آداب زندگی امام رضا(ع) – ۶

آداب زندگی امام رضا(ع) - 6

نداری

مرد فقیری نزد امام رفته بود و از مشکلات زندگی شکایت می‌کرد. امام فرمود «هرگاه صدای اذان را شنیدی، همان‌گونه که مؤذن اذان می‌گوید، تو هم اذان بگو ان‌شاءالله مشکلاتت برطرف خواهد شد.»

به‌گمانم منظور امام این بود که کلمات اذان را همراه مؤذن آهسته‌آهسته بگوید. این را از قول جدش می‌فرمود، یعنی امام صادق(ع).

(مکارم الأخلاق، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۳۶۷)

انفاق روزانه

امام نشسته بود که یکی از شیعیان وارد شد. امام از او پرسید «آیا امروز چیزی انفاق کرده­‌ای؟»

او گفت «نه!»

امام فرمود «پس چگونه امید داری که خدا دوباره به تو نعمت دهد؟ انفاق کن هرچند یک درهم باشد.»

خود امام نیز بسیار صدقه می‌دادند؛ البته بیشتر در نهان و معمولاً در شب‌های تاریک. (الکافی، ج ۳، ص ۴۴، ح ۹)

اسراف

روزی یکی از خدمتکاران، سیبی را نیم‌خورده رها کرده، دور انداخت. امام سیب نیم‌خورده را دید و رو به خدمتکاران فرمود «سبحان‌الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، مردمی هستند که به آن نیازمندند. آن را در اختیار کسی قرار دهید که بدان نیاز دارد.»

(الکافی، ج ۶، ص ۲۹۷، ح ۸)

احترام به سفره

من در اصل، قمی و از خاندان اشعری‌ها بودم؛ بنابراین مانند بسیاری از قمی‌ها از کودکی با خاندان پیامبر خدا(ص) آشنا شدم. در روزگاری که امام در خراسان بودند، در مقام خدمتکار در منزل ایشان خدمت می‌کردم و معمولاً در کارهای خانه با دیگر خدمتکاران امام همراه بودم.

امام به ما می‌فرمود «هرگاه من وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بودید، برنخیزید تا غذا خوردنتان تمام شود.» چه بسیار اتفاق می‌افتاد که امام جمعی از ما را احضار می‌کرد، ولی به ایشان گفته می‌شد که خادمان مشغول خوردن غذا هستند، پس بلافاصله امام می‌فرمود «رهایشان کنید تا از خوردن آسوده شوند.» (الکافی، ج ۶، ص ۲۹۸، ح ۱۰)

خانه کوچک

یکی از کارکنان امام، نان‌خور بسیاری داشت و در خانه‌ای بسیار کوچک زندگی می‌کرد. امام وقتی از این موضوع آگاه شد، خانه‌ای برای وی خرید و به او فرمود «از آن‌جا که منزل شما کوچک است، بروید در فلان منزل و آن‌جا ساکن شوید.»

مرد خوشحال شده بود، ولی نمی‌خواست به منزل جدید برود. مرد به امام گفت «از شما متشکرم، ولی من در همین خانه‌ام می‌مانم؛ زیرا پدرم هم با این‌که وضع مالی‌اش خوب بود تا وقتی زنده بود در همین خانه به‌سختی زندگی کرد!»

امام که گویی از این دلیل نابخردانه ناراحت شده بود، به او فرمود «اگر پدرت نادان بوده، آیا تو هم باید مانند او باشی!»

(الکافی، ج ۶، ص ۵۲۵، ح ۲)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا