منتقب نهم اشتراک حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیهاست با امیرالمؤمنین و یازده فرزند معصومش، در محدث بودن (یعنى شنیدن حدیث فرشتگان).
منصبهاى الهى سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت.
علماى عامه در کتب خود نقل کردهاند که عبداللَّه بن عباس آیهى (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى) (۱)را بدینگونه قرائت مىکرده است: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى و لا محدث». (۲)
دانشمندان شیعه و سنى همگى قائل به وجود محدث در اسلام مىباشند و معتقدند که بعد از پیامبر اکرم یقینا بشرى محدث (الهام گیرنده و گوش فرادهنده به حدیث فرشتگان) باید وجود داشته باشد؛ انسانى که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهى و مورد تصدیق و تصویب خدائى است.
همصحبت و همراز چنین فردى، آن فرشتهاى است که واسطهى فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مىگیرد با کمال فرمانپذیرى به آنها عمل مىکند.
اعتقاد ما شیعیان این است که ائمهى اطهار همگى محدث مىباشند. (۳)
دانشمندان سنى نیز قائلند بر این که بعد از پیامبر اکرم بشرى محدث باید وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حدیث گویند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند. علماى عامه مىگویند، کسى را که- بعد از رسول خدا- همصحبت فرشتگان است خود پیامبر اکرم معین فرموده است و آن شخص، عمر است! (۴)
لیکن ما شیعیان معتقدیم که آن شخص محدث بعد از پیامبر وجود مقدس على سلاماللَّهعلیه است. (۵)
در اینجا چند روایت از کتب اهل سنت- که در آنها به کلمهى محدث اشاره شده است- ذکر مىکنیم:
بخارى در صحیحش در مناقب عمر بن خطاب مىگوید:
«قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم: لقد کان فیمن کان قبلکم من بنىاسرائیل رجال یکلمون من غیر ان یکونوا انبیاء فان یکن (۶) من امتى منهم احد فعمر». (۷)
پیامبر اکرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنىاسرائیل محدث بودهاند، بدون اینکه از انبیا باشند، و از امت من عمر محدث مىباشد».
مسلم (۸) در صحیحش در فضائل عمر تقریبا با همین مفهوم، از رسول خدا روایت مىکند:
«قد کان فى الامم قبلکم محدثون، فان یکن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (۹)
موضوع محدث بودن یک مسئلهى اسلامى است نه مذهبى، زیرا فریقین (شیعه و سنى) در این مطلب همراى و همسخن هستند، و طبق روایاتى که ذکر شد، و احادیث دیگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنى نیز کاملإ؛))ّّ تصریح شده است، ولى آنچه بسیار شایان توجه و دقت مىباشد، این است که در پایان تمام این روایات، راویان سنى، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نمودهاند. تشخیص اینکه آیا عمر محدث بوده است یا على، کار بسیار سهل و آسانى است، زیرا نمونهى گفتار هر یک از آنان که در تاریخ ضبط است روشنگر این مسئله مىباشد.
کسى که در بستر احتضار پیامبر به رسول خدا مىگوید:
«ان الرجل لیهجر» (۱۰)
«یعنى این مرد (مقصود پیامبر است) هذیان مىگوید»، گفتارش بخوبى نشان مىدهد که آیا استاد او فرشته است یا شیطان.
کلینى رحمهاللَّهعلیه در کتاب کافى مسئله را چنین عنوان مىکند که فرق میان رسول و نبى و محدث چیست، و سپس روایاتى را که روشنگر و مشخصکنندهى این سه منصب الهى است ذکر مىنماید. حضرت امام باقر سلاماللَّهعلیه در ذیل این آیه چنین مىفرماید: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبى)(۱۱) و لا محدث». (۱۲) رسول کسى است که فرشتهى واسطهى نزول وحى الهى با او سخن مىگوید، و او ملک را مىبیند و مىشناسد و با فرشته گفتگو مىکند. و این رتبه بسیار عالى است. محدث کسى است که هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمىبیند، و در این مورد روایات بسیار از حضرت باقر و حضرت صادق سلاماللَّهعلیهما نقل شده است که چند حدیث براى نمونه ذکر مىشود:
«ان اوصیاء محمد محدثون»، (۱۳)
«بدرستى که اوصیاء محمد همگى محدث بودهاند».
«الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون»، (۱۴)
«ائمه همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسیار خداداد، و محدث مىباشند».
«المحدث یسمع الصوت و لا یرى شیئا»، (۱۵)
«محدث آن کسى است که صداى فرشته را مىشنود، ولى چیزى را نمىبیند».
«کان على علیهالسلام محدثا»، (۱۶)
«على علیهالسلام محدث بوده است».
از حضرت صادق سؤال مىشود، مقصود از محدث چیست؟ آن حضرت فرمود:
«یاتیه ملک فینکت فى قلبه کیت کیت». (۱۷) «محدث کسى است که فرشته بر او نازل مىشود و نکات وحى را بر قلب او عرضه مىدارد (بدون اینکه ملک را مشاهده کند)».
روایاتى که ذکر شد از جمله احادیث مسلم و قطعى است که از ائمه اطهارعلیهمالسلام وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات این مطلب است که روشن شود در این منصب، در این منقبت، حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها با على و اولاد معصومین او شریک است و او نیز محدثه بوده، چنان که امامان دوازدهگانه محدث بودهاند.
حضرت صادق مىفرماید:
«فاطمه بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله کانت محدثه و لم تکن نبیه، انما سمیت فاطمه محدثه، لان الملائکه کانت تهبط من السماء فتنادیها- کما تنادى مریم بنت عمران-: یا فاطمه (ان اللَّه اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساءالعالمین)، یا فاطمه (اقنتى لربک واسجدى وارکعى مع الراکعین) (۱۸)فتحدثهم و یحدثونها، فقالت لهم ذات لیله: الیست المفضله على نساءالعالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مریم کانت سیده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلک سیده نساء عالمک و عالمها و سیده نساءالاولین و الاخرین». (۱۹)
«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود نه پیامبر. فاطمه را از این جهت محدثه نامیدهاند که فرشتگان از آسمان بر او نازل مىشدند و با او- همانگونه که با مریم بنت عمران گفتگو داشتند- این چنین سخن مىگفتند: یا فاطمه بدرستى که خداى تعالى تو را پاک و منزه گردانید و از تمام زنان عالم تو را برگزید.
(حضرت صادق به سخن چنین ادامه مىدهند): شبى حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها به فرشتگان همصحبت خویش فرمود: آیا آن زن که از جمیع زنان عالم برتر است مریم بنت عمران نیست؟ جواب دادند: نه، زیرا مریم فقط سیدهى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مریم، و هم در بین زنان دیگر از اولین و آخرین، در تمام زمانها- بانوى بانوان جهان قرار داده است».
این روایت را عدهاى از دانشمندان نقل کردهاند. در برخى از احادیث تصریح شده است به اینکه: جبرئیل همصحبت حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها بوده است. روایات وارده در این موضوع صریحا حاکى از این است که بعد از رحلت پیامبر اکرم از خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا علیهاالسلام، فرشتگان را همصحبت و مانوس او گردانید، و در این مورد حضرت صادق مىفرماید:
«… ان فاطمه مکثت بعد رسولاللَّه خمسه و سبعین یوما و قد کان دخلها حزن شدید على ابیها، و کان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاها على ابیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها، و کان على یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه». (۲۰)
«فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم بیش از ۷۵ روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مىآمد و او را در عزاى پدر سلامت باد مىگفت، و تسلىبخش خاطر غمین زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مىگفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریهاش وارد مىگردید خبر مىداد؛ و امیرالمؤمنین سلاماللَّهعلیه نیز آنچه جبرئیل املاء مىکرد همه را به رشتهى تحریر در مىآورد، و مجموعهى این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید».
روایت دیگرى در کتاب کافى، از حضرت صادق سلاماللَّهعلیه به این شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارک و تعالى لما قبض نبیه دخل على فاطمه من وفاته من الحزن ما لا یعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل الیها ملکا یسلى منها غمها و یحدثها؛ فاخبرت بذلک امیرالمؤمنین فقال لها: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل یکتب کل ما سمعت حتى اثبت من ذلک مصحفا، قال: ثم قال: اما انه لیس من الحلال والحرام، ولکن فیه علم ما یکون». (۲۱)
«هنگامى که خداى تعالى پیامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى که قلب زهرا را در مصیبت پدرش فراگرفت، جز خداى عزوجل کسى آگاه نبود. به این جهت حق تعالى فرشتهاى را مونس زهرا سلاماللَّهعلیها فرمود که تسلىبخش غمهاى او و همصحبت او در تنهائى او باشد.
فاطمه سلاماللَّهعلیها این مطلب را به على علیهالسلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس کردى که فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنیدى مرا خبردار کن. از املاء جبرئیل و فرشتگان دیگر که امیرالمؤمنین کاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، که على دربارهى آنها فرمود: در این مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نیست بلکه دانشى است از آنچه که (واقع شده و یا) بوقوع خواهد پیوست».
محدثه بودن فاطمه سلاماللَّهعلیها از مسلمات است، بطورى که در زیارت آن حضرت نیز وارد شده است:
«السلام علیک ایتها التقیه النقیه، السلام علیک ایتها المحدثه العلیمه». (۲۲)
در نتیجه، حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها در مقام محدثه بودن (همصحبت فرشتگان بودن) با امیرالمؤمنین و یازده معصوم دیگر علیهمالسلام شریک مىباشد، و احراز این مقام جز براى آن کس که «ولى» است امکانپذیر نیست، و چون فاطمه سلاماللَّهعلیها ولیهاللَّه است، در سایهى مقام ولایتش، فرشتگان با او سخن مىگویند. پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین، مقام ولایت را توأم با محدث بودن، بیان کردهاند، هر نبى بعد از خودش یک ولى را جانشین قرار داده است، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم نیز امیرالمؤمنین، فاطمه، و حسن و حسین و اولاد معصومین علیهمالسلام او را اولیاء پس از خویش قرار داده است، و دارا بودن این مرتبهى والاى محدث بودن در امت رسول خدا جز براى این سیزده معصوم براى هیچ یک از افراد امت معقول نیست، و تمام حرکات، اطوار، گفتار و کردار حضرت صدیقه سلاماللَّهعلیها نمایانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است.
________________________________________
پی نوشت ها
۱ـ (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشیطان فى امنیته فینسخ اللَّه ما یلقى الشیطان ثم یحکم اللَّه آیاته و اللَّه علیم حکیم) سورهى الحج، آیهى ۵۲.
۲ـ صحیح بخارى- کتاب المناقب، بب مناقب عمر بن الخطاب- ج ۵/ ۷۸- ۷۹، تفسیر قرطبى ج ۱۲/ ۷۹، الدر المنثور- ذیل آیهى ۵۲ از سورهى الحج- ج ۴/ ۳۶۶.
۳ـ اصول کافى ج ۱/ ۱۷۶، ۲۴۳، الاختصاص ۳۲۸، ۳۲۹، بصائر الدرجات ص ۳۱۸، ۳۱۹، ۳۷۲، کنزالفوائد ص ۱۷۶، خصال صدوق ج ۲/ ۴۷۴، ۱۰۶، معانىالاخبار ص ۱۰۲، عیون الاخبار ج ۱/ ۱۶۹، الغیبه (نعمانى) ص ۶۰، الغیبه (طوسى) ص ۹۲، ۹۳، ۹۷، بحارالانوار ج ۲۵/ ۷۷، ۱۱۶، ج ۲۶/ ۶۶، ۷۲، ۷۴، ۷۵، ۷۷، ۷۹، ۸۱، ج ۳۶/ ۲۷۲، ج ۳۹ ۳۹۹ ۳۹۵ ۳۹۳ ۳۸۳/ ۱۵۲…. ۳۶/ ۲۸۲
۴ـ صحیح بخارى- کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج ۵/ ۷۸- ۷۹، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب (۲) من فضائل عمر، ح ۲۳- ج ۴/ ۱۸۶۴/ ح ۲۳۹۸، مشکل الاثار ج ۲/ ۲۵۷، الریاض النضره ج ۲/ ۲۸۷، اعلام الموقعین ج ۴/ ۱۸۲، الدرالمنثور- ذیل آیهى ۵۲ از سورهى الحج- ج ۴/ ۳۶۶ و بسیارى از مصادر دیگر.
۵ـ الاختصاص ص ۲۷۵، ۲۸۶، ۲۸۷، ۳۲۹، کنز الفوائد ص ۱۷۶، ۱۷۷، بصائر الدرجات ص ۳۲۱- ۳۲۴، ۳۶۶، ۳۶۷، اختیار معرفه الرجال ص ۱۱۸، بحارالانوار ج ۲۶/ ۶۷- ۷۰، ۷۹، ۸۰، ۸۱، ج ۳۸/ ۲۱۶، ج ۳۹/ ۴۰ ۱۵۲/ ۱۴۱- ۴۷ ۱۴۲/ ۷۵.
۶ـ علماى عامه دربارهى عبارت «فان یکن» مىگویند: این عبارت به معناى تردید و شک در محدث بودن عمر نیست بلکه به معناى تاکید و اختصاص است، و مانند این است که شما بگویید «ان کان لى صدیق فهو زید» یعنى اگر من دوستى داشته باشم همانا زید است. در اینجا منظور این است که گوینده دربارهى دوستى زید تردید و شک دارد بلکه مىخواهد از مقولهى مبالغه خصوصیت دوستى زید را نشان دهد». (مراجعه بفرمایید به: الجامع الصغیر ج ۴/ ۵۰۷، الغدیر ج ۵/ ۴۵ ۴۴).
۷ـ صحیح بخارى-کتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج ۵/ ۷۸- ۷۹.
۸ـ حافظ ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیرى نیسابورى متوفاى ۲۶۱ هجرى. وى صاحب کتاب معروف «صحیح»مىباشد.
۹ـ صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابه، باب (۲) من فضائل عمر، ح ۲۳- ج ۴/ ۱۸۶۴/ ح ۲۳۹۸.
۱۰ـ ابوحامد غزالى و سبط بن جوزى حنفى چنین روایت مىکنند:
«و لما مات رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم قال قبل وفاته بیسیر: ائتونى بدواه و بیاض لاکتب لکم لاتختلفوا فیه بعدى. فقال عمر: دعوا الرجل فانه لیهجر»(یعنى: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم کمى پیشتر از وفاتش فرمود: براى من دوات و کاغذ بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که بعد از من با یکدیگر اختلاف نکنید. عمر گفت: این مرد را رها کنید او هذیان مىگوید).
(سر العالمین و کشف ما فى الدارین ص ۲۱ (ط النعمان)، تذکره الخواص ص ۶۲). جسارتى که عمر به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نموده بقدرى شیطانى و فضاحت بار است که محدثین عامه- بدون آنکه منکر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعى در کتمان عبارت وى نمودهاند و معمولا مىگویند: «عمر چیزى به پیامبر گفت که معنایش این بود که درد بر پیامبر غلبه نموده است». ( شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید ج ۶/ ۵۱، (ط قدیم: ج ۲/ ۲۰». ابن ابىالحدید پس از نقل این ماجرا مىگوید: این حدیث را بخارى و مسلم در صحیحهاى خود نقل کردهاند و محدثین همگى بر صحت آن اتفاق نظر دارند.
مسلم در صحیح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اینکه به نام عمر اشاره کنند مىگویند: در پاسخ پیامبر گفتند: «ان رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم یهجر»(رسول خدا هذیان مىگوید). (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، حدیث ۲۱- ج ۳/ ۱۲۵۹/ ح ۱۶۳۷، مسند احمد بن حنبل ج ۱/ ۳۵۵).
بخارى آنگاه که مىخواهد کلام عمر را نقل کند مىگوید: عمر گفت: «غلب علیه الوجع» درد بر پیامبر غلبه نموده است (به عبارت دیگر یعنى سخنانى که پیامبر مىگوید از شدت درد است و گفتارش تحت کنترل عقل او نیست). بخارى این روایت را در سه موضع از کتاب خود نقل مىکند:
(۱)- صحیح بخارى- کتاب الاعتصام…، باب کراهیه الخلاف- ج ۹/ ۲۰۰.
(۲)- صحیح بخارى- کتاب المغازى، باب مرض النبى وفاته- ج ۶/ ۲۹.
(۳)- صحیح بخارى- کتاب المرضى و الطب، باب قول المریض«قوموا عنى»- ج ۷/ ۲۱۹.
مسلم این عبارت عمر را به سه گونه نقل مىکند:
(۱)- در نخستین روایت مىگوید: افراد پس از دستور پیامبر گفتند: «ما شانه؟ ا هجر»؟ (رسول خدا هذیان مىگوید).
(۳)- مسلم در روایت سوم عاقبت نام همر را مىآورد ولى از طرف دیگر عبارت او را بخیال خود چنین تعدیل شده نقل مىکند: عمر گفت: «ان رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم قد غلب علیه الوجع» (درود بر پیامبر غلبه نموده است). (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، احادیث ۲۰، ۲۱، ۲۲- ج ۳/ ۱۲۵۷ الى ۱۲۵۹/ ح ۱۶۳۷).
ماجرایى که به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روایت کردهاند که ابن عباس مىگریست و از این ماجرا با عبارت «رزیه یوم الخمیس» (مصیبت روز پنجشنبه) یاد مىنمود.
بعضى از علماى عامه بقدرى جاهلانه در توجیه این گفتههاى عمر برآمدهاند که باید نام آن توجیهات را عذرهاى بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقى در حاشیهى صحیح مسلم مىگوید:
«علمایى که دربارهى این حدیث سخن گفتهاند عبارت عمر را (یعنى جسارت وى به پیامبر را) نشانهى علم و فضیلت و دقت نظر عمر مىدانند، چون عمر ترسید از اینکه پیامبر مطالبى بنویسد که اى بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پیامبر مىنوشت، آن اوامر نص مىشد و دیگر در مقابل آنها نمىشد اجتهاد کرد»! (صحیح مسلم- کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه، ذیل حدیث ۲۰- ج ۳/ ۱۲۵۷/ ح ۱۶۳۷).
۱۱ـ سورهى الحج، آیهى ۵۲.
۱۲ـ این قرائت در روایات بعضى از ائمه اطهار علیهمالسلامنقل شده است، که از جملهى آنها مىتوان منابع زیر ارا برشمرد:
روایت امام زینالعابدین در اصول کافى ج ۱/ ۲۷۰، کنز الدرجات ص ۱۷۶، ۱۷۷ و بحارالانوار ج ۲۶/ ۸۱، ۸۲ درج است (همچنین مراجعه بفرمایید به بصائر الدرجات ص ۳۶۹).
روایت امام باقر علیهالسلام در اصول کافى ج ۱/ ۱۷۶، ۱۷۵، بصائر الدرجات ص ۳۲۴، ۳۶۸- ۳۷۰، الاختصاص ص ۳۲۸، اختیار معرفه الرجال ص ۱۱۸ و بحارالانوار ج ۱۱/ ۴۱، ج ۲۶/ ۶۹، ۷۰، ۷۴، ۷۷- ۸۰، ج ۴۰/ ۱۴۲ موجود است.
روایت امام صادق علیهالسلام را نیز در اصول کافى ج ۱/ ۱۷۷، بصائر الدرجات ص ۳۷۰، ۳۷۱، الاختصاص ص ۳۲۹ و بحارالانوار ج ۲۶/ ۷۸ مىتوان یافت.
۱۳ـ از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل است که: «ان اوصیاء محمد (علیه و علیهمالسلام) محدثون». (اصول کافى ج ۱/ ۲۷۰).
همچنین امام باقر علیهالسلام در روایتى مىفرمایند: «… ان الاوصیاء محدثون». (رجال الکشى ص ۱۷۸/ ح ۳۰۸، بحارالانوار ج ۲۶/ ۸۱)؛ و در روایت دیگرى مىفرمایند: «ان اوصیاء على محدثون». (بصائر الدرجات ص ۳۲۱، بحارالانوار ج ۲۶/ ۷۲).
امیرالمومنین علیهالسلام نیز مىفرمایند: «انى و اوصیائى من ولدى مهدیون کلنا محدثون». (بصائر الدرجات ص ۳۷۲، بحارالانوار ج ۲۶/ ۷۹).
شیخ مفید آخرین روایت را بدینگونه از امیرالمومنین علیهالسلام نقل نموده است: «انى و اوصیائى من ولدى ائمه مهتدون کلنا محدثون». (الاختصاص ص ۳۲۹).
همچنین روایتى از امیرالمومنین نقل است که حضرت فرمودند: «انا و احد عشر من صلبى ائمه محدثون». (الغیبه (طوسى) ص ۹۳).
۱۴ـ اصول کافى ج ۱/ ۲۷۱، بصائر الدرجات ص ۳۱۹.
این روایت از فرمایشات امام رضا علیهالسلام مىباشد و به این صورت نیز نقل شده است: «الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون». (بحارالانوار ج ۲۶/ ۶۶: به نقل از امالى طوسى).
همچنین روایتى از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل است که حضرت فرمودند: «من اهل بیتى اثنا عشر نقیبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، یملاالارض عدلا کما ملئت ظلما و جورا». (مناقب آل ابىطالب ج ۱/ ۳۰۰، بحارالانوار ج ۳۶/ ۲۷۱).
۱۵ـ بصائر الدرجات ص ۳۷۰، بحارالانوار ج ۲۶/ ۷۵، ۷۶.
این عبارت بصورتهاى مختلفى در روایات نقل شده است که ما بعضى از آنها را ذیلا ذکر مىنماییم:
«المحدث الذى یسمع الصوت و لا یرى شیئا».
«المحدث الذى یسمع الصوت و لا یرى الصوره».
«المحدث الذى یسمع الصوت و لا یرى شیئا».
«المحدث فهو الذى یسمع کلام الملک و لا یرى و لا یاتیه فى المنام».
«المحدث الذى یسمع کلام الملائکه و حدیثهم و لا یرى شیئا بل ینقر فى اذنه و ینکت فى قلبه».
«المحدث فهو الذى یسمع و لایعاین و لا یوتى فى المنام».
(«الامام) یسمع الصوت و لا یرى و لا یعاین الملک».
«الامام هو الذى یسمع الکلام و لا یرى الشخص».
«انهم (اى الاوصیاء) لایرون ما کان رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم یرى، لانه کان نبیا و هم محدثون».
«المحدث فهو الذى یحدث فیسمع و لا یعاین و لا یرى فى منامه».
(«الامام) یسمع الصوت و لا یرى و لا یعاین».
مراجعه بفرمایید به: اصول کافى ص ۱/ ۱۷۶، ۱۷۷، ۲۴۳، بصائر الدرجات ص ۳۲۲، ۳۶۸- ۳۷۴، الاختصاص ص ۳۲۸، ۳۲۹، کنز الفوائد ص ۱۷۷، بحارالانوار ج ۱۱/ ۴۱، ج ۲۶/ ۷۴- ۸۲.
۱۶ـ مراجعه بفرمایید به: اصول کافى ج ۱/ ۲۷۰، ۲۷۱، امالى طوسى ج ۲/ ۲۱، ۲۲، الاختصاص ص ۲۸۶، ۲۸۷، ۳۲۹، کنز الفوائد ص ۱۷۶، ۱۷۷، بصائر الدرجات ص ۳۲۱- ۳۲۳، ۳۶۶، ۳۷۲، اختیار معرفه الرجال ص ۱۱۸، بحارالانوار ج ۲۶/ ۶۷- ۷۰، ۷۹، ۸۰، ۸۱، ج ۳۸/ ۲۱۶، ج ۳۹/ ۴۰ ۱۵۲/ ۱۴۱- ۴۷ ۱۴۲/ ۷۵.
۱۷ـ امالى طوسى ج ۲/ ۲۱، ۲۲، بحارالانوار ج ۲۲/ ۳۲۷.
۱۸ـ اصل آیهى قرآنى چنین است: (یا مریم ان اللَّه اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساءالعالمین- یا مریم اقنتى لربک واسجدى و ارکعى مع الراکعین) سورهى آلعمران، آیهى ۴۳ ۴۲.
۱۹ـ علل الشرائع ج ۱۸۲، بحارالانوار ج ۱۴/ ۲۰۶، ج ۴۳/ ۷۸، ۷۹. همچنین مراجعه بفرمایید به: بصائر الدرجات ص ۳۷۲، الاختصاص ص ۳۲۹، بحارالانوار ج ۲۶/ ۷۹.
۲۰ـ اصول کافى ج ۱/ ۲۴۱، بصائر الدرجات ص ۱۵۳، ۱۵۴، بحارالانوار ج ۲۲/ ۵۴۶، ج ۲۶/ ۴۱، ج ۴۳/ ۱۹۴ ۱۵۶ ۸۰ ۷۹.
۲۱ـ اصول کافى ۱/ ۲۴۰، بحارالانوار ج ۲۲/ ۵۴۵، ج ۴۳/ ۸۰.
۲۲ـ اقبال الاعمال ص ۶۲۴، بحارالانوار ج ۹۷/ ۱۹۹ ۱۹۵.