دسته بندی :باهم

1 مقاله

داستان  باهم و بی هم

داستان باهم و بی هم

به نا خدا کبری وارد خانه شد ،خواهرش سمیرا تکرار  خندوانه   را تماشا می کرد،پدر و مادرش هم مشغول صحبت کردن با یکدیگر بودند تا اینکه چشم شان به کبری افتاد با نگاهی عجیب و عبوس او را دنبال کردند ،تا اینکه کبری سراسیمه به طرفشان رفت ،همین که نزدیک

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا