صفحه اصلی دوره بازکردن همه
آزادی
دشمن شناسی
دین شناسی
زن و فرزندآوری
شهدا
1 از 2

شهید حججی

متن

شهید حججی

حجت الاسلام راجی

زمان کلیپ: ۱:۴۱

خیلی از شهدا فکر و ذکرشان همین شهادت بود، حججی عشق عجیبی به شهادت داشت در گزینش سپاه به او گفتند: برای چه می خواهی بیایی سپاه او گفت آخـر نگاه کردم دیدم سـریع ترین جایی که من را به شـهادت می رساند همین سپاه است. دوستش می گوید در داخل تانک نشسته بودیم محسن داشت قرآن می خواند، من هم نشسته بودم یک دفعه از دروبین تانک دیدم، یک گرد و خاک عجیبی جلوی ما بلند شد پریدیم از تانک پایین از چیزی که می دیدم زهره ترک شده بودم ، یکدونه خمپاره خورده بود کناره تانک اما عمل نکرده بود. میگه یک نفس راحت کشیدم مسحن رفت جلو گفت: تو هم ما را لایق ندونستی که منفجر بشی، یکی دیگر از دوست های محسن می گوید: یک روز آمدم سربه سرش بگذاریم یک نقشه ای کشیدیم، سه نفر آمدیم توی سنگر خودمان را ناراحت گرفته بودیم محسن آمد جلو گفت چی شده، گفتیم محسن خواب دیدیم هر سه تامون شهید شدیم اما تو شهید نشدی تا این جمله را گفتم شروع کرد به گریه کردن و داد می زد حالا مگر می توانستیم آرومش کنیم هر چه می گفتیم محسن به خدا شوخی کردیم، افتاده بود به دست و پامون می گفت تو را به خدا نگذارید بعد از سوریه من زنده بمانم، نکند یک بار جنگ تمام بشود و من زنده مانده باشم.

محتوای درس
اسکرول به بالا