بخش دوم:
ابن غضائرى و متّهمان به غلوّ، در «کتاب الضعفاء»
۱ـ شخصیت «ابن غضائرى»
احمدبن حسین بن عبیداللّه بن ابراهیم غضائرى معروف به «ابن غضائرى» و مکنى به ابوالحسین، یکى از شخصیّت هاى بزرگ رجالى شیعه بوده که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل نیمه اول قرن پنجم هجرى مى زیسته است. پدرش حسین بن عبیداللّه نیز یکى از علماى بزرگ شیعه بود که شیخ طوسى و نجاشى نزد او تلمّذ نموده بودند. وفات او در سال ۴۱۱هجرى واقع شده است.
غضائر، جمع «غضاره» و به معناى مهره هاى سفالین سبزرنگى است که براى دفع چشم زخم مى ساخته اند و مردم آن را همراه خود حمل مى نموده اند.۱ چنین به نظر مى رسد که جدّ دوم او (ابراهیم) و احتمالا فرزندش (عبیداللّه) داراى چنین شغلى بوده اند.۲
این نکته قابل تذکّر است که از عبیداللّه و ابراهیم نامى در کتب تراجم علما نیامده است.احمد، مدّتى همراه نجاشى نزد پدر خود به فراگیرى علوم مشغول بوده است و از بعضى از کلمات نجاشى چنین برمى آید که احمد نیز مدّتى سمت استادى نجاشى را داشته است.۳
شخصیّت علمى و جلالت قدر و وثاقت ابن غضائرى، مورد تأیید بسیارى از علما و رجالیان شیعه در طول تاریخ (همانند شیخ طوسى ـ ره ـ، نجاشى، علامه حلّى، میرداماد، شیخ عبدالله تسترى، میرزا محمد صاحب رجال کبیر، سیدمصطفى تفرشى صاحب نقدالرجال، علاّمه مجلسى، شیخ حرّ عاملى و…) قرار گرفته است.۴ و در این میان، تنها محمدتقى مجلسى (مجلسى اوّل) او را مجهول دانسته و عدالت و وثاقتش را مورد تردید قرار داده است.۵
از کلام شیخ طوسى ـ ره ـ چنین برمى آید که احمدبن غضائرى چندان در این دنیا نزیست؛ زیرا مرگ او را مرگى اخترامى ذکر مى کند۶ که به مرگ قبل از چهل سالگى گفته مى شود.۷
۲ـ تألیفات «ابن غضائرى»
شیخ طوسى ـ ره ـ از دو کتاب «ابن غضائرى» یاد مى کند که یکى در بیان مصنّفات شیعه و دیگرى در ذکر اصول آنهاست. اما خود بلافاصله خبر از عدم استنساخ این دو کتاب از سوى علماى شیعه و ازبین رفتن آنها به وسیله ورثه احمدبن حسین غضائرى مى دهد.۸
از کلمات علاّمه حلّى ـ ره ـ در «خلاصهالاقوال» چنین برمى آید که ابن غضائرى دو کتاب دیگر نیز داشته است که اوّلى درباره ممدوحین و یا ثقات و دومى درباره مذمومین و یا ضعفا بوده است.۹
بعضى خواسته اند از عبارت نجاشى در هنگام بیان شرح حال احمدبن محمدبن خالد برقى کتاب پنجمى به نام «کتاب التاریخ» را براى ابن غضائرى اثبات نمایند، زیرا نجاشى در این عبارت مى گوید:
«… احمدبن الحسین فى تاریخه».۱۰
در ردّ این ادّعا بعضى گفته اند که کلمه «تاریخ» در آن زمان بر کتب رجالى نیز اطلاق مى شده است و بنابراین، کتاب تاریخ ابن غضائرى، تألیفى غیر از کتاب رجالى وى نمى باشد.۱۱ و بعضى دیگر را نظر بر این است که مراد از کلمه تاریخ در اینجا، تاریخ وفات برقى مى باشد نه کتاب تاریخ.۱۲
۳ ـ سرگذشت «کتاب الضعفاء»
چنانچه دیدیم یکى از کتب «ابن غضائرى» درباره مذمومین و ضعفا بوده که از آن با عنوان «کتاب الضعفاء» یاد مى شود. شیخ طوسى ـ ره ـ از این کتاب یاد نمى کند و نیز نجاشى (گرچه بعضى از مطالب او هماهنگ با محتویات «کتاب الضعفاء» موجود مى باشد و نیز در مواردى با عبارت «ذکر ذلک احمدبن حسین» یاد مى کند، امّا) سخنى از کتاب او به میان نمى آورد. و از این رو این احتمال ابراز شده است که شاید نجاشى این مطالب را مشافهتا از «ابن غضائرى» گرفته باشد.
اوّلین بار، سیداحمدبن طاووس حلّى (م۶۷۳ق) به این کتاب دسترسى پیدا نموده و آن را در کتاب خود به نام «حلّ الاشکال فى معرفه الرجال» که در سال ۶۴۴هجرى تألیف نموده، درج کرده است. در این کتاب، کتب چهارگانه رجالى شیعه، یعنى رجال شیخ طوسى، فهرست شیخ طوسى، اختیار معرفهالرجال کشّى و رجال نجاشى نیز درج شده بود.
سیدبن طاووس، محتویات و مطالب «کتاب الضعفاء» را بر عهده نگرفته و تنها به علّت ترس از نابودى آن، آن را در کتاب خود درج مى نماید. و پس از وى، دو شاگرد بزرگش علاّمه حلى و ابن داود حلّى آن را در لابه لاى کتاب هاى خود و بر طبق ترتیب آنها جاى دادند.
کتاب «حلّ الاشکال» تا زمان شهید ثانى موجود بوده است و فرزندش (صاحب معالم) کتاب رجالى خود «التحریر الطاووسى» را از آن استخراج نمود. این کتاب، سپس درحالى که در شرف نابودى بود، به دست مولى عبداللّه بن حسین تسترى (م۱۰۲۱ق) افتاد و او فقط به استخراج «کتاب الضعفاء» اقدام نمود و آن را به ترتیب حروف الفبا تنظیم کرد. و پس از وى، شاگردش مولى عنایت اللّه قهپایى آن را در «مجمع الرجال» (تألیف شده در سال ۱۰۱۶ق) به صورت پراکنده و طبق ترتیب کتاب خود جاى داد.۱۳
بنابراین اقوال «کتاب الضعفاء» را مى توان به صورت متفرق از سه کتاب «خلاصهالاقوال» علاّمه حلّى ـ ره ـ، «رجال» ابن داود و «مجمع الرجال» قهپایى به دست آورد.
اما در سال ۱۳۵۵قمرى، حضرت آیهالله العظمى مرعشى نجفى به نسخه اى از «کتاب الضعفاء» تنظیم شده به وسیله مولى عبدالله تسترى دست یافت و آن را استنساخ نمود. این کتاب، هم اکنون در مجموعه شماره۱۵۵ نسخه هاى خطى کتابخانه ایشان جاى دارد و ما در اینجا اقوال «ابن غضائرى» را از این کتاب نقل مى کنیم. و از این به بعد، هرجا به نقل قولى از «کتاب الضعفاء» پرداختیم از این نسخه خطى مى باشد.۱۴ طبق بعضى اطلاعات به دست آمده، هم اکنون یکى از فضلاى حوزه علمیه قم در صدد تصحیح و چاپ این کتاب است.
۴ ـ اعتبار اقوال «کتاب الضعفاء»
گرچه در این باره نظریات مختلفى ابراز شده است، اما مى توان عمده این نظریات را در دو نظریّه خلاصه نمود: نظریه اى که قائل به عدم اعتبار اقوال این کتاب است و نظریه اى که اقوال آن را معتبر مى داند.
قائلان نظریّه اوّل، خود به دو گروه تقسیم شده اند: گروهى که انتساب کتاب «ابن غضائرى» را مى پذیرند و گروهى که این انتساب را نمى پذیرند.
گروه اوّل نیز به دو دسته دیگر تقسیم مى شوند:
دسته اوّل، کسانى مانند ملامحمدتقى مجلسى اند که اقوال این کتاب را به علّت مجهول بودن «ابن غضائرى» و تشکیک در عدالت و وثاقت او رد مى نمایند.
در این باره ملامحمدتقى مجلسى مى فرماید:
والذى ظهرلنا من التتبع التام ان اکثر المجروحین سبب جرحهم علوّ حالهم کما یظهر من الاخبار التى وردت عنهم علیهم السلام «اعرفوا منازل الرجال منا على قدر روایاتهم عنا». ولهذا ترى ثقهالاسلام (الکلینى) و على بن ابراهیم (صاحب تفسیرالقمى) و محمدبن حسن الصفار (صاحب بصائرالدرجات) و سعدبن عبدالله (صاحب المقالات والفرق) واقرابهم ینقلون اخبارهم ویعتمدون علیهم وابن الغضائرى المجهول حاله وشخصه یجرحهم والمتأخرون یعتمدون على قوله وبسببه یضعف اکثر اخبارالائمه علیهم صلوات اللّه …۱۵
دسته دوم، کسانى مانند میرداماد هستند که علّت عدم اعتنا به اقوال «ابن غضائرى» را «مبتنى بودن این اقوال بر اجتهاد و نه بر حس» مى دانند. ضمن آنکه اعتراف به جلالت قدر او دارند.
در این مورد، میرداماد در راشحه دهم از «الرواشح السماویّه» بعد از طرح بحث لزوم مبتنى بودن شهادت رجالى بر حسّ و یا نقل از کسى که شهادت او از روى حسّ است، و نه بر اجتهاد، اقوال «ابن غضائرى» را به عنوان اقوالى اجتهادى مطرح مى نماید:
«فاما ابن الغضائرى فمسارع الى الجرح جردا مبادر الى التضعیف شططا».۱۶
اما ابن غضائرى، پس به سرعت به جرح آشکار مى پردازد و مبادرت به تضعیف دور از حق مى نماید.
و در راشحه سى وپنجم مى فرماید:
«… هذا مع انه (اى ابن الغضائرى) فى اکثر مسارع الى التضعیف بادنى سبب».۱۷
از میان کسانى که انتساب کتاب به «ابن غضائرى» را نمى پذیرند، مى توان از شیخ آقا بزرگ طهرانى صاحب الذریعه۱۸ و حضرت آیهالله خویى صاحب معجم رجال الحدیث۱۹ یاد نمود که هر دو شأن «ابن غضائرى» را بالاتر از آن مى دانند که به نوشتن چنین کتابى بپردازد.
شیخ آقابزرگ در جایى از «الذریعه» انتساب این کتاب به «ابن غضائرى» را اجحافى عظیم در حق او دانسته و تألیف آن را به معاندین و دشمنان شیعه به منظور لوث نمودن چهره بزرگان شیعه نسبت داده است. و در جاى دیگر، تألیف این کتاب را به قمیین (اشاعره قم) که شیخ مفید از آنها با عنوان مقصّرین یاد مى کند، نسبت داده است تا بدین ترتیب، بسیارى از روات را به وسیله یک نفر عالم بغدادى یعنى «ابن غضائرى» متّهم به غلو نمایند، تا از این راه بیشتر مقبول افتد.۲۰
در میان مدافعین اعتبار «کتاب الضعفاء» مى توان از علاّمه حلّى و ابن داود یاد نمود که اقوال ابن غضائرى را در صورت عدم معارضت با اقوال شیخ و نجاشى، قبول نموده و در هنگام معارضت در بسیارى از موارد به جهت تضعیف ابن غضائرى توقف مى نمایند.۲۱
همچنین مى توان از رجالى بزرگ معاصر شیخ محمدتقى شوشترى صاحب موسوعه رجالى «قاموس الرجال» نام برد که «ابن غضائرى» را مردى نقّاد دانسته و با تتبع در تضعیفات او، در بسیارى از موارد، آنها را «به حقّ» معرفى مى کند.۲۲
در اینجا ما قصد نداریم که یکى از اقوال و نظریات فوق را انتخاب نموده و با پیش فرض، به بحث درباره متهمین به غلو در کتاب الضعفا بپردازیم. بلکه مبناى ما آن است که بدون پیش فرض، وارد بحث شده و در ضمن تحلیل و بررسى، به صحّت یا سقم بعضى از نظریات ابراز شده اشاره کنیم.
۵ـ متهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء»
قبل از ورود به این بحث، ناچار از تذکّر نکاتى مى باشیم:
۱ـ چنانچه قبلا نیز متذکّر شدیم، مبناى بررسى ما نسخه خطى «کتاب الضعفاء» مى باشد.
۲ـ یکى از اختلافات موجود میان علماى رجالى این است که آیا این کتاب تألیف احمدبن حسین است یا پدرش حسین بن عبیدالله. در این باره نظر مشهور آن است که کتاب، تألیف پسر است. و در این نسخه نیز مى توان تأییدى بر این قول آورد؛ زیرا در بیان حال احمدبن على ابوالعباس الرازى مى فرماید:
«حدثنى ابى انه کان فى مذهبه ارتفاع».۲۳
که این، پدر احمد یعنى حسین بوده که به عنوان عالم رجالى شناخته شده است. درحالى که ذکرى از پدر حسین یعنى عبیداللّه در ضمن تراجم علما وجود ندارد.
۳ـ با توجّه به وفات «ابن غضائرى» در حدود دهه دوم قرن پنجم هجرى، مى توانیم به این نتیجه برسیم که ایشان از میان کتب اربعه، دو کتاب «کافى» تألیف کلینى متوفّاى ۳۲۸ یا ۳۲۹هجرى و «من لایحضره الفقیه» تألیف شیخ صدوق متوفاى ۳۸۱هجرى را در دسترس داشته است که در این مورد در «کتاب الضعفاء» در ضمن بیان حال احمدبن مهران، از کتاب «کافى» نقل قول مى کند و اشاره اى به کتاب صدوق در سراسر این کتاب به دست نیامد.
همچنین مى توانیم سه کتاب «تفسیر قمى» تألیف على بن ابراهیم قمى، متوفاى اوایل قرن چهارم و «بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد(ص)» تألیف ابوجعفر محمدبن حسن بن فرّوخ ملقب به صفّار، متوفّاى ۲۹۰هجرى و «کامل الزیارات» شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه قمى، متوفاى ۳۶۷هجرى را در دسترس «ابن غضائرى» دانسته و نظریات او را با توجّه به روایات راویان این کتب، تحلیل و بررسى نماییم.
در اینجا ما براى تسهیل هرچه بیشتر بررسى خود، جدولى ترتیب داده ایم که ملاک اصلى آن، معرّفى متّهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء» بوده است،۲۴ که ضمن ذکر اسامى آنان، اقوال سه رجالى بزرگ شیعه یعنى کشّى، نجاشى و شیخ طوسى را نیز درباره آنان ذکر کرده ایم.
همچنین از آنجا که «ابن غضائرى» را تأثیرگرفته از قمى ها مى دانند، در مواردى که از قمى ها نظرى درباره یکى از آن اشخاص به دست آمده، ذکر نموده ایم که ملاک ما در این مورد، تصریح خود «ابن غضائرى» و یا استثناى آن اشخاص از رجال کتاب «نوادرالحکمه» بوده است، بدون آنکه تحقیق مستقلّى پیرامون متهمان به غلوّ از سوى قمى ها نموده باشیم.۲۵
ستون ماقبل آخر این جدول، یعنى «وقوع در سلسله اسناد» از این جهت کارآمد است که بعضى همه رجال ذکرشده در سلسله اسناد «کامل الزیارات» و «تفسیر قمى» را به علّت برداشت از سخنان مؤلّفین این دو کتاب در مقدّمه کتاب هایشان، موثّق دانسته اند. و بنابراین، نفس وجود روایتى از شخص متّهم در این دو کتاب، در نزد آنها دلالت بر وثاقت آن شخص و بالتّبع معارضت با قول «ابن غضائرى» مى نماید.
همچنین کثرت روایت از راوى در کتب اربعه مى تواند به عنوان توثیق و تأیید راوى در نزد بعضى باشد.
و اینک، جدول یادشده:
حال با توجّه به جدول، بحث خود را در محورهاى زیر ادامه مى دهیم:
الف ـ تعداد متهمان به غلوّ در «کتاب الضعفاء»
«کتاب الضعفاء» مشتمل بر نام بیش از ۱۶۰راوى است که بجز در چند مورد، بقیّه تضعیف شده اند. از این تعداد، ۵۷نفر آنان در جدول ذکر شده اند که مشخصا تعداد ۵۰نفر آنان از سوى وى متّهم به غلو شده اند. و در چند مورد، از آنان رفع اتهام گشته و یا الفاظ وى، دال بر اتهام غلو نمى باشد.
بنابراین، تضعیف کمتر از یک سوم ضعفاى موجود در کتاب، به علّت غلوّ صورت پذیرفته است. این تعداد، به خودى خود، رقم بزرگى را تشکیل مى دهد که در پى اثبات یا عدم اثبات این اتهامات، سرنوشت چندهزار روایت در جوامع روایى شیعه، مشخص مى گردد.۲۶
اما از سوى دیگر، این تعداد، تنها یک سوم جمعیّت حدود ۱۵۰نفرى متهمان به غلوّ را که از مجموع کتب رجالى شیعه به دست مى آید، شامل مى شود. و بنابراین، این سؤال مطرح مى گردد که چرا «ابن غضائرى» که نقّاد این فن بوده است، از ذکر بقیّه خوددارى نموده است، که در این مورد ممکن است احتمالات زیر ابراز گردد:
۱ـ «ابن غضائرى» تنها معتقد به غلوّ همین عدّه بوده است.
این احتمال اساسا منتفى است؛ زیرا در میان این عدّه مطرح نشده، بعضى از بزرگان غلات مانند حمزهبن عماره بربرى (یزیدى)، مغیرهبن سعید بجلى، بیان بن سمعان تمیمى، حارث شامى، عبداللّه بن حارث، صائد نهدى و محمدبن مقلاص معروف به ابوالخطّاب وجود دارند که هر هفت نفرشان در حدیثى از سوى امام صادق علیه السلام مورد لعنت قرارگرفتند.۲۷
همچنین از سران دیگر غلات مانند بزیع، عمیربن بیان عجلى، معمّربن خیثم، بشّار شعیرى، محمدبن بشیر، حسین بن على خواتیمى، ابوالسمهرى، ابن ابى الزرقاء، علىّ بن حسکه، حسن بن محمد معروف به ابن باباى قمى، ابومحمد حسن السریعى، محمدبن نصیر فهرى نمیرى، ابوجعفر محمدبن على شلمغانى، احمدبن هلال عبرتایى، ابوطاهربن على بن بلال و… که اکثر آنها از سوى ائمه علیهم السلام مورد لعنت قرار گرفته اند، در این کتاب ذکرى نشده است (که بعضى از آنها مانند احمدبن هلال و… در سلسله اسناد روایات نیز واقع شده اند).۲۸
ممکن است گفته شود که «ابن غضائرى» به ذکر این افراد به علّت متفق علیه بودن ضعف آنها از سوى علماى رجالى و ورود لعن آنها از سوى ائمه معصومین علیهم السلام اقدام نکرده است. اما باز این سخن صحیحى نیست؛ زیرا اوّلا: در «کتاب الضعفاء» از افرادى همانند فارس بن حاتم، محمدبن فرات و… نیز یاد شده است که آنها نیز از سوى ائمه علیهم السلام مورد لعنت قرار گرفته اند. و ثانیا چنین نیست که در مورد همه افراد باقیمانده، مذمّتى از سوى امام معصوم علیه السلام رسیده باشد.
۲ـ «ابن غضائرى» در مقام بیان همه ضعفا نبوده است.
این احتمال نیز صحیح به نظر نمى رسد؛ زیرا اوّلا: ظاهر آن است که «ال» در «الضعفاء» براى استغراق است و بنابراین، کتاب، متکفل بیان همه ضعفاست؛ مگر اینکه بگوییم نامگذارى این کتاب از سوى «ابن غضائرى» صورت نگرفته است. ثانیا: این کتاب، در مقابل کتاب «الممدوحین» اوست و بنابراین باید مجموع این دو کتاب، بیان حال تمام راویان را به عهده بگیرد و نمى توان گفت تمام افراد ذکرنشده در این کتاب، در کتاب «الممدوحین» او که هم اکنون در دسترس نیست، ذکر شده بوده است.
۳ـ این کتاب، از سوى «ابن غضائرى» نگارش نیافته است؛ بلکه از سوى فردى غیرمتخصص و یا متخصص اما با هدف خاصّ صورت پذیرفته است.
این قول، شبیه قول صاحب «الذریعه» است که دقّت در موارد ذکرشده در این کتاب، تخصّص صاحب کتاب و همچنین بى غرض بودن او را اثبات مى نماید.۲۹
۴ـ این کتاب به صورت یادداشت هاى پراکنده از سوى «ابن غضائرى» نوشته شده که هنوز مورد بازبینى نهایى او و تنظیم او به صورت یک کتاب قرار نگرفته بوده، و این احتمال وجود دارد که بعضى از این یادداشت ها در طول زمان از بین رفته باشد.
و باز محتمل است که این یادداشت ها به وسیله بعضى، قبل از سیدبن طاووس، در مجموعه اى به صورت یک کتاب تنظیم شده است و آنچه به دست ابن طاووس رسیده، این یادداشت هاى ناقص بوده است.
این احتمال، با توجّه به مطالب گذشته و نیز گزارش شیخ مبنى بر بى توجهى ورثه «ابن غضائرى» به کتاب هاى او نزدیک به صواب به نظر مى رسد.
ب ـ الفاظ و عبارات دلالت کننده بر غلوّ در «کتاب الضعفاء»
یک. لغت غلوّ و مشتقات آن:
مثلا درباره احمدبن محمدبن سیّار (شماره۴ جدول) مى گوید: «غال منحرف» و یا درباره جعفربن اسماعیل منقرى (شماره۷) مى گوید: «کان غالیا کذابا» و درباره خیبرى بن على (شماره۱۵) مى گوید: «غال المذهب» و درباره منخل بن جمیل کوفى و موسى بن سعدان حناط (شماره ۵۱و۵۲) مى گوید: «فى مذهبه غلوّ» و یا درباره محمدبن حسن بن شمون (شماره۴۱) مى گوید: «واقف ثم غلا».
حال، سؤالى که در اینجا مطرح مى شود این است که آیا مى توان در دلالت این الفاظ، به تشکیک قائل شد، به این معنى که مثلا الفاظى مانند «غالى» و «غال المذهب» را حمل بر مراتب بالاى غلوّ (مثلا غلو در ذات)، و الفاظى مانند «فى مذهبه غلوّ» را حمل بر مراتب پایین غلوّ (مثلا غلو در صفات) نمود؟ این، سؤالى است که جواب دادن به آن احتیاج به بررسى بیشترى دارد که امکان آن در اینجا منتفى است.
نکته اى که در اینجا قابل تذکّر است این است که عبارت «ذکره الغلاه» (غلات از او یاد کرده اند)، چنانچه درباره عمربن مختار خزاعى (شماره۳۲) به کار رفته است، و یا «ذکره الغلاه ورووا عنه» چنانچه درباره عبدالله بن ایوب قمى (شماره۲۲) استعمال شده است، دلالت بر اتهام به غلوّ در نزد «ابن غضائرى» نمى نماید. زیرا روایت غلات از شخص و یاد کردن از او، اعمّ از غالى بودن آن شخص مى باشد.
دو. کلمه ارتفاع و مشتقات آن:
ترکیباتى همانند «فى مذهبه ارتفاع» (مانند شماره هاى ۱، ۳، ۵، ۸، ۱۱ و…) و یا «کان شهیرا فى الارتفاع» (شماره۴۶) و یا «مرتفع القول» (شماره۲۰، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۵۴، ۵۵ و…) و یا «مرتفع فى مذهبه» (شماره۴۳)، از این سنخ مى باشد.
در اینجا ممکن است این احتمال ابراز شود که با توجّه به اینکه لغت ارتفاع دلالت بر تجاوز کمترى از لغت غلوّ مى نماید، شاید منظور ابن غضائرى از استعمال این لغت، مقدارى متفاوت با استعمال لغت غلوّ باشد. اثبات این مطلب یا ردّ آن، احتیاج به بحث و بررسى فراوان دارد.
نکته قابل تذکّر اینکه گاهى این کلمه در حالت منفى به کار مى رود؛ مانند: «لاارتفاع به» (شماره هاى ۲۹و۳۶) یا «لایرتفع به» (شماره۳۴). باید توجّه داشت که این ترکیبات به معناى نفى غلوّ و ارتفاع نیست؛ بلکه معنایى معادل «لاالتفات الیه» (توجهى به او نمى شود) دارد که دلالت بر ضعف مى کند.
دلیل اینکه این ترکیبات به معناى نفى غلوّ نیست، این است که در عبارات ابن غضائرى این ترکیبات همراه با اثبات غلوّ استعمال شده است. مثلا درباره عبدالله بن قاسم حضرمى (شماره۲۹) مى گوید: «ضعیف غال متهافت لاارتفاع به». و یا درباره قاسم بن ربیع صحاف (شماره۳۶) مى گوید: «ضعیف فى حدیثه غال فى مذهبه لاالتفات الیه ولاارتفاع به»؛ و یا درباره فرات بن احنف (شماره۳۴) طبق نقلى مى گوید: «غال کذاب لایرتفع به ولانذکره».
سه. یادکردن از شخص در زمره فرقه هاى مشهور غلات:
هرگاه ابن غضائرى، از شخصى با عنوان خطّابى یاد کند، دلالت بر آن دارد که در نظر «ابن غضائرى» آن شخص از پیروان محمدبن مقلاص، معروف به ابوالخطّاب بوده است؛ مانند جحدرهبن مغیره (شماره۶: کان خطّابیا فى مذهبه)، مفضل بن عمر جعفى (شماره۵۰: ضعیف متهافت مرتفع القول خطّابى)، یونس بن بهمن (شماره۵۶: غال خطابى).
و یا اگر از شخصى با عنوان همراهى با «ابوالخطّاب» یاد نماید، این نیز دلالت بر خطّابى بودن آن شخص دارد؛ چنانچه درباره جماعهبن سعد (شماره۱۱) مى گوید: «خرج مع ابوالخطّاب وقتل».
همچنین اگر با عنوان «مغیرى» از شخصى یاد نماید، دلالت بر پیروى آن شخص از مرام «مغیرهبن سعید» در نظر ابن غضائرى مى نماید؛ مثلا درباره «معلّى بن خنیس» (شماره۴۸) مى گوید: «کان اول امره مغیریّا …».
در اینجا با توجّه به اینکه این دو مرام، مبلّغ غلوّ در ذات بوده اند، مى توانیم عقاید آنها را به اشخاص پیرو آنها در نظر ابن غضائرى نیز منسوب نماییم.
در پایان این بحث، تذکر چند نکته ضرورى به نظر مى رسد:
۱ـ کلمه تخلیط یا مشتقات آن، دلالت بر غلوّ نمى نماید؛ بلکه به معناى مخلوط بودن روایات صحیح و غیرصحیح مى باشد.۳۰
۲ـ ترکیب هاى «فاسد المذهب» و «فاسد الدین» اعمّ از غلوّ مى باشد؛ زیرا شامل تمام مذاهب غیر اثناعشرى مى گردد.
بنابراین، عبارت ابن غضائرى درباره فارس بن حاتم (شماره۳۳) که مى گوید: «فسد مذهبه» و یا درباره سهل بن زیاد (شماره۱۶) که مى گوید: «فاسد الروایه والدین» و یا درباره طاهربن حاتم (شماره۱۹) که مى گوید: «کان فاسد المذهب»، به خودى خود، دلالت بر غلوّ این اشخاص در نظر «ابن غضائرى» نمى نماید و اینکه ما در اینجا از آنها یاد کردیم یا به جهت استفاده غلوّ آنها از قرائن خارجى و یا اینکه در مورد شخصى مانند «سهل بن زیاد» براى مقایسه نظرات مختلف بوده است.
ج ـ قمى ها و ابن غضائرى
از بعضى نوشته ها چنین برمى آید که قمى ها و «ابن غضائرى» مشترکا در متهم نمودن راویان به غلوّ تلاش داشته اند.۳۱ و در این میان، شیخ آقا بزرگ طهرانى، «کتاب الضعفاء» را حاوى بهترین (و کاملترین) لیست اسامى کسانى مى داند که به اتّهام غلوّ از سوى قمى ها از شهر قم اخراج گردیدند.۳۲
با مراجعه به جدول، درمى یابیم که بین متهمان به غلو از سوى قمى ها و بین متهمان به غلوّ از سوى ابن غضائرى، عموم و خصوص من وجه برقرار است. بر اساس جدول، موادّ اجتماع، هفت نفر و از قرار زیر مى باشند:
۱ـ احمدبن محمدبن سیّار (شماره۴) که قمى ها او را از رجال «نوادرالحکمه» استثنا کرده اند و گفتیم که این استثنا اعم از اتهام به غلوّ است؛ اما ابن غضائرى با الفاظ شدیدى از او یاد مى کند و قول به تناسخ را که از شعب غلو در ذات است، به او نسبت مى دهد.
۲ـ جعفربن محمدبن مالک فزارى (شماره۸) که قمى ها او را نیز از رجال «نوادرالحکمه» استثنا نموده اند و ابن غضائرى با عبارت «کل عیوب الضعفاء مجتمعه فیه» از او یاد مى کند.
۳ـ سهل بن زیاد (شماره۱۶).
۴ـ محمدبن احمد ابوعبدالله رازى جامورانى (شماره۳۷).
۵ـ محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الکوفى (شماره۴۵).
۶ـ محمدبن على بن ابراهیم ابوجعفر القرشى، معروف به ابوسمینه (شماره۴۶).
۷ـ یوسف بن سخت (شماره۵۴).
و در میان این افراد، «ابن غضائرى» فقط اخراج سهل بن زیاد (شماره۱۶) و ابوسمینه (شماره۴۶) از قم از سوى قمى ها را متذکّر مى شود؛ بنابراین سخن شیخ آقابزرگ طهرانى در این باره، توجیه صحیحى پیدا نمى کند.
مواد افتراق متهمین به غلوّ از سوى قمى ها و ابن غضائرى در جدول، چهارنفر و از قرار زیر است:
۱ـ احمدبن حسین بن سعید، معروف به دندان (شماره۲) که قمى ها او را متهم به غلوّ نمودند، اما «ابن غضائرى» با جمله «حدیثه فیما رأیته مسالم» در مقام رفع اتهام از او برآمده است.
۲ـ حسین بن شاذویه (شماره۱۳) که قمى ها او را با عنوان «غالى کذاب» یاد کرده اند، اما ابن غضائرى با فعل «زعم» و جمله «رایت له کتابا فى الصلوه سدید» از او رفع اتهام نموده است.
۳ـ قاسم بن حسن بن على بن یقطین (قاسم شعرانى) (شماره۳۵) که «ابن غضائرى» با جمله «الاغلب علیه الخیر» تمایل به رفع اتهام از او دارد.
۴ـ محمدبن اورمه قمى (شماره۳۸) که قمى ها به واسطه خیال غلوّ در او، قصد کشتنش را داشتند، اما «ابن غضائرى» با جمله «حدیثه نقى لافساد فیه» از او رفع اتهام نموده و روایات غلوّآمیزى را که از زبان او نقل شده است، جعلى مى داند.
و ماده افتراق متهمین به غلو ابن غضائرى از قمى ها، عبدالرحمن بن ابى حمّاد، معروف به ابوالقاسم کوفى صیرفى (شماره۲۱) است که بنا به نقل ابن غضائرى، قمى ها از او روایت نقل کرده اند که این دلالت بر توثیق او یا لااقل عدم اتهام به غلو مى باشد؛ درحالى که «ابن غضائرى» مى گوید: «فى مذهبه غلوّ».
و مواد افتراق قمى ها از ابن غضائرى در خارج از این جدول، عبارت است از:
۱ـ حسین بن یزیدبن محمد نوفلى۳۳
۲ـ حسین بن عبیدالله سعدى، که به اتهام غلو از قم اخراج گردید.۳۴
۳ـ محمدبن موسى بن عیسى ابوجعفر همدانى سمّان، و جالب این است که او کتابى به نام «الرد على الغلاه» داشته است.۳۵
نتیجه اى که از این بحث به دست مى آید این است که ابن غضائرى، خود، منهجى مستقل از قمى ها در متهم نمودن به غلوّ داشته است و اشتراکات آنها درصد کمى (حدود ۱۴درصد) مى باشد. بنابراین، اینکه معمولا متهمّین به غلوّ از سوى این دو را در یک سیاق ذکر مى کنند، صحیح به نظر نمى رسد.
و نیز اینکه شیخ آقابزرگ طهرانى، این کتاب را کتابى جعلى از سوى مقصرین قمى معرفى مى نماید، نیز صحیح نمى باشد.۳۶
د ـ کشّى و ابن غضائرى
ابوعمرو محمدبن عمربن عبدالعزیز کشّى، معاصر کلینى، در نیمه اوّل قرن چهارم مى زیسته است.۳۷ او کتاب رجالى بزرگى به نام «معرفهالناقلین» نگاشت که حاوى راویان شیعه و اهل سنّت بود. شیخ طوسى ـ ره ـ، پس از برگزیدن بخش راویان شیعه و تصحیح آن، در سال ۴۵۶هجرى آن را بر شاگردان خود املا نمود و پس از آن، این کتاب با نام «اختیار معرفهالرجال» مشهور گشت.۳۸
با توجّه به حیات «ابن غضائرى» در نیمه دوّم قرن چهارم، این احتمال بسیار فراوان است که او به اصل کتاب «معرفهالناقلین» دسترسى داشته است. با این فرض، ما به تأثیرات کشّى بر ابن غضائرى، یا به عبارت بهتر، اشتراکات متهمّین به غلوّ در نظر آن دو مى پردازیم، با تذکّر این دو نکته که:
اوّلا: «ابن غضائرى» در مورد متهمّین به غلو، نامى از «کشّى» نمى برد.
ثانیا: این احتمال وجود دارد که بعضى از متهمین به غلوّ در نظر کشى، در «اختیار معرفهالرجال» ذکر نشده باشند.
و امّا این مشترکات که ۱۴نفر مى باشند، از قرار زیر است:
۱ـ احمدبن محمد سیارى (شماره۳) که کشّى روایتى از امام جواد علیه السلام در مذمّت او ذکر مى کند.
۲ـ حسین بن على بن ابى عثمان معروف به سجّاده (شماره۱۲) که کشى با غلیظ ترین تعابیر از او یاد مى کند و او را به گروه غالى «علیائیه» نسبت مى دهد.
۳ـ صالح بن سهل (سهیل) همدانى (شماره۱۷).
۴ـ عبدالله بن قاسم بطل حارثى (شماره۲۸) که کشّى او را از اهل ارتفاع مى داند.
۵ـ فارس بن حاتم بن ماهیه قزوینى (شماره۳۳) که کشّى ضمن ایراد روایاتى در مذمّت او، او را از غلات مى داند؛ اما ابن غضائرى با عنوان عامّ فساد مذهب از او یاد مى کند که اعمّ از غلوّ است.
۶ـ محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشیرى (شماره۳۹).
۷ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره۴۱).
۸ ـ محمدبن سنان زاهرى (شماره۴۴).
۹ـ محمدبن عبدالله بن مهران (شماره۴۵).
۱۰ـ محمدبن على بن ابراهیم بن موسى، معروف به ابوسمینه (شماره۴۶).
۱۱ـ معلّى بن خنیس (شماره۴۸)، که دو دسته روایات مادحه و ذامّه درباره او نقل مى کند.
۱۲ـ مفضّل بن عمر ابوعبدالله الجعفى (شماره۵۰)، که مانند معلّى، دو دسته روایات مادحه و ذامّه درباره او نقل مى کند.
۱۳ـ منخل بن جمیل کوفى (شماره۵۱).
۱۴ـ یونس بن ظبیان (شماره۵۷).
از اینجا به دست مى آید که این مشترکات، دو برابر مشترکات قمى ها و ابن غضائرى (یعنى حدود ۲۸درصد متهمین به غلو از سوى «ابن غضائرى») مى باشد؛ بنابراین مى توانیم تأثیر کشّى بر ابن غضائرى را بیش از تأثیر قمى ها بدانیم.
نسبت بین متهمین به غلو از سوى کشّى و از سوى ابن غضائرى نیز عموم و خصوص من وجه است که مواد اجتماع آنها ذکر شد.
اما مواد افتراق کشى از ابن غضائرى:
در این جدول، مى توان از قاسم بن حسن بن على بن یقطین (شماره۳۵) و محمدبن فرات (شماره۴۷) نام برد که از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلو نشده اند.
و در خارج از این جدول، مى توان از افراد بسیارى همانند:
ابوالعباس طرفانى،۳۹
اسحاق بن محمدبن احمد بصرى،۴۰
بزیع،۴۱
بیان بن سمعان،۴۲
جعفربن میمون،۴۳
جعفربن واقد،۴۴
حارث (حرث) شامى، ۴۵
حسن بن محمدبن بابا، ۴۶
حسین بن عبیدالله سعدى،۴۷
حسین بن على خواتیمى،۴۸
حفص بن میمون،۴۹
حمزهبن عماره البربرى (یزیدى)،۵۰
خالد الخواتیمى (خالدبن نجیح جوّان)،۵۱
سرّى،۵۲
سلیمان الدیلمى،۵۳
شاه رئیس ابوعبداللّه الکندى،۵۴
صائد النهدى،۵۵
عباس بن صدقه،۵۶
على بن حسکه،۵۷
عبداللّه بن حارث شامى،۵۸
عمروبن شمر،۵۹
محمدبن اسماعیل،۶۰
محمدبن منصور،۶۱
محمدبن موسى السریعى،۶۲
مغیرهبن سعید،۶۳
موسى بن اشیم،۶۴
موسى السواق،۶۵
نصربن صباح۶۶
و هاشم بن ابى هاشم،۶۷
نام برد که کشّى اتهام به غلوّ را از سوى خود یا دیگران بر آنها وارد مى سازد و در «کتاب الضعفاء» ابن غضائرى نامى از آنها نیست.
و در مورد مواد افتراق ابن غضائرى از کشّى مى توان از کسانى که در جدول، سخنى از کشّى درباره آنها نقل نشده و یا اتّهام به غلو از او روایت نشده است، یاد نمود.
از این بحث، این نتیجه گرفته مى شود که منهج «ابن غضائرى» در اتهام به غلوّ، از منهج کشّى نیز متفاوت بوده است.
هـ ـ ابن غضائرى و نجّاشى
شیخ ابوالعباس احمدبن على بن احمدبن عباس، معروف به نجاشى (۳۷۲ـ۴۵۰هـ) یکى از بزرگترین رجالیان شیعه مى باشد که نظرات او از سوى همه رجالیان و نیز فقهاى شیعه مورد توجّه قرار مى گیرد.
نجّاشى، همدرس «ابن غضائرى» بود که هردو نزد حسین بن عبیدالله، پدر «ابن غضائرى» تحصیل مى نمودند. بعضى خواسته اند از عبارت نجاشى که در شرح حال على بن محمد بن شیران مى گوید: «کنا نجتمع معه عند احمدبن الحسین»[نجاشى،ص۲۶۹]،۶۸ این استفاده را بنمایند که نجاشى مدتى نیز نزد «ابن غضائرى» تلمّذ نموده است.
با مقایسه عبارات نجاشى و «کتاب الضعفاء» مى توانیم موارد بسیارى را که حاکى از تأثیر «ابن غضائرى» بر نجاشى است، کشف نماییم، که نجاشى خود در بعضى از این موارد، صریحا به این تأثیر اعتراف مى نماید.
با بررسى متهمّین به غلوّ در نظر این دو رجالى، نیز به این نتیجه مى رسیم که نسبت بین این متهمین در نظر آن دو، نسبت عموم و خصوص من وجه مى باشد؛ البتّه با تذکّر این نکته که در اینجا ملاک اتهام در نظر نجاشى را ایراد اتّهام یا نقل آن بدون رد، فرض نموده ایم.
موارد اشتراک عبارت است از:
۱ـ احمدبن على ابوالعباس الرازى (شماره۳) که «ابن غضائرى» اتهام غلوّ را از پدرش نقل مى کند و نجاشى این اتهام را با کلمه «قیل» بیان مى نماید.
۲ـ خیبرى بن على (شماره۱۵) که ابن غضائرى او را متهم به غلوّ مى نماید، اما نجاشى این اتهام را از قول او نقل نمى کند؛ بلکه فقط ضعف مذهب را از قول ابن غضائرى نقل مى نماید و اتهام غلوّ را نسبت به مجهول (یقال) مى دهد.
۳ـ سهل بن زیاد (شماره۱۶).
۴ـ عبدالرحمن بن ابى حمّاد ابوالقاسم کوفى صیرفى (شماره۲۱).
۵ـ عبدالله بن عبدالرحمان الاصمّ المسمعى البصرى (شماره۲۷).
۶ـ عبدالله بن قاسم حارثى (شماره۲۸).
۷ـ على بن حسان بن کثیر هاشمى (شماره۳۰).
۹ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره۴۱).
۱۰ـ محمدبن حسین بن سعید الصائغ الکوفى (شماره۴۲).
۱۱ـ محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر الکوفى (شماره۴۵).
۱۲ـ محمدبن على بن ابراهیم بن موسى ابوجعفر القرشى معروف به ابوسمینه (شماره۴۶).
۱۳ـ مفضل بن عمر ابوعبدالله الجعفى (شماره۵۰).
بسیارى نیز از سوى ابن غضائرى متهم به غلوّ گشته اند، درحالى که از سوى نجاشى تضعیف شده اند، بدون آنکه صریحا اتهام غلو در مورد آنان ذکر شود. این عدّه عبارتند از:
۱ـ ابراهیم بن اسحاق احمرى (شماره۱).
۲ـ احمدبن محمدبن سیّار معروف به سیّارى (شماره۴).
۳ـ امیّهبن على قیسى (شماره۵).
۴ـ جعفربن محمدبن مالک فزارى (شماره۸)، که نجاشى واضع حدیث بودن او را از قول «ابن غضائرى» نقل مى کند، درحالى که در «کتاب الضعفاء» او صریحا متهم به غلوّ گشته است.
۵ـ حسین بن على بن ابى عثمان، معروف به سجاده (شماره۱۲).
۶ـ عبدالرحمن بن احمدبن نهیک سمرى ملقب به رحمان (شماره۲۰).
۷ـ عبدالله بن حکم ارمنى (شماره۲۵).
۸ ـ على بن عبدالله بن عمران مخزومى ملقب به میمون (شماره۳۱).
۹ـ محمدبن حسن بن جمهور (شماره۴۰).
۱۰ـ محمدبن سلیمان الدیلمى (شماره۴۳).
۱۱ـ محمدبن سنان الزاهرى (شماره۴۴).
۱۲ـ معلّى بن خنیس (شماره۴۸).
۱۳ـ منخل بن جمیل کوفى (شماره۵۱).
۱۴ـ موسى بن سعدان الحنّاط (شماره۵۲).
۱۵ـ میاح المدائنى (شماره۵۳).
۱۶ـ یوسف بن یعقوب جعفى (شماره۵۵).
۱۷ـ یونس بن ظبیان (شماره۵۷).
از اینجا این نتیجه به دست مى آید که از میان ۵۰نفرى که از سوى ابن غضائرى متهم به غلوّ گشته اند، جمعا ۳۰نفر (یعنى ۶۰درصد) به وسیله نجّاشى تضعیف گشته اند. بقیّه این متهمین را یا نجاشى اصلا ذکر نکرده است و یا اگر آنان را ذکر کرده، توصیف ننموده است. و در این میان فقط به یک مورد برخورد نمودیم که از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلوّ گشته و از سوى نجاشى توثیق شده است و آن محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشیرى (شماره۳۹) است که نجاشى با اشاره به کلام «ابن غضائرى» چنین مى فرماید:
«قال بعض اصحابنا انه کان فى مذهبه ارتفاع وحدیثه قریب من السلامه ولاادرى من این قیل ذالک».
که البتّه در این مورد، «ابن غضائرى» تنها نیست، بلکه کشّى نیز با او همعقیده است و چنین به نظر مى رسد که نجاشى کلام کشّى را در این مورد ملاحظه ننموده است که درباره او مى گوید:
«کان من الغلاه الحنقین».
و از اینجا این نتیجه به دست مى آید که در مقام بیان موارد افتراق ابن غضائرى از نجاشى، اجمالا مى توان از بقیّه متهمین به غلو (غیر از ۱۳نفر مشترک) نام برد.
موارد افتراق نجاشى از ابن غضائرى در خارج از این جدول را مى توان از قرار زیر برشمرد:
حسین بن عبیدالله سعدى،۶۹
ربیع بن زکریا،۷۰
سلیمان بن عبدالله دیلمى،۷۱
على بن احمد ابوالقاسم الکوفى،۷۲
محمدبن موسى بن عیسى النوفلى،۷۳
موسى بن جعفر کمیزانى (کمندانى)،۷۴
نصربن صباح۷۵
و ابوالقاسم بلخى.۷۶
و ـ ابن غضائرى و شیخ طوسى
شیخ محمدبن حسن طوسى (۳۸۵ـ۴۶۰هـ) معروف به شیخ الطائفه نیز یکى از بزرگترین رجالیان شیعه به شمار مى آید که دو کتاب معروف او یعنى الفهرست و رجال طوسى، در میان علماى رجالى شیعه، مورد توجّه فراوان مى باشد. علاوه بر این، او کتاب رجالى کشّى را نیز تهذیب، تلخیص و تصحیح نموده است. شیخ طوسى ـ ره ـ شاگرد پدر ابن غضائرى یعنى حسین بن عبیداللّه غضائرى و معاصر با «ابن غضائرى» بوده است.۷۷
او در مقدمه فهرست خود، فقط از دو کتاب «ابن غضائرى» که یکى در مصنفات و دیگرى در اصول بوده، نام مى برد و آنها را تلف شده معرّفى مى نماید.۷۸ بنابراین، مى توانیم به این نتیجه برسیم که شیخ ـره ـ از وجود «کتاب الضعفاء» و آراى ابن غضائرى در آن مطلع نبوده است.
با تتبع در دو کتاب فهرست و رجال طوسى، به اسامى تعدادى از راویان برخورد مى نماییم که شیخ ـره ـ درباره آنها اتهام به غلوّ را نقل نموده است، اعمّ از آنکه خود این اتهام را پذیرفته یا ردّ نموده یا اینکه در مقابل آن سکوت گزیده باشد. فایده نقل این چنینى آن است که در بعضى از موارد، بى مستند بودن تضعیفات و اتهامات وارد از سوى «ابن غضائرى» را مردود مى شمرد.
نسبت بین متهمین به غلوّ در عبارات ابن غضائرى و شیخ طوسى نیز عموم و خصوص من وجه است. مواد اشتراک این دو، عبارت است از:
۱ـ احمدبن على ابوالعباس الرازى (شماره۳).
۲ـ حسن بن على بن ابى عثمان، معروف به سجّاده (شماره۱۲).
۳ـ طاهربن حاتم بن ماهویه قزوینى (شماره۱۹) که گرچه «ابن غضائرى» با تعبیر «فاسدالمذهب» از او یاد مى کند، اما به کمک قرائن مى توانیم دریابیم که مراد از فساد مذهب، قول به غلوّ مى باشد.
۴ـ فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینى (شماره۳۳)، برادر طاهر، که مطلب بالا در مورد او نیز صادق است.
۵ـ فرات بن احنف عبدى (شماره۳۴).
۶ـ محمدبن بحر رهنى (دهنى) نرماشیرى (شماره۳۹).
۷ـ محمدبن حسن بن جمهور (شماره۴۰).
۸ ـ محمدبن حسن بن شمون بصرى (شماره۴۱).
۹ـ محمدبن سلیمان دیلمى (شماره۴۳).
۱۰ـ محمدبن عبدالله بن مهران (شماره۴۵).
۱۱ـ محمدبن على بن ابراهیم، معروف به ابوسمینه (شماره۴۶).
علاوه بر این، بعضى از متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائرى، در نظر شیخ تضعیف شده اند، بدون آنکه اتهام به غلوّ را صریحا براى آنان ذکر کند. این افراد عبارتند از:
۱ـ ابراهیم بن اسحاق احمرى (شماره۱) که شیخ طوسى ـره ـ با عبارت «کان ضعیفا فى حدیثه متهما فى دینه» از او یاد مى کند.
۲ـ احمدبن محمدبن سیّار، معروف به سیّارى (شماره۴).
۳ـ سهل بن زیاد (شماره۱۶) که در کتاب «فهرست» او را تضعیف نموده و در کتاب «رجال»، او را توثیق کرده است.
۴ـ صالح بن سهل (سهیل) همدانى (شماره۱۷).
۵ـ محمدبن سنان زاهرى (شماره۴۴).
اما موارد افتراق ابن غضائرى از شیخ ـره ـ:
غیر از ۱۱مورد مشترک و نیز غیر از احمدبن حسین بن سعید (شماره۲) و حسین بن شاذویه (شماره۱۳) و قاسم بن حسن بن على بن یقطین (شماره۳۵) و محمدبن اورمه قمى (شماره۳۸) که ابن غضائرى تقریبا از آنها رفع اتهام نموده، و همچنین بجز افرادى مانند عبدالله بن ایوب قمى (شماره۲۲) و عمربن مختار خزاعى (شماره۳۲) و محمدبن فرات بن احنف (شماره۴۷) که صریحا از سوى ابن غضائرى متهم به غلو نشده اند، مى توانیم بقیه را از موارد افتراق ابن غضائرى از شیخ ذکر نماییم؛ گرچه بعضى از این موارد یا اصلا در کتب شیخ ذکر نشده و یا توصیف نشده اند.
اما در این میان، ما فقط به ذکر مواردى مى پردازیم که از سوى ابن غضائرى متهم به غلو گشته و از سوى شیخ توثیق شده اند؛ یا اینکه شیخ ـره ـ آنان را از ممدوحین به شمار آورده است. این افراد عبارتند از:
۱ـ جعفربن محمدبن مالک فزارى (شماره۸).
۲ـ معلّى بن خنیس (شماره۴۸).
۳ـ مفضل بن عمر ابوعبدالله جعفى (شماره۵۰).
اما موارد افتراق شیخ ـره ـ از ابن غضائرى در جدول، عبارت است از:
۱ـ احمدبن حسین بن سعید (شماره۲) که ابن غضائرى از او رفع اتهام مى نماید، اما شیخ در مقابل اتهام او به غلوّ ساکت مى ماند.
۲ـ قاسم بن حسن بن على بن یقطین (شماره۳۵) که ابن غضائرى با عبارت «الاغلب علیه الخیر» تمایل به رفع اتهام از او دارد.
۳ـ محمدبن اورمه قمى (شماره۳۸) که ابن غضائرى، روایات منقول از او (که از آن بوى غلوّ یا فساد مذهب استشمام مى شود) را جعلى مى داند، اما شیخ ـ ره ـ مى فرماید: «فى روایاته تخلیط اخبرنا بجمیعها الا ما کان فیها من تخلیط او غلوّ»، که اعتراف ضمنى به قبول وجود روایات غلوّآمیز در میان روایات او مى باشد.
و این موارد افتراق، در خارج از جدول عبارت است از:
۱ـ احمدبن هلال عبرتایى،۷۹
۲ـ اسحاق بن محمد بصرى،۸۰
۳ـ حسین بن عبیدالله قمى،۸۱
۴ـ حسن بن محمدبن بابا،۸۲
۵ـ سلیمان الدیلمى،۸۳
۶ـ عروه النّخاس الدهقان،۸۴
۷ـ على بن احمد کوفى،۸۵
۸ ـ على بن یحیى،۸۶
۹ـ محمدبن صدقه.۸۷
۱۰ـ محمدبن عیسى بن عبید.۸۸
۱۱ـ محمدبن فضیل ازدرى.۸۹
۱۲ـ محمدبن موسى السریعى.۹۰
۱۳ـ موسى بن اشیم.۹۱
۱۴ـ نصربن صباح.۹۲
۶ـ متهمان به غلوّ از سوى ابن غضائرى و وقوع در سلسله اسناد
از بحث قبل روشن شد که از میان حدود ۵۰نفر متهم به غلوّ از سوى ابن غضائرى، بیشتر آنان از سوى رجالیان بزرگ شیعه مانند کشّى، نجاشى و شیخ طوسى نیز متهم به غلوّ گشته یا تضعیف شده بودند. افرادى که تنها از سوى «ابن غضائرى» مورد اتهام واقع شده اند، و از سوى رجالیان مذکور تضعیف نشده اند، عبارتند از:
۱ـ جحدربن مغیره الطائى (شماره۶).
۲ـ جعفربن اسماعیل مقرئ (منقرى) (شماره۷).
۳ـ جعفربن محمدبن مفضل (شماره۹).
۴ـ جعفربن معروف (شماره۱۰).
۵ـ جماعهبن سعد (شماره۱۱).
۶ـ خلف بن محمد (شماره۱۴).
۷ـ صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان (شماره۱۸).
۸ ـ عبدالله بن بحر (شماره۲۳).
۹ـ عبدالله بن بکر (بکیر) ارجانى (شماره۲۴).
۱۰ـ عبدالله بن سالم صیرفى (شماره۲۶).
۱۱ـ قاسم بن ربیع صحاف کوفى (شماره۳۶).
۱۲ـ محمدبن احمد أبوعبداللّه الرازى (شماره۳۷).
۱۳ـ معلّى بن راشد القمى (شماره۴۹).
۱۴ـ یوسف بن سخت (شماره۵۴).
۱۵ـ یونس بن بهمن (شماره۵۶).
در این میان، فقط شماره ۳۷ از سوى قمى ها تضعیف شده است؛ بدین ترتیب که از رجال «نوادرالحکمه» استثنا شده است که چنانچه متذکّر گشتیم، این استثنا اعمّ از اتهام به غلوّ مى باشد. بنابراین مى توان «ابن غضائرى» را در همه این موارد پانزده گانه، تنها دانست. این نفرات، در کلام رجالیان سه گانه، یا ذکر نشده اند و یا توصیف نگشته اند.
در مورد مشترکات ابن غضائرى و رجالیان سه گانه، و درباره پذیرش یا عدم پذیرش روایاتى که آن متهمان در سلسله اسناد آنها واقع شده اند، از آنجا که با «ابن غضائرى» تنها روبرو نیستیم، بحثى نمى کنیم.
و اما در مورد منفردات ابن غضائرى (یعنى آنها که فقط از سوى «ابن غضائرى» متهم به غلو شده اند)، مشکل وقتى پدید مى آید که روایتى از آنها در کتب اربعه و کتاب «کامل الزیارات» و «تفسیر القمى» نقل شده باشد.
خوشبختانه از هفت نفر از این افراد، یعنى جحدربن مغیره (شماره۶)، جعفربن اسماعیل مقرى (منقرى) (شماره۷)، جعفربن معروف (شماره۱۰)، خلف بن محمد (شماره۱۴)، عبداللّه بن سالم صیرفى (شماره۲۶) و معلّى بن راشد قمى (شماره۴۹)، روایتى در این کتب ششگانه ذکر نشده است.۹۳ گرچه ممکن است در کتب دیگر روایى شیعه که مثلا در «بحارالانوار» جمع آورى شده اند، روایاتى از آنان ذکر شده باشد.
اما در مورد هشت نفر بقیّه، باید در دو مقام بحث نماییم:
مقام اوّل. آیا اتّهام ابن غضائرى نسبت به ایشان، از دیدگاه علم رجال، با وقوع متهمین در سلسله اسناد این کتب، در تضاد است یا خیر؟
مقام دوّم. با روایات این متهمین باید چگونه برخورد نماییم؟
در مورد مقام اوّل، باید بگوییم که اتهام وارد نمودن «ابن غضائرى» با وقوع متهمین در سلسله اسناد کتب اربعه از دیدگاه رجالى در تضاد نمى باشد؛ زیرا هیچیک از صاحبان کتب اربعه، شهادت به وثاقت تمام راویان کتب خود نداده اند. بله، تنها صدوق ـ ره ـ در مقدمّه «من لایحضره الفقیه» عبارتى دارد که ممکن است در بدو نظر از آن توثیق راویان کتابش استنباط شود. آن عبارت چنین است:
«وصنّفت … هذا الکتاب … ولم اقصد فیه قصد المصنّفین فى ایراد جمیع مارووه بل قصدت الى ایراد ما افتى به واحکم بصحّته واعتقد فیه انه حجّه فیما بینى وبین ربّى».۹۴
اما باید توجّه داشت که صحیح بودن حدیث در نظر قدما، غیر از صحّت آن در نظر متأخران مى باشد؛ زیرا قدما حدیثى را صحیح مى دانستند که داراى قرائنى باشد که موجب اطمینان و وثوق به صدور آن از معصوم علیه السلام گردد (که بعضى از این قرائن عبارت بود از: ۱ـ وجود حدیث در بسیارى از اصول اربعمأه، ۲ـ تکرار حدیث در یک یا چند اصل با طرق مختلف، ۳ـ وجود حدیث در اصلى که منتسب به یکى از اصحاب اجماع باشد، ۴ـ وجود حدیث در کتبى که بر ائمه علیهم السلام عرضه شده و آنان آن کتاب را تأئید نموده باشند و…) اما پس از قرن هشتم هجرى که سید جمال الدین بن طاووس یا علامه حلّى تقسیم بندى جدیدى براى احادیث عرضه نمودند، حدیث صحیح اینگونه تعریف شد:
«حدیث صحیح، حدیثى است که سلسله سند آن از راوى تا معصوم(ع) به صورت متّصل افراد امامى عادل ضابط باشند».۹۵
و از اینجا روشن مى شود که حدیث صحیح در نزد قدما، حدیث موثوق الصدور بوده، اما در نزد متأخران، حدیثى است که تمامى سند آن را افراد ثقه امامى تشکیل بدهند.
بنابراین، حکم به صحّت حدیث در نزد قدما، اعمّ از توثیق افراد سلسله سند آن مى باشد.
اما در مورد دو کتاب «کامل الزیارات» و «تفسیر القمى» ممکن است با مشکل مواجه شویم؛ زیرا مؤلفان این دو، در مقدّمه کتاب هاى خود، عباراتى دارند که ممکن است از آنها توثیق تمام روات آن دو کتاب استنباط شود.
شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه (متوفّاى ۳۶۸ق) در مقدمه کتاب کامل الزیارات مى فرماید:
«وقد علمنا انا لانحیط بجمیع ماروى عنهم فى هذا المعنى ولا فى غیره ولکن ما وقع لنا من جهه الثقات من اصحابنا رحمهم اللّه برحمته ولااخرجت فیه حدیثا روى عن الشذاذ من الرجال یؤثر ذالک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایه، المشهورین بالحدیث والعلم».۹۶
و على بن ابراهیم در مقدّمه تفسیر خود مى فرماید:
«نحن ذاکرون ومخبرون بما ینتهى الینا ورواه مشایخنا وثقاتنا عن الذین فرض اللّه طاعتهم واوجب رعایتهم ولایقبل العمل الابهم».۹۷
در این دو عبارت، اگر دو جمله «لکن ما وقع لنا من جهه الثقات من اصحابنا» و «رواه مشایخنا وثقاتنا» را دالّ بر وثاقت تمام افراد واقع در سلسله اسناد این دو کتاب فرض نماییم، در این صورت، تضادّ رجالى بین اتهامات ابن غضائرى نسبت به این افراد و وقوع ایشان در سلسله اسناد این دو کتاب پدید مى آید. اما اگر این دو جمله را دالّ بر وثاقت اساتید و شیوخ بى واسطه این دو مؤلف فرض نماییم، در این هنگام هیچگونه تضادّى پدید نمى آید؛ زیرا نه تنها این افراد هشتگانه از اساتید این دو بزرگوار نبوده اند، بلکه هیچیک از متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائرى نیز، از شیوخ بى واسطه آن دو نمى باشند.۹۸ و قول صحیحتر (با توجّه به قرائن)، همین قول دوم است.۹۹
اما مقام دوم بحث: باید بگوییم که تنها در هنگامى مى توانیم روایات این متهمّین را رد نماییم که به همه سؤالات زیر جواب مثبت داده باشیم (و اگر تنها به یک سؤال جواب منفى بدهیم، نمى توانیم این روایات را به علّت اتهام ابن غضائرى مردود شماریم).
۱ـ آیا «کتاب الضعفاء»، از آن ابن غضائرى است؟
۲ـ آیا ابن غضائرى شخص موثّقى است؟
از بحث هاى اول مقاله روشن شد که مثبت بودن جواب این دو سؤال را صحیحتر مى دانیم.
۳ـ آیا تضعیفات ابن غضائرى و یا متهم نمودن اشخاص به غلوّ، از سوى او، مبنى بر شهادت به حسّ است (و نه بر اجتهاد)؟
در این باره در بخش بعد بیشتر بحث خواهیم کرد.
۴ـ آیا مراد ابن غضائرى از متهمّین به غلوّ، غلو در ذات است؟
اثبات این مطلب بسیار مشکل است و اگر مراد او از غلوّ، غلوّ در فضایل باشد، گرچه باعث تضعیف راوى نزد ابن غضائرى مى گردد، اما تضعیف آن راوى نزد دیگران بستگى به نظر آنان درباره فضایل دارد. و چه بسا بعضى اتهام غلوّ را در صورتى که فقط «ابن غضائرى» ناقل آن باشد، حمل بر غلوّ در فضایل نموده و آن را باعث مدح و بلکه تقویت راوى بدانند.
۵ـ آیا غلوّ در ذات و به طور کلّى فساد در عقیده، ملازم با ثقه نبودن راوى مى باشد؟
قبلا متذکّر شدیم که باید بین غلوّ در ذات و فساد عقیده (مانند فطحى بودن، واقفى بودن، عامّى بودن و…) تفاوت گذاشت؛ زیرا غالیان در ذات، معمولا در دام اباحى گرى عملى افتاده از هیچ عمل خلافى ابا ندارند. بنابراین، جواب این سؤال در بعد اوّل، یعنى غلوّ در ذات، مثبت است.
۶ـ آیا غالى بودن یک راوى (از نوع غلوّ در ذات) موجب ردّ همه روایات او مى گردد؟
به طور کلّى در جواب این سؤال، باید بین حالت غلوّ راوى و حالت قبل و بعد از غلو، تفصیل قائل شویم. درباره بعضى غلات، مانند ابوالخطّاب،۱۰۰ طاهربن حاتم،۱۰۱ و برادرش فارس،۱۰۲ و على بن احمد ابوالقاسم کوفى،۱۰۳ چنین گفته شده است که آنها قبل از غالیگرى، از شیعیان پاک و راستگو بوده اند، که از این حالت، در علم رجال، تعبیر به «الاستقامه قبل الغلوّ» مى شود. بنابراین اگر ثابت شود که روایات آنها مربوط به حالت «قبل الغلوّ» مى باشد، دلیلى براى ردّ این روایات نداریم.
و بعضى از غلات، مانند صالح بن سهل همدانى،۱۰۴ سالم بن مکرّم (معروف به ابوخدیجه)۱۰۵ پس از چندى توبه نموده و در این حالت از دنیا رفته اند. بنابراین دلیلى براى ردّ روایات آنها «بعد الغلوّ» نداریم.
البتّه این بحث، کلّى است و در مورد این هشت نفر محلّ گفتگو، موردى ندارد؛ زیرا درباره هیچکدام از آنها حالت قبل و بعد از غلو، مشخص نگردیده است.
۷ـ آیا این راویان متهم، تنها ناقلان روایاتشان مى باشند؟
با مراجعه به روایات نقل شده از این راویان، درمى یابیم که مضمون بسیارى از آن روایات، از طرق دیگرى که در بعضى از موارد، طرق صحیحى مى باشند، نیز نقل شده است. و به اصطلاح، این راویان، متفرّد به روایات خود نیستند. و از اینجا مى توانیم قرینه اى به دست آوریم که اینگونه روایات، از سوى آن افراد جعل نگشته است.
۷ـ ابن غضائرى و اجتهاد در رجال
یکى از شرایط اعتبار گفته رجالى، آن است که توثیق یا تضعیف او از باب شهادت باشد؛ یعنى مبادى حسّى یا مبادى نزدیک به حسّ داشته باشد. بنابراین تضعیف یک راوى از روى روایات منقول از او، غیرمعتبر مى باشد که از این حالت تعبیر به «اجتهاد در علم رجال» مى گردد. در این مورد، «ابن غضائرى» به همراه قمى ها، از سوى بعضى از علما و فقهاى شیعه، مانند وحید بهبهانى، متهم به «اجتهاد در رجال» گشته است.
علاّمه وحید بهبهانى پس از شرح مفصّلى پیرامون متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائرى و قمى ها، علل اتهام آنان را داشتن عقایدى درباره ائمه که مخالف با عقاید قمى ها و ابن غضائرى بوده مى داند و در پایان مى فرماید:
«ثم اعلم انّ القمیین والغضائرى ربما ینسبان الراوى الى الکذب ووضع الحدیث ایضا بعد ما نسباه الى الغلوّ وکانه لروایته ما یدلّ علیه».۱۰۶
همچنین مى توانیم عبارت «بادنى سبب» در کلام میرداماد را (در «الرواشح») منطبق بر اجتهاد در علم رجال از سوى ابن غضائرى، یا لااقل شامل آن بدانیم:
«هذا مع انه [اى ابن غضائرى] مسارع الى التضعیف بادنى سبب»۱۰۷
چنانچه در راشحه۱۰ بعد از مطرح نمودن اعتبار شهادت حسّى و عدم اعتبار اجتهاد در رجال، درباره ابن غضائرى چنین مى فرماید:
«فاما ابن الغضائرى فمسارع الى المجرد جردا مبادر الى التضعیف شططا».۱۰۸
و نیز از ظاهر کلام محمدتقى مجلسى ـ ره ـ چنین برمى آید که ابن غضائرى ـ ره ـ علاوه بر اینکه شخص مجهولى است، در اتهام غلوّ وارد نمودن به راویان، از دقت در روایات آنان سودى جسته است.۱۰۹
به نظر مى رسد که ظاهر کلام ابن غضائرى در مورد بعضى از این متهمّین نیز مؤیّد نظرات این عدّه فى الجمله (و نه بالجمله) باشد.
مثلا درباره جعفربن محمدبن مفضل (شماره۹) مى گوید:
«… وما رأیت له قطّ روایه صحیحه».
و یا درباره عبدالله بن عبدالرحمان اصم مسمعى (شماره۲۷) چنین مى نویسد:
«… له کتاب فى الزیارات ما یدل على خبث عظیم ومذهب متهافت».
و همچنین درباره على بن حسان بن کثیر هاشمىّ (شماره۳۰) مى گوید:
«رأیت له کتاب تفسیر الباطن لایتعلق من الاسلام بسبب».
و یا درباره محمدبن حسن بن جمهور (شماره۴۰) مى گوید:
«رأیت له شعرا یحلل فیه محرمات اللّه عزوجل».
و درباره محمدبن عبدالله بن مهران ابوجعفر کوفى (شماره۴۵) مى گوید:
«له کتاب فى الممدوحین والمذمومین یدل على خبثه وکذبه».
همچنانکه از کسانى مانند احمدبن حسین بن سعید بن حماد (شماره۲)، حسین بن شاذویه (شماره۱۳) و محمدبن اورمه قمى (شماره۳۸) به واسطه دیدن کتب و روایات آنان، رفع اتّهام مى نماید.
تمام عباراتى که دلالت بر اتهام به غلوّ یا رفع آن از روى اجتهاد در نظر ابن غضائرى مى کند، همین هشت مورد است که پنج مورد، درباره اتهام و سه مورد در رفع اتهام مى باشد.
براى تحلیل و بررسى بیشتر، مى توان اجتهاد را در محلّ بحث به دو قسم تقسیم نمود: اجتهاد در متن حدیث و اجتهاد در سند آن.
اجتهاد در متن حدیث آن است که با توجّه به ملاکهاى قطعى در دست، مانند مخالفت با قرآن و مخالفت با سنت قطعى، به ردّ احادیث بپردازیم، بدون آنکه حکمى درباره راویان آن احادیث بنماییم. این نوع اجتهاد، نه تنها مذموم نیست، بلکه از سوى ائمه شیعه علیهم السلام (طبق روایاتى)۱۱۰ به آن توصیه شده است.
علّت ضرورت این اجتهاد آن است که در مقاطعى از تاریخ اسلام، گروههاى مختلفى که بدترین آنان گروه هاى غلات بودند، به جعل و وضع احادیثى متناسب با معتقدات خود پرداختند و آنها را به ائمه شیعه علیهم السلام نسبت دادند. در این میان، کار گروه هاى غلات از همه گروههاى دیگر خطرناک تر بود؛ زیرا آنان حدیث را با سلسله سند آن جعل مى کردند. بدین ترتیب که کتب یاران ائمه را مى گرفتند و از روى آن، نسخه بردارى مى کردند و در ضمن نسخه بردارى، احادیثى با سلسله اسناد مشابه کتب اصل، در آن جعل مى نمودند و سپس آن کتب را بین اصحاب ائمه علیهم السلام پخش مى کردند که به این شیوه حدیث سازى، اصطلاحا «حدیث سازى از راه دسّ» مى گوییم.
در این مورد براى روشن تر شدن بحث، به دو شاهد اکتفا مى نماییم:
۱ـ هشام بن حکم از قول امام صادق علیه السلام چنین نقل مى کند:
مغیرهبن سعید، عمدا بر پدرم دروغ مى بست. یاران او که در میان یاران پدرم مخفى بودند، کتابهاى اصحاب پدرم را مى گرفتند و به او مى دادند و در آن کتب به صورت مخفیانه (دسّ)، کفر و زندقه را جاى مى داد و آنها را به پدرم اسناد مى داد؛ سپس آن کتب را به یارانش مى داد تا در بین شیعیان منتشر نمایند. پس هرنوع غلوّى که در کتابهاى پدرم مى یابید، بدانید از آن مواردى است که «مغیره» در کتب پدرم به صورت مخفیانه جاى داده است.۱۱۱
۲ـ یونس بن عبدالرحمن که یکى از بزرگترین اصحاب امام رضا علیه السلام مى باشد که از سوى آن حضرت، به عنوان «سلمان زمان» معرّفى گشته است،۱۱۲ از سوى بعضى از اصحاب ائمه(ع) به علّت ردّ بعضى از احادیث مورد اعتراض قرارگرفت و در جواب آنها چنین گفت:
من مسافرتى به عراق داشتم و در آنجا تعدادى از اصحاب امام باقر علیه السلام و تعداد بیشترى از اصحاب امام صادق علیه السلام را ملاقات نمودم و احادیثى را از آنها شنیدم و کتب (احادیث) آنها را گرفتم (و استنساخ کردم). سپس آن احادیث و کتب را به نزد ابوالحسن الرضا علیه السلام آورده و بر آن حضرت(ع) عرضه نمودم. (اما با کمال تعجب مشاهده نمودم که) امام رضا علیه السلام بسیارى از آن احادیث را رد نموده و فرمود:
«این احادیث، از امام صادق علیه السلام صادر نشده است».
و سپس فرمود:
«همانا ابوالخطّاب بر ابوعبداللّه (امام صادق علیه السلام) دروغ مى بست. خدا ابوالخطّاب و یاران او را لعنت کند که تا به امروز این احادیث را در کتب یاران ابوعبداللّه به صورت مخفیانه جاى مى دهند».۱۱۳
به نظر مى رسد که صاحبان کتب اربعه حدیثى شیعه، در پالایش روایات و گلچین کردن روایات در کتب خود، از این شیوه اجتهاد، بسیار استفاده نموده باشند.
اجتهاد در سند حدیث که از آن با عنوان «اجتهاد در رجال» نیز یاد مى شود، آن است که شخص رجالى با توجّه به ناهمگون بودن متن روایت با معتقدات خود، راوى یا راویان آن روایت را متصف به ضعف یا غلوّ مى نماید. درباره این نوع اجتهاد در کلام «ابن غضائرى»، باید به دو نکته توجّه نماییم:
اوّل آنکه: اثبات این نوع اجتهاد درباره اتهام غلوّ، از کلمات ابن غضائرى بسیار مشکل مى باشد؛ زیرا تنها درباره پنج نفر ذکرشده، عبارات «ابن غضائرى» اشعار به اجتهاد داشت، درحالى که همه این پنج نفر قبلا از سوى او به عنوان غالى و مرتفع معرّفى گشته بودند و سپس ابن غضائرى، آن عبارات مذکور را به عنوان تأیید ذکر کرد. بله، درباره رفع اتهام، کلمات ابن غضائرى صریح در اجتهاد است که این به جهت آن است که این سه نفر به وسیله قمى ها از راه نظر در روایاتشان متهم به غلوّ گشته بودند، و ابن غضائرى از همان راهى که اتهام به آنها وارد شده بود، از آنها رفع اتهام نموده است.
نکته دوم آنکه: بر فرض که بخواهیم اجتهاد در رجال را به گردن ابن غضائرى بیندازیم، باید ابتدائا عقاید کلامى او را درباره فضایل و مناقب ائمه علیهم السلام به دست آوریم و متأسفانه کتابى که حاوى عقاید او باشد، در دست نیست تا بتوانیم مقایسه اى میان عقاید او و متون روایات راویان متهم داشته باشیم. و نمى توانیم عقاید قمى ها درباره صفات و فضایل ائمه علیهم السلام را به او نیز نسبت دهیم؛ بخصوص با توجّه به اینکه اوّلا، محلّ زندگانى او قم نبوده (بلکه احتمالا او به همراه نجاشى در بغداد میزیسته)است و ثانیا، بعضى از کسانى که به وسیله قمى ها متهم به غلوّ شده اند، ابن غضائرى از آنها رفع اتهام نموده است.
اما ما از سه راه مى توانیم ثابت نماییم که «ابن غضائرى» راویان را به جهت نقل روایات فضایل متهم ننموده است و این احتمال را تقویت نماییم که این اتهام به غلوّ، از نوع اتهام به غلوّ در ذات بوده است.اوّل آنکه: در میان افراد تأیید شده از سوى او، کسانى مانند محمّدبن اورمه قمى، راوى روایات فضایل مى باشند و اگر این فضایل در نظر او غلوّ بود، او را تأیید نمى کرد.
دوم آنکه: روایات فضایل، از نوعى که قابل قبول مقصّران نبوده است، در کتاب هاى کافى، بصائرالدرجات و کامل الزیارات فراوان دیده مى شود و این سه کتاب در دسترس «ابن غضائرى» بوده است. و اگر بنا بود به جهت این روایات، اشخاص را متهم به غلوّ نماید، باید بسیارى از این راویان را متهم مى نمود.
به عبارت دیگر، مشابهت فراوانى بین روایات فضایل نقل شده از سوى این متهمین و روایات نقل شده از سوى غیرمتهمین وجود دارد؛ و متهم ننمودن عدّه زیادى از این راویان، دلیل بر آن است که متهمین در نظر «ابن غضائرى» ویژگى دیگرى داشته اند.مگر آنکه بگوییم «کتاب الضعفاء» ناقص است و این افراد، در قسمتى که به دست ما نرسیده، متهم شده بوده اند که اثبات این ادعا بسیار مشکل مى باشد.
سوّم آنکه: اگر بنا باشد ابن غضائرى افراد را به جهت نقل اینگونه روایات متهم نماید، باید تمامى راویان واقع شده در سلسله اسناد این روایات را متهم نماید، نه بعضى از آنها را؛ درحالیکه با تتبع در روایات متهمین درمى یابیم که بعضى از آنها در صدر روایات فضایل، بعضى در وسط و برخى در آخر سند واقع شده اند و همین، دلیل محکمى است بر آنکه اتهام به غلوّ در نظر ابن غضائرى، به جهت اینگونه روایات نبوده است.
احتمالى که ما درباره متهمین به غلوّ در نظر ابن غضائرى مى دهیم، این است که در زمان او روایاتى از بعضى از این متهمین که معمولا در صدر سلسله اسناد احادیث قرار داشته اند، در دسترس بوده که در آنها نوعى غلوّ در ذات مشاهده مى شده است، یا کتبى از آنها موجود بوده که حاوى اینگونه روایات بوده است؛ چنانکه در ذیل ترجمه اینگونه متهمین در «رجال نجاشى» مى توانیم به نام بسیارى از این کتب دسترسى پیدا کنیم.
اشتباهى که در این راه ممکن است گریبانگیر «ابن غضائرى» شده باشد، این است که به این نکته توجه نداشته است که گروه هاى حدیث ساز غلات، مانند مغیریّه و خطّابیه، حدیث را با سند آن جعل مى کردند و چه بسا احادیثى به نام این متهمین جعل نموده و موجبات این اتهام را فراهم آورده باشند. البتّه این به معناى رفع اتهام از تمام متهمین نیست؛ بلکه اتهام بسیارى از آنها، بخصوص آنانکه صاحب کتب بوده اند، از راه هاى دیگر، مانند مشترک بودن ابن غضائرى با شیخ و نجاشى در وارد آوردن اتهام، قابل اثبات است.
________________________________________
۱ . ابن منظور (۶۳۰ـ۷۱۱ق)، لسان العرب، تعلیق على شیرى، چاپ اوّل: بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۸ق، ج۱۰، ص۸۰
۲ . موسوى خوانسارى اصفهانى، میرزا محمدباقر، روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، قم، اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۷
۳ . نجاشى اسدى کوفى، ابوالعباس احمدبن على بن عباس (۳۷۲ـ۴۵۰ق)، رجال النجاشى، تحقیق سیدموسى شبیرى، قم مؤسسه النشر الاسلامى التابعه لجامعه المدرسین، ص۲۶۹، رقم۷۰۵
۴ . براى اطلاع بیشتر از اقوال علما درباره «ابن غضائرى» مراجعه شود به:
۱ـ روضات الجنات، ج۱، ص۴۷ به بعد.
۲ـ الفوائد الرجالیه، محمداسماعیل بن حسین بن محمدرضا مازندرانى خواجوى (م۱۱۷۳ق)، تحقیق سیدمهدى رجایى، چاپ اوّل، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۲ش، ص۲۷۶ به بعد.
۳ـ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۵۶۵و۵۶۶
۴ـ سماء المقال فى تحقیق علم الرجال، حاج میرزا ابالهدى کلباسى اصفهانى، تحقیق سید محمدعلى روضاتى اصفهانى، قم، مکتبه البرقعى، ۱۳۳۷ش، ج۱، ص۷ـ۱۵
۵ . اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۶۵ والفوائد الرجالیه، ص۲۷۶
۶ . شیخ طوسى، ابوجعفر محمدبن حسن بن على (۳۸۵ـ۴۶۰ق)، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ش، مقدمه، ص۲
۷ . سبحانى، جعفر، کلیات فى علم الرجال، چاپ دوم: قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۴۰۸قم، ص۸۹
۸ . الفهرست، مقدمه.
۹ . کلیات فى علم الرجال، ص۸۷، به نقل از: رجال العلاّمه، ص۲۲۵ و اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۶۶
۱۰ . اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۶۵
۱۱ . کلیات فى علم الرجال، ص۷۸
۱۲ . الفوائد الرجالیه، ص۲۸۴
۱۳ . طهرانى، شیخ آقابزرگ، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ اوّل: تهران، چاپخانه مجلس، ۱۳۳۵ش، ج۱۰، ص۸۹ به بعد و ج۴، ص۲۸۸ به بعد.
۱۴ . تعلیقه نویس کتاب «الرعایه» از نسخه اى از «الضعفاء» در مجموعه شماره۱۰۷۱ کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نام مى برد:
(الرعایه فى علم الدرایه، شهید ثانى، تعلیق عبدالحسین محمدعلى بقال، چاپ دوّم: قم، کتابخانه آیهالله مرعشى نجفى، ص۱۷۷)
۱۵ . به نقل از «الفوائد الرجالیه» ص۲۷۶
۱۶ . میرداماد، محمدبن محمدباقر حسینى، الرواشح السماویه فى شرح الاحادیث الامامیه، چاپ سنگى، بى جا، بى نا، بى تا، ص۵۹
۱۷ . همان، ص۱۱۳
۱۸ . الذریعه، ج۱۰، ص۹۰
۱۹ . خویى، سیدابوالقاسم موسوى، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، چاپ چهارم: قم، مرکز نشر آثارالشیعه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۰۲
۲۰ . الذریعه، ج۲۴، ص۳۲۹، ۳۳۳و۳۳۸
۲۱ . به نقل از اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۶۵
۲۲ .تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، چاپ دوم: قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۷
۲۳ . کتاب الضعفاء، نسخه خطى، برگه۳
۲۴ .در ترتیب این جدول، از کتب زیر استفاده نمودیم:
۱ـ رجال النجاشى
۲ـ الفهرست، شیخ طوسى
۳ـ رجال الطوسى، ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، تعلیق سید محمدصادق آل بحرالعلوم، چاپ اوّل: نجف، مطبعه الحیدریّه، ۱۳۸۱ق
۴ـ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسى، تصحیح حسن مصطفوى، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش
۵ـ المعجم الموحّد لاعلام الاصول الرجالیّه والخلاصه للعلاّمه، محمود دریاب نجفى، چاپ اوّل: قم، مجمع الفکر الاسلامى، ۱۴۱۴ق
۶ـ معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویى
۷ـ جامع الرواه، کاظمى اردبیلى.
۲۵ . براى اطلاع بیشتر از نظریات پیرامون مستثنیات از «رجال نوادر الحکمه» مراجعه شود به:
مشایخ الثقات، میرزا غلامرضا عرفانیان، قم، مؤلف، ۱۴۱۶ق، الحلقه الثانیه، ص۱۱۳
۲۶ . در این مورد فقط کافى است بدانیم که «سهل بن زیاد» که یکى از این متهمان مى باشد، در سلسله سند ۲۳۰۴ روایت واقع شده است. (معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۴۱)
۲۷ . اختیار معرفه الرّجال، ص۱۹۵
۲۸ .براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به معجم رجال الحدیث و جامع الرواه و دیگر موسوعه هاى رجالى شیعه، ذیل اسامى آنها.
۲۹ . قاموس الرجال، ج۱، ص۶۶ـ۶۷
۳۰ . مقباس الهدایه فى علم الدرایه، عبدالله مامقانى (۱۲۹۰ـ۱۳۵۱ق)، تحقیق محمدرضا مامقانى، چاپ اوّل: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۱ق، جلد۲ ،ص۳۰۳ـ۳۰۴
۳۱ . فوائدالوحید، ص۳۸ـ۳۹ (چاپ شده در آخر کتاب «رجال الخاقانى»، على خاقانى، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۴۰۴ق)
۳۲ . الذریعه، ج۲۴/۳۲۸ـ۳۲۹
۳۳ . رجال النجاشى، ص۲۸ و جامع الرواه، ج۱/۲۵۸
۳۴ . جامع الرواه، ج۱/۲۴۶
۳۵ . رجال النجاشى، ۳۳۸ و جامع الرواه، ج۲/۲۰۵
۳۶ . الذریعه، ج۲۴/۳۲۲
۳۷ . مقدّمه «اختیار معرفهالرجال» به قلم حسن مصطفوى.
۳۸ . الذریعه، ۱/۳۶۵
۳۹ . اختیار معرفهالرجال، رقم۱۰۰۲
۴۰ . همان، رقم۱۰۱۴ و ۳۴۷
۴۱ . همان، رقم۵۵۰
۴۲ . همان، رقم۵۱۱و۵۴۷
۴۳ . جامع الرواه، ج۱/۱۶۳، به نقل از کشى.
۴۴ . اختیار معرفهالرجال، رقم۵۳۸و۱۰۱۲
۴۵ . همان، رقم۹۹۰
۴۶ . همان، رقم۹۹۹
۴۷ . همان، رقم۹۹۰
۴۸ . همان، رقم۹۹۸
۴۹ . همان، رقم۶۳۸
۵۰ . همان، رقم۵۱۱، ۵۳۷و۵۴۳
۵۱ . همان، رقم۵۹۱
۵۲ . همان، رقم۵۴۷
۵۳ . همان، رقم۷۰۴
۵۴ . همان، رقم۱۰۰۲
۵۵ . همان، رقم۵۱۱
۵۶ . همان، رقم۱۰۰۲
۵۷ . همان، رقم۵۱۱
۵۸ . همان، رقم۹۹۴ـ۹۹۵، ۹۹۷
۵۹ . همان، رقم۳۴۷
۶۰ . همان، رقم۳۴۷
۶۱ . همان، رقم۳۴۷
۶۲ . همان، رقم۱۰۰۱
۶۳ . همان، رقم۳۳۹، ۴۰۸، ۵۱۱ و۵۴۳
۶۴ . همان، رقم۶۳۸
۶۵ . همان، رقم۱۰۰۱
۶۶ . همان، رقم۵۸۴
۶۷ . همان، قم ۱۰۱۲
۶۸ . کلیات فى علم الرجال، ص۸۱
۶۹ .رجال النجاشى، ص۲۶۹
۷۰ . همان، ص۱۶۵
۷۱ . همان، ص۱۸۲
۷۲ . همان، ص۲۶۵
۷۳ . همان، ص۳۳۸
۷۴ . همان، ص۴۰۶
۷۵ . همان، ص۲۷
۷۶ . همان، ص۴۲۸
۷۷ . رجال الطوسى، ص۴۷۰
۷۸ . الفهرست، ص۲
۷۹ . رجال الطوسى، ص۴۱۰
۸۰ . همان، ص۴۱۱
۸۱ . همان، ص۴۱۳
۸۲ . همان، ص۴۱۴و۴۳۰
۸۳ . الفهرست، ص۱۶۲
۸۴ . رجال الطوسى، ص۴۲۰
۸۵ . الفهرست، ص۲۱۱ و رجال الطوسى، ص۴۸۵
۸۶ . رجال الطوسى، ص۴۱۸
۸۷ . همان، ص۳۹۱
۸۸ . الفهرست، ص۳۱۱
۸۹ . رجال الطوسى، ص۳۸۹
۹۰ . همان، ص۴۳۶
۹۱ . همان، ص۴۳۶
۹۲ . همان، ص۵۱۵
۹۳ . به نقل از معجم رجال الحدیث و جامع الرواه، در ذیل اسامى آنان.
۹۴ . من لایحضره الفقیه، ابوجعفر الصدوق محمدبن على بن حسین بن بابویه قمى (م.۳۸۱ق)، تعلیق سیدحسن موسوى خرسان، چاپ پنجم: تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ۱۳۹۰ق، ص۳
۹۵ .اصول الحدیث واحکامه فى علم الدرایه، جعفر سبحانى، چاپ دوّم: قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، ۱۴۱۴ق، از ص۴۳ تا ۵۲، با تلخیص و تصرف.
۹۶ . کامل الزیارات، شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه، تصحیح و تعلیق عبدالحسین امینى، نجف، مطبعه المرتضویه، ۱۳۵۶ق، ص۴
۹۷ . تفسیرالقمى، جلد۱، ص۴
۹۸ . براى اطلاع از نام اساتید و شیوخ آن دو، مراجعه شود به:
معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۹۵، ضمن شرح حال «جعفربن محمدبن قولویه» و همان، ج۱۱، ص۱۹۵، ضمن شرح حال «على بن ابراهیم قمى».
۹۹ . با استفاده از: کلیات فى علم الرجال، ص۲۹۷ تا ۳۲۰
۱۰۰ . معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۲۴۳
۱۰۱ . همان، ج۹، ص۱۵۶
۱۰۲ . همان، ج۱۳، ص۲۳۸
۱۰۳ . همان، ج۱۱، ص۲۴۶
۱۰۴ . همان، ج۹، ص۷۲
۱۰۵ . همان، ج۸، ص۲۴
۱۰۶ . فوائدالوحید، ص۳۸و۳۹
۱۰۷ . الرواشح السماویه، راشحه۳۵، ص۱۱۳
۱۰۸ . همان، ص۵۹
۱۰۹ .به نقل از: الفوائد الرجالیه، خواجویى، ص۲۷۶
۱۱۰ . براى اطلاع از بعضى از این روایات مراجعه شود به:
۱ـ تهذیب الاحکام، ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، چاپ سوم: تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ق، ج۸، ص۵۵
۲ـ الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، تحقیق و تعلیق سیدحسن موسوى خرسان، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۲۸۸
۳ـ اختیار معرفهالرجال، ص۱۴۶و۱۴۷
۱۱۱ . اختیار معرفهالرجال، ص۱۴۷
۱۱۲ . معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۰۲
۱۱۳ . اختیار معرفهالرجال، ص۱۴۶
علوم حدیث-ش ۲
نویسنده: نعمت اللّه صفرى
جریان شناسى غلوّ
- دی ۱۴, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 87 نفر
- برچسب ها : تفسير قمى, جريان شناسى غلوّ, سایر ادیان, فرقه های سری, كتاب الضعفاء