همنشینى با اهل گناه ممنوع!

همنشينى با اهل گناه ممنوع!

بحثى درباره سقوط جامعه ‏ها در اثر آلودگى به گناه‏ :

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ. (انعام/ ۴۴) پس هنگامى که فراموش کردند آنچه را که به آنان تذکّر داده شده بود، به روى آنها درهاى همه چیز را باز مى‏کنیم تا وقتى از آنچه که به آنها داده شده دچار فرح و غرور مى‏شوند. ناگهان آنها را میگیریم و آنها دچار سرافکندگى مى‏شوند.
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان مى‏کند که این مردم بت‏ پرست و مشرک در اثر علاقه به زندگى، غرض از آفرینش خود و دعوت پیامبران را فراموش نمودند تذکرات و انذار پیامبران خود را فراموش کردند ما هم درهاى رزق را از هر جهت بر آنها گشودیم و نعمات زمینى و آسمانى را به آنها بخشودیم و از جهت استدراج و امتحان از هیچ گشایشى براى آنها دریغ و مضایقه ننمودیم تا اینکه از آنچه به آنها داده شده بود خوشحال شدند و غرق در لذائذ و شهوات گشتند و همه چیز را از یاد بردند و آنچه مى‏توانستند ظلم و ستم کردند. ما هم ناگهان آنها را به کیفر اعمالشان گرفتار کردیم و آنها هم بى‏خبر و ناامید از نجات و رحمت حق و با حال حسرت به عقوبت کرده‏هاى خود رسیدند. یکى از آفتهاى بزرگ جوامع و تمدّنهاى بشرى پیدایش دو گروه مرفه و محروم در جامعه و رفاه زدگى بى‏حدّ و حصر طبقه ثروتمند است. جامعه‏ هاى که در آن گروهى آنچنان محروم و وامانده باشند که نتوانند نیازهاى اوّلیه زندگى خود را تأمین کنند و گروهى دیگر آنچنان متنعّم باشند که براى تفریح و تفنّن به فکر ایجاد نیازهاى کاذب بیفتند، آرى، چنین جامعه ه‏اى نمیتواند پایدار باشد و محکوم به فنا است.
اساساً ثروت و مال و احساس بى‏ نیازى، طغیان‏ آور است و این در طبیعت انسان است، اما نه به حدّ الزام که انسان نتواند با آن مبارزه کند ولى به هر حال، وقتى انسان به حدّ اشباع و سیرى رسید، تنها ایمان به خدا و ارزشهاى معنوى است که مى‏تواند او را نجات دهد و در انسانیّت خود نگاه دارد، وگرنه جنون سیرى او را به طغیان و فساد خواهد کشید و روز به روز بر طغیان او افزوده خواهد شد و سرانجام به مرحله نابودى و انفجار خواهد رسید و چنین است نتیجه ناسپاسى در مقابل نعمتهاى خدا:
این یک دستور بسیار مؤثر و یکى از مصادیق امر به معروف است، در جلسه‏ هاى که ارزشهاى والاى توحید مسخره مى‏شود یا باید با اعتراض و آگاهى دادن چهره آن مجلس را عوض کرد و یا به عنوان اعتراض آنجا را ترک نمود.وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ(نحل/ ۱۱۲)؛ و خداوند مَثَل مى‏زند آبادى‏ اى را که آسوده و آرام بود و روزى آن به فراوانى از هر طرف مى‏رسید. پس به نعمتهاى خدا کفر ورزید. پس خداوند به خاطر کارهایى که انجام داد تلخى لباس گرسنگى و ترس را به او چشانید.وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقى(طه/ ۱۲۷)؛ و این چنین مجازات مى‏کنیم کسى را که اسراف کرد و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد و البته عذاب آخرت شدیدتر و پایدارتر است.
گاهى اسراف و فساد و طغیان در یک جامعه به اوج خود میرسد و تمام ارزشهاى معنوى و تعالیم پیامبران به دست فراموشى سپرده مى‏شود و در عین حال آن جامعه داراى اقتصادى شکوفا و قدرتى برتر است و در کمال آسایش و رفاه بسر مى‏برد و از قدرت و برترى و علم و صنعت خود مغرور است و از هر طرف بر شکوفایى و توان آن افزوده مى‏شود و به نظر مى‏رسد که جامعه‏اى است شکست ناپذیر و هیچ عاملى نمى‏تواند آن را از پاى در آورد، امّا غافل از اینکه این یک امتحان بلکه یک دام است و این جامعه در عین قدرت و شکوفایى به آخر خط رسیده است و ناگهان پایه‏هاى آن فرو مى‏ریزد و آن مردم طغیانگر و مفسد و خوش خیال، ناباورانه سقوط جامعه بظاهر قدرتمند خود را مشاهده میکنند:
ثروت و رفاه اگر با ایمان و معنویّت همراه نباشد باعث طغیان و فساد مى‏شود. این است که قرآن کریم ضمن بیان این مطلب که احساس بى‏نیازى طبعاً طغیان‏آور است، به صاحبان ثروت قاطعانه هشدار مى‏دهد که از نعمتهاى خدا به نحو صحیح استفاده کنند و دچار طغیانگرى و فساد نشوند.
همنشینى با اهل گناه‏ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (۶۸/ انعام)
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که چون این آیه نازل گردید، مسلمانان از همنشینی با کفار و استهزاءکنندگان آیات الهى نهى شدند.
این یک دستور بسیار مؤثر و یکى از مصادیق امر به معروف است، در جلسه‏اى که ارزشهاى والاى توحید مسخره مى‏شود یا باید با اعتراض و آگاهى دادن چهره آن مجلس را عوض کرد و یا به عنوان اعتراض آنجا را ترک نمود.
ثروت و رفاه اگر با ایمان و معنویّت همراه نباشد باعث طغیان و فساد مى‏شود. این است که قرآن کریم ضمن بیان این مطلب که احساس بى‏نیازى طبعاً طغیان‏آور است، به صاحبان ثروت قاطعانه هشدار می‏دهد که از نعمتهاى خدا به نحو صحیح استفاده کنند و دچار طغیانگرى و فساد نشوند.
در روایات متعدّدى از پیامبر اکرم(صلى اللَّه علیه و آله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) از همنشینى با اهل گناه، یا شرکت در جلسه‏اى که در آن گناه مى‏شود و انسان قدرت جلوگیرى از آن را ندارد نهى شده است، حتّى اگر آنان از بستگان انسان باشند.
حضرت على(علیه السلام) به فرزندش وصیّت کرد: خداوند بر گوش واجب کرده که راضى به شنیدن گناه و غیبت نشود. (تفسیر نور الثقلین)
رسول خدا(صلى اللَّه علیه و آله) با استناد به این آیه فرمودند: کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، در مجلسى که در آن امامى سبّ مى‏شود و یا از مسلمانى عیب‏جویى مى‏گردد نمى‏نشیند. (وسائل الشیعه، ج ۱۶)
حضرت على(علیه السلام) فرمودند: «مجالسه الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار»؛ همنشینى با بدان، سبب سوء ظنّ به نیکان مى‏شود. (وسائل الشیعه، ج ۱۶)
تکذیب و مسئولیت‏وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ. (۶۶/ انعام)قوم تو، قرآن را دروغ شمردند، در حالى که سخنى است بر حق، به آنان بگو: من مسئول (اعمال) شما نیستم.
انسان در برابر حق سه گونه موضعگیرى دارد: ۱- قبول ۲- رد ۳- بى‏تفاوتى. در این آیه نظر قرآن به موضعگیرى دوم است. و مى‏گوید: « بگو: من مسؤؤل اعمال شما نیستم.»
انسان خود مسئول مستقیم نظر خود است که حق را بپذیرد یا قبول کند. بسیار اتفاق مى‏افتد که علم انسان به مسئولیت خود در برابر اعمال و رفتارش او را به موضعگیرى سالم و درست یارى دهد، ولى اگر چنین تصور کند که مى‏تواند خود را بى‏تفاوت نشان دهد و مسئولیت خود را به گردن این و آن اندازد کم کم به جایى مى‏رسد که به اصل حقیقت بى‏توجه و بى‏اعتنا مى‏شود.
از آیات متعددى که این تعبیر و مانند آن در آنها آمده است (مانند ۱۰۷- انعام و ۱۰۸- یونس و ۴۱- زمر و ۶- شورى) استفاده مى‏شود که منظور از «وکیل» در این موارد کسى است که مسئول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد، به این ترتیب پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آنها اعلام مى‏کند که این شما هستید که باید تصمیم نهایى را در مورد قبول و یا رد حقیقت بگیرید، و هدایت را بپذیرید و من تنها مامور ابلاغ رسالت و دعوت الهى هستم‏.
________________________________________منابع:
– تفسیر کوثر، ج ۳
– انوارالعرفان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲
– تفسیر احسن الحدیث، ج ۳
– تفسیر نمونه، ج ۵
– تفسیر نور، ج ۳
– تفسیر هدایت، ج ۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا