دسته بندی :داستان ها و حکمت ها

371 مقاله

آقای دنیا

آقای دنیا

آقای دنیا طهورا حیدری آخرین نفری بود که از کلیسا بیرون آمد. دلش می‌‌خواست همان‌جا توی کلیسا روی صندلی بنشیند و دیگر بلند نشود. آرزو کرد وقتی بیرون می‌رود همه‌چیز عوض شده باشد و دیگر مشکلی نداشته باشد، ولی نمی‌شد. روی سینه‌اش صلیب کشید و راه افتاد. چند قدمی که

دو تا سنگ کوچولو

دو تا سنگ کوچولو

دو تا سنگ کوچولو محدثه‌سادات طباطبایی امروز که برای خرید رفته بودم بیرون وقتی از پیچ سنگلاخی مقابل خانه پا روی آسفالت خیابان گذاشتم، صدایی اضافی شنیدم که همراهم می‌آید. صدای سنگ کوچولویی بود که ته کفشم گیر کرده بود و با خوردن به آسفالت تق‌تق صدا می‌داد. ناگهان ذهنم

نمیاااام

نمیاااام

نمیاااام لعیا استادی «نمیاااام» با مقدار زیادی ناله و اشک مصنوعی و رساندن ِ موفقیت‌آمیزش به هق‌هق، این‌ها واکنش من بود در برابر رفتن به مهمانی. از وقتی یادم می‌آید تا همین پنج سال قبل. به‌هیچ‌وجه درک نمی‌کردم چه لزومی دارد بروم به یک مهمانی زنانه که نه علاقه‌ای به

چال کردن مشکلات

چال کردن مشکلات

چال کردن مشکلات (گفتاری از استاد مرحوم سید اکبر پرورش) خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را، اول انقلاب به ایشان می‌گفتند: ما صبح زود از منزل بیرون می‌آییم و شب هم دیروقت به خانه برمی‌گردیم و خانم و بچه‌ها خوابند و ما بچه را اصلاً نمی‌بینیم. ایشان فرمود: مثل

قرقره‌درمانی

قرقره‌درمانی

مگه قرقره‌درمانی هم داریم؟ پرسید: صلوات موقع عصبانیت چه فایده‌ای دارد؟!  گفتم: مانند آب روی آتش است و قرقره‌درمانی…  گفت: قرقره‌درمانی چیه؟ گفتم: زن و شوهری نزد مشاوری رفتند. دکتر می‌پرسد: چه اتفاقی افتاده؟ خانم در جواب می‌گوید: دکتر! دیگه نمی‌دونم چی کار کنم؟ هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت

مثل لباس

مثل لباس

مثل لباس از کجا فهمیدی این لباسی که به تن داری اندازه ات است؟ پوشیدی و فهمیدی غیر از این است؟ اگر نمی پوشیدی می فهمیدی؟ آیات الهی هم همین طور است؛ تا به کار نبندی و تا عمل نکنی، آن یقین و باور به اینکه اینها چه حاصلی دارند

الگوهای قرآنی را دریابیم

الگوهای قرآنی را دریابیم

از میان لاک و خدا، کدامیک؟ دختر می‌گوید: من لاک زدم دلم نمیاد پاک کنم نماز بخوانم! می‌گویند: خدا را بیشتر دوست داری یا لاک را؟! یعنی گاهی افراد این‌قدر فکرشان به‌جایی نمی‌رسد که بین خدا و لاک، لاک را انتخاب می‌کنند! یک نمونه هم حضرت اسماعیل است به او

چه‌قدر «اطلاعات» داری؟!

چه‌قدر «اطلاعات» داری؟!

آموزش تحلیل سیاسی به زبان داستان چه‌قدر «اطلاعات» داری؟! فاطمه غلامعلی‌تبار از بعد از نماز صبح شروع کردم به کارهای امروز. اول هم درست کردن صبحانه. آن وقت‌ها که فقط خودم و جواد بودیم برای صبحانه خیلی راحت می‌گرفتیم؛ غالباً که یک چایی شیرین بود و کمی پنیر تبریزی تنگش.

الاغ لاغر مردنی - خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی – خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی جوانی سوار الاغی مردنی بود. عجله داشت. الاغ، لاغر و رنجور بود و توان تحمل او و بارش را نداشت. جوان برای این‌که الاغ را وادار کند تندتر برود، مرتب با پاشنه پا زیر شکم الاغ بیچاره می‌کوبید، الاغ اما توانی نداشت که تندتر برود. در راه،

مار و اره

مار و اره

مار و اره یک شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری شد. عادت نجار این بود که موقع ترک کارگاه وسایل کارش را روی میز بگذارد. آن شب، نجار اره‌اش را روی میز گذاشته بود. همین‌طور که مار گشت می‌زد بدنش به اره گیر کرد و کمی

مثل بوته گل

مثل بوته گل

مثل بوته گل وقتی به یک بوته گل آب می‌دهی، ریشه های ریز و درشت گل تمام آب را بالا می‌کشد و به ساقه‌ها، گل‌ها، گلبرگ‌ها. برگ‌ها می‌رساند و همه را سیراب و باطراوت می کند. اما همین آب را وقتی که به یک گیاه خشک و خشکده می‌دهی، هیچ

دو برادر

دو برادر

دو برادر دو برادر روی زمینی کشاورزی می‌کردند و محصول را میان خود تقسیم می‌نمودند. شبی از شب‌ها که از انبار محصول به خانه بازگشتند، یکی از برادرها از خواب بیدار شد و با خود گفت: برادرم همسر و دو فرزند دارد و خرجش بیش‌تر از من است درصورتی‌که من

داستان شنیدنیِ روش برخورد با مردم

داستان شنیدنیِ روش برخورد با مردم

روش برخورد با مردم مرحوم شیخ طوسی رضوان اللّه تعالی علیه در کتاب رجال خود آورده است : در یکی از روزها، عدّه‌ای از دوستان امام رضا علیه السلام در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و

شاید بهتر باشد...

شاید بهتر باشد…

گاو اول مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز گفت: پسرجان! برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را یک‌به‌یک آزاد می‌کنم، اگر توانستی دُم یکی از این سه گاو را بگیری، می‌توانی با دخترم ازدواج

نه افراط نه تفریط

نه افراط نه تفریط

نه افراط نه تفریط حجت‌الاسلام‌والمسلمین فرحزاد «کان رسول‌الله(ص) اذا اصبح مسح علی رئوس ولده و ولد ولده.»۱ یکی از سیره‌های پیغمبر اکرم(ص) این بود که هر روز صبح دست مهر و محبت بر سر فرزندان و نوه‌هایش می‌کشید. این دست کشیدن، آرامش عجیبی برای فرزندان دارد. گاهی بعضی به پیغمبر(ص)

مثل حروف

مثل حروف

مثل حروف خدایا! با این گوش، با این چشم، با این دل چه می شود شنید و دید و فهمید، و ما چه می شنویم، چه می بینیم و چه می فهمیم. خدایا! با این قلم، با این حروف، چه می شود نوشت و ما چه می نویسیم؟ تمام قرآن

سرم را می‌بری؟

سرم را می‌بری؟

سرم را می‌بری؟ دکتر علی‌اصغر احمدی چند وقت پیش یک خانم متدینی آمده بود و اصرار داشت من این مطالب را در تلویزیون بگویم. یک پسربچه هشت‌ساله داشت که فهمیده بود حدود چهار سال است که مورد سوءاستفاده همسایه قرار گرفته است و این غافل از این قضیه بود. این

مثل خطاط

مثل خطاط

مثل خطاط یک خطاط چرا زیبا می‌نویسد؟ چرا دست خط من و شما آن زیبایی را ندارد؟ چرا هزاران دست اگر دست به دست هم بدهند هرگز نمی‌توانند مثل یک خطاط بنویسند؟ چون دست او هدایت شده و دست ما هدایت نشده است. چرا یک نقاش این قدر زیبا نقاشی

بزرگتر

بزرگتر

‌ بزرگ‌تر روزی شخصی خدمت علامه مصطفوی(ره) رسید و گفت: فرزندم بهایی شده با او صحبت کنید تا دوباره شیعه شود. فرزند را خدمت علامه آوردند و آن‌ها با هم گفت‌وگو کردند. پسر بارها در مسائل مختلف کم آورد. بعد سرش را پایین انداخت و کمی به فکر فرو رفت.

به اندازه قبر

به اندازه قبر

به اندازه قبر پادشاهی می‌خواست به یکی از زیردستانش که زندگی او را نجات داده بود، پاداش بدهد، پس به او قول اهدای تمام زمینی را داد که او بتواند از طلوع صبح تا غروب خورشید زیر پا بگذارد. پس سحر، آن مرد شروع به دویدن کرد، از مزرعه‌ها عبور

لیاقت مال

لیاقت مال

لیاقت مال یک روز در یکی از جلسات خیّران مدرسه‌ساز، سخنرانی بسیار پرشوری کردم و همه به گریه افتادند. یک روحانی بلندمرتبه‌ای که آن‌جا حضور داشتند به من فرمودند «شما خیلی بااحساس و همراه استدلال حرف می‌زنی. اگر روزی در جمعی رفتی و با همین احساس صحبت کردی و هیچ‌کسی

رضاخان باغیرت بود ؟!

رضاخان باغیرت بود ؟!

«یه لحظه گوش‌ات رو بده من یه چیزی برات بخونم حسرت بخوری.» گوشم را می‌دهم به او، میخواند «زمانى رضاشاه به ترکیه رفت و آتاتورک رهبر ترکها براى پذیرایى از شاه ایران سنگ تمام گذاشت.‌ شب، دختر زیبایى را به اتاق رضاشاه فرستاد تا پیش او باشد، اما رضاشاه دختر

برو از مامانت بگير

برو از مامانت بگیر

معروف بود که هر کس از آیت‌الله بهجت(ره) می‌پرسید که چه باید کرد؟ می‌گفتند «انجام واجبات و ترک محرمات» البته منظور این نبود که فقط با انجام واجبات، همه کارهایت هم درست می‌شود، منظور این است که تا این قدم اول درست نشود، نوبت به چیز دیگری نمی‌رسد. ایشان به

مثل قطب

مثل قطب

مثل قطب قطب شمال و جنوب سرد و یخ و فسرده‌اند و در آنجا اثری از حیات نیست؛ نه گلی، نه گیاهی، نه رشدی، نه رویشی وجود ندارد. بعضی آدمها مثل قطب سرد و فسرده‌اند… هیچ علائم حیاتی در روح و روان آنها، در قلب و ذهن آن‌ها نمی‌بینی. بعضی‌های

مثل بهار

مثل بهار

مثل بهار بهار تربیت دارد، تربیت شده است؛ به همین خاطر به وقت خود می‌آید و وقتی هم که می‌آید کار خودش را می‌کند. پاییز هم همین طور. آسمان هم تربیت شده است که ببارد. زمین هم تربیت شده است که بروید. اساساً همه چیز در این عالم تربیت یافته

بادیگارد

بادیگارد

بادیگارد حسن تاجیک (بنا به ملاحظات امنیتی اسم مستعار) محافظ شخصیت شغل ما طوری است که خیلی از آدم‌های قدرتمند این مملکت یا حتی ممالک دیگر وقتی می‌آیند ایران، ته دلشان یک دلگرمی به ما دارند. اگر خطری پیش بیاید ما جان‌پناهشان می‌شویم، ولی خدا شاهد است تنها پناه خود

مثل بوی گلاب

مثل بوی گلاب

مثل بوی گلاب گل بوی خوش دارد، گلاب هم همین طور… با این تفاوت که بوی گلاب از خودش نیست، از گل است. اما بوی گل از خود گل است. امکان ندارد آبی بوی گل بدهد یعنی گلاب باشد اما پای گل در میان نباشد. ((بوی گل دیدی که آنجا

تانبالیا

تانبالیا

تانبالیا! زهرا وافر (روان‌شناس) مشغول مطالعه کتاب بودم که تلفن به صدا درآمد. دوستم بود. گفت تازگی‌ها به یک اختلال روانی عجیب مبتلا شده است؛ تانبالیای حاد! پرسیدم تانبالیا دیگر چه صیغه‌ای‌ است؟ گفت: یعنی تنبل شده‌ام، حس و حال انجام هیچ کاری را ندارم، تمام کارهایم عقب‌افتاده و حتی

برکت

برکت

برکت محدثه سادات طباطبائی از زمانی که ناگهان فرزند چهارمم وارد زندگی‌مان شد، حرف‌های زیادی به گوشم رسید که فلانی چه‌طور می‌خواهد با این مخارج گران و حقوق کارمندی این بچه‌ها را بزرگ کند؟ حقیقت این است که مخارج زندگی بالاست و حقوق کارمندی در مقابل این‌همه تقاضا ناچیز. بسیاری

مثل خورشيد

مثل خورشید

مثل خورشید خورشید به گل، حبات و طراوت می بخشد، رشد و شکفتگی و شکوفایی ارزانی می کند، بی آنکه از گل چیزی بخواهد. خورشید به گل چه حاجتی دارد؟ و یا گل چه حاجتی از خورشید را می تواند مرتفع کند؟ بخشندگی خداوند نیز همین گونه است. او خورشیدوار

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید