شما در چه خانوادهای زندگی میکنید؟ خانوادهای مقرراتی با مرزهای مشخص و تفکیک شده یا خانوادهای بدون مرزهای مشخص و انعطافپذیر؟ و یا خانوادهای از هم گسیخته؟ کدامیک بهتر است؟خانواده یعنی یک کشور
خانواده مثل یک کشور است. کشوری که از یک طرف با کشورهای همسایهاش یعنی خانوادههای دیگر رابطه دارد و از طرف دیگر برای بهتر اداره شدن خودش مجبور است تقسیم شود به چند شهر یعنی اعضای خانواده. هر شهری نیازهای خاص خودش را دارد، درست مثل عضوهای کوچک و بزرگ خانواده که نیازهایشان با هم متفاوت است. برای مثال یک نوزاد بزرگترین نیازش خوردن و خوابیدن است، در صورتی که یک نوجوان نیاز به وسایل آموزشی، وسایل تفریحی و غیره دارد. از سوی دیگر، هر شهری تواناییها و تولیدات خاص خودش را دارد. پدر میتواند امکانات مالی خانواده را فراهم کند و مادر میتواند امور خانه را مدیریت کند. این شهرها برای اینکه بهتر کار خودشان را انجام دهند باید مرزهای نسبتا مشخصی با شهرهای دیگر داشته باشند.مرزهای خانواده
در خانواده مرزها هستند که وظیفه هر کسی را در قبال خانواده و خودش تعیین میکنند و موجب میشوند افراد حس استقلال داشته باشند. برعکس کشورها، مرزهای خانواده در طول زمان به وجود میآیند نه با یک توافق بینالمللی؛ به همین علت روانشناسان خانواده با مطالعه خانوادههای بسیار، بر اساس مرزها سه نوع خانواده قراردادی را مشخص کردهاند.
خانوادههای به هم تنیده
در این نوع خانواده که شبیه مثال اول ماست در واقع مرزی وجود ندارد! شاید بهترین توصیف برای محل زندگی این نوع خانواده «خانهای با درهای باز» باشد. این نوع از خانوادهها باعث فلج شدن اعضایش میشوند. افراد خانواده آن قدر به هم احساس وابستگی و تعلق دارند که عملا نمیتوانند از هم مستقل باشند. اگر یکی در زندگی شکست کوچکی بخورد بقیه اعضای خانواده از غصه غمباد میگیرند و وارد کردن هر استرسی به یکی از اعضا باعث میشود بقیه هم واکنش نشان دهند. بچههایی که در این جور خانوادهها بزرگ میشوند بعدا در اجتماع با مشکل روبهرو میشوند چون مهارتهای عاطفی و اجتماعی را در خانواده کسب نکردهاند. البته به هم تنیدگی در بعضی از مراحل تشکیل خانواده لازم است. مثل به هم تنیدگی مادر و نوزاد در سال اول تولد فرزند اما خانوادههای به هم تنیده در واقع همیشه با بچهشان مثل همان نوزاد برخورد میکنند.خانوادههای گسسته
در این خانوادهها بویی از عاطفه، حس تعلق، وفاداری و حمایت از همدیگر به مشام نمیرسد. اعضای این خانواده حتی وقتی که لازم است از همدیگر حمایت نمیکنند. آنها در واقع کاری به کار همدیگر ندارند. برای مثال حتی اگر بارها نامهای از طرف مدرسه درباره رفتار کودک، به خانه ارسال شود هیچ کدام از والدین به مدرسه سر نمیزنند. چه این نامه درباره رتبه اول شدن کودک باشد چه درباره رفتارهای پرخاشگرانه او. شاید بهتر است بگوییم اعضای این خانواده یک مجمعالجزایرند که برای حفظ نام خانواده مجبور شدهاند در یک اقیانوس کنار هم زندگی کنند!خانوادههای با مرزهای منعطف
خیلی نگران نباشید! خیلی از خانوادهها در این نوع سوم که نوع به هنجار است قرار دارند. در واقع اگر یک طیف داشته باشیم که یک طرفش خانوادههای به هم تنیده و طرف دیگرش خانوادههای گسسته باشند، بیشتر خانوادهها در جایی مابین این دو طرف قرار دارند. در این خانوادهها مرزها نسبتا مشخص هستند. برای مثال اگر برادر بزرگتر، برادر کوچکتر را به خاطر دوچرخه سواری در کوچه تنبیه کند، مادر این نوع خانواده به برادر بزرگتر میگوید که تو برادر او هستی نه پدر یا مادرش. در عین حال وقتی همین مادر میخواهد برای خرید از خانه بیرون رود، بهطور موقت نقش والدین را به همان برادر بزرگتر میدهد و میگوید مواظب برادر کوچکترت باش. در ایران خودمان، موقع مراسم ازدواج خانوادههای با مرزهای منعطف از فرزندانشان حمایت مالی میکنند.
در خانوادههای با مرزهای منعطف، حس استقلال از همان اول در کودک پرورش مییابد و تا جایی که میشود میگذارند هر کس خودش کار خودش را انجام دهد. کودکان خانوادههای منعطف میتوانند به خوبی از عهده روابط اجتماعیشان برآیند و در محیط کاری و خانواده آینده نیز به درستی مرزهایشان را با دیگران بشناسند.