بچه ها توی کلاس نشسته بودند. خانم معلم کتابش را بست و گفت: بچه ها تا زنگ بخورد هر کس سؤالی دارد بپرسد.
یکی از بچهها فوری از جایش بلند شد و گفت: خانم اجازه، قانون یعنی چه؟ خانم معلم گفت: قانون یعنی چیزی که ما باید به اون عمل کنیم تا همه چیز مرتب و منظم باشد. یکی از بچهها پرسید: چه طوری؟
خانم معلم جواب داد: ببینید بچهها، توی خونه قانون هست؛ یعنی شما وقتی وارد اتاق میشید سلام میکنید. قبل از خوردن غذا دستاتونو میشورید. تکلیف مدرسه تونو انجام میدید. لباسها و کتابهاتونو سر جایش میذارید. سر و صدا و اذیت نمیکنید. کفشاتونو توی اتاق نمیبرید. توی اتاق آشغال نمیریزید. اگه این کارها رو نکنید، قانون خونه به هم میخوره و خونه شما دیگه مرتب و منظم نیست. توی شهر هم قانون داره، شهرداری خیابون درست میکنه تا مردم راحت رفت و آمد کنند و رانندهها با نظم رانندگی کنن.
شهرداری آشغالها رو جمع میکنه تا همه جا تمیز باشه.
توی شهر پلیس هست تا اگر کسی قانون رو رعایت نکرد، جلوشو بگیرن. اینا قانون شهره. بچهها این قانونها، همه برای راحتی و آسایش شماهاست.
زهرا از جایش بلند شد و گفت: خانم خواهرم گفته که تکلیف یعنی قانون خدا.
خانم معلم گفت: آفرین! بله خدایی هم که ما رو آفریده قانون برای زندگی ما انسانها درست کرده. یکی از بچهها پرسید: ولی ما که نمیدونیم قانون خدا چیه؟
خانم گفت: قانون خدا اینه که کارهای خوب را انجام بدیم و کارهای بد یعنی حرام انجام ندیم؛ چون اگه کار حرام بکنیم؛ گناه کردیم و خدا از ما ناراحت میشه.
یکی دیگه از بچهها پرسید: خانم حرام یعنی چه؟
معلم گفت: این سؤال مهمیّه بچهها؛ خوب گوش کنید تا بگم.
حرام چند جور است. حرام گفتنی مثل دروغ گفتن، مسخره کردن و حرف زشت زدن. حرام خوردنی مثل: خوردن چیز نجس مثل خون یا چیزی که ازدزدی به دست بیاد. حرام شنیدنی مثل موسیقی و ترانههای بد و غیبت.
حرام دیدنی مثل عکسها و فیلمهای بد و زشت.
و خلاصه نشان دادن موی سر و جاهای دیگر بدن به نامحرم.
زهرا پرسید: نامحرم کیه؟
معلم گفت: نامحرم کسیه که دخترها باید حجاب خودشونو در مقابلش حفظ کنند. مثل شوهر عمه ـ شوهر خاله، داماد، پسر خاله، پسر عمو، پسر عمه، پسر دایی و بقیه مردهای غریبه. و محرم کسیه که دخترها لازم نیست جلوشون حجاب داشته باشن مثل برادر، پدر، پسر، شوهر، عمو، دایی، پدر بزرگ…
صدای زنگ مدرسه به گوش رسید. بچهها کیفهایشان را بستند و از پشت میزهایشان بلند شدند و در حالی که از معلمشان خداحافظی میکردند از کلاس خارج شدند.
نامحرم
دختری که نُه ساله شد
یعنی به تکلیف رسیده
بزرگ شده، خانم شده
با وقار و متین شده
مــوهــای نـازنـیــنـشــو
به جز بابا به جز داداش
به جز دایی و عمو و پدر بزرگ
هیچ کس نباید ببینه
چون که اونا نامحرمند
یک باغ شادی
من سبز سبزم
مـثــل بـهــارم
یک باغ شادی
در سینه دارم
زیرا از این پس
بـایـد بـکوشـم
تا رخت پاکی
بـر تـن بپـوشـم
چــادر بـرایــم
مـادر خـریـده
یک مهر و تسبیح
خـواهـر خریـده
کـارم از این پــس
راز و نیاز است
ظهر و شب و صبح
کارم نماز است
از: مصطفی رحمان دوست