دسته بندی :داستان ها و حکمت ها

320 مقاله

این هم صدقه است

آفتاب با تمام توانش به زمین می‌تابید. از گرما کلافه شده بودم. به ایستگاه اتوبوس که رسیدم، نگاهی به اطرافم انداختم، اما دریغ از یک صندلی خالی! با این گرما مجبور بودم بایستم و این، آدم را بیشتر خسته می‌کرد؛ داشتم داشتن یکی از این صندلی‌ها را آرزو می‌کردم که

حکایت شفاهی “نگاه کنند کافی است”

این حکایت را من محمدمهدی نادری از استادم آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی(حفظه‌الله) و ایشان از شخص حاج شیخ حبیب‌الله گلپایگانی(ره) بی‌واسطه نقل می‌کنم. بنده نزدیک به ۲۰ سال در درس آیت‌الله وحید خراسانی شرکت می‌کردم و خاطرات متعددی از ایشان دارم. رسم استاد این بود که روزهای قبل از ولادت یا

شرط عاقبت بخیری

یکی از کسانی که علی الدوام محضر امام عصر (عج) می باشد حضرت خضر (ع) است که گاهی امام زمان (عج) مأموریت های مختلفی به ایشان می دهند. سه رفیق بودند و هر سه درس علم می خواندند. به جایی رسیدند که باید مهاجرت علمی می کردند. و برای تکامل

داستان مهدوی، زیارت در شب بارانی

داستان مهدوی، زیارت در شب بارانی

«شاهی‌‌اش را بیشتر کن، تره هم نگذار، زودتر هم بده که هوا دارد ابری می‌شود.» بی‌اعتنا به لحن آمرانه مرد، با دست‌های نتراشیده‌اش، گِل سبزی‌ها را باحوصله سترد، ردیف دسته‌اش کرد و داد دست مشتری. شده بود این‌طور وقت‌ها دلگیر بشود اما نشده بود. پرتاب سکه‌ای به طرفش، لحن تندی

داستان اسم‌ها

داستان اسم‌ها

اسم‌ها دنیای جالبی دارند؛ به نظر من گاهی می‌شود اصلاً تاریخِ روز و سال را نداشت و فقط فهرستی تهیه کرد از چند اسم و بعد هوشمندانه و البته کمی از سر ذوق‌مندی، دوره‌ آن مقطع را حدس‌ زد. اصلاً شاید بتوانیم نه‌فقط تاریخ آن سال که پیچیدگی‌های آن دوره

داستان بهلول و چاقوی دسته طلا

داستان بهلول و چاقوی دسته طلا

بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود که قاصدی از راه رسید. قاصد پیام قاضی را برای او آورده بود. قاضی می خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضی عذر بخواه ، من امشب مهمان

داستان مهدوی، بی‌استخاره

داستان مهدوی، بی‌استخاره

به‌زحمت راه می‌رفت. شک داشت قدم بعدی را به پس بردارد یا به پیش. حالی به جلو می‌کشاندش و تشویشی به عقب. چشم‌هایش مدام به مکاری۱ بود که دیگر نگاهش را از او پنهان می‌کرد. چشم گرداند پشت سرش، شاید سیاهی‌ای ببیند که نزدیک می‌شود یا پالکی۲ را که برگشته.

علم بهتر است یا ثروت؟

علم بهتر است یا ثروت؟

خبرداشتید که نشر فضائل مولا امیرالمؤمنین علی ع کولاک میکنه! محشره!! پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرماید اگه  فضائل علی علیه السلام رو بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک میشود. حالا این

حکایت آموزنده، کمک حضرت سلیمان به پیر مرد هیزم فروش

حکایت آموزنده، کمک حضرت سلیمان به پیر مرد هیزم فروش

پیرمردی در دامنه ی کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار  سوخت  تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی  به پیرمرد

یک ماجرای تأمل‌برانگیز، شاید در بهشت بشناسمت!

یک ماجرای تأمل‌برانگیز، شاید در بهشت بشناسمت!

مجری تلویزیون از مهمان برنامه که یک فرد ثروتمند و مشهور بود، این سؤال را پرسید: بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ مرد ثروتمند گفت: من چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ اول گمان می‌کردم نیک‌بختی در جمع‌آوری ثروت و

دیر نیست

دیر نیست

دیر نیست سیده سارا موسوی (همسر پاسدار) صبح‌ها قبل از اذان صبح بیدار می‌شدم و درس می‌خواندم؛ کاری که انگار برایم آرزو شده بود، اما هنوز صفحه اول را نخوانده صدای گریه‌اش بلند می‌شد. دختر هفت‌ماهه‌ام، انگار یک نخ نامرئی در دستش بود و به شصت من گره زده بود

مثل لیوان آب

مثل لیوان آب

مثل لیوان آب عالم عمودی است، افقی نیست. مشکل ما آدم‌ها این است که عالم را افقی می‌بینیم. آب یک لیوان وقتی افقی پاشیده شود، حتی قطره‌ای از آن به سمت ما برنمی گردد، اما اگر آب همین لیوان را به صورت عمودی و رو به بالا پرتاب کنیم، تمامش

مثل رایانه

مثل رایانه

مثل رایانه دیدید بعضی ها بیماری قلبی پیدا می کنند، بیماری قلبی یعنی اینکه قلب نارسا می شود، و خوب کار نمی کند. حال، روح و روان آدمی و مرکز ادراکات آدمی هم همین طور است گاهی نارسایی پیدا می کند، به قول قرآن کریم مبتلا به مرض و بیماری

کمیت مهم است، کیفیت مهم‌تر!

کمیت مهم است، کیفیت مهم‌تر!

آموزش تحلیل سیاسی به زبان داستان  کمیت مهم است، کیفیت مهم‌تر! فاطمه غلامعلی‌تبار دیروز خانم سمیعی آمده بود و گفته بود قبل از ظهر امروز مراسم آش‌پزان در خانه‌اش گرفته. تقریباً هر ماه از این برنامه‌ها دارد. من هم با وجود دوقلوها از اعضای ثابت هستم. فقط باید قبل از

خدایا بوقلمون بفرست

خدایا بوقلمون بفرست

خدایا بوقلمون بفرست چند حکایت شفاهی شهدا زنده‌اند در یکی از شهرهای استان فارس، روحانی مستقر بودم. در کارهای تبلیغی برنامه‌ای داشتیم به اسم «مهمانی آسمانی» که در آن به دیدار خانواده‌ها و به‌ویژه خانواده شهدا می‌رفتیم؛ قاب عکسی هدیه می‌بردیم و با آن‌ها از مشکلات و مسائلشان می‌گفتیم گاهی

مروارید گران‌بها

مروارید گران‌بها

مروارید گران‌بها نقل شده است که شبی در هند، خردمندی طول ساحل اقیانوس را می‌پیمود که به دهکده کوچک ماهیگیران رسید. درحالی‌که آواز می‌خواند از آن‌جا دور می‌شد تا به راهش ادامه دهد که مردی دوان‌دوان در پی او آمدو گفت: خواهش می‌کنم صبر کنید! مروارید گران‌بها را به من

درمان طبیبانه

درمان طبیبانه

درمان طبیبانه استاد سید علی‌اکبر حسینی یکی از رفقای من دندانش درد می‌کرد. من او را به یک پزشک متخصص معرفی کردم، پزشک متخصص او را معاینه کرده و گفته بود: با این دندان‌ها چه کار کرده‌ای؟! همه دندان‌هایت خراب است. همه را باید اصلاح کرد. چند روز بعد که

دنبال راه انداختن ما هستند

دنبال راه انداختن ما هستند

دنبال راه انداختن ما هستند میثم شریف اصفهانی بچه‌تر که بودم، شیطنت‌هایم بیش‌تر از امروز بود. یک روز شیشه این همسایه را می‌شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود، صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می‌دهد، کاری

زهر زبان نریزید

زهر زبان نریزید

زهر زبان نریزید استاد آیت‌الله فاطمی‌نیا هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم می‌آیند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم. شیعیان امیرالمؤمنین نزد خدا عزیز هستند. این‌ها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مسئله والدین، مسئله غیبت و حسن

آیه‌ها و آدم‌ها - 3

آیه‌ها و آدم‌ها – ۳

محمدحسین شیخ‌شعاعی وقتی گریه فریاد است امام خمینی(ره): ما تا ابد هم اگر برای سیدالشهدا(ع) گریه کنیم، برای سیدالشهدا نفعی ندارد، برای ما نفع دارد. ما یک ملتی هستیم که با همین گریه‌ها یک قدرت ۲۵۰۰ ساله را از بین بردیم. آن‌ها از همین گریه‌ها می‌ترسند، برای این‌که گریه بر

آیه‌ها و آدم‌ها - 2

آیه‌ها و آدم‌ها – ۲

آیه‌ها و آدم‌ها محمدحسین شیخ‌شعاعی انکار کنندگان هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آن‌هاست و نه غمگین شوند؛ و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخ‌اند و همیشه در آن خواهند بود. (بقره، آیات

آیه‌ها و آدم‌ها

آیه‌ها و آدم‌ها

آیه‌ها و آدم‌ها محمدحسین شیخ‌شعاعی قاطی کننده‌ها و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با این‌که می‏دانید کتمان نکنید! (بقره، آیه ۴۲) با این‌که همه از حقیقت دم می‌زنند و خود را مشتاق یافتن حق نشان می‌دهند، خیلی‌ها از شفاف بودن فضا و نمایان شدن حقیقت فرار می‌کنند

بستنی شرقی

بستنی شرقی

بستنی شرقی محمد محمدی‌فرید معبد پانتئون اکنون رایحه بستنی ایرانی به معبد پانتئون رسیده است. در نزدیکی معبد کهن پانتئون رم یکی از معروف‌ترین بستنی‌فروشی‌های این کشور قرار دارد. این مغازه متعلق به رضا جواد‌پور، بستنی‌ساز و بستنی‌فروش ایرانی است. آقارضا در این‌جا به رضا ژلاتی یا همان رضا بستنی

مثل فوتبالیست

مثل فوتبالیست

مثل فوتبالیست لازم نیست یک فوتبالیست بیاید و بگوید من از کدام باشگاه آمده‌ام و با کدام مربی بوده‌ام، یا اینکه چند سال پا به توپ زده‌ام. کافی است چند دقیقه توی زمین بازی کند تا خودش را نشان دهد. قرآن هم همین طور است. یعنی هیچ لازم نیست ما

مثل سونا

مثل سونا

مثل سونا هیچ چیز در این عالم ثابت نیست. تنها چیزی که ثابت است، بی ثباتی است. بی ثباتی همیشه در همه جا بوده و خواهد بود. یعنی همه چیز در حال تغییر است، جز خود تغییر تغییر، تنها چیزی است که تغییر نمی‌کند. اساس عالم بر پایه تغییر و

داستان گنج

داستان گنج

داستان گنج در مثنوی آمده: جوانی در بغداد از پدر ارث بسیار برد. آن را به عیش و عشرت با دوستان خرج کرد. فقیر شد و دوستانش پراکنده شدند. دست به درگاه خداوند برد. در خواب، گنجی را در مصر دید. جای گنج را هم به او نشان دادند. برای

مثل سراب

مثل سراب

مثل سراب بیابان شوره زار در یک ظهر گرم و سوزان با تمام فریاد می‌کند که دریاست، دریای آب، آن هم آب مواج، در حالی که از تنها چیزی که خبری نیست آب است، حتی دریغ از قطره‌ای. به قول حافظ سراب است نه سر آب: دور است سر آب

مثل تابلو

مثل تابلو

مثل تابلو تابلوها در جاده ها راه را به ما نشان می دهند. این تابلوها اگر نباشند، به بیراهه می رویم و حیران و سرگشته می شویم. توی جاده ی زندگی هم خداوند آیاتی قرار داده است که راه را به ما نشان می دهند. و انسان وقتی راه را

درسی از گاندی

درسی از گاندی

درسی از گاندی گاندی در ۱۹ سالگی به انگلستان رفت او آرزویی جز تبدیل‌شدن به یک جنتلمن انگلیسی با نژاد هندی نداشت. در آن‌جا به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. لباس‌های دوخت بمبئی‌اش را دور ریخت و یک کمد با لباس‌های جدید خرید. او ساعت‌ها جلوی آیینه می‌ایستاد تا یاد

مثل روغن زیتون

مثل روغن زیتون

مثل روغن زیتون اگر کنار آدم معطر بنشینی، خوشبو و معطر شد، و اگر کنار آدم سیگاری بنشینی بوی سیگار می‌گیری. و این، یعنی همنشینی اثر دارد. آن وقتها وقتی می‌خواستند بوی تند و تیز روغن را بگیرند آن را با گل سرخ قاطی می‌کردند، و روغن بوی گل را

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید