دسته بندی :افق

2 مقاله

سنگ‌هاي سرخ

سنگ‌های سرخ

غروب بود و باد، دانه‌های غبار را بر گرد صورت مرد به بازی گرفته بود. در افق، سایه‌های شکننده‌ی کلاه‌های آهنی از میان شبح تانک‌ها دیده می‌شد. بر انتهای خیابان، تصویر درهم زن‌ها و کودکان در قابی از چادرهای اردوگاه نقش بسته بود. صدای بالگردها، گوش‌ها را می‌آزرد. پشت خاکی

ماه و خورشید

ماه و خورشید

« فَلَما رَءا القَمَر بازغ ( فَلما رءا الشَمس بازغه قال هذا رَبی هذا اَکبر فَلَما اَفلت قال یَقُوم انی بریء مِما تَشکرون » ( سوره انعام آیه ۷۷ ) ترجمه : و هنگامی که خورشید را دید ( که سینه افق را می شکافت گفت: این خدای من است؟

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا