اشاره
حسین بن حمدان جنبلائى خصیبى از راویان مهم و به نظر نویسنده مقاله بنیانگذار مذهب نُصیرى/ علوى است. اطلاعات کتاب هاى کهن رجالى ما از وى از چند سطر تجاوز نمى کند که در کتاب هاى اخیر نیز همان مطالب تکرار شده است. (براى نمونه بنگرید: معجم رجال الحدیث خویى، ج۵، ص۲۲۴ و قاموس الرجال شوشترى، ج۳،۴۴۰ـ۴۴۱) از وى تا آن جا که اطلاع دارم دو کتاب به چاپ رسیده است. ۱ـ دیوان خصیبى با تحقیق س. حبیب (مؤسسه الاعلمى للمطبوعات ۱۴۲۱/۲۰۰۱) ۲ـ الهدایه الکبرى (مؤسسه البلاغ بیروت، الطبعه الرابعه ۱۴۱۱/۱۹۹۱). کتاب اخیر درباره زندگى و شرح حال ۱۴ معصوم(علیه السلام) است و در منابع شیعى از جمله بحارالانوار از آن نقل قول شده است.
خصیبى از مصادیق نقضى توثیق به شیخوخه الاجازه است. (معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۷۷ و اصول علم الرجال بین النظریه و التطبیق، ج۲، ص۲۹۳) وى در سال ۳۴۴ به هارون بن موسى تلعکبرى اجازه داده است و با این حال نجاشى و ابن غضائرى او را ضعیف و فاسدالمذهب دانسته اند و لذا علماى رجال در دلالت شیخوخه الاجازه بر توثیق مجیز خدشه کرده اند.
علامه شوشترى در قاموس الرجال (ج ۳، ص۴۴۱) احتمال داده که وى همان حسین بن حمدان باشد که در سال ۲۹۶ هـ علیه مقتدر و به نفع ابن معتز توطئه و کودتا کرد، ولى این احتمال درست به نظر نمى رسد و این ها دو نفر بوده اند چنان که در اعیان الشیعه ج۵، ص ۴۹۰ـ۴۹۷ معرفى شده اند.
با توجه به فقدان منابع فارسى (و نیز عربى) در معرفى شخصیت خصیبى، ترجمه مقاله کنونى و عرضه آن به بازار دانش مغتنم خواهد بود. نویسنده مقاله هارون فریمن موضوع پایان نامه اش را به خصیبى اختصاص داده و مقاله کنونى گزیده اى از همان تحقیق است.
این مقاله مبتنى است بر تحقیقى (به زبان عبرى) توسط نویسنده با عنوان «حسین بن حمدان خصیبى، شخصیت و نقشش در تأسیس فرقه نُصیرى ـ علوى» که در سال ۱۹۹۸ به راهنمایى دکتر ام. ام. براشر در دانشگاه عبرى اورشلیم انجام شد و پروفسور اى. کوفسکى از دانشگاه حیفا نیز آن را خواند. مایلم از دیوید کوک که پیش نویس اولیه را مطالعه کرده و توصیه هاى مهمى را افزوده و از لى چیپمن به خاطر ترجمه این مقاله و اظهار نظرهاى سودمندش تشکر کنم، نیز از طارق ابورجب به خاطر جلب توجه من به منتجب العانى.
چگونگى شکل گیرى فرقه نُصیرى ـ علوى پوشیده در هاله اى از ابهام است. رأى مقبول کنونى آن است که این فرقه طى قرن سوم/ نهم در عراق شکل گرفته و با شخص ابوشعیب محمد بن نُصیر مرتبط است.(۱) در این مقاله خواهم کوشید تا اثبات کنم که ابن نُصیر از نظر تاریخى بنیانگذار این فرقه نیست و از نظر دینى نُصیریان از او چنان تصورى ندارند. رتبه او در مذهب نُصیرى برتر از رتبه بنیانگذار است و به مرتبه الوهیت مى رسد. این فرقه پس از مرگ ابن نُصیر توسط فردى بنیان نهاده شد که تقریبا از صفحات تاریخ ناپدید شده است یعنى حسین بن حمدان خصیبى. این مقاله در پى آن است که با استفاده از همه اطلاعات موجود، تا حّد امکان تصویر کاملى از فعالیت تاریخى او ترسیم کند تا بر مطالعات مربوط به نصیریه، که هنوز فرقه اى پر ابهام و کمتر شناخته شده است، پرتوى افکند. در مقاله اى دیگر بر بعد الهیاتى این تحولات که در این جا مجال بسط ندارد، متمرکز خواهم شد.
۱. مقدمه
نُصیریه فرقه اى التقاطى است با عقایدى اسرارآمیز که ریشه در محافل غلات(۲) شیعه دارند و در میان آنها عقیده به الوهیت على بن ابى طالب(علیه السلام) عقیده اى اساسى است. ادیان ایرانى، گنوسى و مشرک نیز بر این عقاید تأثیر گذاشته اند.(۳) رونه دوسو بر آن بود که در دوره اقامت نصیریان در سوریه و عراق، تأثیرهاى بیرونى از جانب شیعه اسماعیلى(۴)، صابئان(۵)، فرقه هاى گنوسى(۶)و باقیمانده مشرکانى که هنوز به اسلام نگرویده بودند،(۷) اعمال مى شد. هاینس هالم تأثیرهاى مشرکان و گنوسیان را مى پذیرد، ولى بر نقش غلات در شکل گیرى نصیریه تأکید مى کند.(۸) هالم حفاظت از سنت هاى غلات کوفه تا زمان ابن نصیر (قرن سوم/ نهم) را شرح مى دهد.(۹) شاگردان ابن نصیر، به نوبه خود سنت هاى اسرارآمیز خاصى را زنده نگه داشتند که در طى زمان به اصول مذهب نصیرى تبدیل شدند.(۱۰)
به نظر مى رسد که رأى هالم را با توجه به سرآغازهاى نصیریه، و رأى دوسو را با توجه به دوره بعدى (از پایان قرن یازدهم) باید پذیرفت. در طى این دوره نصیریه به مناطق لتکیه و لبنان مهاجرت کردند و در آن جا با گروه هاى مختلف فوق الذکر ارتباط یافتند.
این فرقه که ظاهراً با شیعه قطع رابطه کرده بود، در قرن چهارم/ دهم دو مرکز در بغداد و در حلب دایر کرد.(۱۱) در قرن پنجم/ یازدهم نصیریان به خاطر درگیرى با گروه هاى دیگر و آزار و اذیت مسلمانان مجبور شدند از مرکز خود به لتکیه نقل مکان کنند. در آن جا آنان تا به امروز باقى مانده اند.(۱۲)
نصیریان هیچگاه مسلمان تلقى نشده اند. شیعیان آنان را غلات مى دانند و سنّیان آنان را کافرانى تمام عیار.(۱۳)
۱ـ۱. نام این فرقه:
دوسو پیشنهادهاى مختلف درباره منشأ نام این فرقه را متذکر شده و متوجه شده که خود نصیریان نامشان را با ابن نصیر مرتبط مى دانند.(۱۴) وقتى به دنبال تاریخ این فرقه ایم، آنان را تحت چندین نام متفاوت مى یابیم. احتمالا نصیریه نظیر خیلى از دیگر گروه هاى انشعابى شیعه، به نام شخص مورد علاقه شان نام گذارى شده اند.
نخستین شواهد دال بر وجود این فرقه که در اختیار ماست، نوشته هاى شیعى قرن سوم/ نهم است. بنابر گزارش فرق الشیعه حسن بن موسى نوبختى (م ۲۸۸/۹۰۰) یکى از فرقه هاى شیعى نَمیریه نامیده مى شد که برگرفته از نام محمد بن نُصیر نَمیرى بود. بنابر این گزارش، وى ادعا مى کرد که پیامبرى است که امام حسن عسکرى(علیه السلام) او را فرستاده است. وى این امام را خدا مى دانست و به تناسخ اعتقاد داشت.(۱۵) بیش از صد سال بعد، عبدالقاهر متن انگلیسى: قادر بن طاهر بغدادى (م ۴۲۹/۱۰۳۷) نیز در کتاب الفَرق بین الفِرق فرقه ابن نصیر را به نام «نَمیریه» نامید.(۱۶)
با وجود این، بنابر نوشته هاى نصیرى، اعضاى فرقه خصیبى با عنوان موحدون یا اهل التوحید به خود اشاره مى کردند، و این بدین معناست که آنان خود را مسلمانان حقیقى مى دانستند نه کافر و بى ایمان. این نوشته ها به ما مى گویند که از قرن پنجم/ یازدهم به این سو، آنان خود را «خَصیبیه» مى نامیدند. در منبعى نصیرى که به قرن نوزدهم برمى گردد، دعایى را مى یابیم: «به خاطر شکست دودمان عثمانى و پیروزى فرقه خصیبیه ـ نصیریه».(۱۷) تنها در قرن ششم/ دوازدهم در الملل و النحلِ محمد بن عبدالکریم شهرستانى (م ۵۴۸/۱۱۵۳) این فرقه با نام نُصیریه نیز نامگذارى شده اند.(۱۸)
۱ـ۲. منابع
محقق امروزى منابع اولیه نصیرى را در دسترس دارد، مطالبى که براى فهم تاریخ و عقاید این فرقه مفید است. بخش عمده این مطالب تا قرن نوزدهم به خاطر پنهان کارى اعضاى این فرقه غیر قابل دسترس بود. طى قرن هاى ۱۹ و ۲۰ شمارى از منابع، عمدتا به خاطر نفوذ فرانسه در خاور نزدیک، از خفا به در آمدند. در قرن بیستم نصیریان در برابر محیط پیرامون شان بازتر شدند و امیدوار بودند که با آن همگون شده و دوره طولانى اذیت و آزارشان پایان یابد. در نتیجه آنان انتشار کتاب هایى را که به هویت دینى و تاریخى شان مربوط مى شد، آغاز کردند. از آن جا که در این نوشته ها سعى شده که اثبات شود نصیریان حقیقتا مسلمان اند، در استفاده از آنها باید احتیاط کرد.(۱۹)
این مقاله مى کوشد تا از منابع نصیرى و غیر نصیرى هر دو استفاده کند و میزان توافق آنها را معلوم کند.
منابع نصیرى مورد استفاده بدین قرارند:
۱. الهدایه الکبرى:(۲۰) ظاهرا تنها کتاب خصیبى است که به طور کامل تا دوره جدید باقى مانده است. بنابر منابع شیعى، وى آثار دیگرى هم تألیف کرده است. این کتاب که دربردارنده احادیثى درباره پیامبر، دخترش فاطمه(علیها السلام) و دوازده امام است، در سال ۱۹۸۶ در بیروت به چاپ رسید و ظاهرا به فارسى هم ترجمه شده است. احتمال این که واقعا خصیبى این کتاب را تألیف کرده باشد، زیاد است زیرا بخش هایى از این کتاب به عنوان این که او ناقلشان است، هم در نوشته هاى امامیه و هم در نوشته هاى نصیرى (در مجموع الاعیاد و نسخه خطى ۳۰۳ هامبورگ) نقل شده اند. جزئیات شرح حالى اندکى که در این کتاب یافت مى شود، داراى اهمیت زیادى است.
۲. مجموع الاعیاد:(۲۱) این کتاب درباره اعیاد نصیریه است و مولفش میمون بن قاسم طبرانى، رهبر نصیریان در سوریه در نسل پس از خصیبى، است. این امر که این کتاب تنها چند سال پس از مرگ خصیبى نوشته شده، آن را منبع بسیار مهمى براى مطالعه نصیریه نخستین و مخصوصا خود خصیبى قرار مى دهد. این کتاب شامل نقل قول هاى بسیارى، به نظم و نثر، از سخنان خصیبى است که بلندترین شان القصیده الغدیریه است.
۳. نسخه خطى ۱۴۵۰ پاریس:(۲۲) این نسخه تاکنون به طور کامل تحقیق نشده است.(۲۳) این نسخه عمدتا به مسائل کلامى مى پردازد و سه قسمت آن با خصیبى مرتبط است: ۱. برگ هاى ۴۲ـ۴۷: رساله التوحید، که پاسخ هاى خصیبى است به پرسش هاى شاگرد عراقى اش على بن عیسى جسرى; ۲. برگ هاى ۴۸ـ۵۳: پاسخ هاى خصیبى به پرسش هاى شاگردش عبدالله بن هارون صائغ، زمانى که خصیبى مجلس خود را تشکیل داد و رساله اى را براى حاضران قرائت کرد (این رساله ممکن است رساله التوحید جسرى باشد چنان که موضوعش همان است);(۲۴) ۳. برگ هاى ۱۷۶ـ۱۷۹: شرحى از دیدار عبدالله بن هارون صائغ با جسرى در سال ۳۴۱/۹۵۱، پس از آن که جسرى پرسش ها را گردآورى کرده بود (که احتمالا پرسش هاى ابن هارون از خصیبى است، چنان که مى توان این مطلب را از این امر که در این جا قطعه اى هست که تقریبا با یکى از پاسخ هاى خصیبى به ابن هارون یکسان است، نتیجه گرفت).(۲۵) در پایان این نسخه فهرستى از کاتبان آن هست که به سال ۶۳۶/۱۲۳۸ بازمى گردد. این مى تواند اشاره اى باشد به این که این نسخه حفظ و استنساخ شده و پیش از تخریب بغداد به دست مغول ها در سال ۱۲۵۸، به سوریه انتقال داده شده است. میان سخنان خصیبى در این رساله و در جاهاى دیگر شباهت هاى محتوایى وجود دارد. این نسخه باقى مانده اى از سنت نصیرى عراق است، جایى که این فرقه به طور کامل ناپدید شد.
۴. اشعار منتجب العانى: (۲۶) مجموعه اى از دیوان ها که در نسخه اى خطى در کتابخانه اسد در دمشق، گردآورى شده است. ظاهرا عانى یکى از موحدون بوده و آنان را در اشعار خود ستایش مى کند.(۲۷) ابیاتى از قصیده هاى او به کارهاى خصیبى اشاره دارد. اذانى عانى را نیز به عنوان یکى از بزرگان نصیریه ذکر مى کند.(۲۸) این دیوانها توسط یکى از محققان دمشقى به نام اسعد على تحقیق شده است، وى به خطا بر آن است که خصیبى از شیوخ صوفیه بوده است.(۲۹)
۵. نسخه خطى ۳۰۳ هامبورگ: بخشى از این نسخه در سال ۱۹۵۸ توسط اشتروتمان به چاپ انتقادى رسید و به نام کاتبش شیخ محمود بعمره نامیده شد.(۳۰) عنوان آن چنین است: اخبار و روایات عن موالینا اهل البیت منهم السلام. این اثر مجموعه اى از روایات دینى نصیرى درباره موضوعات گوناگون است که نظم و ترتیب خاصى ندارد. این نسخه ظاهراً نشان دهنده سنت نصیریان سوریه است، زیرا بیشتر روایات خصیبى از طریق شاگرد حلبى اش جلّى، نقل شده است. برخى از این روایات در الهدایه الکبرى و مجموع الاعیاد ظاهر مى شود.
۶. الباکوره السلیمانیه فى کشف اسرار الدیانه النصیریه: این کتاب نوشته سلیمان اذانى است که با اسرار مذهب نصیرى آشنا شد، ولى این مذهب را ترک گفت و به ترتیب به یهودیت، اسلام و مسیحیت گروید و سرانجام اسرار این فرقه را منتشر کرد.(۳۱) این کتاب عمیقاً مورد مطالعه قرار گرفته و منبع عمده اطلاعات مربوط به مذهب نصیرى در پژوهش هاى جدید را شکل مى دهد. مهم ترین بخش آن کتاب المجموع است، کتابى که نزد نصیریان مقدس است(۳۲) و تاریخ تألیف آن نامعلوم است. این کتاب شامل دعاهایى است و به شانزده بخش تقسیم مى شود. برخى عناصر قرآنى در کتاب المجموع یافت مى شود مثلا هر بخش آن سوره نامیده شده، قطعاتى به صورت نثر مسجع است، از تعابیر قرآنى (بسم الله، سبحان الله) استفاده شده و حتى نقل قول هایى (غیر دقیق) از قرآن وجود دارد.(۳۳) اندیشه هاى کلامى در کتاب المجموع بیان شده اند و بزرگان این فرقه ذکر شده اند که در میان آنان مى توان چهره هایى از افسانه هاى یونانى، ایرانى و اسلامى یافت. توضیحات اذانى که گاهى براى فهم عبارات مبهم مفید است، در پایان هر سوره آمده است. علاوه بر کتاب المجموع، کتاب اذانى توصیفاتى را از روزهاى مقدس نصیرى، اصول مختلف کلامى، ادعیه اى (موسوم به قدّاس) که در موقعیت هاى متفاوت خوانده مى شود و سرودهاى نصیرى مربوط به دوره هاى متعدد، دربردارد.(۳۴) کتاب اذانى را مى توان هم از لحاظ اندیشه ها و هم از لحاظ مضامین خاص، با نوشته هاى اولیه نصیرى پیوند داد. اذانى با مجموع الاعیاد آشنا بوده و از آن نقل قول کرده است. او حتى درباره تفاوت هاى میان گروه هاى مختلف نصیرى در تفسیر بندهاى خاصى از آن، اظهار نظر کرده است.(۳۵) این کتاب توصیفات مفصلى را از مراسم دینى اى که اذانى یک قرن و نیم پیش در روستاى محل زندگى اش از سرگذرانده، دربردارد. اگرچه این کتاب طى قرن نوزدهم تألیف شده ولى اندیشه ها و اصول بسیار کهن نصیرى را حفظ کرده است.
۷. تاریخ العلویین: (۳۶) مجموعه اى است از روایات به ظاهر تاریخى نصیرى. نویسنده علوى این کتاب، محمد غالب طویل در آغاز قرن نوزدهم به عنوان حاکم عثمانى طرطوس خدمت مى کرد و تمام تلاش خود را کرد تا اختلافات میان شیعیان و نصیریان را کاهش دهد و حتى آنان را به همین نام «علویین» مى نامید. به نظر مى رسد که طویل حکایات عامیانه و تاریخ شیعه را به هم بافته است. این گرایش، و نیز نبودن روایات مقدس در این کتاب شواهد آن اند که این کتاب به لحاظ تاریخى اصلا قابل اعتماد نیست. با این حال اطلاعات تاریخى موثق غالبا مورد اشاره قرار گرفته و یا به صورت نادرست مورد ارجاع اند.
۲. زندگى نامه خصیبى
۲ـ۱. دوران کودکى:
ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى جنبلانى در قرن سوم/ نهم، و بنابر یک منبع در سال ۲۶۰/۸۷۳ به دنیا آمد.(۳۷) خانواده او ساکن جنبلاء، شهرى میان کوفه و واسط، بودند.(۳۸) او به نام پدربزرگش (خصیب) به خصیبى ملقب شد.(۳۹) حمدان پدر خصیبى یکى از راویان احادیث شیعى بود که عمدتا به سیره پیامبر مربوط مى شدند. عموى او ابراهیم بن خصیب از مرابطان(۴۰) امام عسکرى(علیه السلام) بود. این دو نفر در کتاب خصیبى نام برده شده اند.(۴۱) عموى دیگرش احمد بن خصیب در نوشته هاى شیعى به عنوان یکى از مؤمنانى که براى تهنیت گفتن به امام عسکرى(علیه السلام) به خاطر تولّد پسرش مهدى(علیه السلام) (امام دوازدهم و موعود شیعه) به سامرا رفت، معرفى مى شود. وى نیز همانند برادرش حمدان ظاهرا در نوشته هاى مربوط به سیره پیامبر تبحر داشت.(۴۲)
خصیبى در خانواده اى شیعى بزرگ شد که به امام نزدیک بود و لذا از همان سنین اولیه در معرض تجربه هاى دینى قرار داشت. او در کتابش مى گوید که در سال ۲۷۳/۸۸۶ (شاید در ۱۳ سالگى) در مسجدى در غرب شهر مدینه به جماعت نماز خوانده، مسجدى که پیامبر و پسر عمویش على(علیه السلام) در آن با هم نماز خوانده بودند.(۴۳) در جاى دیگرى از کتابش مى گوید که در سال ۲۸۲/۸۹۵ حج گزارده و پیش از آن به بالاى کوه ابوقبیس رفته بود و در آن جا جاى پاى پیامبر را دیده بود.(۴۴)
خصیبى جهان معنوى فراخى داشت. آثار او نشان دهنده انسانى است با احاطه اى بسیار بر زبان عربى که علوم دینى (به ویژه قرآن، تفسیر و حدیث) را آموخته و شاعرى است خوش ذوق که از اشعار دوره پیش از اسلام و دوره اسلامى به یک اندازه مطلع است.(۴۵)
۲ـ۲. نخستین ارشاد باطنى او
در حالى که هنوز جوان بود با ملاقات با عبدالله جنّان، همشهرى اش، و احتمالا با تحریک عمویش احمد، آموزش او چرخشى اساسى یافت.(۴۶) جنّان ملقب به «فارسى» و «زاهد» بود و نوشته هایش نشان دهنده تأثر از ادیان ایرانى است.(۴۷) بنابر نوشته هاى نصیرى، جنّان اصولى را به خصیبى انتقال داد که در قرن سوم/ نهم از ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى، که مدعى بود باب سرّ امام حسن عسکرى(علیه السلام) است، دریافت کرده بود. جنان در سال ۲۸۷/۹۰۰ از دنیا رفت.(۴۸) تأثیر او بر خصیبى سرنوشت ساز بود. خصیبى تصمیم گرفت که از استادش پیروى کند با علم به این که این راه، راه اکثریت شیعه، و از جمله خانواده خودش، نیست. با فقدان راهنما، خصیبى در جستجوى راهنماى دیگرى بود تا بتواند فراگیرى تعالیم باطنى محمدبن نصیر را نزد او ادامه دهد. به نظر مى رسد که این جستجو بیست و هفت سال طول کشیده است.
۲ـ۳. دومین ارشاد باطنى او
بنابر نوشته هاى نصیرى، در سال ۳۱۴/۹۲۶ خصیبى با عارفى قدیمى به نام على بن احمد، از شاگردان ابن نصیر، در شهر طرباء نزدیک کربلا ملاقات کرد. طى این ملاقات که در دهم محرم رخ داد، على معناى نهفته آن روز یعنى روز عاشورا، را براى خصیبى آشکار کرد. گفته شده که در این جلسه که به قصد تشرف خصیبى بر پا شده بود، ۱۵۰ تن از شاگردان این عارف نیز شرکت داشتند. على به اطلاع خصیبى رساند که امام حسن عسکرى(علیه السلام) از میان همه مریدانش ابن نصیر (و نه اسحاق بن محمد نخعى احمر که مورد علاقه فرقه اسحاقیه معاصر با آنها بود) را برگزیده و متبرک ساخته بود. امام حتى اعلام کرده بود که ابن نصیر باب الله و والى المؤمنین است.(۴۹)
دوران پس از غیبت امام دوازدهم در میان شیعه دوران حیرت بزرگ بود. مسأله استمرار رهبرى معنوى امام همه فرقه هاى شیعى و به ویژه نمیریه را درگیر ساخته بود. هر چند امام غائب بود ولى شیعه نیازمند هدایت معنوى بود. چندین فرقه که در میان آنها ظاهراً نمیریه هم بودند، از پذیرفتن مرجعیت سفرا سر باز زدند.(۵۰) در این شرایط، شایسته توجه است که بنابر سنت نصیریه، مرشد خصیبى على بن احمد طربائى مدعى شد که از سوى امام هادى(علیه السلام) و پسرش امام حسن عسکرى(علیه السلام) به عنوان سفیر منصوب شده است.(۵۱)
طربائى مراسمى برگزار کرد که از طریق آن خصیبى را به عنوان جانشین خود و رهبر جامعه مؤمنان در طرباء منصوب کرد. طربائى و جنان با انتقال اسرار ابن نصیر به خصیبى، وى را عهده دار استمرار طریقه ابن نصیر کردند. خصیبى معارف سرّى امام را به میراث برد. بنابراین احتمال دارد که خصیبى على طربائى را تنها سفیر بر حقّ مى دانسته است.
پی نوشت ها :
۱. بنابر سنت نصیرى، ابن نصیر یکى از پیروان امام یازدهم حسن عسکرى(علیه السلام)(م۲۶۰/۸۴۷) بود و از او موهبت دینى جدیدى دریافت کرد. بنگرید به:
H. Halm, “Nusayriyya”, EI2, VIII (1995), PP.145-146.
۲. غلات جمع غالى، نام گروههایى شیعى که در علاقه شان به امام متهم به غلو مى شدند; غلات به امام تواناهایى فوق بشرى تا سر حدّ خداانگارى، نسبت مى دادند.( M.G.S.II (1965) PP.1093-5 EI2’Hodgson, “Ghulat”,).
۳. H.Halm, “Nusayriyya,” pp.147-148.
۴. e.g., Rene Dussaud, Histoire et Religion des Nosairis ( Paris: Librairie Emile Bouillon, 1900), pp. 22-23, 25-27, 43-44.
۵. ibid., pp.20, 44-45, 105. On the “Sabaeans,” see T. Fahd, “Sabi’a,” EI2 VIII (1995), pp.675-678.
۶. Dussaud, pp.125-127.
۷. Syrian-Phoenician influence: ibid., pp. 14, 17, 19-20. Influence of Persian religions: ibid., pp. 120-125.
۸. Halm, “Nusayriyya,” p. 145، «فرقه اى شیعى… تنها شاخه تشیع غالى کوفى که تا دوران معاصر باقى مانده است».
۹. H. Halm, “Das Buch der Schatten: Die Mufaddal-Tradition der Ghulat und die Ursprung des Nusairiertums, “Der Islam 55 (1975), pp. 224-258.
در مقابل تصور هالم که منشأ نصیریه را در غلات مى داند، دوسو مى گوید که نصیریان نمونه جالبى اند از جمعیتى که مستقیماً از شرک به مذهب اسماعیلیه درآمدند. (Dussaud, P.51).
۱۰. Dussuad, pp. 258-260.
۱۱. ibid, pp. 260-261.
۱۲. Halm, “Das Buch der schatten,” pp. 261-263; C. Cahen ,” Note sur les origines de la communaute syrienne des Nusayris,” REI 38 (1970), pp. 243-248.
۱۳. مقایسه منابع شیعى و سنّى مربوط به نصیریه ما را به این نتیجه مى رساند که منابع شیعى نسبت به نصیریه روادارترند و در واقع مراقبند که آنان را به علت نزدیکى شان با شیعه، کافر نخوانند، مثلا در میان شیعه بنگرید: نوبختى نمیریه (نام اولیه نصیریه) را در میان فرقه هاى شیعى گنجانده و آنان را به غلو متهم مى کند: فرق الشیعه (بیروت، دارالاضواء ۱۹۸۴) ص۹۳ـ۹۴; شهرستانى از نصیریه به عنوان غلاه الشیعه نام مى برد. الملل و النحل (بیروت، دارالکتب العلمیه ۱۹۹۲) ص۱۹۲. از میان اهل سنت: عبدالقاهر ]در متن انگلیسى قادر آمده [بغدادى مى نویسد که نمیریه اصلا جزء اسلام نیستند: الفَرْق بین الفِرَق و بیان الفرقه الناجیه منهم (بیروت دارالجیل/ دارالآفاق الجدیده، ۱۹۸۷) ص۲۲۰،۲۳۹; ابن تیمیه فتوایى داد که بنابر آن «نصیریان و باقى قرمطیان کافرانى بدتر از یهود، نصارا و دیگر بت پرستان اند». اصل عربى این فتوا را بنگرید در:
S. Guyard, ” Le Fetwa d’Ibn Taymiyyah sur les Nosairis,” Journal asiatique (septieme serie) 18 (1871), p. 167.
۱۴. Dussuad, pp.1-16.
۱۵. نوبختى، ص۹۳ـ۹۴.
۱۶. بغدادى، ص۲۳۹.
۱۷. طبرانى در قرن ۱۱، کهن ترین منبع و شاهد ماست بر این که این فرقه خصیبیه نامیده مى شدند: مجموع الاعیاد چاپ شده در (۱۹۴۶) ۲۷, Der Islam ص۱۹، ۱۳۱. براى اهل التوحید بنگرید: همان ص۵۴. براى دعاى مذکور بنگرید: سلیمان اذانى، الباکوره السلیمانیه فى کشف اسرار الدیانه النصیریه (بیروت، ۱۹۶۴) ص۵۳. در این کتاب عقاید و شعائر اولیه انعکاس یافته اند.
۱۸. شهرستانى، ص۳ـ۱۹۲.
۱۹. بنگرید مثلا: هاشم عثمان، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه (بیروت، مؤسسه الاعلمى ۱۹۸۵). عثمان مى کوشد اثبات کند که نصیریان ـ علویان شیعه اند. او با نقل از منابع کهن و تحقیقات جدید به اتهام بدعت گذارى مى پردازد تا تناقض میان آنها را نشان دهد. او از منابع نصیرى سابق و کنونى مطالبى نقل مى کند که ادعایش را تقویت مى کنند، نظیر فصل اخیر الهدایه الکبرى ، و مقاله اى از یک شیخ نصیرى از لتکیه در ۱۹۳۰ که در آن وى ادعا کرده که نصیریان مسلمان اند (همان، ص۱۵۶ـ۱۷۳). نمونه اى آشکار از تلاش براى مسلمان دانستن نصیریان حدیثى درباره منشأ نام نصیریه است که عثمان آن را از تاریخ العلویینِ (لتکیه ۱۹۲۴) محمد امین غالب طویل نقل کرده است. بنابراین حدیث نصیریه (از فعل نَصَرَ) نام نیرویى کمکى است که به کمک امیر ابوعبیده در غدیر خم آمد و فتح بعلبک و حمص را براى مسلمانان میسر ساخت (همان ص۱۴۸).
۲۰. حسین بن حمدان الخصیبى، الهدایه الکبرى (بیروت، مؤسسه البلاغ ۱۹۸۶).
۲۱. چاپ انتقادى توسط رودلف اشتروتمان در Der Islam، ش ۲۷ (۱۹۴۶). نام اصلى این کتاب سبیل راحه الارواح و دلیل السرور و الافراح الى فالق الاصباح است.
۲۲. Bibliotheque Nationale, Fonds Arabe 1450, entitled Ecrits sacres des Nosairis (hereafter: ES). Catalogued in doe Slane, Catalogue des manuscrits arabes de la Bibliotheque Nationale (Paris: Imprimerie Nationale, 1883), p.277. براى این مقاله از کپى نسخه اصلى استفاده شده است.
۲۳. براى بخش هایى از این نسخه که تحقیق شده است بنگرید:
M. M. Bar-Asher and A. Kofsky,” An early Nusayri theological dialogue on the relation between the ma’na and the ism” ‘Le Museon 108 (1995), pp. 169-180; idem., “The doctrine of Ali’s divinity and the Nusayri trinity according to an unpublished treatise from the 7th/13th century,” Der Islam” 72 (1995), pp. 258-292.
۲۴. Ber-Asher and Kofsky,” An early Nusayri theological dialogue,” p.169.
۲۵. این فرض مبتنى است بر مقایسه ذیل: در نسخه خطى برگ ۱۷۷ الف، هارون از کتابى نگاشته جسرى نقل مى کند: «هر کس اسم را از روى حقیقت بپرستد، در واقع معنا را پرستیده است». در پاسخ خصیبى به هارون، نسخه خطى برگ ۵۰ الف، آمده: «هر کس معنا را از طریق حقیقت اسم بپرستد، اعلام کرده که تنها یک خدا هست». پرستش معنا در
Bar-Asher and Kofsky, “An early Nusayri theological dialogue, ” pp.171-172.
مورد بحث قرار گرفته است.
۲۶. اسعد احمد على، فن المنتجب العانى و عرفانه (بیروت، دارالنعمان ۱۹۶۷). براى دیوان منتجب بنگرید:
C. Brockelmann, Geschichte der arabische Literatur (Leiden: Brill, 1937). vol. 4, p._327.
۲۷. درباره این احتمال که او یکى از موحدون بود بنگرید: اسعد على، ص۲۴۲، سطرى که در آن خانواده محمد بن نصیر را مى ستاید: «ایّامکم فهى ایّامى و قولکم قولى و معبودکم بالسّر معبودى».
۲۸. اذانى ص۴.
۲۹. این خطا از این امر ناشى شده که موحدون طریقه نیز نامیده شده اند، یعنى نصیریان خصیبى را به مثابه «شیخنا و طریقنا الى مولانا» مى دیدند یعنى الى ابن نصیر یا الى على(علیه السلام). بنگرید نسخه خطى برگ ۴۲ الف. ولى احتمال تأثیر صوفیان بر نصیریان را نمى توان کاملا ردّ کرد.
۳۰. الشیخ محمود بعمره بن الحسین النصیرى «رساله الشیخ بعمره بن الحسین (نسخه خطى ۳۰۳ هامبورگ)» در:
R. Strothmann, Esoterische Sonderthemen bei den Nusairi ( Berlin: Akademie-Ver-lag, 1958).
۳۱. E.E. Salisbury, “Notice of the Book of Sulaiman’s First Ripe Fruit, Disclosing the Mysteries of the Nusairian Religion, “JAOS 8 (1866), p. 228.
۳۲. دوسو (ص XIV) مى گوید که نصیریان کتاب المجموع را سنگ بناى ایمانشان مى دانند و این کتاب همه عقاید آنان را دربردارد. بنابر قصه اى عامیانه این کتاب را پیامبر به دوازده مرد مقدس نصیرى (نقباء) داد و این کتاب کلمات خدا على را دربردارد.
۳۳. دوسو (ص XV) ادعا مى کند که آیات قرآن طى جریان انتقال شفاهى تحریف شد.
۳۴. Dussuad, p. xvi.
۳۵. ibid.
۳۶. بنا به گفته هاشم عثمان (ص ۱۴۶) ویراست نخست این کتاب در ۱۹۱۹ در ترکیه به چاپ رسید.
۳۷. طویل، ص۲۵۹. بنابه گفته طویل، خصیبى در سال ۲۶۰/۸۷۳ به دنیا آمد، شاید قصد وى آن بوده که این حادثه را با مرگ امام عسکرى(علیه السلام) در همین سال ربط دهد.
۳۸. یاقوت حموى، معجم البلدان (بیروت: دارالکتب العلمیه ۱۹۹۰) ج۲، ص۱۹۵.
۳۹. محمد الامین الحسینى العاملى، اعیان الشیعه (دمشق، مکتبه الاتقان، ۱۹۴۷)۱۵،۶ـ۳۴۵. بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج۵، ص۴۹۰ـ۴۹۱
۴۰. مرابط (جمع: مرابطون) نامى است براى داوطلبانى که خود را وقف دفاع از مرزهاى اسلام مى کردند و زندگى زاهدانه و عابدانه اى داشتند مرابطِ یک امام شیعى خود را وقف دفاع از امام مى کرد و در جوار او همچون یک زاهد متدین زندگى مى کرد. بنگرید:
Georges Marcias, “Ribat,” EI VI (1936), pp. 1151-1152; Cyril Glasse, The Concise Encyclopedia of Islam (New York: Harper & Row, 1989), p. 335.
۴۱. درباره حمدان بنگرید: خصیبى ص۵۴، ۵۹، ۶۰، ۶۷، ۶۹، ۳ـ۱۵۱، ۱۵۹; درباره ابراهیم بنگرید: همان ص۶۷.
۴۲. درباره سفر ۷۰تن از شیعیان امام عسکرى(علیه السلام) (که در میانشان احمد بن خصیب هم بوده) به سامرا به جهت تبریک گفتن ولادت مهدى(علیه السلام) به او بنگرید همان ص۹ـ۳۴۴; محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بیروت موسسه الوفاء ۱۹۸۳) ج۷۸، ص۷ـ۳۹۵. احمد عمدتاً در سند احادیث مربوط به پیامبر ظاهر مى شود، قس مثلا: خصیبى، ص۵۴، ۵۹، ۱۶۲.
۴۳. خصیبى، ص۱۲۱.
۴۴. همان، ص۸ـ۶۷.
۴۵. براى نمونه هاى نقل قول اشعار پیش اسلامى بنگرید همان ص۱۱۰، ۱۱۱، ۱۹۷; براى اشعار دوره اسلامى بنگرید: همان، ص۷ـ۱۰۶، ۴۰۶.
۴۶. حضور احمد عموى خصیبى و جنّان در میان نمایندگان جنبلا در گروه ۷۰ نفرى شیعیانى که به سامرا سفر کردند، حاکى از ارتباطى میان آن دو است.
۴۷. درباره جنان بنگرید:.Halm, “Das Buch der Schatten, ” pp. 257-258
۴۸. اذانى، ص۱۵ـ۱۶. بنابر کتاب المجموع، اصول مذهب نصیرى به این طریق منتقل شدند: محمد بن نصیر
زندگى نامه حسین بن حمدان خصیبى
- بهمن ۲, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 178 نفر
- برچسب ها : ابن معتز, حسين بن حمدان خصيبى, سایر ادیان, شيخوخة الاجازه, فرقه های سری