دسته بندی :شهید

97 مقاله

مادر درست گفته بود

مادر درست گفته بود

حکایت شفاهی بچه‌های تفحص دنبال سه شهید بودند که بعد از یک هفته جست‌وجو آن‌ها را پیدا کردیم. بدن‌ها را داخل پارچه‌های سفید گذاشتیم و آوردیم مقر تا شناسایی شوند. به پدر و مادرهایشان اطلاع داده بودند که فرزندانشان شناسایی شده‌اند. مادری آمده بود و طوری ناله می‌زد که تابه‌حال

از شهید طیب رضایی چه میدانید؟

از شهید طیب رضایی چه میدانید؟

روایتی درباره شهید طیب حاج رضایی از زبان برادرزاده اش امیر حاج رضایی طیب یک دوره جوانی داشت که شرور بود و می خواست در آن عصر اسمی به هم بزند. در آن بخش، حبسی به حبس دیگر و کلی دعوا و ماجرا داشت. در بخش دوم که بخش نمونه

خاطرات خواهر شهيد‌ محمد صفايي‌

خاطرات خواهر شهید‌ محمد صفایی‌

خاطرات خواهر شهید‌ محمد صفایی‌ : واقعاً باید یاد کنید از شهدا و به جوان‌ها منتقل کنیم که اینها کی بودن که جونشون گذاشتن برای این مملکت. از همه چی‌ گذشتن و به خاطر ناموس، مملکت و دین رفتن. خیلی پسرای خوب و با اعتقاد و مهربونی بودن. واقعاً غیرت داشتن.

گزیده‌ سخنان حضرت آیت الله خامنه‌ای در مورد شهید، شهادت، خانواده شهدا

گزیده‌ سخنان حضرت آیت الله خامنه‌ای در مورد شهید، شهادت، خانواده شهدا

* شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است. * شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا می‌ دهد. * شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است. * باید یاد حقیقت و خاطره‌ شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن،

حسن تهرانی مقدم را بیشتر بشناسید

حسن تهرانی مقدم را بیشتر بشناسید

سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن تهرانی‌مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران، بود. این شهید گرانقدر تقریبا ۲۵ سال از عمر خود را در ایجاد و

خانواده شهدا؛از رویا تا واقعیت

خانواده شهدا؛از رویا تا واقعیت

اگر شما بیشتر از بیست و چند سال داشته باشید به یاد می آورید زمانی را که دختر بچه ها و پسر بچه های زیادی هر روز بارها و بارها از مادرشان سراغ پدر را می گرفتند و مادرها با اینکه خودشان چشم به در داشتند به کودکان دلداری می

اسم کتاب "سلام بر ابراهیم" چگونه انتخاب شد؟

اسم کتاب “سلام بر ابراهیم” چگونه انتخاب شد؟

 پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب است. بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم ۲» گردآوری شده است، منتشر می‌کند. سلام بر ابراهیم وقتی تصمیم گرفتیم کاری در مورد آقا ابراهیم انجام دهیم، تمام تلاش خودمان را

رهبر انقلاب در مورد شهید رئیسعلی دلواری چه فرمودند؟

رهبر انقلاب در مورد شهید رئیسعلی دلواری چه فرمودند؟

نام سردار مؤمن و شجاعی مثل شهید «رئیس‏علی دلواری» از نامهائی است که همیشه دلهای مؤمن را که آشنائی به وضع او و مبارزات او داشته‏اند، در سراسر این کشور به خود جذب می‏کرده است. و خدا را شاکریم که بعد از پیروزی انقلاب، این نامی که سعی می‏شد پنهان

می‌گفت...

می‌گفت…

می‌گفت… شهید صدری‌زاده از مدافعان حرم می‌گفت: پایان مأموریت بسیجی شهادته. . می‌گفت: برای این‌‌که بروید کربلا بلند صلوات بفرستید. بعد صدای جمعیت را که دید، گفت: با این صلوات شما را تا میدان فلان… هم نمی‌برند. . می‌گفت: از آهسته رفتن نترس از بی‌حرکت ایستادن بترس! .  می‌گفت: هرچی

آمد ولی چگونه...!

آمد ولی چگونه…!

آمد ولی چگونه…! تصویر یک ماشین گل‌زده در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود؛ ماشین گل‌کاری شده با متن «عروسی بی داماد» داماد، جوانی ۲۸ ساله است که سال‌های پیش در حسرت همت و باکری می‌سوخت و گمان نمی‌کرد که درهای باغ شهادت به رویش باز شود. حالا پیکر مطهرش با افتخار

یک اسفند ماندگار

یک اسفند ماندگار

اسفند برای مادر، ماه اشک و لبخند است. اسفندماه سال ۶۰ بود که نوزادش را در آغوش فشرد و خدا را بابت هدیه‌اش شکر گفت و اسفندماه ۳۵ سال بعد کودک مادر که حالا مردی بلندبالا شده بود، به سمت خدا رفت. اسفند، ماهی بود که خداوند علی‌اصغر را به

شهادت به وقت مدافعان حرم

شهادت به وقت مدافعان حرم

شهید دهه هفتادی فاطمه دولتی از تبار اسماعیل بود؛ نوجوانی که سراسر وجودش بندگی بود و می‌خواست به همه‌ ثابت کند دهه هفتادی‌ها هم می‌توانند تا آسمان هفتم پرواز کنند. عباس دانشگر متولد اردیبهشت سال ۷۲ برای تمام زندگی‌اش برنامه‌ریزی کرده بود. مطالعه در برنامه‌ روزانه عباس جایگاه ویژه‌ای داشت.

پلاک عراقی

پلاک عراقی

پلاک عراقی از فرماندهان بزرگ سپاه بود و حالا با فروکش کردن شعله‌های جنگ، آمده بود کربلا برای زیارت، اما ظاهراً این‌جا هم نمی‌شد از تبعات جنگ کنار ماند. ابوریاض از فرماندهان سابق ارتش و از مسئولان فعلی عراق درخواست ملاقات کرده بود. فرمانده اول نپذیرفت اما اصرار ابوریاض را

بین بهشت و دنیا

بین بهشت و دنیا

بین بهشت و دنیا یکی بود، یکی نبود. پسری بود به اسم محمدتقی. هفده سالش که شد رفت جبهه. اسفند ۶۶. چهار ماه بعد در شلمچه موجی شد. یک ماه بعدش هم رفت به کما. بی‌هوشی محمدتقی طاهرزاده طولانی شد. نه یک ماه و دو ماه و نه یک سال

منتظر تو مي‌مانم (قسمتی از خاطرات شهید ابراهیم همت)

منتظر تو می‌مانم (قسمتی از خاطرات شهید ابراهیم همت)

همسر شهید مهدی چهارده‌ماهه بود و مصطفی دو ماهه که ابراهیم رفت. به برادرش سپرده بود خانه شهرضا را برایمان رنگ بزند، موکت هم بکند تا من و بچه‌ها پا روی زمین یخ نگذاریم و راحت زندگی کنیم. من مردهای زیادی را دیده بودم؛ شوهرهای دوستانم را، دیگران را که

درهایی از عالم بالا

درهایی از عالم بالا

داستان زیبایی از یک شهید  (شهید احمد علی نیری) درهایی از عالم بالا شهید احمد علی نیّری من در آن دوران، نزدیک‌ترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک روز به او گفتم: احمد! من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما یه سؤالی ازت دارم. من

شهید ابراهیم هادی

شهید ابراهیم هادی

ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته

خاطراتی از شهید منصور ستاری

خاطراتی از شهید منصور ستاری

 یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد،گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز می خونی؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مُهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان

شهدای مدافع حرم

شهدای مدافع حرم

فرمانده گروهان و جانشین فرمانده گردان متولد ۱۳۶۰ تهران بود و تا مقطع دیپلم درس خوانده بود. . بسیار پرتلاش و فعال بود اما ما او را کمتر در خانه می‌دیدیم. همین حضور کمش در منزل سبب گلایه‌های من (همسر شهید) شده بود که چرا برای خانواده ات وقت کم

شما فرزندانم را بزرگ كنيد

شما فرزندانم را بزرگ کنید

شهید عین الله زنگنه واقعاً عاشق شهادت بود و هیچ چیز نمی توانست او را از شهادت منصرف کند. او دل از دنیا بریده بود و حتی عشق به زن و فرزند نیز مانع جبهه رفتنش نمی شد. یک روز که پس از مدتی به منزل برگشت، پسر کوچک او

فهرستی از فعالیت های شهید نصر اصفهانی در مبارزات انقلابی

فهرستی از فعالیت های شهید نصر اصفهانی در مبارزات انقلابی

شهید نصر اصفهانی در جریان مبارزات مردمی علیه رژیم ستم­شاهی در اصفهان، به همراه سایر نیروهای انقلابی به طور مستمر شرکت داشت.   با استفاده از هنر عکاسی، مبارزات و تظاهرات مردم را به تصویر می­کشید.  در سخنرانی­ها و جلسات مذهبی که در گوشه و کنار اصفهان برپا می­شد، شرکت

مادر شهید از فرزندش مي‌گويد

مادر شهید از فرزندش می‌گوید

من مادر شهید حسین طوایفی هستم.حسینِ من مظلوم و محجوب بود و به علت وضعیت نامناسب اقتصادی پدرش، تنها تا سال پنجم ابتدایی ادامه تحصیل داد و سپس در کارهای کشاورزی دستگیر و کمک حال پدر بود، تا آن که خدمت مقدس سربازی اعزام شد.  قبل از رفتن به من

خاطره اي از شهيد حاج مصطفي طالبي

خاطره ای از شهید حاج مصطفی طالبی

حاجی اسوه صبر و مقاومت بود، در آخرین روزهایی که تاول های شیمیایی دست مجروحش را مجروح تر نموده بود، طلب آب می کند و می گوید می خواهد آخرین نمازش را با وضو بخواند. بعد از اتمام نماز گویا به خوابی کوتاه فرو می رود بعد از مدت کوتاهی

به سوي جبهه

به سوی جبهه

مادر شهید «علی رضا اسدزاده» نقل می کند: فرزندم علی رضا موقعی که از منطقه عملیاتی به مرخصی می‌آمد، سعی می‌کرد که هر چه زودتر و قبل از پایان مرخصی به جبهه برگردد. حتی چندین بار در جبهه مجروح شده بود که با من و پدرش هم در میان نگذاشته

برای شفای سید محمد دعا کنید

برای شفای سید محمد دعا کنید

شهید محمد صنیع خانی یک بار که برای معالجه مجروحیت های شیمایی اش به خارج از کشور عزیمت می کرد، مرحوم حاج احمد خمینی(فرزند امام خمینی(ره))  به او گفته بود: من برای خودم دعا نمی کنم، برای تو دعا می کنم که به سلامت برگردی! حتی ایشان در یک سخنرانی

نماز جماعت

نماز جماعت

شهید نصر اصفهانی  برای نماز جماعت اهمیت زیادی قایل بود، به ویژه برای نماز صبح . همیشه جزو نخستین کسانی بود که در کوی « شهید فلاحی » برای برپایی نماز صبح حاضر می­شد.      اگر ما هم تنبلی می­کردیم و در نماز صبح حاضر نمی­شدیم، به ما تذکر می­داد.

شهادت برادرم ( محسن )

شهادت برادرم ( محسن )

شهید محسن الشریف ساعت حدود ۱۲:۳۰ نیمه شب بود که پس از اتمام کارها جهت استراحت به سنگری که به صورت کانکس در زیر خاک قرار داشت رفتیم. هنوز کاملاً خوابمان نبرده بود که با صدای مهیبی از جا برخاستیم. همه جا دود بود و چیزی مشاهده نمی شد. همه،

ولی نمی توانم بمانم

ولی نمی توانم بمانم

فرزند شهیدم سیروس محسنی برای همه و به خصوص من و پدرش، احترام بسیاری قایل بود و هرگاه ما را می دید، دستمان را می بوسید اما این علاقه شدید، مانع اعزام او به جبهه نشد. روزی که عازم جبهه بود، من و پدرش بیمار بودیم اما او وقتی کارهای

مادر ببين زخم هايم خوب شده اند

مادر ببین زخم هایم خوب شده اند

وقتی دشمن بعثی، مدرسه شهید پیروز شهرستان اندیمشک را موشک زد، دانش آموز شهید عبدالصاحب صحاحی تا پاسی از شب، به کمک مردم، در بیرون آوردن شهدا و مجروحین مشغول بود و بعد از نیمه شب بود که با لباس خون آلود به منزل بازگشت. همسنگرانش می گفتند: او در

«نصراصفهاني» در «گردان نصر»

«نصراصفهانی» در «گردان نصر»

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی محمدجعفر خدمت نظام وظیفه خود را در دفتر شهید صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش گذرانده بود. شهید صیاد شیرازی از نزدیک با خصوصیات اخلاقی اش آشنا بود و او را تشویق کرده بود که در دانشکده افسری ارتش ثبت نام نماید.‌ تیمسار اعتقاد

مطلبی پیدا نشد
اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا