
منتظر تو میمانم (قسمتی از خاطرات شهید ابراهیم همت)
همسر شهید مهدی چهاردهماهه بود و مصطفی دو ماهه که ابراهیم رفت. به برادرش سپرده بود خانه شهرضا را برایمان رنگ بزند، موکت هم بکند تا من و بچهها پا روی زمین یخ نگذاریم و راحت زندگی کنیم. من مردهای زیادی را دیده بودم؛ شوهرهای دوستانم را، دیگران را که