غلام مرتضی
همه چیز برای سفر آماده بود. اما مسئول اردو کمی دلواپس بود، یکی از اتوبوسها در آخرین لحظات خراب شد. چارهای نبود باید منتظر اتوبوس جدیدی میشدیم. طولی نکشید که اتوبوسی با دو راننده علیآقا و آقا غلام با حدود ۴۰ یا ۵۰ سال سن، رسید. سیگاری به لب داشتند