مادر گفت:
من لالایی تازه ای خواهم ساخت!
من در گوش نوزاد دلبند خویش، حدیثی تازه تر خواهم گفت
من قلب کوچک دردانه خود را،
با رئوف ترین قلب عالم،
پیوند خواهم زد.
و من خواب کودک خویش را شیرین ترین خواب عالم خواهم کرد
من لالایی تازه ای خواهم ساخت
لالایی فراق،
لالایی انتظار،
لالایی وصال
و به راستی،
به راستی چه شیرین است خوابی که آغازش لالایی تو باشد!
و می دانم به یقین، می دانم که از این پس،
نوزاد من بی تاب نخواهد بود و بی قراری نخواهد کرد،
چرا که لالایی تو،
قرار دل همه نوزادان بی قرار عالم است
و تو،
قرار دل همه بی قراران
من دلبند خویش را با لالایی تو خواهم خواباند
و کسی چه می داند. کسی چه می داند؟! شاید تو -محبوب بی همتای من- به لطف آسمانی خویش،
هم نشین خواب های دردانه من گردی.
لبخند کودک خوابم را ببین آقا!
می بینی که چه شیرین در خواب می خندد؟!
بگو آقا!
بگو که آیا به راستی به خواب او نیامده ای ؟!
(( لالالالا گل زیبا
دلم خون شد از این دنیا
نگام بر در شب و روزه
نیومد مهدی ام از راه))
(( گلی پرورده ام زیبا و نازه
برای سرورش محرم رازه
در آخر میشه او یار امامش
نصیبش هم شهادت در رکابش
آری من لالایی تازه ای خواهم ساخت
برگفته از کتاب او گفت
سید محمد علوی
لالایی تازه
- آذر ۱۶, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 136 نفر
- برچسب ها : امام زمان (ع), انتظار, چهارده خورشید, فراق, لالایی, متون ادبي, وصال