آداب جبهه ۲

آداب جبهه 2

بدرقه
میهمانی عموماً در شب بود و میهمانان اگر هم به روشنایی آمده بودند، در غیر شب‌هایی که ماه تمام بود، خلاصه در اوایل و اواخر ماه، در تاریکی و ظلمات به مقر و محلشان باز می‌گشتند، در مسیری ناهموار که میزبان آن را با چراغ‌قوه و فانوسی که برمی‌داشت و به بدرقه می‌آمد و میهمان را تا منزلش می‌رساند، هموار می‌کرد!
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۸۲ بذل موجود
هدیه دادن آن‌چه برای بچه‌ها عزیز بود، به رسم یادگار، به دیگر رزمندگان، سنتی شیرین و به یاد ماندنی در جبهه‌ها بود. خصوصاً شب‌های قبل از عملیات که‌ این سنت حال و هوای خاصی پیدا می‌کرد. آن‌چه بر ارزش و اهمیت این هدایا می‌افزود، این بود که، دار و ندار بچه‌ها بودند و به همین خاطر رنگ و بوی آن‌ها را یادآور می‌شدند.
این هدایا و پیشکش‌ها را که دوستان بیشتر به نیت شهادت به بقیه می‌دادند، عموماً عبارت بود از: «تسبیح، انگشتر، عطر، ساعت مچی، چراغ قوه، قرآن، جانماز یا لباس‌های نو.» اگر هدیه کتاب و قرآن بود، داخل آن چیزی به رسم یادگار می‌نوشتند و به دوست خویش تقدیم می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۵۲
برای دعا منتظر کسی نماندن
جبهه هیچ ‌کس برای خواندن دعا در وقت فضیلتش منتظر دیگری نمی‌شد و به کم یا زیاد بودن عده‌ی حاضر در جلسه نگاه نمی‌کرد. سر ساعت مقرر، هر کس که اهل دعا بود و می‌توانست در جلسه شرکت کند، حاضر می‌شد و خودش شروع به خواندن دعا می‌کرد.
شأن و مقام دعا را واقعاً بالاتر از آن می‌دانستند که بخواهند دنبال افراد بدوند و چشم به راه برادران باشند. اگرچه کمتر کسی بود که بدون عذر، فرصت دعا را از دست بدهد و بنابر این بود که سنت دعا خواندن همیشه حفظ شود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۲۶
برکت سفره
داشتن میهمان سر سفره در هر وعده غذا جزو ضروریات سفره بود و جمله رزمندگان سخت به آن پایبند. نشستن بر سر سفره بدون میهمان نزد خیلی‌ها به اندازه‌ای مورد کراهت بود که ولو شده بود بروند از بیرون در محوطه کسی را پیدا کنند و بیاورند، به تنهایی غذا نمی‌خوردند. بعضی پا را از این فراتر گذاشته، سه_ چهار نفر از بچه‌های تر و فرز و قوی بلند می‌شدند و می‌رفتند به چادر کمین می‌زدند و یک نفر را ربوده و به زور با خودشان به عنوان میهمان می‌آوردند سر سفره. در صحنه‌ای بسیار دیدنی!
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۸۰ به یاد عباس (ع)
در عملیات بدر در تاریخ ۱۹/۱۲/۱۳۶۳ که با رمز یا زهرا (س) شروع شد، وقتی بچه‌ها به رودخانه‌ی دجله رسیدند، با وجودی ‌که عطش آن‌ها را بی‌تاب کرده بود، به یاد ابوالفضل‌العباس (ع) سردار سپاه آقا امام حسین (ع) از آب ننوشیدند و همه با هم زمزمه کردند: «تشنه‌ی آب فراتم ای اجل مهلت بده…» و بعد قمقمه‌های خود را برای تبریک پر از آب کردند و به یاد حماسه‌آفرینی‌های عاشورای حسینی گذشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۷۸ بهترین لباس برای بهترین شب
برای گشت و شناسایی و شب عملیات همه بهترین لباس‌های خود را می‌پوشیدند معمولاً لباس‌های تازه و خوش اتوتر را کنار می‌گذاشتند و آن را معطر می‌کردند و آماده می‌شدند برای شب عملیات و یا هنگام گشت و شناسایی.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) بهداشت غذا
همه‌ی افراد قبل از هر چیز در خوردن و آشامیدن، مواظب حلال و حرام و نجس و پاک بودن لقمه بودند. اگر احیاناً در شرایطی قرار می‌گرفتند که غذا مشکوک بود، اصلاً‌ دست به آن نمی‌زدند. البته بچه‌ها با این مسأله در مواقع خاصی رو‌به‌رو بودند.
مثل نقل و انتقالات و جابجایی‌ها و عبور از شهرها،‌ یا اسیر کردن دشمن و به غنیمت گرفتن وسایل، هم‌چنین قبل و بعد از غذا، دست و روی خود را می‌شستند. حتی هنگامی که به آب و منبع آن دسترسی نداشتند، با یک لیوان آب این عمل مستحب را به جای می‌آوردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۱ بوسه بر پای شاگرد
در یکی از کلاس‌های آموزش نظامی «شهید عسگریان»، یکی از برادران بیش از حد شوخی می‌کرد و تذکرهای ایشان هم مؤثر نبود. سرانجام لحظه‌ای شهید عسگریان سکوت کرد و همه فکر کردند که او بسیار عصبانی شده است.
شهید رو به شخص گفت: «بیا از صف بیرون.» همه ساکت و منتظر برخورد تند او بودند. ادامه داد: «پوتینت را در بیاور… جورابت را هم در بیاور…» و بسیجی شو خ‌مزاح این کار را کرد.
اضطراب و نگرانی فضا را پر کرده بود و چشم‌ها به شهید عسگریان دوخته شده بود. ناگهان مربی مهربان خم شد و بر پای شاگردش بوسه زد و گفت: «شما را به خدا در کلاس شوخی نکنید!!!»
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۴۳
بی‌میلی به مکاتبه
دوگانگی در وضع جبهه و پشت جبهه، همان که بچه‌ها را به هنگام مرخصی از شهر فراری می‌داد و موجب می‌شد که آن‌ها آمده و نیامده و هنوز عرق تنشان خشک نشده به منطقه برگردند.
تأثیرش را در مکاتبه و نامه‌نویسی هم گذاشته بود، به نحوی که خیلی به این امر راغب نبودند، خصوصاً در سال‌هایی که هنوز جنگ فرسایشی نشده بود، گویی حال و حوصله نداشتند که بنشینند و بخشی از وقتشان را صرف غیرمنطقه بکنند. ابایی هم نداشتند که بگویند: «می‌ترسیم دو هوا بشویم و تحت تأثیر قرار بگیریم، و دوباره مسایل برایمان تازه بشود!».
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۵ بیدار شدن به موقع
بعد از خاموش شدن فانوس یا چراغ سنگر، بچه‌ها مشغول ذکر گفتن و مناجات با خدا می‌شدند که بخشی از آن، به نحوه و ساعت بیدار شدن، مربوط می‌شد.
مثل خواندن آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف، سه بار خواندن سوره‌ی توحید که بنابر روایتی در حکم تلاوت کل قرآن بوده و در آخر، دعا برای والدین و مؤمنین. هم‌چنین خوابیدن نزدیک در ورودی، سنگر یا چادر، یکی دیگر از راه‌های به موقع بیدار شدن فرد و بیدار نکردن سایر برادران بود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۰۱
بیداری با قرآن و مناجات
یکی دو ساعت به صبح مانده، حدود نیمه‌های شب، طنین روح‌نواز قرآن از چادر تبلیغات گردان، خیلی ملایم و دلپذیر شنیده می‌شد و فقط منتظران و کسانی که هوشیار خوابیده بودند، بیدار می‌شدند و خود را به کنار منبع آب می‌رساندند.
پس از آن نوار مناجات حضرت علی (ع) پخش می‌شد. مولای یا مولای… به این ترتیب اهل تهجد برمی‌خاستند و مناجات ادامه داشت تا اذان صبح که صدای بلندگو بلندتر می‌شد و نیروها برای نماز صبح بیدار و آماده می‌شدند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۲۳
بیماران غائب
سراغ گرفتن از یکایک بچه‌ها در همه حال امری محال بود. منشی گردان در مراسم صبحگاه نام غایبین و علت آن را ذکر می‌کرد و اگر نام فردی دو روز متوالی جزو غایبین بیمار برده می‌شد، فرمانده با پرس و جو از بچه‌ها بر سر بالینش حاضر می‌شد و متواضعانه از او می‌خواست تا اگر نیاز به بستری شدن و رفتن به شهر دارد، وسایلش را فراهم نماید. آن‌چه می‌توانست و در حد وسعش بود انجام می‌داد که در رأس همه‌ی آن‌ها همین احساس خودمانی کردن بود که روحیه‌ی بیمار را به کلی تغییر می‌داد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۶۶
پاسخ به سؤالات
وقتی فردی مسئول دسته می‌شد، بعد از گرفتن نیرو، تدارک جا و مکان، برگه‌هایی بین همه‌ی برادران توزیع می‌کرد که باید برای شناسایی، سؤالات به دقت پاسخ داده می‌شد.
بین نیروها بچه‌های قدیمی حضور داشتند که جواب سؤال‌هایشان از پیش معلوم بود. نام: عبدالله، نام‌خانوادگی: معاصی، تاریخ تولد: ۱۳۵۷، میزان تحصیلات: پنجم ابتدایی، شغل: بیابانگرد، عاشقی و بندگی، سابقه‌ی جبهه: گفتند نگویید. عملیات و پدافند‌هایی که شرکت داشته‌اید، با ذکر رسته: مبارزه با نفس با رمز یا الله… و بالاخره سؤال “حالا می‌خواهید در چه رسته‌ای خدمت کنید؟”: کفشداری رزمندگان اسلام! بعد از جمع‌‌آوری برگه‌ها، مسئول دسته متوجه می‌شد چه‌قدر نیروی قدیمی دارد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۵۳ پاکت نوشته ‌ها
در جبهه از پاکت‌های نامه‌ای استفاده می‌شد که گاهاً اهدایی بود و جملات زیبایی همراه تصاویر و طرح‌های جالب بر روی آن نقش بسته بود که برخی از آن جملات عبارتند از:
“جانم فدای یک لحظه از عمرت ای امام”، “هرکس نامه‌ی یک سرباز را به خانواده‌اش برساند، چنان باشد که بنده‌ای را آزاد کرده است و در ثواب نبرد با آن سرباز شریک خواهد بود”. “بهترین عمل مؤمن جهاد در راه خداست”. “من از دور، دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای آن است می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم”. “پاره سنگ را به مبدأش بازگردانید که شر را تنها با سر دفع می‌کنند” و برخی شعارهایی که خود رزمنده‌ها بر پشت و روی پاکت می‌نوشتند که عبارت بودند از:
«خداوندا ما را با دست پر به خانواده‌مان برگردان»، «تازنده‌ایم رزمنده‌ایم»، «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند». «حسینا جان شیرین را نخواهم»، «برادر بسیجی خسته نباشی»، «برادر پستچی دستت بشکند… گردان صدام را» و….
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۱۷
پای برهنه
روزهای نهم و دهم محرم و شام غریبان، بچه‌های همه‌ی گردان‌ها با حضور قلب تمام به پیشگاه سالار شهیدان، اظهار ادب و تواضع کرده، عزاداری می‌نمودند و تا صبح به یاد بچه‌های آقا اباعبدالله، با پای برهنه در میان خار و خاشاک و سنگ، راه می‌رفتند و شیون می‌کردند و با پاهای تاول‌زده و خونین به پادگان باز می‌گشتند و به این جراحات هیچ اعتنایی نداشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۷۸
 پایان ‌نامه
به پایان بردن نامه و ختم کلام و خداحافظی با خواننده، بر خلاف آغاز مکتوبات به قاعده نبود، هرکس عادت و اخلاق خود را داشت. یکی می‌نوشت: «خداحافظ شما و امام» یا این‌که تازه واردها می‌نوشتند: «عبدم، عبیدم، رزمنده‌ی جدیدم» در تأکید پاسخ نامه نیز می‌نوشتند: «نه شرقی، نه غربی، جواب نامه مشدی» کنایه از این‌که: «ننشینی سرسری چیزی بنویسی! یک نامه‌ی حسابی از تو توقع دارم، آن هم در اسرع وقت».
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۲۲ پذیرایی
بالای مجلس مختص نشستن میهمان بود، در برخی مواقع که میوه و چای داشتیم، آن‌ها را در همان‌جا قرار می‌دادیم، از همان‌جا نیز توزیع شروع می‌شد. همه نسبت به میهمان احساس خویشی و خدمتگزاری داشتند، این‌که او میهمان کیست، اصلاً مطرح نبود.
همه در پذیرایی و ابراز ارادت و رسیدگی به مهمان میزبان و کسی که میهمان به دیدن او آمده بود را جا می‌گذاشتند.
این رفتار محبت‌آمیز و صمیمیت و حسن خودمانی بودن چنان کارگر افتاده بود که وقتی کسی به دیدن دوستش و برادری از جمع برادران می‌آمد و اتفاقاً او جایی رفته بود، احساس غریبی و تنهایی نمی‌کرد؛ مثل این‌که اصلاً آمده تا دیگران را ببیند، چنان که میهمان جز بار اول و دوم، دیگر تنها سراغ دوستش را نمی‌گرفت، بلکه آمده بود تا همه را ببیند، به همین خاطر حال همه را می‌پرسید.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۸۱ پست آخر
آخرین نگهبان شب، از شرکت در مراسم صبحگاه و ملحقات آن معاف بود. رسم بر این بود که پست آخر را به افرادی بدهند که در روز بیشتر از دیگران کار کرده و خسته شده بودند تا بتوانند با استراحت بیشتر، خستگی را از تن بیرون کنند. البته بیشتر وقت‌ها پست آخر حالت داوطلبانه داشت، زیرا شخص ضمن نگهبانی می‌توانست به آماده کردن چای و فراهم نمودن مقدمات نماز و صبحگاه بپردازد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۶۹
پیاده روی و کوه پیمایی
از برنامه‌های همیشگی قبل از عملیات راهپیمایی بود که گاه به حدود پنجاه کیلومتر در شب یا روز می‌رسید و همه‌ی بچه‌ها سعی می‌کردند پا به پای بقیه بدون این‌که ضعف و ناتوانی از خود نشان دهند خود را به دیگران برسانند.
وقتی بچه‌ها حسابی خسته می‌شدند با خواندن شعر و شعار و سرودهای دسته جمعی رفع خستگی می‌کردند.
در شرایطی هم که دسترسی به ارتفاعات داشتند هر دسته و گروهانی با نشان پرچمی که بر دست داشت روی پستی و بلندی‌ها رفته با شعارنویسی روی تخته‌ سنگ‌ها و چیدن سنگ‌های کوچک در کنار هم از خود یادگاری به جای می‌گذاشتند تا هرکس بعد از آن‌ها به آن محل می‌رود یادی از گذشتگان بکند و بداند که قبل از آن‌ها دیگران آن‌جا را زیر پا گذاشته‌اند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۱۳ پیمان استقامت
هرگاه دشمن بعثی پیشروی داشت، یا پاتک می‌کرد، بچه‌ها دست‌هایشان را روی هم می‌گذاشتند و با هم متحد می‌شدند و پیمان می‌بستند که تا آخرین قطره‌ی خون با دشمن مقابله کنند. این عهد در شب‌های عملیات هم بین بچه‌ها بسته می‌شد، قول می‌دادند تا حد توان استقامت کنند، حتی اگر این مقاومت به ‌ایستادگی تنها نیروی باقی‌مانده بیانجامد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۷۰
 
تا بازگشت یاران
هنگامی‌ که بچه‌ها به خط می‌زدند و عملیات آغاز می‌شد، آن‌هایی‌که به عنوان نیروی کمکی آماده بودند و منتظر، تا بازگشت یارانشان به دعا و استغاثه و مناجات می‌نشستند و نصرت رزمندگان را از پروردگار می‌خواستند.
گروهی نذر صلوات برای سلامتی رزمندگان می‌کردند، گروهی به عزاداری سیدالشهدا می‌پرداختند و عده‌ای نیز سر به سجده‌ی نیاز می‌گذاشتند و تا صبح پیروزی ندبه می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۸۶
تابلو به نام شهیدان زدن
در جبهه رسم بر این بود که موقع جابه‌جایی تابلوهایی به عنوان یادگار و یاد بود به نام شهیدی که در آن محل و منطقه به شهادت رسیده بود، نصب می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۰۷
 تبخیرگلاب
دود کردن اسپند و سوزاندن عود برای خوشبو کردن سنگر از عادات رایج در جبهه بود، به این ترتیب که گاهی بچه‌ها برای معطرساختن محیط و محل اقامت خود، مقداری گلاب داودی در چرخ علا‌الدین می‌ریختند و با تبخیر آن هوای چادر و سنگر را عوض کرده و برای لحظاتی عطر گل، هوای باغ و بوستان را تداعی می‌کرد و نفس کشیدن را لذت‌بخش می‌نمود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۳۹
راوی : سید مهدی فهیمی
تبلیغ بهداشت تن وروان
نوشتن آیات قرآن، احادیث، سخنان امام و بزرگان روی تانکر آب، پلاکارد و لباس رزمندگان در خصوص زوایا و جوانب زندگی رزمندگان خصوصاً بهداشت تن و روان در سراسر جبهه معمول بود.
نهی از اسراف، باز نگذاشتن شیر آب موقع وضو و ظرف شستن، مسواک زدن، رعایت بهداشت و عبارت معروف « هپلی! مسواک بزن» از جمله مضامین و عباراتی بودند که با خط خوش و طرح‌های زیبا به همراه نقاشی نوشته می‌شد تا بیشتر به دل نشیند. برخی توصیه‌ها هم در مراکز بهداری و درمانی و پست‌های امداد نزدیک خط به چشم می‌خورد که علاوه بر سفارشات نسبت به بیماری‌های شایع در جبهه اطلاع‌رسانی می‌شد در کنار این عبارات و رعایت نظم و نوبت و احترام به دیگران در آشپزخانه، حمام، آرایشگاه و ایستگاه‌های صلواتی نیز تذکر داده می‌شد. علاوه بر واحد بهداشت که حضور دایمی در جبهه‌ها داشت گروه‌های سیار چشم‌پزشکی، دندان‌پزشکی و… نیز خدمات صلواتی ارایه می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۶۲
ترک سنگر
معمولاً اشخاص سیگاری، در بیرون چادر و در محوطه‌ی باز سیگار می‌کشیدند و بعضی که مقیدتر بودند، ابداً در انظار سیگار روشن نمی‌کردند. اما اگر کسی تازه وارد و ناآشنا به آداب جبهه بود، و در چادر سیگار می‌کشید، بچه‌ها یکی‌یکی چادر را ترک می‌کردند و او را تنها می‌گذاشتند تا بگویند: «یا جای ما و یا جای دود سیگار شما.»
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید