سیمون وى، قدیس حامى بیرونیان

سيمون وى، قديس حامى بيرونيان

«سیمون وى را، قدیس حامى بیرونیان» لقب کرده اند. در فرهنگ دوقرن اخیر مسیحیت بیرونى / یا بیرونیان Coutsiders به کس / یا کسانى اطلاق مى شود که معنوى بودن را با پایبندى به مسیحیت تاریخى نهادینه قابل جمع نمى دانند. به دیگر سخن، براى معنوى ماندن چاره اى به جز دست کشیدن مسیحیت تاریخى نمى بینند.
اندیشه سیمون وى ، فیلسوف ،عارف و افلاطونى مشرب مسیحى فرانسوى، در بطن و متن اضطراب اگزیستانسیالیستى قرن بیستم نسبت به مسیحیت نهفته است. سیمون وى از تولدش در پاریس تا مرگ غریبانه اش در آسایشگاه مسلولین در آشفورد، کنت، تنها سى وچهارسال زیست. وى تنها تعداد اندکى مقاله چاپ کرد و فقط حلقه محدودى از دوستانش او رامى شناختند. با وجود این، برخى او را بزرگترین متفکر معنوى مى دانند که غرب در قرن بیستم معرفى کرده است. در همین حال ، برخى دیگر او را فردى نچسب وحتى نفرت انگیز مى یابند. مسلماً کم اند زندگى هایى که به اندازه زندگى سیمون وى تناقض داشته باشند: در خانواده بورژواى مرفه به جهان دیده گشود ، اما حامى پرشور کارگران شد؛ یک صلح طلب بود ، اما در جنگهاى داخلى اسپانیا جنگید؛ یک یهودى بود که مجذوب مسیحیت شده بود ودر عین حال از پیوستن به کلیسا به دلیل تبعیتش از عهد قدیم تن مى زد؛ در باب عشق چه بسیار و چه زیبا ـ نوشت ، اما از هرگونه تماس فیزیکى با دوستانش بیزار بود؛ به زندگى و سیاست نگاهى تیره وحتى بدبینانه داشت، اما همواره مشتاق اشاعه طرحهاى ناکجاآبادى براى اصلاح جامعه بود و سرانجام ، با نفى خود وجود به همه استعدادهاى بى نظیرش پشت کرد ومرگش حداقل تاحدودى معلول گرسنگى کشیدن ارادى وى بود.
سیمون وى را «قدیس حامى بیرونیان» نامیده اند. به رغم همه عشق و دلبستگى اى که به مسیح و آیین نماز کلیسا داشت، قاطعانه از تعمیدیافتن سر باز زد. این امر تا اندازه اى معلول سرشت او بود؛ یعنى وى مصداق کامل فردگرایى بود اهل معاشرت نیز نبود. نفى تعمید از سوى او همچنین براین دیدگاهش مبتنى بودکه کلیساى مسیحى بیش از اندازه جزمى است. به جاى این قول که آنچه مسیحى نیست حقیقى نیست ، او ترجیح مى دهد که بگوید آنچه حقیقى است مسیحى است. او بویژه دوجنبه از جزمیات کلیسا را در خور نقد یافت. نخست، اینکه جزمیات (اصول اعتقادى ) اسرار هستند ، اما در کلیسا به منزله یک نظام اجتماعى تلقى شده اند واسرار به طرز گریز ناپذیرى به عقاید تنزل یافته اند. جزمیات (اصول اعتقادى) چیزهایى نیستند که آنها را تصدیق کنیم ، بلکه باید با توجه، احترام و عشق به آنها بنگریم و دیگر ، اینکه از حفظ و نگهدارى جزمیات (اصول اعتقادى ) براى بیرون گذاشتن مردم از کلیسا استفاده شده است. اگرچه این امردر برخى موارد لازم وضرورى است که کلیسا باید جزمیات مسیحى را با جدیتى خلل ناپذیر به مانند یک الماس در تمامیت خویش حفظ کند، اما این امر مستلزم محکوم کردن دیگران نیست ، چه رسد به آزار و شکنجه ایشان . [کلیسا] محکوم کردن و آزار وشکنجه مردم را با به کار بردن واژه «ملعون باد» (anathema sit) صورت مى داد که سیمون وى آن را غیرقابل قبول مى دانست.تردیدهاى سیمون وى درباره انحصارگرایى آشکار مسیحیت از علاقه او به ادیان دیگر نشأت مى گرفت. او اندیشه اى موقتى، باز، پرسشگر و کنجکاو داشت که در تعارض با نفس یک نظام فکرى قرار مى گرفت. سیمون وى (در نگاه نخست) به ویژه اهتمام داشت تا برداشت و فهم خود از مسیحیت را با دوسنت بسیار متفاوت پیوند دهد. نخست، او مى دید که مسیحیت از دل یک بستر غنى معنویت مدیترانه اى که نقاط ثقل آن اندیشه فیثاغورثى و فلسفه یونان، خاصه افلاطون است، سربرآورده است. به عقیده او بشارت مسیحى واپسین ترجمان شگرف از نبوغ یونانى است. او در فلسفه، اسطوره ها و تراژدى یونان و پیشگوییهایى از اناجیل را دید که یک مسیحى متدین معمولاً آنها را در عهد عتیق مى بیند.
دوم اینکه، وى تشابهات بارز و برجسته اى را میان مسیحیت و آیین هندو مشاهده کرد و براى اینکه بتواند متون اصلى آیین هندو، به ویژه بهگودگیتا، را به زبان اصلى آن بخواند، به فراگیرى زبان سنسکریت پرداخت. او موضوعات ارزشمندى را براى تأمل در باب تأکید بر کنش فردى و آموزه ترک تعلق یافت.وى همواره مجذوب تأکید آیین هندو بر ماهیت غیرمتشخص خداوند و عقیده تجسدات متعدد [خداوند] به جاى تجسد فرید مسیحیت بود و سرانجام مجذوب فقدان ساحت تاریخى در اندیشه هندویى و ترجیح عقیده تعادل به جاى پیشرفت شد.
خداى سیمون وى اساساً غیرمتشخص است. از نخستین سالهاى زندگى دریافته بود که جهان تحت سیطره ضرورت ، قرار دارد قانونى به مانند شبکه اى از روابط که شالوده جهان را که خالقش به یک معنا خدا است، مى سازد و به هم پیوند مى دهد. این چهره دوگانه خدا به منزله ضرورت حاضر و عشق غایب به مسأله خلقت راه مى برد که این مسأله خلقت در بطن تأملات دینى سیمون وى نهفته است. به عقیده او خلقت فى نفسه یک تناقض است، از این حیث که خداوند که خودش نامتناهى است و خودش همه چیز است، چیزى خارج از خودش را پدید آورده که در همان حال از او به وجود آمده است. على رغم اینکه همه این ظواهر برخلاف مطلب ذیل اند، بى حرکت ماندن یا به تعبیر دیگرى در انتظار خدا بودن (که عنوان معروف ترین کتاب او نیز هست) مؤثرترین همه اعمال است. الحاد در عمل مى تواند تهذیب کننده باشد، چرا که دین از این حیث که منبعى براى تسلى است،مانعى در سر راه ایمان حقیقى است.
سبک زندگى مرتاضانه، شاق و همیشه پرمشغله سیمون وى نسخه عملى عطش او به امر مطلق است. ناتوانى بسیار او از آشتى جویى اگرچه براى برخى کسان، یعنى آنها که همدلى عمیق ترى دارند هراسان کننده و برآشوبنده است، به زندگى و اندیشه وى نوعى مرجعیت شخصى مى بخشد.
در نهایت، سیمون وى قابل نام گذارى در طبقه و رده اى خاص نیست و همواره نزاع و مناقشه درباره او ادامه دارد. برخى مى اندیشند که هیچگاه با کسى برخورد نخواهندکرد که تا به این حد با او موافق یا مخالف باشند. به هر روى، خواه ما او را قدیسى در قرن بیستم محسوب بداریم وخواه او را به عنوان یک خیالپرداز خزیده در پوست خویش محکوم کنیم، کم اند کسانى که بتوانند شناخت نبوغ او و چالشى که زندگى او با بسیارى از پیش دانسته هاى ما ایجاد مى کند و نیز غریزه خطاناپذیر او که یکراست به قلب مشکلات روزگار ما راه مى برد را انکار کنند. همانطور که خودش مى گوید: اگر مى خواهید همیشه حرفى براى گفتن داشته باشید، از چیزهایى سخن بگویید که جاودانى اند.
 
نویسنده : دیوید مک للان
مترجم : مسعود فریامنش

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید