یکی از اصول اعتقادی مسیحیت درباره حضرت عیسی (علیهالسلام) آن است که آن حضرت به صلیب کشیده شد تا فدا شونده و کفاره گناهان بشر باشد. بنا بر چنین باوری: عیسی (علیهالسلام) رنجها و مرگ خود را با آزادی کامل پذیرفت، تا به نمایندگی از بشر، کفاره تمام گناهانی باشد که مردم مرتکب شده و براثر آن، به خدا بیحرمتی کردهاند.
بسیاری از افراد قشری و شاید مقدس، با تفسیری شبیه این اصل اعتقادی در مسیحیت، پنداشتهاند امام حسین (علیهالسلام) برای مبارزه با حکومت باطل قیام نکرد، بلکه برای کشته شدن نهضت کرد تا خود را فدای امتش کند و دوستان اهلبیت (علیهمالسلام) را که مرتکب گناهانی شدهاند، در قیامت شفاعت کرده و گناهان آنان را تبدیل به حسنات کند. اینان با تشبث و تمسک به روایاتی که فضیلت گریستن بر سیدالشهدا (علیهالسلام) را برشمرده و تشویق و ترغیب به عزاداری میکند و پاداش آن را، آمرزش گناهان و ورود به بهشت میداند،۲۳۸ بر این باورند که دوستان امام حسین (علیهالسلام) هر گناهی که انجام میدهند، خیالشان ازاینجهت راحت است. زیرا حضرت در عالم ذر، باخدا عهد کرده است که خون او کفاره گناهان امتش باشد; چنانکه خود فرموده: انا قتیل العَبْرَه من کشته اشک هستم.
تنها تفاوت این نگرش با دیدگاه مسیحیت آن است که طرفداران این نظریه بر این باورند که بهانهای لازم است تا شخص آمرزیده شود، اگرچه در تمام عمر خویش زشتترین اعمال را مرتکب شده باشد و پرونده اعمال وی از کارهای نیک خالی باشد! با چنین نگرشی است که برخی از شاعران و تعزیهخوانان در لابهلای اشعار و متون تعزیهخوانی، به موضوع انگیزه قیام امام حسین (علیهالسلام) پرداختهاند.
سروش اصفهانی از شاعرانی است که در قالب زبان حال امام (علیهالسلام)، با نگاه مسیحانه به نهضت کربلا نگریسته است، چنانکه میگوید:
من سیرم از حیات وگرنه کنم روان *** در هر قدم به روی زمین چشمه حیات
بهر شفاعت گنه دوستان خویـش *** کردیم سینه را هدف تیر حادثات
قاآنی شیرازی از دیگر شاعرانی است که دراینباره سروده است:
در کربلا حسینعلی تا نشد شهید *** کی میشدی شفیع همه خلق سر بسر
و در جای دیگر میگوید:
بهر چه؟ بهر آنکه شود خلق را شفیع *** شرط شفاعتش چه بـود؟ نوحـه و بکا
میرزا محمد اشراقی نیز دراینباره گفته است:
گفت من با این گروه بد ستیز *** دادخـواهی دارم انـدر رستـخیـز
کربلا گردیده قربانگاه من *** هست هفتـاد و دو تـن همراه مـن
گر بمانم من بهجای خویشتن *** پس که مدفون گردد اندر قبر مـن؟
تا پناه خیل زُوّاران شـود *** شـافع جـرم گناهکاران شود
چنانکه اشاره شد، در متون تعزیهخوانی نیز چنین نگاهی به فلسفه قیام امام (علیهالسلام) شده و در این قالب، نسبتهای ناروای فراوانی به حضرت، دادهشده است:
) امام (علیهالسلام) خطاب به حضرت زینب (علیها السلام (
اگر قربان نسازم جان به راه خالقِ رحمت
زسویش کی نجات آید به محشر بهر این امـت
) امام (علیهالسلام) خطاب به عمر سعد (
نمودم باخدا عهدی شفیع امّتان گـردم
عوض بدهد خـدا بر من کلید خُلد و رضوان را
) امام (علیهالسلام) خطاب به حضرت زهرا (علیها السلام (
توقع دارم ای غمدیده مادر *** گذارم روی دامانت دمی سـر
چو من بر امت جدّم فدایم *** توای مادر ببندی چشمهایـم
نقد این دیدگاه
بر اساس این نگرش، بهناچار باید صفحه سیاه و تاریک این حادثه خوانده شود و فقط موضوع رثا و عزاداری موردتوجه باشد.
هم چنانکه چنین باوری نسبت به نهضت عاشورا، منجر به مَسخ کلی اهداف این نهضت شده و قیام عاشورا بهصورت سنگر گناهکاران و کفاره بد آنان جلوه میکند، یعنی امام حسین (علیهالسلام) کشته شد تا گناهکاران از عذاب الهی بیمه شوند. به تعبیر دیگر، این دیدگاه، یک برداشت اباحه گری است که چکیدهاش آن است که نهضت حسینی قابلبرداشت مکتبی نیست و نمیتوان آن را الگو و اسوه قرارداد. گویا طرفداران این نظریه با تحریف این حادثه بزرگ و فلسفه پیدایش آن، میخواهند عاشورا را در برابر اسلام ناب محمدی (صلیالله علیه واله) قرار دهند و نشان دهند با یک گریه و برپایی ماتم برای سیدالشهدا (علیهالسلام)، راه برای ارتکاب هر گناهی و خلافی باز است و با این اباحه گری مطلق و رها، میتوان از زیر بار هر نوع وظیفه و مسئولیتی شانه خالی کرد.
ازاینرو چنین بینشی، سبب طعن و استهزا درباره عزاداری شده است. چنانکه شاعری اصفهانی درباره مردی که در قیامت او را ملائکه مأمور عذاب در پیشگاه عدل الهی حاضر میکنند و به گناهانش شهادت میدهند، به طنز و شوخی معتقد است که گناهان آن مرد نادیده گرفته میشود، چرا که او قطره اشکی برای امام حسین (علیهالسلام) پیشکش کرده است !!!
اگر این مرد اشکی هدیـه کـرده *** ولش کن گریه کرده
عیان گر معصیت یا خفیه کـرده *** ولش کن گریـه کرده
نماز، این بنـدهِ عاصـی نکـرده *** مـه حق روزه خورده
ولی یک نالـه در تکیـه کرده *** ولش کن گریه کـرده
اگـر از کـودکـان شیرخواره *** شکـم کـرده پـاره
به دسته، گریههای نسیـه کـرده *** ولش کـن گریه کـرده
خوراک او همه مـال یتیم است *** گـناه او عظـیم اسـت
خطا در شهر و هم درقریه کرده *** ولش کـن گریـه کرده
اگـر بر ذمه او حق نـاس است *** خدا را ناشنـاس است
برای خود جهان را فدیه کـرده *** ولش کن گریـه کـرده
به دست خود زده قداره بر فرق *** به خون خود شده غرق
تن خود زین ستم بیبنیه کـرده *** ولش کـن گـریه کـرده
نمیارزد دو صد تضییع ناموس *** به یک سُبوح و قُدّوس
اگر اشکی روان بر لحیه کـرده *** ولش کـن گریه کـرده
به تعبیر برخی: “این نظریه ماهرانهترین حیلهای است که با حفظ عظمت و جلالت حسین (علیهالسلام)، شهادت او را پوچ و خالی از معنا و محتوا میکند و در هر صورت جلادان کشنده حسین (علیهالسلام) را هم تبرئه میکند، چون آنها هم، نه به اراده و انتخاب خود، که به مشیت الهی، برای این کار از همان روز الست انتخابشدهاند و آلت اجرای اراده خداوند بودهاند; و نیز همه جباران یزیدی و بیعت گیرهای معاویهای را برای همیشه از خطر عاشورا و خاطره حسین (علیهالسلام) مصون میسازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرتهای جور و غصب، بهسوی هیچ، بر ضد هیچکس و هیچچیز منحرف کنند.”
غافل از آنکه قیام امام حسین (علیهالسلام) (چنانکه خواهیم نوشت) برای برپایی نماز و روزه و زکات و امربهمعروف و نهی از منکر بوده است. حضرت قیام کرد تا اسلامِ ساخته و پرداخته امویان را به مردم معرفی کرده و بدعتهای آنان را برای مردم نمایان سازد و مردم با این کشتی نجاتبخش، بهسوی سنت واقعی و سیره و روش پیامبر (صلیالله علیه واله) حرکت کنند، نه برای آنکه بدعتی نو دوباره ایجاد شود و شریعت رسول خدا (صلیالله علیه واله) منسوخ شده و به بوته فراموشی سپرده شود.
حضرت قیام کرد تا دین زنده بماند و با عمل به احکام الهی، بساط گناه و منکرات از جامعه برچیده شده و روحیه تقوا و دینمحوری در بین امت اسلامی زنده شود.
او قیام کرد تا مردم از نافرمانی خدا بیشتر بترسند و از آثار گناه که در دنیا و آخرت دامنگیر گناهکاران میشود، بر حذر باشند.
ازاینرو گریه و عزاداری برای سالار شهیدان برای نگهداشتن اساس اسلام است تا مردم با تأسی به آن امام همام، به یاد خداوند باشند و به برپایی فرایض و حدود الهی، هر چه بیشتر اهتمام ورزند.
بنابراین نتیجه چنین نگرشی به واقعه عاشورا آن است که گریستنها و گریاندنها در عزای حسین (علیهالسلام) خود هدف نهضت عاشورا قلمداد شده و هدف اصلی فراموش شود و مردم برای آنکه بهتر و بیشتر گریه کنند و دامن خود را از هرگونه گناه و پلیدی شستوشو دهند، در کنار روضههای صحیح، به روضههای دروغ و تحریف آمیز و عزاداریهای بیمحتوا و گاه در تضاد با اهداف واقعی قیام امام حسین (علیهالسلام) نیز رو آورند و نگاه آنان به حادثه عاشورا، بهعنوان یک جنایت و مصیبت باشد، که باید برای آن گریه و عزاداری کرد.
بدون تردید با این نگاه به نهضت کربلا، دیگر امام (علیهالسلام)، قهرمان جاویدان وبی بدیل نیست، بلکه تنها مظلومی است که باید بر مظلومیتش گریست! و مرثیهسرایی کرد. بهاینترتیب شور و حرکتی که در این حادثه وجود دارد، به خمودی و سکوت میگراید و نهضتی که میخواهد برای جباران تاریخ خطرساز باشد، عاملی برای تخدیر جوامع شده و ستمگران یزیدی در طول تاریخ از خطر عاشورا و خاطره جانفشانی امام حسین (علیهالسلام) مصون میمانند. ازاینرو، این دیدگاه یکی از بدترین نوع تحریفها درزمینه هدف نهضت عاشورا است.
اگر هدف از عزاداری و مرثیهخوانی این باشد، که بهیقین این نیست ـ هیچکس با آن مخالف نخواهد بود و حتی ممکن است افراد آلوده، بیشتر به آن رغبت نشان دهند و ستمکاران نیز جزو عزاداران و بانیان عزا باشند! ازاینرو وقتی به تاریخ پانصدساله اخیر ایران مراجعه میکنیم، میبینیم که برخی از سلاطین صفوی و قاجار که در ستمگری و قساوت قلب دستکمی از کشندگان اباعبدالله (علیهالسلام) نداشتند، خود در تکایای شاهانه خویش به عزاداری میپرداختند و حتی اشعار جانسوزی نیز دراینباره میسرودند. چنانکه افرادی نیز در هر عصر هستند که هیچگونه شناخت و سنخیتی با امام (علیهالسلام) و نهضت وی ندارند ولی در مراسم عزاداری چنان خود را عزادار نشان میدهند که گویی تنها به آنان باید عزادار واقعی گفت!
تردیدی نیست که، مرثیهسرایی و ذکر مصیبت و عزاداری در مظلومیت اباعبدالله (علیهالسلام) و متناسب با اهداف بزرگ حرکت حضرت اجر و فضیلت فراوان دارد.
چنانکه روایات زیادی که درباره ثواب گریه و عزاداری بر امام حسین (علیهالسلام) از معصومان (علیهمالسلام) رسیده است، بیانگر این معناست; اما باید توجه داشت که مثلاً شاعری که میخواهد در رثای سیدالشهدا شعر بسراید، باید نخست بهدرستی، امام و هدف او را از قیام بر ضد نظام اموی، بشناسد و سپس اشعاری مناسب مقام و شأن امام (علیهالسلام) و اهدافش بسراید. در این صورت است که شعرش هدفدار، حماسی، عزت بخش و حرکت آفرین خواهد بود.
همانند: کمَیت اسدی و دِعْبِل خُزاعی از شاعران مرثیهخوان در عصر ائمه (علیهمالسلام) که در حضور ائمه (علیهمالسلام) مرثیهسرایی میکردند و از سوی آنان مورد تشویق و مشمول دعای خیرشان میشدند. بدون شک اگر اشعار امثال کمیت و دعبل با اشعار برخی از شاعران قرون متأخر مقایسه شود، بهروشنی تفاوت دیدگاهها نمایان میشود. اندیشمند معاصر استاد شهید مطهری دراینباره میگوید:
“دلم میخواهد شما اشعار کمیت اسدی، اشعار دعبل خزاعی، اشعار ابن رومی وابوفراس حمدانی را (که به عربی است) با همین اشعار محتشم (که هزار خواب برایش تعریف میکنند) مقایسه کنید و ببینید آنها کجا و اینها کجا; آنها دارند مکتب حسین را نشان میدهند، کمیت اسدی با همان اشعارش، از یک سپاه بیشتر برای بنیامیه ضرر داشت، این مرد، کی بود؟ یک روضهخوانی بود; اما چه روضهخوانی؟ … شعر میگفت که تکان میداد دنیا را، تکان میداد دستگاه خلافت وقت را …
این مرد به خاطر همین اشعار و همین نوع مرثیهخوانی چه سختیها کشید و چه روزگارها دید و به چه وضع او را کشتند …اینها در زیر چتر مرثیه سالار شهیدان امام حسین (علیهالسلام) چه انتقادهای داغ و گزندهای از بنیامیه و از بنیعباس کردند و چه ها بر سر آنها آوردند؟”
این دسته از شاعران چنان با بصیرت و آگاهی از حماسه عاشورا سخن میگفتند که هرکس به شعر آنان گوش فرا میداد، بیاختیار تحت تأثیر قرارگرفته و صحنه کربلا در ذهنش تداعی میشد و نسبت به حقیقت ماجرا بصیرت مییافت. چنانکه کمیت اسدی درباره علت وقوع حادثه عاشورا میگوید:
یصیب به الرامون فی قوس غیرهم *** فیا آخرا اسدی له الغی اول
«تیراندازان از کمان دیگران بر او تیر میانداختند و چهبسا شخص آخری که نفر اولی زمینه گمراهی را
برای او فراهم ساخت».
کمیت در این بیت، به ریشهیابی جریان عاشورا پرداخته و بر این باور است که زمینه چنین ستمی را خلفای پیشین به وجود آوردند و یزید آن را عملی ساخت.
همچنین وی در اشعارش حاکمان اموی را مسئول شهادت امام حسین (علیهالسلام) و جنایات دیگر دانسته و خطاب به آنان گفته است:
فَتِلْک مُلُوک السُوءِ قَدْ طالَ مُلْکهُمْ *** فَحَتی مَ حَتی مَ العناء المطول
وما ضُرِبَ الامثالُ فِی الجورِ قَبْلَنا *** ِلاَجْوَرَ مِنْ حُکامِنا المُتَمِثلِ
] اینها خلیفه رسول خدا (صلیالله علیه واله) نیستند [بلکه، آنان شاهان ستمگری هستند که مدت حکومتشان به درازا کشیده است. پس تا کی و تا کجا این رنج طولانی ادامه خواهد داشت؟
ستمگرانی که قبل از ما، در ستم ضربالمثل بودند، هیچوقت از حاکمان عصر ما ستمکارتر نبودند.
] اما این بنیامیه روی همه آنان را سفید کردند. [
ولی در مقابل، شاعرانی هستند که حادثه کربلا را فقط از جنبه عاطفی، احساسی و رثایی نگریسته و
(بهجای حکومت ستمگر اموی) چرخ فلک را علت و مسئول شهادت امام حسین (علیهالسلام) دانستهاند، چنانکه محتشم در بند یازدهم از ترکیب بند دوازده گانه معروف خویش میگوید:
تا چرخ سُفله بود خطایی چنین نکرد *** بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد.
و در بند دوازدهم میگوید:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای *** وز کین چه ها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که عترت رسول *** بیداد کرده خصم وتو امداد کردهای
و در متون تعزیهخوانی از قول امام (علیهالسلام) نقلشده است:
امان زچرخ که یک عهد استوار ندارد *** که بی وفا بود و هیچ اعتبار ندارد
حسین که غاشیه داریاش جبرئیل نمودی *** کنون به وقت سواری رکابدار ندارد
و یا:
ای چرخ بر حسین ستم بی شماره کن *** ای بی وفا، جفای پیاپی نظاره کن
ای آسمان زنانِ پسر کشته مـرا *** وارد به شهر شام بساز و نقاره کن
بدون تردید چنین اشعاری که با نگاه مسیحانه و یا با مضامینی احساسی و جبرگرایانه تنظیم و سروده شده است، نه تنها در ترسیم چهرهای ظلمستیز از حماسه جاویدان عاشورا و الگو دهنده به نسلهای آینده، توفیقی ندارد، بلکه سیمای قهرمان این نهضت را، سیمایی منفعل، مجبور و بیاراده، غیر تأثیرگذار و بیهدف جلوهگر میسازد که بهسادگی تن به چنین سرنوشت و فرجامی داده است!