نگاه قرآن به دختران
نگاه قرآن به دختران نگاه اسلام و قرآن به زن به عنوان موجودی از نظر آفرینش و خلقت همسان از مرد می باشد و خداوند می فرماید: هو الذی خلق لکم من نفس واحده و جعل لکم منها ازواجا؛ (نساء آیه۱) هر چند که قرآن تفاوت هایی میان زن و
49 مقاله
نگاه قرآن به دختران نگاه اسلام و قرآن به زن به عنوان موجودی از نظر آفرینش و خلقت همسان از مرد می باشد و خداوند می فرماید: هو الذی خلق لکم من نفس واحده و جعل لکم منها ازواجا؛ (نساء آیه۱) هر چند که قرآن تفاوت هایی میان زن و
موضوع دوازدهم در حقیقت تابع و حاصل موضوع یازدهم است. کیفیت خلقت یکسان چهارده معصوم علیهمالسلام، ایجاب مىکند که در تمام شئون ولایت نیز ردیف یکدیگر باشند؛ لذا اثرات بغض و یا محبت، اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومى برابر و یکسان با آثار و داد و یا
اصل تکلیف در همه انسانهای ملکف ثابت است، خواه انگیزه خیر در آنها غالب باشد یا انگیزه شر. این خلقت با عدل الهی هم منافاتی ندارد که کسی بگوید: خداوند مایه فطری غالب در گروهی را خیر و مایه فطری در گروهی دیگر را شر قرار داده است و بدینوسیله
اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون زندگی مادی در اراده و عمل برابری و مساوات قرار داده است . پس همان طور که مرد در نیازمندیهای مادّی انسانی مثل خوردن و آشامیدن و غیر آن از مسائل حیات مادّی مستقلّ است ، زن نیز در اراده و
شگفتی های آفرینش در حیوانات : نوزادان گربه، چشم بسته به دنیا می آیند و مدتی نیز در این حالت زندگی می کنند، ولی نوزادان سگ برعکس گربه ها، در لحظه تولد چشم شان باز است. این مسئله حکایت از سنجش و حسابگری خاصی دارد. زیر شکم گربه پر از
از جمله سردرگمیهای غربی از ناحیه فلسفی، که به مسأله علیت مربوط می شود، تحلیل و بررسی آفرینش است. آفرینش یا خلقت یعنی چه؟ آیا آفرینش به معنی این است که آفریننده معدومی را موجود می کند یا به معنی این است که موجودی را موجود می کند؟! هیچ کدام
اگر ما باشیم و این ساختمان بشر، میبینیم این ساختمان بشر هم نیاز دارد به رهبری و هدایت، و هم نیاز دارد به اینکه آن غریزه منفعت جویی فردی او را رام کند یا به قول فروید آن را تعالی بدهد یعنی متوجه مسائل بالاتری بکند تا مصالح اجتماعیاش هم
نطفه نر، مبدأ پیدایش جنین می باشد. اجزاء نطفه، به طور منظم، در همه جانداران، جنین را به وجود می آورند. هر جزئی از اجزای نطفه، عضوی از اعضای جنین می شود. جنین سازی نطفه، از روی تصادف نیست. زیرا، این قانون همگانی است، و در همه سلسله های جانداران،
از جمله مسائلی که تأثیر زیادی در گرایشهای مادی داشته است ، توهم تضاد میان اصل خلقت و آفرینش از یک طرف و اصل ترانسفورمیسم یعنی اصل تکامل خصوصا تکامل جانداران از طرف دیگر است . به عبارت دیگر ، توهم اینکه آفرینش مساوی است با آنی و دفعی الوجود
نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید ، سپس بناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید ! و از نشانه های او ( اینست که ) شما را از خاک ( تراب یعنی خاک قابل توجه ) خلق کرد . ( زیرا ابتدای خلقت
از مباحث مهم جهان بینی، بحث حق و باطل است. آیا نظام عالم نظام حق است؟ نظام راستین است؟ نظامی است آنچنان که باید باشد؟ آیا هر چیزی در این نظام کلی در جای خود قرار دارد؟ یا نه، نظام باطل است؟ در عالم هستی باطل راه دارد؟ چیزهائی هست
جواب اجمالی اشکال تبعیضها و شرور در عالم این است که یک سلسله مصالح در کار است و به خاطر منافع و فوائد و مصالحی که بر آنها مترتب است وجود آنها شر محض نیست، بلکه شر آمیخته به خیر است، و چون جنبه خیر بر جنبه شر می چربد
آیا عقل باور می کند که در صد میلیون احتمال، یک احتمال، با وجود حیات تطبیق کند و بقیه احتمالها، نابودی حیات را اقتضا کنند؟ عقل می خندد و سخنی که بگوید تصادف موجب شده که یک احتمال محقق شود، و نود و نه میلیون و نهصد و نود نه
اساسا چیزهایی از قبیل اندیشه و معلومات، قابل حس و لمس نیست. فرضا مغز آنها را تشریح کنیم یا به وسایلی از مغز آنها عکس برداری کنیم، ممکن است یک سلسله آثار در آن مغزها ببینیم ولی هرگز اندیشه ها را نمی توانیم حس کنیم یا لمس نماییم، بلکه ما
انسان جزئی از طبیعت است. به حکم اینکه جزئی از طبیعت است، موجودی است در حال “شدن” و تکامل. همه تلاشش این است که خود را از قوه به فعل و از نقص به کمال برساند. تمام تلاشهای انسان نوعی حرکت از قوه به فعل و از نقص به کمال
نیازهای فردا را امروز دیدن، نشانه خرد و دانش می باشد. نیروئی را در امروز برای فردا اندوختن، نشانه قدرت و توانائی می باشد. نادان، تنها امروز را می بیند و خردمند امروز و فردا را. آنکه نیاز آینده را بهتر تشخیص دهد، علمش بیشتر و عقلش کاملتر خواهد بود.
هیوم در قسمت دوم نقدش بر برهان نظم می گوید: این برهان آنگاه یک برهان تجربی بود که مکرر تجربه شده بود، یعنی مکرر جهانهایی به همین شکل و همین وضع و همین نظام از موجوداتی شاعر و انسان ماب صادر شده بود و ما با تجربه رابطه چنین نوع
در سوره جاثیه آیه ۵ آمده: «و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح ایات لقوم یعقلون؛ و در آمد و شد شب و روز و رزقی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین را پس
یکی از قطعی ترین قوانینی که در علوم طبیعی ثابت شده و با بداهت و جدائی مطابقت دارد، قانون ملازمه حرارت با حرکت، می باشد، یعنی حرارت، همیشه رفتنی است و ماندنی نیست. این قانون حکم می کند که این جهان ما، از نیستی به هستی آمده و همیشه نبوده
((ژولیو)) دانشمند معروف می گوید: اگر فواصل الکترونهای بدن یک انسان را از میان برداریم، به طوری که الکترونها به هسته مرکزی بچسبند، پیکر انسان آن قدر کوچک خواهد شد که به زحمت با ذره بین دیده می شود، در صورتی که وزن او تفاوتی نمی کند. همه اجسام این
چهار اصل : اصل یکم: همه موجودات زنده به اتفاق همه زیست شناسان در حرارت مخصوصی زندگی می کنند؛ چنانچه اگر درجه حرارت محیط زندگی آنها از صد درجه حرارت سانتی گراد بگذرد، امکان حیات، برای نود و نه درصد از این موجودات زنده باقی نمی ماند. به عقیده بعضی
نکته ای می تواند مطرح شود مبنی بر این که انسانها پدیده های طبیعی را که می دیدند در جستجوی علت آنها بودند و هر علتی را که به دست می آوردند به نوبه خود به دنبال علت دیگری برای آن بودند و همین امر بالاخره بشر را رسانده است
هسته اتم اورانیم، دارای ۹۲ الکترون می باشد که با سرعتی متجاوز از ۲۰۰ هزار کیلومتر در ثانیه بگرد پروتون یعنی هسته مرکزی می گردد. آیا نود الکترون در هر یک از اتمهای اورانیوم با این سرعت عجیب درین مدار بسیار کوچک، در سالیان دراز، بگردش خود ادامه بدهند و
در آیه ۵ سوره الرحمن آمده: «الشمس و القمر بحسبان» در این آیه این مطلب مطرح می شود که در کار عالم حساب و نظم برقرار است، چیزی بی حساب و بی قاعده وجود ندارد. در زبان عربی یک ”حسبان” داریم و یک “حسبان ” که این دو مصدر هستند
هیوم در نقد این برهان می گوید: اساس این برهان بر شباهت میان مصنوعات طبیعت و مصنوعات انسان است، بر این است که جهان از نظر ترکیب و تألیف اجزا مانند یک خانه و یا یک ماشین است که یک قوه بیرونی ذی شعور، یعنی عقل و روح، آنها را
جان کلوند کوژن، دانشور شیمی و ریاضی می گوید: ماده بعنوان مجموعه ای از اتمها و مولکولها و همچنین خود مولکولها و اتمها و سازندگان آنها یعنی پروتونها و نوترونها و الکترونها و نیز الکتریسته و خود انرژی، همگی از قوانین خاصی پیروی می کنند و دستخوش تصادف و اتفاق
هر فردی از افراد بشر، درک می کند که خودش آورنده خود نیست و پدید آورنده دگر، آن هم نیست و نیز درک می کند که این موجودات عالم هیچکدام پدید آورنده وی نیستند. پس پدید آورنده وی، کسی است که مانند خودش نباشد. پدید آورنده وی کسی است که
دانشوران به حسب فطرت خود می دانند که پدیده های جهان تابع قوانین طبیعی است و تابع تصادف نمی باشد زیرا اگر پدیده ای را تحت آزمایش قرار دادند حکم می کنند همه امثال آن پدیده نیز همان حکم را دارند و اجزاء آنها همگی یکی است ولی اگر پیدایش
اگر پیدایش جهان، نتیجه تصادف بود، هرج و مرج تکوینی بر آن حکومت می کرد. در نتیجه، علمی از علوم وجود نداشت و فلسفه مفقودالاثر می شد. چون پیدایش علم و فلسفه، در اثر وجود قوانین کلی و قواعد جاریه در طبایع می باشد. دانشمندی می گوید: احتمال پیدایش زندگی
آیا زیبائی در طبیعت، وجود دارد؟ آری. جهان پر است از زیبائیها. آیا این زیبائیهائی که ما آن را زیبائیهای طبیعتش می نامیم خود به خود پیدا شده است؟ آیا طراحی نداشته؟ مهندسی نقشه آنها را ترسیم نکرده است؟ عقل می گوید: زیبائی نمی تواند طبیعی باشد و خودبخود پیدا