چرا درباره غیبت کتابی نمی نویسی؟

چرا درباره غيبت كتابي نمي نويسي؟

شیخ طوسى (ره) به واسطه، از مشایخ اهل قم نقل فرموده که: على بن الحسین، پدر شیخ صدوق، دخترعموى خود را به همسرى گرفت و از او فرزندى پیدا نکرد لذا نامه نوشت به ابوالقاسم حسین بن روح (ره) که از حضرت ولى عصر(عج) بخواهد که دعا بفرماید تا خداوند، فرزندانى فقیه، روزى او فرماید. پس جواب آمد که تو از این زن داراى فرزند نمى شوى و زود باشد که جاریه اى دیلمیه را مالک شوى که دو فرزند فقیه، از او نصیب تو گردد. و بعد سه فرزند خداوند به او عطا فرمود یکى محمد – صدوق معروف – و دیگر حسین که این دو برادر دو فقیه ماهر بودند و روایاتى حفظ داشتند که دیگران، از اهل قم، حفظ نداشتند و دیگر برادر آنها به نام حسن که فرزند وسط به شمار مى رفت و سرگرم به عبادت و زهد بود ولى از فقه بهره اى نداشت. محمد بن سوره قمى مى گوید: هر گاه آن دو فرزند فقیه و بزرگ ابن بابویه روایتى را نقل مى کردند مردم از حفظ آن دو تعجب مى کردند و مى گفتند این مرتبه و حالت، امتیازى براى شما دو نفر است که به برکت دعاى امام (عج) نصیب شما شده و این مطلب در میان اهل قم مستفیض و شایع بود. (۱)حسین بن عبدالله مى گوید: شنیدم که شیخ صدوق مى فرمود: من به دعاى صاحب الامر(ع) متولد شدم و بدین موضوع افتخار مى کرد. (۲) و از محقق بحرانى نقل شده که فرموده: شیخ صدوق (ره) و برادرش به دعاى حضرت صاحب الامر(عج) متولد شدند. (۳)
یکى از آثار قلمى رئیس المحدثین شیخ صدوق کتاب اکمال الدین اوست که پیرامون حضرت ولى عصر(عج) تألیف فرموده و وجود و غیبت امام زمان و ظهور آن حضرت را در این کتاب با اخبار اهل بیت علیهم السلام مورد تحلیل قرارداده و اثبات مى کند. وى در مقدمه کتاب یاد شده راجع به انگیزه خود بر تالیف آن کتاب چنین مى نگارد:” چیزى که مرا به تالیف این کتاب وا داشت، این بود که چون به خواسته و مراد خودم که زیارت حضرت على بن موسى الرضا(ع) بود، رسیدم به نیشابور آمدم و در آنجا اقامت کردم و مشاهده نمودم اکثر کسانى که به نزد من رفت و آمد مى کردند راجع به جریان غیبت امام زمان علیه السلام دچار تحیّر و سرگردانى شده و در امر قائم آل محمد(ص)، به شبهه افتاده اند و از مسیر تسلیم و پذیرش به اظهار نظر و قیاس، روى آورده اند. من براى ارشاد و هدایت آنان به راه راست، با ذکر اخبارى که از پیغمبر و امامان علیهم السلام وارد شده کوشش و تلاش بسیار کردم . بعد از مدتى مرد بزرگی از اهل فضل و خرد به نام شیخ نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن از بخارا در شهر قم بر ما وارد شد. من از دیر زمان آرزوى ملاقات او را داشتم و براى جنبه دیانت و فکر استوار و اندیشه هاى بلند او مشتاق دیدارش بودم پس خدا را بر این نعمت و رسیدن به آرزویم و بر دوستى و محبت و صفاى او شکر کردم، تا یک روز که با من مشغول صحبت بود نقل کرد که در بخارا به مردى از بزرگان فلاسفه واهل منطق برخورد کرده و از او درباره حضرت قائم سخنى را شنیده که موجب تحیّر و شک و شبهه اش در موضوع غیبت امام زمان (عج) و انقطاع خبر آن حضرت شده است . من در اثبات وجود امام زمان (ع) مطالبى براى آن شخص فاضل و دوست با صفا گفتم و اخبارى را از پیغمبر و ائمه، راجع به غیبت امام زمان (ع) برایش ذکر کردم که شک و شبهه اش مرتفع گردید و قلبش اطمینان یافت و در برابر این اخبار صحیحه کاملا تسلیم شد و از من درخواست کرد که براى او کتابى در این موضوع بنگارم و من وعده دادم که خواسته او را در آتیه انجام دهم . در این میان شبى درباره خانواده و فرزندان و برادران و نعمتى که پشت سر گذاشته بودم، فکر مى کردم ناگهان خواب بر من غلبه کرد. در خواب دیدم گویا در مکه ام و بر گرد بیت الله الحرام طواف مى کنم و در دور هفتم مى باشم و به نزد حجرالاسود آمده ام، دست بدان مى کشم و آن را مى بوسم و مى گویم:
«امانتى ادیتها و میثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاه.»؛ امانت خود را ادا کرده و عهد و پیمانم را مواظبت نمودم تا به وفادارى من شهادت و گواهى دهى .
در این هنگام مولایم حضرت قائم (ع) را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده بود. من با قلب مشغول و فکر پریشان نزدیک شدم آن حضرت با فراست، راز درونم را از چهره ام دانست پس سلام کردم و جواب سلامم را دادند سپس فرمود:
« لم لا تصنف کتابا فى الغیبه حتى تکفى ما قدهمک؟»؛ چرا درباره غیبت کتابى تالیف نمى کنى تا اندوه دلت را برطرف کنى؟ عرض کردم: اى فرزند پیامبر، درباره غیبت چیزهایى تصنیف کرده ام .
فرمود: بدان روش و سبک تو را امر نمى کنم که کتاب بنویسى، بلکه الان کتابى در غیبت بنویس و غیبت هایى را که پیامبران داشته اند ذکر کن!
این را فرمودند و سپس رفتند. من هراس زده از خواب برخاستم و تا طلوع صبح به دعا و گریه و درد دل و شکایت مشغول بودم. صبح که فرا رسید؛ در پى امتثال امر ولى الله و حجت الهى شروع به تالیف این کتاب کردم در حالى که از خداوند، استعانت جسته و بر او توکل مى کنم و از تقصیرات خود طلب آمرزش مى نمایم. (۴)
پى نوشت ها:
۱. منتخب الاثر، ص ۳۸۵.
۲. همان .
۳. مقدمه معانى الاخبار، طبع جدید، ص ۱۳.
۴. کمال الدین و تمام النعمه، صص ۴-۲.
نقل از کتاب «عنایات حضرت مهدى موعود به علما»، صص ۴۶-۴۲.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا