امام صادق علیه السلام و شیوه های علمی و آموزش

در زمان امام صادق علیه السلام برای نشر علوم وحیانی ـ و حتی علوم طبیعی برآمده از وحی ـ فرصتی مناسبی آمد؛ زیرا بنی امیه و بنی عباس، دشمنان دیرینه اهل بیت علیهم السلام، سرگرم جنگ با یک دیگر بودند و چند سال از امام صادق علیه السلام غافل شدند. امام صادق علیه السلام نیز این فرصت استثنایی را غنیمت شمرده و با پراکندن علوم اهل بیت علیهم السلام و پرورش شاگردانی در رشته های گوناگون، فصلی بسیار درخشان، حیات بخش و پایدار در تاریخ علوم روزگار اسلامی، بلکه در تاریخ بشریت رقم زد و برگ های زرّینی بر صحیفه دانش بشری افزود. رسالت اصلی آن حضرت در مقام آموزگاری بزرگ، پرورش شاگردان و انتشار عطر علم به سرزمین های درگیر بود. اکنون پس از گذشت چند قرن از زندگی بابرکت آن حضرت، بیشترین روایات در زمینه های علمی، اخلاقی، کلامی، فقهی و تفسیری به آن حضرت اختصاص دارد. در نتیجه، ایشان تاکنون میلیون ها انسان تشنه دانش را سیراب کرده اند چهره علمی حضرت در سیمای هزاران شاگرد و هزاران حدیث، بازتاب یافته است.

امام صادق علیه السلام، چهره جامع علمی

امام صادق علیه السلام، در تاریخ علوم اسلامی، نقش «معلم» را دارد؛ زیرا بزرگان و استادان علوم اسلامی، در زمان او و پس از او، بی واسطه یا با واسطه، شاگرد او بودند. چون نقش علمای اسلام، در تکمیل کردن و غنی ساختن فرهنگ و تمدن بشری معلوم است، می توانیم امام جعفر صادق علیه السلام را صرف نظر از مقام امامت، یکی از بزرگ ترین چهره های علمی و فرهنگی تمدن بشری بنامیم. آن حضرت نه تنها در علم ادیان، بلکه در علم ابدان نیز مرجعیت داشت. تبحّر او در طب و شیمی آن زمان به اندازه ای بود که جابر بن حیان، کیمیادان معروف مسلمان، بارها در رساله های خویش او را سرور و استاد خود خوانده است.

امام صادق علیه السلام در تاریخ اسلام، بیش از دیگر پیشوایان در آموختن علوم و معارف اسلامی و تربیت فرهنگی مسلمین توفیق یافت. آن حضرت، به دستور خلیفه عباسی، منصور دوانیقی، از مدینه به کوفه منتقل و در آنجا زندانی شد، اما در همان فرصت چند ساله، تا آنجا که ممکن بود، به نشر تعالیم تربیت اجتماع پرداخت و حقوق و الهیات و اخلاق اسلامی را به صورتی منسجم تعلیم داد. بر اساس همین سابقه بود که فقه شیعی را «فقه جعفری» و مذهب شیعه دوازده امامی را «مذهب جعفری» نامیدند. (حکیمی، ۱۳۷۷: ۱۲۹ و ۱۳۰)

با وجود این، تعلیمات امام صادق علیه السلام منحصر به علوم الهی نبود. در قلمروی گسترده آموزه ها و درس های امام، علوم طبیعی و تجربی نیز سهم به سزایی داشت. اینکه امام صادق علیه السلام را پدر شیمی خوانده اند، درست است. یکی از بزرگ ترین شیمی دانان تاریخ؛ یعنی جابر بن حیان، شاگرد خاص امام جعفر صادق علیه السلام بود. (همان: ۱۳۶)

شهید مطهری درباره چهره علمی امام صادق علیه السلام بر این باور بود:

اگرچه برای امام صادق علیه السلام زمینه زعامت فراهم نشد، ولی یک زمینه دیگر فراهم شد و حضرت از آن زمینه استفاده کرد، به طوری که تحقیقاً می توان گفت، حرکت های علمی دنیای اسلام اعم از شیعه و سنی، مربوط به امام صادق علیه السلام است. حوزه های شیعه که خیلی واضح است، حوزه های سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزه های سنی، «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم، شیعیان فاطمی تشکیل دادند و تمام حوزه های دیگر اهل تسنن، منشعب از جامع ازهر است و همه اینها مولود همین استفاده ای است که امام صادق علیه السلام از وضع زمان خودش کرده است». (مطهری، ۱۳۷۰: ۱۶۳)

بزرگان اهل سنت و اعتراف به عظمت مقام علمی امام صادق علیه السلام

علمای شیعه به عظمت مقام علمی امام صادق علیه السلام باور دارند و بزرگان اهل سنت نیز این نکته را یادآور شدند. در ادامه به نمونه ای از آرای دیگران درباره امام صادق علیه السلام می پردازیم:

الف) محمد شهرستانی، صاحب کتاب الملل و النحل، از علمای بزرگ اهل سنت، با آنکه مخالف شیعه است، وقتی به عظمت علمی امام صادق علیه السلام می رسد، درباره ایشان چنین می گوید:

امام صادق علیه السلام دارای علمی جوشان و حکمت فراوان و زهد خالص بود… مدتی در مدینه ساکن بود، و شیعه و دوستان خود را به افاده اسرار علوم، مشرف داشت. پس به عراق آمد و مدتی آن دیار را مخزن کمالات خود ساخت. (شهرستانی، ۱۳۸۷: ج ۱: ۲۱۸)

ب) ابوزهره نیز می گوید: «علمای اسلام با تمام اختلاف نظرها و تعدد مشرب هایشان، در فردی غیر از امام صادق علیه السلام و علم او اتفاق نظر ندارند». (جعفریان، ۱۳۸۰: ۳۳۰)

همچنین وی بر این باور است: «دانش آن حضرت، منحصر به حدیث و فقه اسلامی نبود، بلکه در علم کلام نیز تدریس می فرمود. بالاتر از همه این علوم، آن حضرت در زمینه اخلاق و علل و انگیزه های فساد آن، آگاهی های بسیار ارزنده ای داشت». (همان: ۳۳۲ و ۳۳۳)

ج) میر علی هندی:میر علی هندی، از بزرگان اهل سنت معاصر، درباره مقام علمی امام صادق علیه السلام می گوید: انتشار علوم در زمان آن حضرت، کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد، و مباحث فلسفی و عقلی در همه جوامع اسلامی، عمومیت پیدا کرد. ما نباید فراموش کنیم که آن کسی که این حرکت فکری را در دنیای اسلام رهبری کرد، نواده علی بن ابی طالب است، همان که به نام امام صادق علیه السلام معروف است، و او کسی بود که افق فکرش بسیار باز، و عقل و فکرش بسیار عمیق بود. در حقیقت، اولین کسی که مدارس عقلی را در دنیای اسلام تأسیس کرد، او بود. شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل ابوحنیفه نبودند، بلکه طلاب علوم عقلی هم شاگردان او بوده اند. (مطهری، ۱۳۷۰: ۱۵۲ و ۱۵۳)

د) جاحظ:جاحظ درباره مقام علمی امام صادق علیه السلام چنین می نویسد: «جعفر بن محمد [صادق علیه السلام ] کسی است که دنیا را از علم و فقاهت خود پر کرد، و گفته می شود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بوده اند». (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۷ه‍. ق: ج ۱۵: ۲۷۴)

شهید مطهری درباره این سخن جاحظ می نویسد:

به نظر من، اعتراف «جاحظ» از همه اینها بالاتر است. جاحظ یک ملای حقیقی در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است. او یک ادیب فوق العاده ای است، و تنها، ادیب نیست، تقریباً می شود گفت که یک جامعه شناس عصر خودش و یک مورخ هم هست. کتابی نوشته به نام کتاب الحیوان که حیوان شناسی است و امروز نیز مورد توجه دانشمندان اروپایی است، و حتی چیزهایی در کتاب الحیوان جاحظ در شناختن حیوانات پیدا کرده اند که می گویند در دنیای آن روز ـ در دنیای یونان و غیریونان ـ سابقه ندارد». (مطهری، ۱۳۷۰: ۱۵۱)

علل پیدایش نشاط علمی در زمان امام صادق علیه السلام

در زمان امام صادق علیه السلام نشاط علمی خاصی شکل گرفت که باعث شد جنگ عقاید داغ شود و بر هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند، اما عوامل مؤثر در نشاط علمی روزگار امام صادق علیه السلام را می توان چنین برشمرد: «عامل اول اینکه محیط آن روز اسلامی، یک محیط صددرصد مذهبی بود و مردم تحت انگیزه های مذهبی بودند. تشویق های پیغمبر اکرم به علم و تشویق ها و دعوت های قرآن به علم و تعلّم، و تفکر و تعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و نشاط بود.

عامل دوم اینکه نژادهای مختلف وارد دنیای اسلام شده بودند که اینها سابقه فکری و علمی داشتند.

عامل سوم که زمینه را مساعد می کرد، جهان وطنی اسلامی بود؛ یعنی اینکه اسلام با وطن های آب و خاکی مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامی تعبیر می کرد که هر جا اسلام هست، در نتیجه آنجا وطن است و تعصبات نژادی تا حدود زیادی از میان رفته بود به طوری که نژادهای مختلف با یک دیگر هم زیستی داشتند و احساس اخوت و برادری می کردند؛ مثلاً شاگرد، خراسانی بود و استاد مصری، یا شاگرد، مصری بود و استاد، خراسانی و این، خود، عامل دیگری بود برای جوشش نشاط علمی در زمان امام صادق علیه السلام ». (همان: ۱۵۹ و ۱۶۰)

عامل دیگری که در ایجاد این نشاط علمی مؤثر بود، آزادی و فکر و عقیده در اسلام بود. البته عباسیان نیز در این آزادی فکری بی تأثیر نبودند، اما ریشه این آزادی در تعلیمات اسلام بود، به گونه ای که اگر عباسیان هم می خواستند جلوی آن را بگیرند، نمی توانستند.

آخرین عامل نیز تسامح دینی یا هم زیستی مسالمت آمیز با غیرمسلمانان، به ویژه با اهل کتاب بود. مسلمانان، اهل کتاب را تحمل می کردند و این مدارا را برخلاف اصول دینی خود نمی دانستند. در آن زمان، اهل کتاب، مردمی دانشمند و آگاه بودند. مسل

امام صادق علیه السلام و شیوه های علمی و عملی آموزش و پرورش

۱. حرکت بر اساس مقتضیات زمان

برای پرورش درست انسان ها، پیش از هر چیز باید با مقتضیات زمان آشنا بود و هم سو با مقتضیات زمان، برنامه ریزی کرد. امام صادق علیه السلام نیز به خوبی از این نکته آگاه بود. ایشان بر اساس شرایطی که در روزگارشان پدید آمد، شیوه پرورشی و آموزشی خود را کتاب و بیان و قلم قرار داد و از آنجا که اوضاع زمان خویش را به درستی، درک و شیوه پرورشی خود را هم سو با روزگار خویش، تنظیم کرده بود، در کار خویش موفق شد و میراث بزرگی از دانش و اخلاق را برای بشریت به یادگار گذاشت. شهید مطهری در این باره می نویسد:

آن هدفی که در دوره امام حسین علیه السلام، شمشیر انجام می داد، در دوره امام صادق علیه السلام درس، کتاب، بیان و قلم انجام می دهد. شرایط زمانی امام صادق علیه السلام با شرایط زمانی امام حسین علیه السلام دوتاست. در شرایط زمانی امام حسین فقط یک یزید قلدر در مقابل اسلام است. اسلام مسئله ای ندارد جز اینکه با این قلدر روبه روست، ولی در زمان امام صادق علیه السلام علاوه بر قلدرها که باید با آنها مبارزه کرد و مبارزه می کردند (چنانچه خود امام مبارزه می کرد و نهضت های علوی را که از روی حُسن نیت و خلوص نیت بود تأیید می کرد) مهم تر از مبارزه با قلدرها، مبارزه با گروه های فکری انحرافی است. مثلاً در روزگار ایشان چندین مذهب فقهی به وجود آمده بود، اینجا امام صادق علیه السلام چه باید بکند؟ باید راه راست و مذهب صحیح را نشان بدهد. همچنین مذاهب کلامی گوناگون به وجود آمده بود، که یکی معتزلی بود و دیگری جبری، و درباره صفات خداوند هر کدام، نظرهای گوناگون می دادند، و درباره مسئله وحی نیز عقاید گوناگون وجود داشت. این جا امام صادق علیه السلام چه باید بکند؟ چرا آن حضرت «هشام بن حکم»ها پرورش می دهد؟ برای یک چنین میدانی، تا عقیده درست درباره خداوند و وحی و موضوع «جبر» و «اختیار» به مردم بازگو شود.

در آن جو، ملحد ها، زندیق ها، ماتریالیست ها و مادیین به وجود آمدند، مکتب خودشان را تشیکل دادند و آزادانه به نشر عقاید خود می پرداختند. مسیحی ها آزادانه حرفشان را می زدند، صائبی ها عقاید خود را می گفتند، مجوسی ها و زردشتی ها و یهود نیز هر کدام، افکار عقاید خود را بازگو می کردند. حال در چنین زمانه ای، وظیفه، چه ایجاب می کند؟ آیا امام صادق علیه السلام می تواند بگوید من همان راهی را می روم که جدم حسین بن علی علیه السلام رفت؟ نه، اگر امام حسین در زمان امام صادق علیه السلام بود همان را عملی می کرد، یعنی شیوه پرورش خود را نشر علم، بازگویی عقاید صحیح و پرورش شاگردان قرار می داد. (مطهری، ۱۳۹۱: ۱۹۱ و ۱۹۲)

۲. استفاده بهینه از فرصت ها

هر کاری وقت خاص خودش را دارد، که اگر از وقت آن بگذرید، انجام آن بی فایده است، یا هیچ گاه به پای کاری نمی رسد که باید در وقتش انجام شود. مسئله آموزش و پرورش انسان ها نیز شامل این قانون می شود.

گاهی در زمینه پرورش علمی و عملی انسان ها، فرصت های استثنایی پیش می آید که انسان ها در آن فرصت ها، پیش از هر زمان دیگر، قابلیت رشد علمی و معنوی دارند. در این هنگام، مربی و معلم با تجربه، کسی است که دقیقاً این فرصت ها را دریابد و از همه لحظه ها برای رشد و پرورش انسان ها بهره ببرد. امام صادق علیه السلام یکی از مربیان و معلمانی است که به محض فراهم آمدن فرصت برای پرورش و رشد انسان ها، بهترین استفاده را از این فرصت سود جسته و بهره علمی و عملی و معنوی بسیاری نصیب انسان های روزگار خویش و روزگاران دیگر کرده است.

«در زمان آن حضرت، پایه های حکومت امویان، در اثر قیام های هواداران آل علی و آل عباس، در سراسر بلاد اسلامی، سست گردید، و سرانجام این حکومت در سال ۱۳۲ ساقط شد و عباسیان بر مسند خلافت نشستند. در این میان، زمینه مساعدی برای نشر حقایق اسلامی فراهم آمد، و امام صادق علیه السلام توانست هزاران تن از مسلمانان مستعد را با روح تعلیمات اسلامی آشنا کند و معلومات دینی وسیعی (در الهیات، فقه، حقوق، سیاست، اخلاق، و… ) در اختیار جامعه اسلامی، به ویژه طرف داران آل علی قرار بدهد». (حکیمی، ۱۳۸۱)

۳. پرورش شاگردان

روزگار امام صادق علیه السلام با رونق یافتن بحث و گفت وگو درباره مسائل کلامی و اصول اعتقادی همزمان بود. بحث هایی درباره اینکه آیا قرآن کریم، قدیم است یا حادث؟ آیا آدمی در اعمال خود مجبور است یا مختار؟ آیا کلام خدا مسلمانان را کفایت می کند یا وجود امام لازم است تا قرآن را تفسیر کند و احکام دین را تعلیم دهد و رهبری امت را به عهد گیرد؟

در این هنگام، امام صادق علیه السلام ناگزیر بود در برابر این نظریات و بحث ها، موضع خویش را مشخص کند، و رأی قاطع خود را در پاسخ به همه آنها بازگوید. در این مرحله بود که امام جعفر صادق علیه السلام با، به نشر و آموختن تفکر صحیح دینی و اعتقادات درست قرآنی پرداخت و با تربیت شاگردانی بزرگ، مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم و مؤمن الطاق، مکتب الهیات صحیح اسلامی را نشر داد و اصول آن را در برابر تهاجم مکتب های گوناگون دیگر تثبیت کرد. (همان: ۱۳۰ و ۱۳۱)

در واقع، هر یک از شاگردان امام صادق علیه السلام شخصیت های بزرگ علمی و چهره های درخشانی بودند که خدمات بزرگی انجام دادند. گروهی از آنان آثار علمی و شاگردان متعددی داشتند. برای نمونه، «هشام بن حکم»، سی و یک جلد کتاب نوشته و «جابر بن حیان» نیز بیش از دویست جلد کتاب در زمینه علوم گوناگون به ویژه رشته های عقلی و طبیعی و شیمی، که آن روز کیمیا نامیده می شد، تصنیف کرده بود. به همین دلیل نیز به عنوان پدر علم شیمی مشهور گشت. کتاب های جابربن حیان به زبان های گوناگون اروپایی در قرون وسطی ترجمه شد و نویسندگان تاریخ علوم، همگی از او به عظمت یاد کردند. (پیشوایی، ۱۳۷۸: ۳۵۶ و ۳۵۷)

معروف است که مجلس درس و حوزه علمیه امام ششم، چهار هزار دانشمند، محدث و فقیه داشته و احادیثی که از ایشان و امام باقر علیه السلام بر جا مانده، از مجموع احادیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و امام دیگر نقل شده، بیشتر است. چنان که «حافظ الجلیل ابن عقده»، کتابی تصنیف کرده است که در آن اسامی کسانی که از امام صادق علیه السلام نقل حدیث کرده اند و نیز نام چهار هزار نفر را با یک حدیث از هر یک، بیان کرده است. قطعاً چنین حوزه ای می توانست پشتوانه مطمئنی برای فرهنگ ناب اسلامی باشد. به عبارت دیگر، با اوصافی که در عصر امام صادق علیه السلام پیش آمد، از جمله وجود تحولات سیاسی و فرهنگی و پیدایش فرقه های مختلف و نیز هجوم و افکار و شبهات که با ترجمه متون مختلف، متوجه جامعه اسلامی شده بود، به برکت وجود چنین مکتب و کانون علمی درخشانی، هرگز این تحولات نمی توانست فرهنگ اسلامی و آرمان های دینی را تحت تأثیر قرار دهد. (شعبان پور، ۱۳۸۸: ۷۵ و ۷۶)

۴. امام صادق علیه السلام و پرورش شاگردان ویژه

شاگردان امام صادق علیه السلام، فراوان بودند و هر کدام به اندازه گنجایش خویش، از دانش و معنویت حضرت بهره بردند. در این میان، آن حضرت شاگردان ویژه ای نیز داشته است که آنان را برای رسالت هایی مهم تر پرورش داده بود. در واقع، این شاگردان، در میان دیگر شاگردان حضرت، شاخص بودند و هنگام اختلاف آرا در میان آنها و دیگر شاگردان، نظر آنها حجت و مقدم بود. «در حقیقت، گستردگی اصحاب امام صادق علیه السلام و وسعت جریان تشیع، به طور طبیعی، ناهماهنگی ها و اختلافاتی به همراه داشت. در آن روزگار، همه شاگردان و شیعیان آن حضرت نمی توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیحی قرار داده و تمامی معارف دینی خود را همچون محمد بن مسلم و زراره از سرچشمه اصلی آن که خاندان رسالت بود، بگیرند. بسیاری از آنان در حلقه درس محدثان اهل سنت نیز حاضر می شدند که به نوبه خود تأثیراتی در طرز تفکر و تلقی آنها به جای می گذاشت و از طرف دیگر، کثرت و گستردگی پیروان آن حضرت و پراکنده بودن آنها در سرزمین های دور و نزدیک، امکان مراجعه شخصی همه آنان را به امام، غیرممکن ساخته بود و لذا آنان در مسائل خود، اعم از فقهی و عقیدتی و… به شاگردان خاص شناخته شده، مراجعه می کردند. در واقع، در میان اصحاب و پیروان امام صادق علیه السلام شاگردان ویژه ای بودند که شیعه واقعی آن حضرت به حساب آمده، در حفظ آثار علمی و روایی حضرتش تلاش های مداوم و خستگی ناپذیری از خود نشان می دادند.

«امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

«جز زراره و ابوبصیر لیث مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی، کسی ولایت ما و احادیث پدرم را زنده نکرد. اگر اینها نبودند، کسی از ما و احادیث ما اطلاع پیدا نمی کرد.» در میان این افراد، کسانی بودند که امام صادق علیه السلام آنها را به عنوان مرجع برای شیعیان خود معرفی می فرمود، به طوری که در جواب یکی از شیعیان خود که از آن حضرت می پرسد: «هنگامی که برای ما سؤالی پیش آمد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ می فرماید: به سراغ ابوبصیر برو». (جعفریان، ۱۳۸۴: ۳۳۳ و ۳۳۴)

۵. امام صادق علیه السلام و فراهم آوردن فضای آزاداندیشی حتی برای ملحدان

آزادی، برترین سازوکار فعال کردن همه توانایی ها و ظرفیت های انسانی است. هیچ کس نمی تواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، توانایی هایش را پویا و موهبت های الهی را بالنده سازد. (امام موسی صدر، ۱۳۸۴: ۲۴)

اسلام به پیروان خود امر فرموده که درباره حقایق و معارف، آزادانه بیندیشند و چنانچه گرفتار تردیدی شدند، آزادانه به حل آن بپردازند. در واقع، درک حقایق از راه اندیشه و پذیرفتن آنها، گران بهاترین محصولی است که دستگاه انسانیت تولید می کند و یگانه سبب امتیاز انسان بر دیگر حیوانات و پایه شرافت و افتخار اوست و هرگز حس انسان دوستی و غریزه واقع بینی اجازه نخواهد داد که با تحمیل افکار تقلیدی، آزادی فکر از انسان گرفته شود. (طباطبایی، ۱۳۶۲: ۱۶۸ و ۱۶۹)

در عصر امام صادق علیه السلام، فضای آزاداندیشی، به طور کامل بر جامعه اسلامی حاکم بود و حضرت به این امر دامن می زد، به گونه ای که وقتی ملحدی مانند «ابن ابی العوجاء» با واکنش تند و همراه با خشم یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام به نام «مُفَضّل» روبه رو می شود، به او گوشزد می کند که رئیس و امام تو (جعفر صادق علیه السلام ) با ما همانند تو برخورد نمی کند و به ما اجازه سخن گفتن و بازگویی آرا و عقایدمان را می دهد! داستان از این قرار است که مفضّل می گوید: «روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم و در عظمت پیامبر و آنچه خداوند از شرف و فضیلت به آن حضرت عطا کرده، می اندیشیدم. در این فکر بودم که ناگاه «ابن ابی العوجا» که یکی از ملحدان و زندیقان آن زمان بود، وارد شد و در جایی که من سخن او را می شنیدم، نشست. پس از آن، یکی از دوستانش نیز رسید و نزدیک او نشست. این دو مطالبی درباره پیامبر اسلام بیان داشتند. آن گاه ابن ابی العوجا گفت: نام محمد را که عقل من در آن حیران است، واگذار و در اصلی که محمد آورده است، سخن بگو. در این هنگام، سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رساندند که جهان را خالق و مدبّری نیست، بلکه همه چیز خود به خود از طبیعت پدید آمده است و پیوسته چنین بوده و چنین خواهد بود.

چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری کنم و گفتم: ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگاری را که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده و به این حد رسانده، انکار کردی!

اگر در خود اندیشه نمایی و به درک خود رجوع کنی، دلایل پروردگار را در وجود خود خواهی یافت و خواهی دید که شواهد وجود خود و قدرت او و نشان علم و حکمتش در تو آشکار است.

ابن ابی العوجا گفت: «ای مرد، اگر تو از متکلمانی (کسانی که از مباحث اعتقادی آگاهی دارند و در بحث، جدل ورزیده اند) با تو، به روش آنان سخن بگویم، اگر ما را محکوم ساختی، ما از تو پیروی می کنیم و اگر از آنان نیستی، سخن گفتن با تو سودی ندارد و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی، او با ما چنین سخن نمی گوید و این گونه با ما مناظره نمی کند. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی، بارها شنیده، ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او، او از حد و ادب بیرون نرفته است. او آرام و بردبار و متین خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی شود. سخنان و دلایل ما را می شنود تا آنکه هر چه در دل داریم، بر زبان آوریم. گمان می کنیم بر او پیروز شده ایم، آن گاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل می سازد و با کوتاه ترین کلام، حجت را بر ما تمام می کند. چنان که نمی توانیم پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستی، چنان که شایسته اوست، با ما سخن بگو.» من اندوه ناک از مسجد بیرون آمدم و در حالی که درباره ابتلای اسلام و مسلمانان به کفر ملحدان و شبهات آنان در انکار آفریدگار فکر می کردم، به حضور سرورم، امام صادق علیه السلام رسیدم. امام چون مرا افسرده و اندوهگین یافت، پرسید: تو را چه شده است؟

من سخنان آن دهریان را به عرض امام رساندم. امام فرمود: برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهارپایان و گیاهان و درختان بیان خواهم کرد. چنان که عبرت گیرندگان از آن، عبرت گیرند و بر معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان و کافران در آن حیران بمانند. بامداد فردا نزد ما بیا». (مجلسی، ۱۴۰۴: ج ۳: ۵۹ ـ ۵۷)

«در پی بیان امام، مفضّل، چهار روز پیاپی به محضر امام رسید. امام بیاناتی پیرامون آفرینش انسان از آغاز خلقت و نیروهای ظاهری و باطنی و صفات فطری وی و آفرینش انواع حیوانات و نیز آفرینش آسمان و زمین و… و فلسفه آفات و مباحث دیگر ایراد فرمود و مفضّل نوشت. اکنون این رساله به عنوان توحید مفضّل در دسترس بوده و بارها به صورت مستقل چاپ و ترجمه شده است». (پیشوایی، ۱۳۷۸: ۳۵۹)

۶. توصیه به شاگردان در مکتوب کردن علوم

مکتوب کردن یکی از شیوه های مانایی علوم و در امان ماندن آن از گزند فراموشی و نابودی است. با مکتوب کردن علوم، شخص از دانش و یافته های علمی اش ـ بر اثر فراموشی و مانند آن ـ محروم نمی شود و نسل های بعد از دانش مکتوب بهره مند می شوند.

«پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، نوشتن حدیث ممنوع شد، به طوری که مردم مدت ها از نوشتن آن کراهت داشتند، حتی برخی از محدثان اهل سنت در قرن سوم نیز از نوشتن حدیث خودداری می کردند. در برابر این روش، اهل بیت علیهم السلام از همان آغاز، اصحاب و پیروان و شاگردان خود را به نوشتن احادیث و حفظ آن از اِندراس تشویق می کردند. امام صادق علیه السلام نیز طبق روش پدران خود بر این امر تأکید می ورزید. در زمان آن حضرت، گرچه افرادی شروع به جمع آوری احادیث و نوشتن آن نمودند، اما هنوز بسیاری از آنها در این امر دچار شک و تردید بودند. ابوزهره ضمن نقل اینکه امام صادق علیه السلام طرف دار کتابت حدیث بود، ادعا کرده است که این امر در آن زمان، شایع بوده است. آورده اند که ابوحنیفه می گفت: من رجال حدیث را دیده و از آنها حدیث فراگرفته ام، اما جعفر بن محمد، «صُحُفی» است. (اهل کتاب و کتابت است.) وقتی این سخن به گوش امام صادق علیه السلام رسید، حضرت خندید و فرمود: «او راست می گوید. من صحفی هستم. من صحف اجدادم و صحف ابراهیم و موسی را خوانده ام».

تکیه امام صادق علیه السلام بر صحف پدرانش، نشان می دهد امام، صحفی از پدران خویش به ارث برده و این، خود، تأییدی است صریح بر این حقیقت که فقه شیعه از عصر رسول خدا علیه السلام از پشتوانه مدوّن حدیثی برخوردار بوده است. امام صادق علیه السلام فرمود: هر آنچه می دانی، بنویس و آن را در بین برادرانت منتشر کن و موقعی که می میری، کتاب هایت را برای فرزندانت به ارث بگذار». (جعفریان، ۱۳۸۴: ۳۵۷ و ۳۵۸)

امام صادق علیه السلام با تشویق شاگردان خویش به کتابت، سبب شد چهارصد کتاب و رساله در دوره های درس او تألیف شود. همچنین حضرت درباره حفظ کتاب ها و راه اندازی کتاب خانه ها، بسیار تأکید می فرمود. همه اینها سبب شد تا به وسیله امام جعفر صادق علیه السلام که بزرگ ترین دانشگاه زمان خود را تأسیس کرده بود، مهم ترین میراث فرهنگی در تاریخ اسلام محفوظ بماند و به دست آیندگان برسد. (حکیمی، ۱۳۸۱: ۱۳۵)

۷. تشویق شاعران متعهد

اولیای اسلام همیشه به شعر متعهد توجه داشته اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شاعران را تشویق می کرد و امامان نیز همین گونه رفتار می کردند. از شعر و تأثیر هنری و کاربرد تبلیغی آن، هیچ گاه نباید غفلت کرد. به همین دلیل، از شاعران پاک و متعهد که شعر را در راه بیداری جامعه و دمیدن روح اعتقاد و فضلیت در مردم به کار می برند، همواره باید قدردانی شود.

شعری که از ارزش هنری شایسته ای برخوردار باشد، می تواند به مذهب و فرهنگ مذهبی خدمت کند. امام صادق علیه السلام به این امر مهم توجه داشت. آن امام بزرگوار و رهبر بیدار، شاعران حق گو و مبارز را که در برابر دستگاه های ستم و دربارهای جور می ایستادند و جنایات آنان را نکوهش می کردند و شعر خویش را در اجتماع می پراکندند، همواره تشویق کرد و آنان را گرامی می داشت و جامعه را نیز به بزرگداشت آنان فرامی خواند. (حکیمی، ۱۳۸۱: ۱۳۶ و ۱۳۷)

مانان با آنان برخورد علمی داشتند که خود، بحث و بررسی و مناظره و در پی آن، نشاط علمی را به دنبال داشت. (پیشوایی، ۱۳۷۸: ۳۵۴ و ۳۵۵)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید