حس خجسته

به‌تازگی با یکی از خویشاوندان کهن‌سالمان صله‌ارحام تلفنی کردم. گفت‌وشنود خوبی بود؛ او همه کارهای این‌جهانی‌اش را انجام داده است؛ فرزندانش را سامان داده، کام‌هایش را از این جهان گرفته و کارهایش را به فرجام رسانده است. دیگر نه کاری دارد که انجام دهد، نه غریزه‌ای دارد که از آن لذت ببرد، نه ثروتی نیاز دارد که برای رسیدن به آن بکوشد. دیگر هیچ کاری، هیچ نیازی،  هیچ  انگیزه‌ای، هیچ هدفی، هیچ دل‌خوش‌کنکی ندارد، اما دیدم شاداب و شادان است. دیدم امیدوار و خوش‌دل است. چرا؟

کاویدم تنها یک عامل او را چنین سرزنده نگه داشته است و آن «ایمان مذهبی» است؛ فقط دلش به خدا گرم است. اگر این دلگرمی را نداشت، هم غمگین می‌بود، هم دل‌مرده می‌شد و هم افسرده . پیوند قلبی‌اش با خدا او را برپا داشته است.

حدود ۲۵ سال پیش مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی در حرم حضرت معصومه(س) بر منبر سخن می‌گفت. جمع انبوهی در آن محفل بودند. ایشان گفت «هر کسی می‌داند قبر پدربزرگ پدرش کجاست، دست بلند کند.» هیچ‌کس دست بلند نکرد. ایشان گفت «معنی‌ این سخن و این امتحان این است که بعد از ۱۵۰سال هیچ‌کس قبر ما را هم نمی‌داند کجاست! آن‌وقت تنها ما می‌مانیم و خدا». آری ما می‌مانیم و خدا. آن‌کس که پس از هرکس برایمان می‌ماند خداست.

ما همگی‌مان در دوران کهن‌سالی هیچ‌چیز و هیچ‌کس را دیگر نداریم؛ فرزندان رفته‌اند، غریزه‌های لذت‌دار خفته‌اند و یارای بهره‌گیری از دارایی‌ها را نداریم. دیگر ثروت به کارمان نمی‌آید. شهرت یا رفته است یا دل و ذهن و توان بهره‌جویی از آن را نداریم. چرب و شیرین‌ها دیگر طعم و حلاوتی ندارند. تنها لذتی که باقی می‌ماند، انس با خداست من نام این لذت را گذشته‌ام «حس خجسته» حس خجسته، همان لذت انس است.

استاد علی‌اکبر مظاهری

مجله آشنا، شماره ۲۲۶، صفحه ۱۳.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید