشحالم .آپارتمانم را تمیز می کنم و کارهایی را که مدت ها می خواستم انجام دهم اما وقتش را نداشتم ، انجام می دهم .اما ناگهان احساس می کنم که دیگر تاب ندارم و نمی دانم چه می شود که از یک مهمانی و یا یک رستوران سر در می آورم و دوباره روز از نو روزی از نو ».
من از مریبت پرسیدم که شغلش چیست ؟ او سریعاً معذب شد :«خب ، فعلاً در حال حاضر در یک آرایشگاه پایین شهر کار می کنم .اما همین که سالن خودم را باز کنم ، دیگر برای کسی کار نخواهم کرد ».مریبت همواره این آرزو را داشت که یک دکوراتور داخل ساختمان شود .اما همین که درباره ی آن پرسیدم ، معلوم شد هیچ گاه برای آن قدمی برنداشته بود .او همیشه به خودش گفته بود که باید درس بخواند و مدرکی بگیرد و یا نزد کسی که «دکوراتور داخلی »است شغلی پیدا کند .با وجود این هرگز این کار را نکرده بود و هر وقت تنها می شد ،از طرح ها و هدفهایش به هیجان می آمد. اما دوباره با «ترس از شکست »رو به رو می شد .دست آخر هم با پرسه زدن در بارها به دنبال مردی جدید می پرداخت .او از هر رابطه ی جدید به منظور اجتناب از رویارویی با مسامحه کاری هایش استفاده می کرد .
من به او یادآوری کردم که به طرز مشابهی که بعضی از مردها از زن ها برای روابط جنسی استفاده می کنند او نیز از مردهایی که در زندگی اش وجود داشتند ، برای سرگرم کردن خود و رو به رو نشدن با مسائل زندگی اش استفاده می کرده است .او موافقت کرد که به مدت شش ماه «روزه ی رابطه » بگیرد .بدین معنا که با هیچ مردی بیرون نرود ، در هیچ باری پرسه نزند و نه هیچ چیز دیگر .او قول داد که در خلال این مدت رابطه ای را با خود پایه ریزی کند و رویاهایش را نیز مجدداً پی بریزد .همین که به زندگی خود نظم و ترتیب بدهد ،دیگر نیازی نخواهد داشت که در پشت روابط عشقی ، خود را پنهان کند وخواهد توانست که سر فرصت ، کسی را
پیدا کند که با او زندگی سالمی را ایجاد کند .
اگرحدس می زنید که از روابط به منظور اجتناب از پرداختن به زندگی خود استفاده می کرده اید ،«روزی رابطه »بگیرید .ممکن است در ابتدا مشکل باشد .اما شما را وادار خواهد کرد با مسائلی رو به رو شوید که از رویارویی با آن ها امتناع می کردید .
دلیل نادرست (۵) اجتناب از بزرگ شدن
بسیاری از مردم نه از روی آمادگی جهت قسمت کردن غنای زندگی خود با شخص دیگر بلکه از این رو رابطه ای را آغاز می کنند که می خواهند از آن ها حمایت و مواظبت شود .این مردها و زن ها سعی می کنند که از بزرگ شدن اجتناب کنند ، بنابراین کسانی را برای خود انتخاب می کنند که نقش «بابا »و «مامان »را برای آن ها بازی کنند .این روابط در جهت آموختن و رشد دو طرف نیستند .بلکه بر مبنای وابستگی ایجاد شده اند .احتمال اینکه چنین رابطه ای باشید وجود دارد .اگر :
ـ «تفاوت سنی زیادی میان شما و همسرتان وجود داشته باشد .
ـ تفاوت عمده ای میان موفقیت های شغلی شما و همسرتان وجود داشته باشد .
ـ تفاوت بزرگی میان سطح تجارب زندگی شما و همسرتان وجود داشته باشد .
ـ یکی از طرفین برای کمک و نصیحت به دیگری چشم دوخته باشد .
در این گونه روابط ، شما خود را متقاعد می کنید که عاشق هستید .درحالی که صرفاً جایگزینی برای «مادر »و «پدر »یافته اید .
کاترینا هنر پیشه ی بیست و پنج ساله ، نمونه ی بارزی است از زنی که به طرز عادت گونه ای به دلایل نادرست عاشق می شد و دلیل نادرست مورد علاقه ی او نیز «اجتناب از بزرگ شدن »بود .هنگامی که ازدواج دو ساله ی او با سایمون ، وکیل
سی و چهار ساله ،در معرض خطر جدی قرار گرفت ، برای کمک نزد من آمد .سایمون از عشق او دلسرد شده بود و به جدایی فکر می کرد .کاترینا نیز در وحشت روحی به سر می برد .او درحالی که گریه می کرد گفت : «سایمون تمام زندگی من بود .نمی توانم بدون او زندگی کنم .حاضرم هر کاری بکنم تا او را نگه دارم ».
من به سخنان کاترینا درباره ی رابطه شان با سایمون گوش دادم و تشخیص دادم که گر چه روش سایمون را در حمایت و مواظبت از او می پسندید ، اما واقعاً «او »را دوست نداشت .وقتی او درباره ی اوقاتی که با یکدیگر بودند صحبت می کرد ، چیزی را که سایمون برایش خریده بود ، جایی که او را برای تعطیلات برده بود ، نصیحت هایی که درباره ی شغلش به او کرده بود و یا کمک هایی را که برای حل مشکلاتش به او کرده بود با جزئیات زیادی توضیح می داد .فکر نمی کنم که کاترینا آنقدرها هم سایمون را خوب شناخته بود . سایمون فقط «بابا »بود و درهرمشکلی ، کاترینا را بی شائبه کمک می کرد .پدر کاترینا وقتی که او چهار ساله بود ،خانواده را ترک کرده بود . از آن هنگام کاترینا فقط او را دو بار دیده بود .او تشنه ی یک نیروی مذکر قوی بود و این همان چیزی بود که در سایمون یافته بود .دو کاندید ازدواج قدیم او نیز بزرگتر و پخته تر از او بودند .کاترینا در واقع با گفتن این جمله که « فکر می کنم که فقط مردهای بزرگتر از خودم را دوست دارم »خود را گول می زد .
وقتی که سایمون را ملاقات کردم ، او را مردی حساس که احساس گناه می کرد ، یافتم .او به من گفت :«کاترینا را خیلی دوست دارم .اما فکر نمی کنم ما برای هم مناسب باشیم و گمان نمی کنم که کاترینا نیز آمادگی ازدواج با کسی را در حال حاضر داشته باشد .وقتی که اولین بار به یکدیگر علاقه مند شدیم ، حس حمایتگرانه ای نسبت به اوپیدا کردم احتمالاً بیش از آن هم باید از او مواظبت می کردم .ظرف شش ماه گذشته ، متوجه شدم که آن نقش ها ، می بایست تغییر کنند .اما هرچه سعی می کنم تا رهایش کنم و او را تشویق کنم که روی پاهای خود بایستد ، مرا متهم می کند که او را «ترک کرده ام » در این مرحله می خواهم که او را
برای همیشه ترک کنم .گمان نمی کنم که او حتی بخواهد رشد کند ».
ارزیابی سایمون از کاترینا دقیق بود .او نمی خواست که بزرگ شود و از ازدواجش به عنوان راهی برای «اجتناب از بزرگ شدن »استفاده می کرد. به این معنا که مردی را پیدا می کرد که نقش «حمایتگر »را با او بازی کند . کاترینا به منظور برآورده کردن احتیاجاتی که از دوران کودکی با خود حمل می کرد ،عاشق می شد و از پذیرفتن مسئولیت زندگی خود سر باز می زد .
به طوری که بعداً توضیح خواهم داد ، تمام روابط خوب عناصری از التیام را در چرخه ی خود دارند و برخی زمان ها زن نقش «مادر »را برای شوهر خود و مرد نیز به نوبه ی خود نقش «پدر »را برای همسر خود بازی می کند .گرچه وقتی بیشتر اوقات به بازی کردن این نقش ها می پردازید به این معنا است که از رابطه برای باقی ماندن در حالتی «بچه گانه »و بی مسئولیت استفاده می کنید .
دلیل نادرست (۶) احساس گناه
ـ آیا تا به حال فقط به این دلیل که به احساسات کسی لطمه ای نزنید ،با او ازدواج کرده اید ؟
ـ آیا تا به حال فقط به این دلیل که دل کسی را نشکنید ،به رابطه با او بیش از آن چه باید ادامه داده اید ؟
ـ آیا تا به حال با کسی رابطه داشته اید که می دانستید بیش از آن چه شما به او علاقه دارید ،او به شما علاقه مند است ، اما آنقدر احساس گناه می کردید که نمی توانستید رابطه را تمام کنید ؟
اگر به هر کدام از سؤالات بالا پاسخ مثبت دادید ، پس دلیل نادرست ششم را برای ازدواج می فهمید ، «احساس گناه ».احساس گناه ممکن است انگیزه ی عجیبی برای شروع یک رابطه و یا ادامه ی آن به نظر برسد .اما همیشه اتفاق می افتد .شما به خود می گویید که این احساس همان عشق است در حالی که
چیزی جز همدردی یا در منتها درجه ی آن «حس ترحم »نیست .شما در موقعیت های عاشقانه نه از آن رو که می خواهید ، بلکه به این دلیل که از آنچه پس از اتمام رابطه ، اتفاق خواهد افتاد ، می ترسید .شما زندانی احساس گناه خود هستید .
آیا زندگی عشقی تان را «احساس گناه »اداره می کند .
جملات زیر را بخوانید و ببینید چه تعداد از آن ها درباره ی شما صدق می کنند ؟ چه در گذشته و چه در حال .
ـ شما به سختی می توانید به دیگران ، «نه »بگویید به خصوص به آن هایی که دوستشان دارید .
ـ شما در خانواده ی مختلی بزرگ شده اید که احساسات شما به حساب
نمی آمدند.(به عنوان مثال :والدین الکلی ، انتقادگر یا کنترل گر ).
ـ شما با این احساس مسئولیت که دیگران را خوشحال و راضی کنید،بزرگ شده اید ، (یکی از والدین شما مشکلی داشت و احتیاج به نجات دادن داشت .یک «والد »مجرد که تا حد زیادی از لحاظ مهر و محبت ، به شما متکی بود و …
ـ شما مشکل می توانید احتیاجات خود را بشناسید و حتی مشکل تر نیز می توانید از کسانی که دوستشان دارید ، برای برآورده کردن نیازهایتان تقاضا
کنید .ـ شما خود را به عنوان فردی احساسی و بخشنده می شناسید و از این موضوع نیز احساس غرور می کنید .از این که شما را «خودخواه »بنامند ، بسیار رنجیده خاطر می شوید .
ـ شما از رنجانیدن دیگران می ترسید و نهایت تلاش تان را می کنید تا مطمئن باشدی هیچ چیز از چیزهایی که می گویید یا انجام می دهید ، موجب رنجش عزیزانتان نشود .
ـ شما به مراتب ساده تر می توانید برای دیگری از پول یا وقت خود مایه
بگذارید تا برای خودتان .
ـ وقتی که عزیزان شما از مشکلاتشان حرف می زنند ، احساس بدی پیدا می کنید و احساس می کنید که حتماً مجبورید ، به آن ها کمک کنید تا راه حلی پیدا کنید.
ـ درهنگام بیان نظر یا احساس شخصی خود ، اگر حس کنید که این احساس شما نسبت به آن فرد او را می رنجاند ، از بیان آن صرف نظر می کنید .
ـ شما از این که از نزدیکان خود پولدارتر ، خوشبخت تر و یا موفق تر باشید ، احساس خوبی ندارید .
اکر با تعداد کمی از این جملات ارتباط برقرار کردید ، احتمالاً به همان اندازه ی بیشتر مردم ، تحت تأثیر «احساس گناه »هستید.اگربیش از چهار جمله از جملات فوق درباره ی شما صدق می کند ،احتمالاً اجازه می دهید که احساس گناه در انتخاب های عشقی شما دخالت داشته باشد .اگر با اکثر این جملات ارتباط برقرار کردید ، یقیناً نادرست عاشق می شوید .
چگونه احساس گناه دانیل را به کابوسی احساسی کشاند .
دانیل نمونه ی بارز عاشق شدن به دلایل نادرست بود .او جذاب ، در عنفوان سی سالگی و یک کارگردان موفق تلویزیونی بود .اما انتخاب های او بسیار بد بودند .
دانیل تنها پسر یک مادر دراماتیک و پدری نامرئی بود .مادر دانیل فوق العاده متوقع بود که دانیل برایش وقت بگذارد به او توجه کند و به او عشق بورزد . در غیر این صورت لب هایش آویزان می شد و از لحاظ روحی و جسمی حتی مریض می شد .پدر دانیل تا آنجا که می توانست بسیار زیرکانه وقتش را به کار کردن می گذراند .از آن جا که یقیناً همسرش نیز هنگام ازدواج با او چنین رفتار می کرده است و دانیل چنین شرح داد :«مادرم متخصص این بود که به من احساس گناه
بدهد .در دوران دبیرستان هرگاه می فهمید که می خواهم آخر هفته بیرون بروم ، به راحتی مریض می شد ، یک شیشه ی آمونیاک، به یک دست و یک دستمال نمدار در دستی دیگر ، روی کاناپه دراز می کشید و می گفت :« عزیزم ، نگران من نباش .برو بیرون برای خودت خوش بگذران .اگر اتفاقی افتاد ، آمبولانس خبر می کنم ».
هنگامی که دانیل برای دانشگاه به شهر دیگری رفت ، می پنداشت که دیگر روابط ناسالم خود را با مادرش پشت سر گذاشته است . برنامه ریزی احساسی شما همواره با شما خواهد بود حتی اگر از والدین تان نیز جدا باشید .بنابراین ، هنگامی که دانیل درباره ی ازدواجش با السا صحبت می کرد ، تعجبی نکردم :
«السا یک دستیار عکاس بسیار زیبا با ظاهری زنانه و بیست و شش ساله بود که دانیل در یک میهمانی با او آشنا شده بود .دانیل به یاد می آورد که :« اولین چیزی که متوجه آن شدم ، این بود که او چقدر شکننده به نظر می رسید .مثل یک عروسک چینی ، او گفت که به تازگی ، رابطه ی فوق العاده آزار دهنده را پایان داده است .درحالی که چیزهایی را که بر سرش آمده بود برایم توضیح می داد ، چشم هایش از اشک پر شد .برای او احساس تأسف می کردم ».
دانیل والسا شروع به فکر کردن درباره ی ازدواج کردند .دانیل می دانست که اعتماد به نفس السا بسیار پایین است و از این رو روزی چندین بار به او تلفن می کرد تا به او اطمینان دهد که تا چه حد او را دوست دارد .به زودی السا دانیل را به چشم «ناجی »خود می دید .
وقتی که از روی احساس گناه و نه از روی عشق تصمیم می گیرید که با کسی باشید هم به آنان کم فروشی کرده اید و هم به خودتان .
دلیل نادرست (۷) پر کردن خلاء های احساسی و روحی خود
معتقدم که یکایک ما در این زندگی درحال مبارزه و تلاش برای درک و شناخت رابطه مان با کل هستی هستیم و همگی آرزومندیم تا احساس کنیم بخشی از این کائنات هستیم که در آن زندگی می کنیم و نه چیزی جدای از آن .این اشتیاق روحی ماست که به گونه ای با منبعی متعالی از قدرت و معنویت متصل شویم .ما کودکانی هستیم با اندامی بزرگ سالانه ، با این حسرت و آرزو که دوستمان بدارند ، پذیرفته شویم و کامل باشیم .این اشتیاق نوع بشر است که با آنانی که در کنار اویند مرتبط شود .
نکته ی فوق العاده ای که در رابطه با عشق وجود دارد این است که می تواند شما را از احساس سرور ،شادمانی و تعلق خاطری که شبیه آن را در هیچ جای دیگری نمی توانید بیابید ، پرکند و بدین گونه است که این عطش را سیراب می کند .عشق به موجودیت و هدف متعالی شما از هرآن چه انجام می دهید معنا می بخشد .با این وجود ، این موهبت هنگامی که به منظور پر کردن خلاء های احساسی و روحی خود از آن استفاده می کنید ، می تواند خطرناک باشد .خلاء هایی که خود باید بیاموزید که چگونه پر کنید .
یک ازدواج حقیقتاً سالم ، حس قدردانی دو طرف درگیر در رابطه را نسبت به شگفتی ها و رازهای خلقت بالا می برد و درهای رشد و تعالی روحی آن ها را می گشاید .همچنین به هر کدام از این دو شخص کمک می کند که زخم های دوران کودکی خود را التیام بخشد و خودباوری آن ها را از طریق احساس « دوست داشته شدن »و «پذیرفته شدن »از طرف شخص مقابل ، بالا می برد .اما وقتی که زندگی را با مقادیر قابل توجهی خلاء احساسی و روحی شروع می کنید ، برای خود
و همسرتان درد و رنج به همراه خواهید آورد .
در زیر دو مشکل اساسی ناشی از خلاء احساسی و روحی را آورده ایم :
۱ ـ شما به منظور پرکردن خلاء های روحی خود و نه برای آن که فرد مناسبی یافته اید ، به روابط وارد می شوید .
وقتی احساس خلاء روحی می کنید که از درون به طور مداوم احساس خالی بودن دارید .این خالی بودن ممکن است در مراحل معتدل تر مانند یک نگرانی و یا تنش تجربه شود و در مراحل حادتر به درد ،افسردگی و نومیدی تبدیل گردد .همچون حیوانی که از شدت گرسنگی رو به مرگ است و هرچیزی را می خورد تا از درد تنهایی خود ، به هر رابطه ای اعم از سالم یا ناسالم ، با محبت و صمیمی یا خشونت آمیز ، ارضاء کننده یا تباه گر ، تن دردهید . صرف این فکر که :«من با یکی رابطه دارم »موقتاً احساس تنهایی شما را تعدیل خواهد کرد و بودن با آن شخص برای مدتی احساسی رضایت بخش به شما خواهد داد زیرا که دیگر مجبور نخواهید بود تنها باشید .
کاملاً واضح است که یک فرد در چنین شرایطی تا چه حد آسیب پذیر است . در زمان هایی که فرد به دلایل نادرست به افراد نامناسب و در روابط نامناسب درگیر می شود، تنها پس از گذشتن از دوران اوج رابطه با یک فرد است که با ماهیت آن فرد رو به رو می شوید و چه دردناک است که دریابید نه تنها احساس خلاء تان مرتفع نشده است بلکه حتی حضور چنین شخصی ،احساس خلاء و تنهایی تان را بیشتر نیز می کند .
ممکن است ببینید که مرتباً از رابطه ای به رابطه ی دیگر می روید و هیچ گاه احساس رضایت نمی کنید و می اندیشید که سرانجام چه موقع «همسر ایده آل »خود را پیدا خواهید کرد ؟ تنها وقتی رهایی خواهید یافت که دریابید پیش از آن که آماده ی رابطه ی سالم با فردی باشید ، باید که قلب و روح خود را اغناء کنید .همان طور که متخصصان تغذیه به شما می گویند با شکم خالی به خرید نروید ،
زیرا هر غذای ناسالمی را انتخاب خواهید کرد .نصیحت من نیز به شما این است که هرگز پیش از آن که روح و زندگی خود را سرشار کنید ، به خواستگاری «شریک زندگی تان »نروید .یا حداقل وقتی بروید که از احساس خلاء و تنهایی مفرط ، رو به مرگ نباشید .
۲ ـ در روابطی که احیاناً نیزمی توانند برایتان مناسب باشند وارد می شوید ، اما انتظار دارید که آن روابط خلاء روحی تان را پرکند ، درحالی که خودتان باید خودتان را سرشار می کردید .
بارها می شنوم بسیاری از مردم ، از این شکایت دارند که شریک زندگی شان به آن ها احساس کامل بودن نمی دهد و این که رابطه بیش از این ارزش ادامه دادن را ندارد .این شکایت کسی است که خود احساس خالی بودن و عدم کمال می کند.چنین شخصی توقع دارد که معشوق او خلاء های احساسی و روحی اش را که به مدت طولانی و حتی پیش از شروع رابطه اش با خود حمل می کرده است پرکند .
اگر احساس تهی بودن می کنید ، هیچ شخصی صرف نظر از این که چقدر هم شما را دوست داشته باشد قادرنخواهد بود خلاء روحی شما را پر کند .
شما می توانید رابطه ای مطلوب را با این چشمداشت که همسرتان ناجی احساسی و روحی شما باشد ،خراب کنید .تنها شمایید که می توانید این جاهای خالی را پر کنید .تنها شمایید که می توانید خود را نجات دهید . این معقول است که از همسر خود انتظار داشته باشید تا به تنهایی شما نیافزاید یا شما را در التیام زخم هایتان حمایت کند و به شما عشق بورزد یا به شما بیاموزد که چگونه خود را دوست بدارید ، اما در نهایت این شمایید که باید قهرمان خود باشید .
آیا از لحاظ احساسی و روحی تهی هستید ؟
در زیر آزمونی است که به شما در فهم این نکته که تا چه حد از خلاء احساسی و روحی رنج می برید ،کمک می کند .به جملات زیر به دقت فکر کنید .
اگر این جملات درباره ی شما : «بارها»صدق می کنند ………..به خود ۰ نمره دهید .«بیشتر »صدق می کنند ……….به خود ۴ نمره دهید . «گاه گاه »صدق می کنند ……….به خود ۸ نمره دهید .«به ندرت »یا «هرگز »صدق می کنند ….به خود ۱۰ نمره بدهید .۱ ـ هنگامی که تنها باشم و کاری نباشد که آن را انجام بدهم ،احساس خوبی ندارم .نیاز دارم که رادیو و تلویزیون را روشن نگه دارم یا با کسی باشم یا مدام مشغول به کاری باشم .
۲ ـ درزندگی هدفی ندارم و نمی دانم که برای چه آمده ام .
۳ ـ ارزش ها و باورهای زیربنایی خود را به درستی نمی شناسم و نسبت به «درست »یا «غلط »بودن چیزها ، احساس سردرگمی دارم .
۴ ـ عشق چندانی به خود نمی ورزم .غذای مورد علاقه ام را درست نمی کنم .به مسافرت نمی روم ،خوب لباس نمی پوشم و به خودم نمی رسم . این قبیل کارها را فقط وقتی که با کسی هستم انجام می دهد، اما نه وقتی که تنها هستم .
۵ ـ از فکر کردن و صحبت کردن درباره ی احساساتم نسبت به معنای زندگی ، مرگ ، مذهب ،خدا ، دوران کودکی ام ….احساس خوبی ندارم .
۶ ـ دوست دارم همه چیز قابل پیش بینی و تحت کنترل باشد .وقتی که با یک تغییر ناگهانی رو به رو می شوم ، دچار اضطراب ناگهانی می گردم .
۷ ـ من خود و زندگی ام را به طور غیرمنصفانه ای ، با موفقیت و خوشحالی دیگران مقایسه می کنم .آدم های زیادی وجود دارند که آرزو می کردم ، جای آن ها بودم .
۸ ـ وقتی که همه چیز برنامه ریزی شده است و فعالیت هایم از پیش مشخص هستند ، احساس بهتری دارم .برنامه ریزی را به «خود انگیختگی » ترجیح می دهم .
۹ ـ به صفات مثبت و پسندیده ی خود اعتنای چندانی ندارم و کارهای خوب خود را تحسین نمی کنم ، در ضمن اعتقاد چندانی نیز نسبت به این که دوست داشتنی باشم ندارم .
۱۰ ـ با این که دیگران مرا دوست دارند و چیزهای خوبی در زندگی اتفاق می افتد ، به ندرت احساس «خوب »دارم .
حال امتیازات خود را جمع بزنید .
ـ ۱۰۰ ـ ۸۰ امتیاز :شما رابطه ی روحی و احساسی سالمی با خود دارید .
قدردانی شما از دنیای درونی تان به خوبی عمق لذت تان از دنیای بیرون تان است .خودباوری شما بالا بوده است و حس هدفمندی بالایی در زندگی دارید و یقیناً قادرید که غنا و عشق زیادی به رابطه تان بدهید .درباره ی جملاتی که نمره ی پایین تری گرفته اید فکر کنید و در نواحی فوق بر روی خود کار کنید .
ـ ۷۹ ـ ۶۰ امتیاز :رابطه ی روحی و احساسی شما با خودتان بد نیست . اما می تواند بسیار بهتر باشد .
در برخی زمینه ها پیشرفت زیادی کرده اید ، اما در زمینه های دیگر هنوز احتیاج به تلاش بیشتر دارید تا صلح و آرامش و خوشحالی که استحقاق آن را دارید ، نیز احساس کنید .کمتر به خودتان سخت بگیرید . شما همین قدر و همین طور که هستید ، کافی هستید .تلاش کنید تا بیشتر اعتماد کنید و کمتر کنترل گر باشید ، فقط مواظب باشید که آن را با این توقع از همسرتان خراب نکنید که شما را بیش از آن چه خودتان ، خودتان را دوست می دارید ، دوست داشته باشد .
ـ ۵۹ ـ ۴۰ امتیاز :اخطار !شما با احساس خلاء و تنهایی زیادی زندگی می کنید
و این شما را از یک رابطه ی سالم ، محروم ساخته است .
بیشتر به دنیای بیرون تان توجه دارید .وقت آن رسیده است که توجه تان را کمی به درون معطوف کنید تا دریابید چه کسی هستید .نمی توانید مدام از خود فرار کنید .دلیل این که زندگی عشقی تان دردناک بوده است این است که حتی با خودتان هم رابطه ی خوبی ندارید .اگر مجرد هستید ، «روزه ی رابطه »بگیرید ، برای حداقل سه تا شش ماه با هیچ کس بیرون نروید . دلبری نکنید و از رابطه ی جنسی نیز پرهیز کنید .به جای آن بیشتر روی شناخت خود وقت صرف کنید .کتاب بخوانید ، کلاس بروید ، در سمینار شرکت کنید ، به تمرکز ذهنی بپردازید ، با طبیعت وقت بگذرانید و یک دفترچه ی گزارش رشد شخصی درست کنید .اگر به ازدواج با کسی می اندیشید و می خواهید که رابطه تان را با او ادامه دهید ، این چیزها را انجام دهید و فاصله و فضای بیشتری بین خود و آن شخص ایجاد کنید .هیچ کس شما را خوشحال نخواهد کرد مگر این که شما خودتان از خودتان راضی باشید ـ ۳۹ ـ ۰ امتیاز :اورژانس !شما در یک تشنگی مفرط احساسی و روحی به سر می برید .
زندگی شما به توجه فوری نیاز دارد .از دیگران توقع نداشته باشید که از راه برسند و شما را نجات دهند .بیدار شوید و به خود یادآوری کنید که بر روی این کره ی خاکی ،به دنبال مقصود و هدفی هستید.این که بیاموزید و رشد کنید ،این که از خودتان روی گردان نباشید .دیگران را به دلیل آن که در زندگی برایتان سبب درد و رنج شدند ، سرزنش نکنید .برخیزید و با نومیدی هایتان بجنگید .شما به وقت نیاز دارید تا دریابید که هستید ؟ پیش از آن که حتی به ازدواج با کسی فکر کنید ، یک سیستم حمایتی برای خود پیدا کنید و دستورالعمل های آن را تعقیب کنید .شما استحقاق آن را دارید که خوشحال تر باشید .
درک و التیام خلاء روحی تان
درباره ی تصمیماتی که در دوران کودکی تان درباره ی خود و دنیا گرفتید ،صحبت کردیم و دریافتیم که این تصمیمات به نوبه ی خود بر اساس تجربیات تان در خانواده بوده اند .هرچه شما را کمتر دوست داشتند درد و رنج بیشتری کشیدید و در نتیجه خلاء احساسی و روحی بیشتری به ارث بردید .اگر در آزمون پیش نمره ی پایینی گرفتید ،یا این که می دانید برای احساس تهی بودنتان ،انتخاب های ضعیفی انجام می دهید ، رابطه تان را با خود ، عمیق تر کنید .
برخی از چیزهایی که می توانید انجام دهید :
ـ یک دفترچه ی گزارش رشد شخصی درست کنید .این به شما کمک خواهد کرد تا با عواطف خود تماس برقرار کنید و با افکار و احساسات تان بیشتر آشنا شوید .این همچنین به شما فرصتی خواهد داد تا به آگاهی درونی خود ، دسترسی پیدا کنید .
ـ به تمرکز ذهنی بپردازید .بیش از بیست و سه سال است که به تمرکز مشغولم.تمرکز را در نوزده سالگی ، زمانی که متوجه شدم مقدار زیادی خلاء روحی در درون خود دارم ، شروع کردم .تمرکز نه تنها از اضطراب شما می کاهد ، بلکه موجب می شود از زندگی تان لذت بیشتری ببرید . تمرکز می تواند سطوحی عمیق از آگاهی را برای شما باز کند و برایتان از لحاظ روحی تکیه گاهی باشد .انواع مختلفی از تمرکز وجود دارند .آن نوعی را که احساس می کنید برایتان مناسب است انتخاب کنید .تمرکز به زندگی تان آرامش بیشتری خواهد داد .
ـ با طبیعت وقت بگذرانید .غیرممکن است از میان جنگلی عبور کنیم یا به اقیانوس خیره شویم و یا بر قله ی کوه بایستیم و تحت تأثیر آرامش و شکوهی که طبیعت برایمان فاش می کند قرار نگیریم .با شتاب سرسام آوری که رسانه ها از انواع مختلف الکترونیکی و …زندگی انسان را بمباران می کنند ، بسیار طبیعی است که تماس خود را با زیبایی و هماهنگی این کره ی خاکی که خانه ی ماست ، از دست داده باشیم .وقت گذراندن با طبیعت راه ساده ای است برای استراحت
روحی تان :قدم زدن یا نشستن در پارک یا برنامه ریزی سفری یک روزه به کوهستان ، دریاچه یا اقیانوس ، یادتان نرود آن جعبه های گوش خراش ( رادیو ، ضبط )را در خانه بگذارید و حتی الامکان کمتر صحبت کنید تا از سکوتی که در طبیعت وجود دارد لذت ببرید و روح تان از آرامش و راحتی خیال پر شود .
ـ کتاب هایی بخوانید که شما را به فکر کردن وادار کنند .بیشتر اوقات کتاب می خوانیم تا به اطلاعات به خصوصی برسیم .مطالعه می تواند شکلی از تمرکز باشد .خصوصاً کتاب هایی که شما را به تأمل در قبال معنای زندگی وا می دارد .می توانند در شروع فرآیند التیام و بازسازی کمال روحی شما ، نقش به سزایی داشته باشند .)
عاشق شدن به دلایل درست
حال که تعدادی از دلایل نادرست آغاز یک رابطه را شناختید ، احتمالاً خواهید پرسید که پس دلایل درست عاشق شدن کدام اند ؟ فکر می کنم که قبل از آن که آمادگی شرکت در یک رابطه ی سالم را داشته باشید ،یا تعهد جدی تری به کسی که از پیش می شناسید بدهید ،تحقق دو شرط اساسی در زندگی تان الزامی است :
۱ ـ این که احساس کنید از عشق آکنده اید و می خواهید آن را با دیگران سهیم شوید .
وقتی احساس می کنید چیزهای خوبی دارید ، برای قسمت کردن آن با دیگری به سراغ یک رابطه می آیید ،زیرا چیزی دارید که آن را قسمت کنید ، مانند شخصی که دستانش لبریز از هدایا است ، نمی توانید صبرکنید و می خواهید از وفوری که دارید ، به دیگران بدهید .هم و غم شما این می شود که به معشوق خود چیزی بدهید ، نه این که چیزی از او بستانید .دیگر داد و ستدی در کارنخواهد بود .به راحتی می دهید ، زیرا که سرشار هستید .وقتی که با غنای درونی خود در تماس باشید ، به طرزی طبیعی دیگران را بهره مند خواهید ساخت ، همانطور که رودخانه ای پر ،ساحل خود را سیراب می کند .
این «سرشار بودن »یک رابطه است که باعث موفقیت آن می گردد ، نه «تهی بودن »آن .
۲ ـ مایلید که با نگاه در آئینه ی معشوق ، از خود بیاموزید .
رابطه نه یک تعلق ، بلکه یک فرایند است .شما رابطه را «تحصیل » نمی کنید .
شما به آن «وارد »می شوید .رابطه در تمام طول بیست و چهار ساعت شبانه روز ، بر روی شما اثر می گذارد .همواره می گویم که یک رابطه ، بهترین سمینار شهر است و این را عمیقاً باور دارم .وقتی عاشق هستید ، با آئینه ای مواجه اید که تمام آنچه
که صادرمی کنید به سمت خودتان منعکس می کند .شما را با ترسها ، ضعف ها ،خودخواهی ها ، کرختی ها ، محدودیت ها ، برنامه ریزی احساسی و غرورتان رو در رو می کند و به شما فرصتی می دهد تا به آن قسمت هایی از خود که نمی پسندید ، نگاهی بیندازید .روابط می توانند بزرگترین منبع درد یا بزرگترین آموزگارتان باشند .
اگر آمادگی شدت و عمق «تجربه ی آموختنی »را که عشق در اختیارتان قرار می دهد ،ندارید ، خواهید دید که در برابر رابطه تان مقاومت می ورزید و از همسر خود منزجر می شوید .ازاین آئینه به دلیل چیزی که از شما منعکس می کند ، عصبانی می شوید .هرچه مقاومت شما در تسلیم شدن و وا دادن به همسرتان به عنوان یک هدیه و یک راهنما کمتر باشد ، رشد بیشتری خواهید کرد و ساده تر خواهد بود تا کاری کنید که رابطه تان موفق باشد . وقتی آمادگی رابطه ای ارضاء کننده را خواهید داشت که بتوانید بگویید :« متعهد می شوم که در حد توانم از این شخص و از این تجربه بیاموزم ، حتی اگر سخت باشد ».
اگر پس از آن که این مقاله را خواندید ، تشخیص می دهید در یک یا چند رابطه تان به دلایل نادرست عاشق شده اید ، ناامید نشوید .جمله ای فوق العاده از دو دکتر فلسفه ی متافیزیک به نامهای پ .د اسپانسکی و ج .ای . گورجیف به ما یادآوری می کند که : «هرگاه دریابید که خواب بوده اید، درست همان لحظه ای است که نیمه بیدارید ».
تحقق هر ادراک درباره ی اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده اید ، دری را به سوی انتخاب های روشن تری در آینده به رویتان می گشاید و شما آن گاه نه از استیصال بلکه امیدوارانه ، رویاهایتان را تعقیب خواهید کرد .

نویسنده: باربارا دی آنجلس

مترجم: هادی ابراهیمی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا