صفحه اصلی دوره بازکردن همه

۱۱- آزادی و اختیار- قسمت سوم

متن

بخش دهم

آیا در شبکه‌های اجتماعی هم همین است؟ بله شبکه‌های اجتماعی هم همین است. خوب دقت کنید! من یک مثال می‌زنم. در بحث بازی، بحث چاقو را مطرح کنیم. شما چاقو را دست می‌گیرید. مثل کارد میوه‌خوری، می‌توانید با آن میوه پوست بکنید. می‌توانید آدم بکشید.

 دیدیم در دنیای بازی یک مقدار متفاوت است. برویم یک مثال دیگر این بار برای شبکه‌ها اجتماعی مطرح کنیم.

در تصویر دوتا ماشین دارید می‌بینید. یک ماشین، آموزش رانندگی یک ماشین معمولی. این دوتا ماشین یک تفاوت خیلی مهم دارند و آن هم این است که این پدال‌هایی که در ماشین عادی زیر پای راننده است.

در ماشین آموزش رانندگی راننده‌ی ما دیگر می‌شود کارآموز دیگر. عین همین‌ها را تقریباً البته تقریباً، ما زیر پای مربی هم داریم. خب باوجود این پدال زیر پای مربی چه اتفاق می‌افتد؟ دوتا اتفاق جالب! یک چه کسی تعیین می‌کند این ماشینی که آقای کارآموز! خانم کارآموز نشسته فرمان دستش است. سه تا پدال زیر پایش هست. دنده را هم در اختیار دارد. ترمزدستی هم در اختیار دارد. سیستم صوتی را هم دارد. گرمایش سرمایش! اداره سیستم برق ماشین در اختیار شماست. دکمه را می‌زنید؛ مثلاً راهنما چپ و راست. چراغ نورپایین بالا، این‌ها این‌همه در اختیارش است. این‌همه امکانات در اختیارش است. مربی هم کناردستش است. سؤال من این است که چه کسی تعیین می‌کند این ماشین در کدام خیابان و کوچه تردد کنند. مربی یا کارآموز؟

 خوب پاسخ این است که مربی. سؤال دوم این است اگر کارآموز مثلاً سر یک چهارراه مربی به او بی‌زحمت شما گردش‌به‌چپ نکنید بروید سمت راست. مثلاً این چهارراهی هم که می‌خواهیم گردش‌به‌راست کنیم، چراغش سبز است. نیاز هم نیست شما خیلی حساس باشید به آینه. چون اینجا تردد عابر پیاده و موتوری نداریم که یک هو بیایید بپیچد این طرف.

  شما می‌گویید که چرا بروم گردش‌به‌راست کنم؟ من دوست دارم دور بزنم گردش‌به‌چپ کنم. چه اتفاقی میفتد؟ ماشین به مسیر خودش در سمت چپ ادامه می‌دهد یا متوقف می‌شود؟! مسلماً متوقف می‌شود و ما هم نمی‌توانیم کاری بکنیم.

 به‌عنوان کارآموز وقتی معلم ماشین را متوقف کرد دیگر کارآموز هیچ کاری نمی‌تواند بکند. درواقع عین یک قطار می‌ماند. ریلش کشیده شد. شما به‌عنوان مسافر سوار واگن می‌شوید. مشخص است کجا باید بروید. در اختیار شما نیست. مبدأ و مقصدش معلوم است

 بگذارید یک‌بار دیگر آن دسترسی‌هایی که مدیر اپلیکیشن داشت پیام‌رسان شبکه اجتماعی ببینیم این‌که می‌گوید من به همه اطلاعات دسترسی دارم و هرچه دوست داشتم در گوشی می‌ریزم. هرچه دوست داشتم برمی‌دارم. بدون اجازه‌ات پیام ارسال می‌کنم و پیام‌هایی که به دستگاه شما ارسال می‌شود را کنترل می‌کنم. برخی را قبل از این‌که به شما نشان بدهم حذفش می‌کنم.

 من شناسه دستگاه تو را می‌دانم و می‌فهمم تو چه کسی هستی و وقتی این امکانات در اختیارش باشد شخصیت تو را بشناسد می‌تواند نفربه‌نفر مدیریت محتوا کند. مدیریت ذهن کند. جهت‌دهی کند. واقعش این است که کاربر در چارچوب ساختارها و آن اهداف مدیر برنامه می‌تواند یک کارهایی انجام بدهد. خارج از آن نمی‌تواند.

صرفاً حس اختیار و فرمانروایی هست. این تسلط مدیران پیام‌رسان و شبکه اجتماعی بر جریان محتوایی یک بخش و حقایق پنهان است. ما نمی‌توانیم بگوییم بازی‌های ویدئویی، شبکه‌های اجتماعی، فضای مجازی، مثل چاقو است اصلاً غلط است این مثال. این مثل ماشین آموزش رانندگی است. شما حس می‌کنید راننده‌اید. حس می‌کنید راهبر ماشین هستید. راننده هستید راه‌برش نیستید. جهت‌دهنده نیستید.

 امکاناتی در اختیارت شماست اما این امکانات همه کنترل می‌شوند. اگر خلاف نظر آنها عمل کنید ماشین را متوقف می‌کنند. منتها توقف ماشین در فضای مجازی درواقع حذف حساب کاربری است. حذف محتوا و چند تا چیز دیگر است که در بخش سوم ان‌شاءالله عرض خواهیم کرد. در توهم سوم. ما داریم در فضای مجازی مدیریت می‌شویم؛ اما توهم مدیریت داریم. این از آن گزاره اختیار برویم برای جلسه بعدی گزاره‌ی آزادی را با هم مرور کنیم

محتوای درس
اسکرول به بالا