دسته بندی :سرزمین

2 مقاله

داستان گنج

داستان گنج

داستان گنج در مثنوی آمده: جوانی در بغداد از پدر ارث بسیار برد. آن را به عیش و عشرت با دوستان خرج کرد. فقیر شد و دوستانش پراکنده شدند. دست به درگاه خداوند برد. در خواب، گنجی را در مصر دید. جای گنج را هم به او نشان دادند. برای

سرزمين آشنا

سرزمین آشنا

این‌جا هویزه سرزمینی به بلندای عشق و به وسعت بال کبوترانی که عاشقانه پر کشیدند. سبکبال و رها و سرزمینی به اندازه‌ی دست‌های دلمان و به اندازه‌ی آسمان چشم‌های مردانی از جنس نور. سرزمینی به پاکی و قداست حرم امن الهی و این‌جا شهید آباد، سرزمین عشق است. محل پرواز

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید