اشاره
دگرگونى اندیشه ها و عقایدْ لازمه قوه تفکّر انسان است، و آن جا که محور معیّنى وجود نداشته باشد، این دگرگونى ممکن است تا بى نهایت ادامه پیدا کند، به گونه اى که با تولّد هر فرد انسانى، باید منتظر ظهور عقیده اى تازه باشیم. اما ظهور ادیان و مذاهب و مکاتب مختلف، افکار بشرى را حول محورهاى خاصّى به گردش درآورده اند و از پراکندگى بیش از حدّ جلوگیرى کرده اند. در این میان، پیدایش اسلام به عنوان دین خاتم نقطه عطفى در تاریخ فکر بشرى به وجود آورد; زیرا پیام نویدبخش خاتمیت این بود که کاروان خرد و فکر بشرى به قدرى رشد یافته که مى تواند در چارچوب این دین کامل و بدون نیاز به ظهور دین جدیدى به سرمنزل مقصود برسد. شاید اگر این دین در مسیر اصلى اش قرار مى گرفت، مى توانست با کم ترین اختلافات دینى، بشر را به سعادت رهنمون شود. اما هنوز چند دهه از پیدایش دین اسلام نگذشته بود که همچون سایر ادیان، اختلافات درون دینى در آن آغاز شد و به مرور زمان، این اختلافات تحت تأثیر عوامل مختلف فکرى، سیاسى، اقلیمى، فرهنگى، اقتصادى و… سرعت گرفت، به گونه اى که تنها پس از گذشت سه قرن، در اوایل قرن چهارم، هر ناظر و محقق بیرونى را براى یافتن حق و حقیقت از میان آن همه مسلک، مذهب و نحله منتسب به اسلام دچار تحیر و سرگردانى مى کرد. از این رو، نیاز به تدوین علمى که در آن عقاید و آراى گروه هاى مختلفِ منتسب به اسلام بیان شده باشد، بیش از پیش احساس شد، تا پژوهشگر و منتقد بتواند با مطالعه آن علم از آراى فرقه هاى مختلف آگاهى یابد و سپس با سه مقیاس کتاب و سنّت و عقل آنها را در بوته آزمایش گذارد و سره را از ناسره بازشناسد.
اگرچه بذر این علم در قرن سوم افشانده شد، رشد آن از قرن چهارم آغاز شد. اما پیشرفت آن به قدرى نامتوازن و بدون تکیه بر مبانى معقول صورت گرفت که پس از گذشت چند قرن به رکود گرایید و سرانجام به شبه مُرده اى تبدیل گشت.[۱]
در این نوشته، ضمن ارائه کلیاتى درباره علم فرقه شناسى اسلامى، که بخشى از علم ملل و نحل است،[۲] به بررسى علل رکود و ارائه راه حل هایى براى رفع آن نقایص و راهکارهایى براى پدیدآوردن علم فرقه شناسى مطلوب پرداخته شده است.
تعریف علم فرقه شناسى اسلامى
در کتب رایج ملل و نحل، تعریف مشخصى از فرقه شناسى اسلامى بیان نشده است; اما با توجه به کتاب هایى که در این علم نوشته شده اند و نیز با توجّه به نام آن، مى توان آن را چنین تعریف کرد: «فرقه شناسى اسلامى علمى است که متکفّل بیان عقاید کلامى خاص فرقه هایى است که از اسلام نشأت گرفته اند.»
این علم تنها درصدد بیان آرا و عقاید فرقه هاست و نه نقد و بررسى و ردّ آنها. این اصل در برخى از منابع اولیّه این علم رعایت شده است; اما در بسیارى از کتب دیگر، مؤلفان درصدد اثبات عقیده خود و ردّ عقاید فرقه هاى مخالف برآمده اند، و در برخى از این کتب، همانند الفصل، در این زمینه چنان زیاده روى شده است که مى توان در حقیقت آنها را از کتب مربوط به این علم خارج کرد و در زمره کتاب هاى کلامى به شمار آورد. از این جا این نکته روشن مى شود که کلمه «بیان» در تعریف فوق، در حقیقت علم کلام را از دایره این علم خارج کرده است; زیرا متکلمان، برخلاف نویسندگان این علم، درصدد اثبات عقیده خود و ردّ عقاید دیگران هستند. در این علم فقط موارد اختلاف در عقاید کلامى فرقه ها مطرح مى شود و اختلافات سیاسى، فقهى، تاریخى، حدیثى و عقیدتى جایى در آن ندارد.
این علم فقط به گروه هایى مى پردازد که در بسترى اسلامى به وجود آمده اند، که شامل سه دسته مى شوند:
۱. گروه هایى که سه اصل کلامى توحید، نبوّت و معاد را پذیرفته اند و به عبارت دیگر، گروه هایى که طبق مبانى اسلامى مى توان آنها را مسلمان دانست.
۲. گروه هایى که به این اصول یا بعضى از آنها خدشه وارد کرده اند و طبق اصول و مبانى اسلامى و نیز نظر بیشتر مسلمانان از حوزه مسلمانى خارج شده اند، اما خودشان خود را مسلمان مى دانند، همانند گروه هاى مختلف غلات که با وجود خدشه وارد کردن به الوهیّت و نبوّت و یا حتى معاد، باز استناد به آیات قرآن مى کنند.
۳. گروه هایى که این اصول و یا برخى از آنها را نپذیرفته اند، و خود را نیز مسلمان نمى دانند، مانند بعضى از گروه هاى بهائیت که دین خود را ناسخ دین اسلام مى دانند، اما به هرحال، در بستر اسلامى و با تأثیرپذیرى از عقاید اسلامى عقاید خود را مطرح مى کنند.فواید علم فرقه شناسى اسلامى
مهم ترین فایده این علم، که در حقیقت کار متکلّمان اسلامى را آسان مى کند، آگاهى از عقاید کلامى گروه هاى مختلف اسلامى است که در پرتو آن مى توان با نقد و بررسى، میزان تأثیر متقابل گروه هاى مختلف را نیز دریافت. همچنین با جمع آمدن عقاید همه گروه هاى اسلامى در یک علم، مى توان همه آنها را با مبانى اصیل اسلامى یعنى کتاب و سنّت و عقل سنجید و گامى در راه شناخت عقاید صحیح اسلامى و یا حتى فرقه ناجیه (البته اگر معتقد به وجود تنها یک فرقه ناجیه باشیم) برداشت.
فایده دیگر این علم، که مى تواند در علم الحدیث ما را یارى کند، آگاهى تفصیلى از ماهیّت فرقه هاى مختلف همانند قدریه، جبریه، مجسمّه، مشبهه، معتزله، غلات، خوارج، حروریه، زیدیه، و نیز عقاید مختلف آنان همچون جبر، تفویض، استطاعت، تناسخ، حلول است. نام این گروه ها و عقاید آنان در احادیث شیعه و سنّى به کار رفته است و با کمک این علم مى توانیم فهم دقیق ترى از این گونه روایات پیدا کنیم.
همچنین این علم مى تواند به گونه اى دیگر مورّخ و تحلیلگر تاریخ اسلام را یارى کند، چرا که هنگام بررسى جریان هاى تاریخ اسلام، به نام بعضى از فرقه ها یا رهبران آنها برخورد مى کنیم که شناخت آنان و عقایدشان مى تواند در فهم بهتر این گونه جریان ها مفید افتد.
عالم رجالى نیز مى تواند به گونه اى دیگر از این علم بهره گیرد، بدین ترتیب که با شناخت صحیح عقاید گروه هاى مختلف، مى تواند به گونه اى دقیق تر درباره افراد منسوب به آن گروه ها که در سلسله اسناد احادیث واقع شده اند، داورى کند. از رهگذر این فایده، فقیه نیز مى تواند هنگام دقّت در سلسله اسناد روایات فقهى طبق مبناى خود از آن بهره گیرد.جایگاه علم فرقه شناسى اسلامى
در بعضى از نوشته ها از ارتباط نزدیک علم ملل و نحل به طور کلّى با علم کلام سخن به میان آمده است که لازمه آن، ارتباط بین علم فرقه شناسى اسلامى و علم کلام نیز هست. نویسنده این ارتباط را از نوع ارتباط تاریخ یک علم با نفس آن علم دانسته و به ارتباط تاریخ فلسفه با علم فلسفه مثال زده است، و آن گاه در مقام توضیح دیدگاه خود چنین آورده است:
علم کلام از مسائل عقیدتى مربوط به مبدأ و معاد بحث مى کند و به اثبات یک نظر و ردّ نظرهاى مخالف توجه دارد، اما علم ملل و نحل موضوعات کلامى را از دیدگاه گروه هاى مختلف مطرح مى کند، بدون آن که خود قضاوتى در ردّ یا اثبات آنها داشته باشد.[۳]
در مقام بررسى این دیدگاه تذکّر یک نکته لازم است: فرض مى کنیم که این علم به منزله تاریخ علم کلام است، اما این سخن به معناى آلى بودن این علم نسبت به کلام نیست، زیرا علوم آلى علومى اند که تنها به منظور استفاده در علم دیگرى پى ریزى شده اند، همانند علم اصول فقه که قواعد و مسائل آن در علم فقه کاربرد دارد. این گونه علوم اگرچه از جهت رتبه در مرتبه پایین ترى از علوم استدلالىِ مقصد قرار دارند، از جهت تعلیم و آموزش باید قبل از آن علوم فراگرفته شوند. اما علومى همانند تاریخ یک علم یا فلسفه آن، اگرچه از جهت نظارت به مسائل و بیان تاریخچه و موضوعات آن علم و یا به دست آوردن قواعد کلّى از مسائل آن، تا حدّى شبیه علوم آلى اند، اما از دو جهت دیگر با آنها تفاوت دارند.
۱. در تعریف این علوم، علم مقصد با قید علم بودن اخذ شده است; براى مثال، مى گویند تاریخ علم فلسفه عبارت است از «بیان تاریخچه نظرات فلسفى مطرح در علم فلسفه»، و یا تعریف فلسفه تاریخ عبارت است از «استنتاج قواعد کلّى از علم تاریخ». اما در هیچ یک از تعاریفِ علم اصول فقه، علم فقه در داخل تعریف نیامده است.
۲. این گونه علوم از جهت تعلیم بر فراگرفتن مسائل کلّى علوم مقصد متأخرند و لذا آنها را «معرفت هاى درجه دوم» مى نامند.
از این جا این نکته به دست مى آید که علم فرقه شناسى اسلامى را نه مى توان از نوع علوم آلى دانست و نه از نوع معرفت هاى درجه دوم; زیرا نه به منظور استفاده در علم دیگرى همانند کلام پى ریزى شده است و نه در تعریف آن علم کلام اخذ گردیده است. گرچه از مطالعه این علم مى توان به تاریخچه اى از عقاید کلامى مسلمانان در طول تاریخ اسلام دست یافت، اما چنان که گفته شد، این تنها یک فایده از فواید گوناگون این علم است. از این رو، مى توانیم علم فرقه شناسى اسلامى را علمى مستقل، و نه آلى و نه معرفت درجه دوم، بدانیم.تعریف اصطلاحات
در این جا به تعریف برخى از اصطلاحات کلیدى این علم مى پردازیم و در پایان، حدیث تفرقه را که کاربرد فراوانى در این علم دارد، توضیح مى دهیم.
۱. ملل: این کلمه جمع ملت است و پانزده بار در قرآن کریم به کار رفته است. با توجّه به کاربرد این کلمه درمى یابیم که معناى صحیح آن، که قدر جامع همه موارد است، طریقت و سنّت است، چنان که در برخى از کتب لغت عرب نیز آمده است،[۵] زیرا در قرآن به مواردى برخورد مى کنیم که این کلمه درباره طریقت اقوام غیرمتدیّن نیز استعمال شده است، چنان که از قول حضرت یوسف(علیه السّلام) چنین آمده است: «انى ترکت ملّه قوم لایؤمنون باللّه». (سوره یوسف، آیه ۱۲).
از این جا روشن مى شود که استعمال ملّت در فرقه نیز از نظر لغت و قرآن جایز است. همچنین در حدیثى از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلمه ملّت در مورد گروه هاى درون دینى به کار رفته است: «انهم بنى اسرائیل تفرّقوا على اثنین وسبعین ملّه وستفترق امتى على ثلاث وسبعین ملّه; بنى اسرائیل به هفتاد و دو ملّت تقسیم شدند و امّت من به هفتاد و سه ملّت متفرق خواهند شد».[۶]
این کلمه، در اصطلاح علم ملل و نحل، مترادف کلمه دیانات استعمال شده است و از مثال هایى که زده مى شود، روشن مى شود که منظورْ ادیان آسمانى مانند مسیحیت، یهودیت و مجوسیّت[۷] است.
۲. نِحل: این کلمه جمع نِحله است که در قرآن به معناى عطیه و بخشش به کار رفته است.[۱۲]
این کلمه در اصطلاح این علم، معادل کلمه آرا و اهوا و در مقابل کلمه دیانات به کار رفته است،[۱۴] شاید مناسبت آن، چنین باشد که در نظر صاحبان این علم، صاحبان این مکاتب در حقایقى که ادّعا مى کنند بر صواب نیستند.
۳. فرقه: این کلمه از لغت «فرق» به معناى جدا شدن گرفته شده و به گروهى گفته مى شود که خود را از عامّه مردم جدا کرده باشند.[۱۵] در اصطلاح قرآن، به جمعیتى اطلاق شده که تعداد افرادش بیش از طایفه است: «فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فى الدین» (سوره توبه، آیه ۱۲۲).
در لغت و نیز در قرآن، در کاربرد این کلمه مفهوم «گروه» لحاظ نشده است.
در اصطلاح ملل و نحل، فرقه به گروهى با عقاید کلامى خاصّ گفته مى شود. به نظر مى رسد این معناى خاصّ «فرقه» از حدیث معروف «تفرقه» گرفته شده باشد که در آن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خبر از پراکنده شدن امت خود به هفتاد و سه فرقه مى دهد.[۱۶] از این جا روشن مى شود که این کلمه در اصطلاح علم ملل و نحل دو تفاوت با وضع لغوى آن دارد: اوّل آن که این کلمه در لغت به معناى گروه، صرف نظر از عقاید آن، است، اما در اصطلاح ملل و نحل، قیدِ معتقد به عقاید کلامى خاص به آن اضافه مى شود. دوم آن که فرقه در لغت به معناى اقلیّتى در مقابل اکثریت است، اما در ملل و نحل حتى براى گروه اکثریت نیز، که اصطلاحاً به آن «جماعت» مى گویند، این لغت استعمال شده است.
در این جا مى توان درباره این کلمه نقدى به ارباب ملل و نحل وارد کرد و آن این که اشکالى نیست که براى کلمه فرقه صرف نظر از لغت، قرآن و روایات، اصطلاحى جعل کنید و آن را در مورد گروهى با عقاید کلامى خاص به کار برید; اما اگر مقصود این باشد که کلمه «فرقه» را که در احادیث نبوى به کار رفته است معنا کنید، باید به لغت و قرآن و نیز روایات دیگر مراجعه کنید، و در این منابع، عقاید کلامى در معناى فرقه لحاظ نشده است. بنابراین، فرقه شامل هرگونه دسته بندى سیاسى، فقهى و عقیدتى مى شود و اختصاص آن به دسته بندى هاى کلامى وجهى ندارد. در ذیل حدیث تفرقه روشن خواهد شد که کاربرد کلمه فرقه در زبان ارباب ملل و نحل ناظر به حدیث تفرقه است.
نکته دیگرى که درباره این کلمه لازم است آن است که چنان که از اصطلاح قرآنى، لغوى و حدیث تفرقه به دست مى آید، فرقه به گروهى گفته مى شود که داراى جمعیت نسبتاً زیادى باشد; بنابراین، کاربرد آن در مورد گروه هایى که به تعداد انگشتان دست یا کم ترند، صحیح نیست.
از این جهت، به مشکل دیگرى در مورد ملل و نحل نویسان برمى خوریم که با اهداف خاصى در فراوان جلوه دادن فرقه هاى منتسب به شیعه کوشیده اند و به گروه هایى با جمعیت بسیار اندک که در مقطع زمانى خاص ظهور کرده، به زودى منقرض شده اند، نام فرقه اطلاق کرده اند، و جالب آن است که آنها را در عداد هفتاد و سه فرقه آورده اند. حتى در بعضى از موارد، گروه هایى را به نام شیعه جعل کرده اند که وجود خارجى نداشته اند.[۱۷]
۴. مسئله: مسئله در این علم عبارت است از محورهاى اصلى کلامى که اختلافات گروه هاى اسلامى در پیرامون آنها پدید مى آید. شهرستانى به منظور ضابطه مند کردن مباحث علم ملل و نحل، مسائل مختلف آن را در ذیل چهار قاعده مرتب کرده است، که عبارت اند از: الف) مسائل صفات ازلى، صفات ذاتى، صفات فعل، آنچه بر خدا واجب یا جایز یا محال است، در ذیل قاعده اوّل که عنوان آن صفات و توحید در آن است; ب) مسائل قضا و قدر، جبر و کسب، اراده خیر و شر، مقدور و معلوم در ذیل قاعده دوم با عنوان قدر و عدل در آن; ج) مسائل ایمان، توبه، وعید، ارجا، تکفیر و تضلیل در ذیل قاعده سوم با عنوان وعد و وعید و اسما و احکام; د) مسائل حسن و قبح، صلاح و اصلح، لطف، عصمت در نبوت، شرایط امامت در ذیل قاعده چهارم با عنوان سمع و عقل و رسالت و امامت.[۱۸]
۵. مقاله: مقاله در اصطلاح این علم، عقاید کلامى خاصّى است که هرگروه در ذیل مسائل اصلى کلامى بیان مى دارد و نقطه افتراق گروه ها را از یکدیگر به وجود مى آورد. این کلمه چنان نقشى در این علم دارد که برخى از کتاب شناسان از این علم با عنوان علم «مقالات الفرق» یاد کرده اند.[۲۱] المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبداللّه اشعرى (م۳۰۱ق); ومقالات الاسلامیین فى اختلاف المصلیّن، نوشته ابوالحسن اشعرى (م۳۲۴ق).
۶. حدیث تفرقه: حدیث تفرقه عنوان روایتى است که در آن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش بینى کرده که امتش به هفتاد و سه فرقه پراکنده مى شوند. این حدیث که در جوامع روایى سنى و شیعه نقل شده، مورد استناد بسیارى از ملل و نحل نویسان قرار گرفته است. آنچه در این جا مهّم است، ذکر طرق و اسناد آن، بررسى محتواى آن و تاریخچه اسناد به آن در کتب ملل و نحل است.
پی نوشت :
[۱]. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که در قرن اخیر، برخى از خاورشناسان و نیز دانشمندان مسلمان دست به نگارش کتاب هایى درباره فرقه هاى مختلف زده اند و در آنها تا حدّى در گزارش و توصیف عقاید و تاریخ آنها بدون توجه به گرایش هاى خود کوشیده اند. همین امر باعث رشد نسبى و پویایى این علم در قرن اخیر شده است. اما باید توجه داشت که محدوده زمانى مورد بحث در این مقاله قبل از زمان حاضر است.
[۲]. علم ملل و نحل افزون بر بررسى مذاهب و فرقه هاى اسلامى، به مطالعه ادیان گوناگون نیز مى پردازد.
[۳]. جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل (چاپ دوم، الدار الاسلامیّه، بیروت، ۱۴۱۱ق)، ج۱، ص۲۲.
[۴]. تاج العروس، ج۸، ص۱۲۰; لسان العرب، ج۱۳، ص۱۸۸.
[۵]. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلى، ص۴۹۲.
[۶]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (چاپ سوم، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۰۳ ق)، ج۱۸، ص۳، حدیث ۴. و نیز ص۳۰ (به نقل از جامع الاصول)، و ج۱۰، ص۴۰۸.
[۷]. محمد بن عبدالکریم شهرستانى، الملل والنحل، تحقیق محمد سیدگیلانى (دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۰۲ق)، ج۱، ص۱۳.
[۸]. سوره نساء، آیه ۴.
[۹]. راغب اصفهانى، پیشین، ص۵۰۶.
[۱۰]. تاج العروس، ج۸، ص۱۲۹.
[۱۱]. لسان العرب، ماده نحل; راغب اصفهانى، پیشین، ص۵۰۶.
[۱۲]. براى اطلاع از این روایات رک: المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار (چاپ اوّل، دفتر تبلیغات اسلامى، قم)، ج۱۲، ص۶۴۵.
[۱۳]. شهرستانى، پیشین، ج۱، ص۱۳.
[۱۴]. همان.
[۱۵]. راغب اصفهانى، پیشین، ص۳۹۱.
[۱۶]. منابع این حدیث در ذیل بحث تفرقه خواهد آمد.
[۱۷]. براى اطلاع بیشتر رک: نعمت اللّه صفرى، غالیان; کاوشى در جریان ها و برآیند (چاپ اوّل، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، ۱۳۷۸).
[۱۸]. شهرستانى، پیشین، ج۱، ص۱۴ـ۱۵.
[۱۹]. ملاکاتب چلبى (حاجى خلیفه)، کشف الظنون عن اسامى الکتب والعیون (دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۰ق)، ج۲، ص۱۷۸۲.
[۲۰]. آقابزرگ تهرانى، الذریعه (چاپ سوم، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۳ق)، ج۱، ص۳۴; ج۲۰، ص۳۸۸.
[۲۱]. همان، ج۲۰، ص۳۹۲.
۱ـ۶. اسناد حدیث تفرقه
این روایت در جوامع روایى اهل سنت همانند سنن ابن ماجه (۲۱۸ـ۲۷۶ق)،[۲۸]
با توجه به طرق متعدد حدیث، آن را مى پذیریم و بیشتر در محتواى آن به بحث مى پردازیم.
۲ـ۶. محتواى حدیث تفرقه
هنگام بحث از محتواى حدیث، باید جداگانه از دو بخش صدر و ذیل آن سخن گفت. در صدر، سخن از پراکندگى امت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هفتاد و دو یا هفتاد و سه فرقه است;[۲۹]ذیل حدیث درصدد تعیین فرقه ناجیه برآمده است. صدر حدیث را از قدیمى ترین منبع، یعنى سنن ابن ماجه، نقل مى کنیم:
… قال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : «افترقت الیهود على احدى و سبعین فرقه، فواحده فى الجنّه وسبعون فى النار و افترقت النصارى على اثنتین وسبعین فرقه، فاحدى وسبعون فى النار، واحده فى الجنّه والذى نفس محمد بیده لتفترقنَّ امتى على ثلاث وسبعین فرقه، واحده فى الجنّه واثنتان وسبعون فى النار.
در همه منابع، صدر حدیث با تفاوت هاى اندکى در عبارت و محتوا به همین گونه نقل شده است. اما ذیل حدیث از آن جا که سرنوشت ساز است و حقانیت یک گروه و بطلان گروه هاى دیگر را اثبات مى کند، دستخوش تفاوت هاى فراوان گشته است، زیرا فرقه هاى مختلف، هرکدام سعى در تطبیق آن با مرام خود کرده اند.
شیعیان ذیل حدیث را با چنین عباراتى نقل کرده اند: «هو ما نحن علیه الیوم انا و اهل بیتى;[۳۱] فرقه ناجیه همان است که از وصى محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروى کرده است».
منابع مختلف اهل سنّت، در ذیل حدیث، عباراتى همچون «الجماعه»[۳۳] نقل مى کنند تا بر مذهب کلامىِ بیشتر آنان تطبیق شود.
در این میان، غزالى روایتى را نقل مى کند که از میان هفتاد و سه فرقه، تنها یک فرقه را اهل هلاکت و بقیه را اهل نجات دانسته است. او مى گوید: در روایتى چنین آمده: «کلها فى الجنّه الا الزنادقه»، یعنى همه این گروه ها به جز زندیقان در بهشت اند. وى ترجیح مى دهد که فرقه هالکه تنها یک فرقه باشد، زیرا آن را با رحمت واسعه خداوند سازگارتر مى بیند و معتقد است که اگر روایات قائل به وحدت فرقه ناجیه صحیح باشد، معناى آن این است که گروه ناجیه گروهى هستند که بدون آن که بر آتش عرضه شوند و یا احتیاج به شفاعت داشته باشند، مستقیماً وارد بهشت مى شوند. این سخن به معناى رستگار نشدن بقیه گروه ها پس از عرضه بر آتش و یا با شفاعت نیست.[۳۴]
از آن جا که ورود به مباحث مربوط به ذیل حدیث به بحث هاى تخصّصى کلامى و حدیثى مى انجامد، آن را رها کرده، به بحث در پیرامون صدر حدیث مى پردازیم: درباره صدر و اعداد به کار رفته در آن، بحث هاى مختلفى بین علماى کلام و ملل و نحل پیش آمده است. برخى با وارد کردن اشکالاتى که عمدتاً محتوایى و کم تر سندى است، به ردّ حدیث پرداخته و آن را مجعول دانسته اند.[۳۶]
تصوّر بر این است که با توجّه به کثرت اسناد این حدیث در منابع شیعه و اهل سنّت، اثبات جعلى بودن آن بسیار مشکل است.[۳۷] اما اشکالات محتوایى مربوط به صدر حدیث تنها به قول اول از میان دو قول وارد است. بعضى از این اشکالات از قرار زیر است:
۱. تقسیم یهودیت به هفتاد و یک فرقه و مسیحیت به هفتاد و دو فرقه با واقعیّت خارجى منطبق نیست.[۳۸]
۲. منظور از اختلافى که باعث به وجود آمدن یک فرقه مى شود، چیست؟ اگر مراد اختلافات فقهى باشد، هنوز تعداد فرقه ها به هفتاد و سه نرسیده است، و اگر منظور اختلافات کلامى باشد، اگر شامل هر نوع اختلاف در مسائل کلامى اعم از خرد و کلان بشود، تعداد فرقه هاى مختلف در طول تاریخ اسلام از مرز هزار نیز گذشته است و اگر منظور اختلاف در مسائل اصلى همانند توحید، امامت و عدل باشد، هنوز تعداد فرقه ها به این عدد نرسیده است.
۳. ظرف زمانى که در آن این اختلاف واقع شده کدام است؟ آیا مراد ظرف زمانى صدر اسلام تا زمان حیات نویسندگان کتب ملل و نحل است، که معمولا در قرن هاى چهارم تا ششم مى زیسته اند وبه آن حدیث استناد کرده اند، ویا منظور تا روزقیامت است؟
فخر رازى در جواب این اشکال و اشکال قبل چنین مى گوید:
منظور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این حدیث آن است که امّت من به زودى در حالتى نامعیّن (زمانى نامعین) به این عدد خواهند رسید. در این حدیث دلالتى براى حالات دیگر (زمان هاى دیگر) وجود ندارد، به این معنا که در زمان هاى دیگر نیز به همین عدد باقى بماند و کم و زیاد نشود.[۳۹]
ناگفته پیداست که این توجیه براى حدیث تفرقه، توجیه منطقى و کارآمدى نیست; زیرا ظاهر حدیث این است که این عدد نهایت تقسیم را مى رساند، نه تقسیم امت را در زمانى نامعین.
۴. بعید است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عددى را ذکر کند و منظورش معناى حقیقى آن باشد و بدین ترتیب امت خود را در سرگردانى رها کند.
۵. هر کوششى بر تطبیق تعداد فرقه ها بر این عدد خالى از اشکال نیست و بیشتر، بیانگر تلاش هاى بیهوده تطبیق کنندگان است.[۴۰]
اشکالى که به قول دوم یعنى کنایى بودن اعداد وارد شده، آن است که تنها در صورتى مى توانیم عدد هفتاد را کنایه از کثرت بدانیم که به صورت عقود[۴۳]
پاسخ آن است که متکلّم اگر بخواهد کثرت متعارف را بیان کند، معمولا آن را با کلمه سبعین بیان مى کند، مانند آیه قرآن که خطاب به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «ان تستغفرلهم سبعین مَرَّه فلن یغفر اللّه لهم». (سوره توبه، آیه ۸). ولى اگر بخواهد یک درجه بالاتر از کثرت متعارف را بهوسیله عددى کنایى بیان کند، چاره اى ندارد از آن که یک عدد بر سبعین بیفزاید و آن را با «احد و سبعون» بیان کند. و اگر مراد او دو درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، آن را با عدد «اثنان و سبعون» بیان مى کند. و اگر درصدد بیان سه درجه بالاتر از کثرت متعارف باشد، چاره اى ندارد از آن که با عدد «ثلاث وسبعون» بیان کند، و عدد «ثلاث» با آن که خود در بعضى از موارد کنایه از کثرت است، در این جا عددى حقیقى است و تنها عدد سبعون کنایه از کثرت است.آنچه این برداشت را تأیید مى کند این است که سیاق حدیث، نمایانگر تعجبى است از اختلافات فراوان درون گروهى پیروان ادیان آسمانى به خصوص مسلمانان، با وجودى که پیامبرانشان راه حق را روشن کرده اند، و بیان این معنا با اعدادى که فوق کثرت را برسانند، مناسب تر است.
درباره محتواى این حدیث، مباحثى همچون علل اختلاف، ضوابط اختلافى که موجب صدق فرقه مى شود، تعیین فرقه ناجیه، کفر یا فسق فرق دیگر مطرح است که از وضع این مقاله خارج است.[۴۴]
۳ـ۶. تاریخچه استناد به حدیث تفرقه در کتب ملل و نحل
چنان که دیدیم، این حدیث در منابع روایى قرن سومِ اهل سنّت همانند مسند احمد بن حنبل، سنن ابى داوود، سنن ابن ماجه و صحیح ترمذى نقل شده است. همچنین در بعضى از منابع قرن چهارم شیعه همانند تفسیر عیاشى[۴۶]روضه کافى تألیف محمد بن یعقوب کلینى (م۳۲۸ یا ۳۲۹ق) والخصال ومعانى الاخبار شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) آمده است. اما ملل و نحل نویسان شیعه و سنى در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اوّل قرن چهارم هجرى همانند سعد بن عبداللّه اشعرى (م۲۹۹ یا ۳۰۱ق) در المقالات والفرق، ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م بین ۳۰۰ تا ۳۱۰ق) در فرق الشیعه، ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م ۳۲۴ق) در مقالات الاسلامیین این حدیث را در کتب خود نیاورده و طبعاً کتب خود را بر مبناى آن پى ریزى نکرده اند. اگرچه درباره دو کتاب اوّل مى توانیم چنین توجیه کنیم که چون مؤلفان شیعى این دو کتاب درصدد بیان فرقه هاى شیعه و نه تمام مسلمانان بوده اند، این حدیث را ذکر نکرده اند، اما این توجیه درباره کتب سوم که درصدد بیان همه فرقه هاى اسلامى بوده، صحیح نیست.
براى اولین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجرى در کتاب التنبیه والردّ على اهل الاهواء والبدع نوشته ابوالحسین محمد بن احمد مَلطى شافعى (م ۳۷۷ق) اشاره اى به این حدیث شده[۴۸] پس از وى، در قرن پنجم هجرى، ابومنصور عبدالقاهر بغدادى (م۴۲۹ق) در آغاز کتاب الفرق بین الفرق وبیان الفرقه الناجیه منهم، این حدیث را با ذکر اسناد مختلف آن آورده و کتاب خود را بر مبناى آن پى ریزى کرده است. از شیوه کار او دامادش، ابومظفر اسفرائینى (م۴۷۱ق) در التبصیر فى الدین وتمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین تقلید کرد. آوردن عبارت فرقه ناجیه درعنوان هردوکتاب، قصد مؤلفان آنهارا ازاستناد به این حدیث روشن مى کند.
همچنین در این قرن، ابوالمعالى محمد حسینى علوى، که کتاب بیان الادیان خود را در سال ۴۸۵ق به زبان فارسى تألیف کرد، این حدیث را با سلسله سندى متصل از امام صادق علیه السلام نقل مى کند[۵۰] و در ترتیب کتاب خود توجهى به آن نکرده است. با این همه، پس از او و در همین قرن عثمان بن عبداللّه بن حسن حنفى عراقى (م حدود ۵۰۰ق) در الفرق المفترقه بین اهل الزیغ والزندقه کتاب خود را بر پایه این حدیث پى ریزى مى کند.
محمد بن عبدالکریم شهرستانى (م ۵۴۸ق) مشهورترین ملل و نحل نویس قرن ششم و حتى تاریخ این علم، در آغاز کتاب الملل والنحل به ذکر این حدیث پرداخته و ضمن پى ریزى قواعدى، در تطبیق عدد هفتاد و سه بر فرقه هاى اسلامى کوشیده است. از این زمان به بعد، این حدیث جاى پاى خود را در این علم محکم کرده و آن را به صورت اصلى مسلّم پذیرفته اند، از سوى ملل و نحل نویسان و نیز کسانى که در این وادى قلم زده اند، و لذا در آثارى که پس از این زمان تألیف شده اند مانند تبصره العوام فى معرفه مقالات الانام منسوب به سیدمرتضى داعى حسنى رازى (که در قرن هفتم هجرى مى زیسته)، الاعتصام تألیف شاطبى (م ۷۹۰ق)، المنیه والامل فى شرح الملل والنحل تألیف احمد بن مرتضى حسینى رازى (م ۸۴۰ق) و الخطط المقریزیه تألیف تقى الدین مقریزى (۷۴۶ـ۸۴۵ق) این حدیث مبناى نویسندگان در پایه ریزى تقسیم فرقه هاى اسلامى قرار گرفته است. جالب این جاست که فردى همانند مقریزى که تعداد فرقه هاى شیعه را سیصد و تعداد فرقه هاى مشهور آن را بیست مى داند و فقط براى خطابیه که یکى از گروه هاى غالیان بوده، پنجاه فرقه قائل است،[۵۱] دست از ظاهر این حدیث برنداشته و سعى در تطبیق عدد هفتاد و سه بر تعداد فرقه هاى اسلامى کرده است. در این میان، شاید بتوان تنها استثنا را فخرالدین رازى (۵۴۴ـ۶۰۴ق) دانست که در کتاب اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، بدون توجّه به این حدیث و بدون شمارش تعداد فرقه ها، به ذکر آنها و عقایدشان پرداخته است.تاریخچه اجمالى متون علم ملل و نحل اسلامى
با مراجعه به کتاب شناسى ها درمى یابیم که نگارش آثارى در علم ملل و نحل اسلامى از اوایل قرن سوم هجرى آغاز گشته است، و این در زمانى بود که امّت اسلامى جریان هاى مختلف سیاسى دخیل در فرقه سازى و همچنین جریان هاى فرهنگى مؤثر در پیدایش فرقه ها همچون نهضت ترجمه و نیز اختلاط امّت اسلامى با مردم سرزمین هاى دیگر همانند ایران، روم و هند را پشت سرگذاشته و ظهور انواع و اقسام فرقه ها را در درون خود تجربه کرده بود.[۵۲]
از کتاب هاى پدیدآمده در قرن سوم مى توانیم از نوشته هاى زیر نام ببریم:
۱. کتاب الفرق، نوشته ابویوسف یعقوب بن اسحاق بن سِکیّت (۱۸۶ـ۲۴۴ق)،[۵۳] که در آغاز معلّم فرزندان متوکّل عباسى بود و به جرم تشیع به شهادت رسید.
۲. کتاب المقالات، تألیف ابوعیسى محمد بن هارون ورّاق (م ۲۴۷ق).[۵۴]
۳. المقالات، نوشته حسین بن على کرابیسى (م ۲۴۵ تا ۲۴۸ق)، که یکى از منابع اصلى کتب مدوّن در تکفیر خوارج و غلات بوده است و هم اکنون بخشى از آن در کتبى که درباره الحاد نوشته شده موجود است.[۵۵]
۴. کتاب الاستقامه فى السنه والردّ على اهل الاهواء، نوشته ابوعاصم خشیش بن اصرم (م ۲۵۳ق) که مَلَطى در التنبیه والردّ فراوان از او نقل مى کند.[۵۶]
۵. کتاب المقالات[۵۹]
۶. الآراء والدیانات، نوشته ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م ۳۱۰ ق) که نجاشى آن را کتابى بزرگ و نیکو مى داند که علوم فراوانى را در خود جاى داده است.[۶۰]
در این میان، برخى به تألیف کتبى پیرامون بعضى از فرقه هاى بزرگ همانند شیعه، معتزله و خوارج دست زدند که تألیفات پیرامون فرقه هاى شیعه نمود بیشترى داشت، که از آن میان مى توانیم از کتب زیر نام ببریم:
۱. اختلاف الشیعه، نوشته ابوعیسى محمد بن هارون ورّاق;
۲. فرق الشیعه، تألیف ابوالمظفر محمد بن احمد نعیمى که از شاگردان امام حسن عسکرى علیه السلام بوده است;
۳. فرق الشیعه، نوشته ابوالقاسم نصر بن صباح بلخى;
۴. المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبداللّه بن ابى خلف اشعرى (م ۲۹۹ یا ۳۰۱ق);
۵. فرق الشیعه، نوشته ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م۳۰۰ـ۳۱۰ق).[۶۱]
علم ملل و نحل اسلامى در قرن چهارم هجرى همچنان به رشد خود ادامه داد. از کتاب هاى پدیدآمده در این قرن مى توان از کتب زیر یاد کرد:
۱. کتاب الرد على اهل البدع والاهواء، نوشته ابومطیع مکحول بن فضل نسفى (م۳۱۸ق);[۶۲]
۲. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، نوشته ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م۳۲۴ ق);
۳. المقالات، تألیف شیخ ابومنصور محمد بن محمد ماتریدى (م۳۳۳ ق);[۶۳]
۴. نحل العرب (نحل اهل المشرق)، نوشته محمد بن بحر رهنى ابوالحسن نرماشیرى (م ح ۳۴۰ ق);[۶۴]
۵. المقالات فى اصول الدیانات من الخوارج والمعتزله والشیعه، نوشته ابوالحسن على بن حسین مسعودى (م۳۴۶ ق);[۶۵]
۶. التنبیه والردّ على اهل الاهواء والبدع، نوشته ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن مَلَطى شافعى (م۳۷۷ ق);
۷. کتاب الفرق نوشته شیخ صدوق (م۳۸۱ ق);[۶۶]
۸. التمهید فى الردّ على الملحده المعطّله والرافضه والخوارج والمعتزله، نوشته ابوبکر محمد بن طیب معروف به باقلانى (م۴۰۳ق)، که آن را قبل از سال ۳۶۷ق و در شیراز به منظور تعلیم صمصام الدوله فرزند عضدالدوله از سلاطین آل بویه تألیف کرد.[۶۷]
از حوادث مهم این قرن تألیف کتاب مقالات الاسلامیین اشعرى است که بنیان گزار کلام اشعرى بود. این کتاب در مؤلفات بعدى این قرن و نیز ملل و نحل نویسان قرون بعد تأثیر فراوان گذاشت و شاید بتوانیم یکى از علل رشد ملل و نحل در میان اشاعره را تألیف این کتاب بدانیم.
قرن پنجم نقطه عطفى در تاریخ ملل و نحل نویسى است، زیرا قسمت عمده کتبى که طىّ قرن ها مورد استناد ملل و نحل نویسان بودند، و هم اکنون نیز به عنوان منابع اصلى این علم مطرح اند، در این قرن نگاشته شده اند. این کتب عبارت اند از:
۱. الفرق بین الفرق وبیان الفرقه الناجیه منهم، تألیف عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بن بغدادى اسفرائینى تمیمى (م۴۲۹ق). نویسنده پیش از این اثر، کتاب دیگرى با عنوان الملل والنحل تألیف کرده است و در کتاب الفرق بین الفرق به آن ارجاع مى دهد.[۶۸]
به نظر مى رسد براى اولین بار عنوان ملل و نحل را براى این علم، همین نویسنده و در همین کتاب به کار برده باشد. مؤلف این کتاب با آن که عنوان ملل و نحل را برگزیده، فقط به بررسى فرقه هاى اسلامى (و نه مجموع ادیان و فرقه ها) پرداخته است.[۶۹]
۲. الفصل (الفَصْل، الفِصَل) فى الملل والاهواء والنحل، تألیف ابومحمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى (م۴۵۶ ق).
درمیان کتاب هاى موجودى که به این موضوع پرداخته اند، الفصل اولین کتابى است که هم ادیان مختلف وهم فرقه هاى اسلامى را بررسى کرده است.گرچه نوبختى پیش ترچنین کارى را در الآراء والدیانات انجام داده بود ولى آن کتاب هم اکنون در دسترس نیست.[۷۰]
۳. التبصیر فى الدین و تمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین، نوشته ابومظفر طاهر بن محمد شافعى اسفرائینى (م۴۷۱ق). نویسنده داماد و شاگرد عبدالقاهر بغدادى است و از کتاب هاى الفرق بین الفرق و الملل والنحل استادش تأثیر زیادى گرفته است.
۴. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تألیف ابوالمعالى محمد حسین علوى، که آن را در سال ۴۸۵ ق در ادیان و فرق نگاشته است. این کتاب اولین تألیف موجود به زبان فارسى در این علم است.
۵. الفرق المفترقه بین اهل الزیغ والزندقه، تألیف ابومحمد عثمان بن عبداللّه بن حسن عراقى حنفى (م حـ ۵۰۰ ق).[۷۱]
در قرن ششم هجرى کتابى در این علم نگاشته شد که نام خود را با این علم قرین ساخت، به گونه اى که هرگاه سخن از ملل و نحل به میان مى آید، نام این کتاب به ذهن خطور مى کند. این کتاب الملل والنحل تألیف ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانى (۴۷۹ـ۵۴۸ق) است که به علّت جامع بودن آن و نیز طرح ابتکارى اش که تا حدودى آن را ضابطه مند کرده، نام خود را در این علم جاودان ساخته است.
از دیگر کتب نگاشته شده در این قرن مى توان از الحور العین نوشته ابوسعید نشوان بن سعید حمیرى (م۵۷۳ ق) و تلبیس ابلیس نوشته جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى (م۵۹۷ ق) یاد کرد که گرچه به صورت تخصصّى درباره این علم نگاشته نشده اند و تنها بخشى از آنها به مطالب این علم اختصاص دارد، اما ملل و نحل نویسان قرون بعد از آنها استفاده کرده اند.
به نظر مى رسد از قرن ششم به بعد و به خصوص پس از تألیف کتاب الملل والنحل شهرستانى، این علم دوران افول خود را آغاز کرده باشد. ازاین رو، در میان ملل و نحل نویسان کم تر دیده مى شود که به کتب پس از شهرستانى به عنوان منبع اصلى این علم استناد کنند. با این همه، پس از قرن ششم کتبى در این علم نگاشته شد که به مهم ترین آنها اشاره مى شود:
۱. اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، تألیف فخرالدین رازى (۵۴۳ـ۶۰۶ ق).
۲. تبصره العوام فى معرفه مقالات الانام، که آن را سیدمرتضى بن داعى حسنى رازى به زبان فارسى در قرن هفتم هجرى نگاشته است. مؤلف این کتاب شیعه است و در جاى جاى کتاب به دفاع از شیعه و ردّ اتهامات منسوب به آن مى پردازد.[۷۲]
۳. الفرق الاسلامیه، نوشته شهاب الدین ابراهیم بن عبداللّه حموى شافعى معروف به ابن ابى الدم (م۶۴۲ ق).[۷۳]
۴. مرهم العلل المعضله فى دفع الشبه والرد على المعتزله بالبراهین والادلّه المفصّله مختوماً بعقیده اهل السنّه المفصّله وذکر مذاهب الفرق الاثنین والسبعین المخالفین للسنّه والمبتدعین، تألیف ابومحمد عبداللّه بن اسعد یافعى شافعى (م۷۱۷ ق).
۵. الفرق الاسلامیه (ذیل کتاب شرح المواقف)، نوشته محمد بن یوسف بن على بن سعید کرمانى (م ۷۸۶ ق). منبع عمده این کتاب، الملل والنحل شهرستانى است.[۷۴]
۶. عُدَد الفَرَق وعَدَد الفِرَق، نوشته زین الدین سریجانى محمد مَلَطى (م ۷۸۸ ق).[۷۵]
۷. کتاب المنیه والامل فى شرح الملل والنحل، نوشته احمد بن یحیى بن مرتضى یمانى (م۸۴۰ ق) که بعضى او را از ائمه زیدیه دانسته اند.[۷۶]
۸. الخطط المقریزیه المسماه بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تألیف تقى الدین احمد بن عبدالقادر معروف به مقریزى (۷۴۶ـ۸۴۵ق). این کتاب گرچه مربوط به بررسى اوضاع و احوال مصر و اقالیم آن است، اما در بخشى از آن به ذکر ادیان و فرق اسلامى پرداخته[۷۷] که همین بخش مورد استفاده بعضى از ملل و نحل نویسان قرار گرفته است.
علم ملل و نحل اسلامى در قرون اخیر بنا به عللى که بعد ذکر خواهد شد، همچنان سراشیبى سقوط را طى مى کرد اما در قرن معاصر با تلاش برخى از دانشمندان شیعه و سنّى که دست به تألیف و تصحیح کتب این علم زدند، بار دیگر روحى تازه اما نه چندان پرقدرت در آن دمیده شد که امید است با رفع معایب و نواقص آنها، این علم حیات دوباره یابد.
از میان این دانشمندان مى توان از این افراد نام برد: محمد ابوزهره، مؤلف کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه; دکتر عبدالرحمن بدوى، مؤلف کتاب مذاهب الاسلامیین; سامى النشار، مؤلف کتاب نشأه الفکر الفلسفى فى الاسلام; دکتر محمدجواد مشکور، مصحح و مترجم کتاب هاى فرق الشیعه نوبختى و الفرق بین الفرق بغدادى و مصحح کتاب هاى المقالات والفرقِ سعد بن عبداللّه اشعرى و المنیه والامل فى شرح المللِ یمانى و مؤلف کتاب هاى تاریخ شیعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم و فرهنگ فرق اسلامى; و آیت اللّه شیخ جعفر سبحانى، مؤلف بحوث فى الملل والنحل.
پی نوشت :
[۲۲]. ابوعبداللّه محمد بن یزید قزوینى (معروف به ابن ماجه) سنن، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى (داراحیاء التراث العربى، بیروت)، کتاب الفتن، ج۲، باب ۱۷، ص۱۳۲۱ـ۱۳۲۲.
[۲۳]. احمد بن حنبل، مسند (دارالفکر، بیروت)، ج۲، ص۳۳۲.
[۲۴]. ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانى، سنن، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید (المکتبه العصریه، بیروت)، ج۴، ص۱۹۸، حدیث ۴۵۹۷.
[۲۵]. ابوعیسى محمد بن عیسى بن سوره (معروف به ترمذى)، سنن، تحقیق کمال یوسف الحوت (دارالفکر، بیروت)، ج۵، کتاب الایمان، باب ۱۸، ص۲۶، حدیث۴۱.
[۲۶]. جعفر سبحانى، پیشین، ج۱، ص۲۵، به نقل از المستدرک على الصحیحین، ج۱، ص۱۲۸.
[۲۷]. براى اطلاع بیشتر رک: عبداللّه بن محمد زیلقى مصرى (م ۷۶۲ق)، تخریج احادیث الکشاف، که دو کتاب بحث فى الملل والنحل (ج۱، ص۳۳) و مذاهب الاسلامیینِ عبدالرحمن بدوى (چاپ اوّل، دارالعلم للملائین، بیروت، ج۱، ص۳۳ـ۳۴) از آن نقل مى کنند.
[۲۸]. محمد بن یعقوب کلینى (م ۳۲۸ یا ۳۲۹ق)، الروضه من الکافى، تصحیح محمدجعفر شمس الدین (دارالتعارف للمطبوعات، بیروت)، ص۱۸۲، حدیث ۲۸۳.
[۲۹]. در مسند احمد (ج۲، ص۳۳۲) هفتاد و دو و در بقیه منابع هفتاد و سه آمده است.
[۳۰]. محمدباقر مجلسى، پیشین، ج۲۸، ص۳، حدیث۴.
[۳۱]. همان، ص۴، حدیث۵.
[۳۲]. ابن ماجه، پیشین، ج۲، ص۱۳۲۱.
[۳۳]. الترمذى، پیشین، ج۵، ص۲۶، حدیث۴۱.
[۳۴]. احمد بن محمد غزالى، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، تصحیح سید محمد نورالدین حلبى (چاپ اوّل، مطبعه السعاده، مصر، ۱۳۲۵ق)، ص۲۳ـ۲۴.
[۳۵]. مذاهب الاسلامیین (ج۱، ص۳۳ـ۳۴) بیشتر اشکالات محتوایى را مطرح مى کند اما ابومحمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى، در کتاب الفصل فى الملل والاهواء والنحل (تحقیق محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، چاپ دوم، دارالجیل، بیروت، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۳۹۲) آن را از جهت سند ردّ مى کند.
[۳۶]. براى اطلاع بیشتر از نظر دوم رک: احمد مهدوى دامغانى، «نظرى به عدد ۷۳ در حدیث تفرقه»، مجلّه یغما (سال۱۷، شماره ۵)، ص۲۰۹ـ۲۱۲.
[۳۷]. براى اطلاع بیشتر از کیفیت اسناد این حدیث رک: جعفر سبحانى، پیشین، ج۱، ص۲۳ـ۲۶.
[۳۸]. براى اطلاع بیشتر از برخى توجیهات دراین باره رک: محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه هاى اسلام تا قرن چهارم هجرى (چاپ سوم، اشراق، تهران، ۱۳۶۱)، ص۱۹.
[۳۹]. فخرالدین رازى، التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (چاپ سوم، دارالفکر،بیروت، ۱۴۰۵ق)، ج۲۲، ص۲۱۹، ذیل آیه ۹۳، سوره انبیا.
[۴۰]. عبدالرحمن بدوى، پیشین، ج۱، ص۳۳ـ۳۴.
[۴۱]. اعداد عقود عبارت اند از بیست، سى تا نود.
[۴۲]. اعداد معطوف از ترکیب عقود و آحاد به دست مى آیند، مانند هفتاد و یک، هفتاد و دو.
[۴۳]. جعفر سبحانى، پیشین، ج۱، ص۳۶.
[۴۴]. براى اطلاع از این مباحث مراجعه شود به: ابواسحاق ابراهیم بن موسى شاطبى، الاعتصام، تحقیق مسعود طعمه حلبى (چاپ اوّل، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۱۳ق)، ج۲، ص۴۳۸ـ۵۲۷.
[۴۵]. محمدباقر مجلسى، پیشین، ج۲۸، ص۶، حدیث ۹، به نقل از تفسیر العیاشى، ج۲، ص۴۲.
[۴۶]. او را هم طبقه کلینى دانسته اند، رک: آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج۴، ص۲۹۵.
[۴۷]. ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطى شافعى، التنبیه والرد على اهل الأهواء والبدع، تعلیق محمد زاهد بن حسن کوثرى (مکتبه المثنى ومکتبه المعارف، بغداد و بیروت، ۱۳۸۸ق)، ص۴۷.
[۴۸]. همان، ص۹۱.
[۴۹]. ابوالمعالى محمدحسین علوى، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى، تصحیح عباس اقبال (انتشارات ابن سینا، تهران)، ص۲۳ـ۲۴.
[۵۰]. ج۳، ص۲۹۲.
[۵۱]. تقى الدین احمد بن على بن عبدالقادر (معروف به مقریزى)، الخطط المقریزیه المسماه بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار (دار احیاء العلوم و دارالعرفان، بیروت)، ج۳، ص۳۰۰.
[۵۲]. آقابزرگ تهرانى، ج۱۶، ص۱۷۴. براى اطلاع از بعضى از عوامل بروز اختلاف و به وجود آمدن فرق مختلف مراجعه شود به: محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه (دارالفکر العربى، بیروت)، ص۷ـ۲۹.
[۵۳]. الذریعه، ج۱۶، ص۱۷۴.
[۵۴]. همان، ج۲۱، ص۳۸۸.
[۵۵]. فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربى (چاپ دوم، کتابخانه عمومى آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى، قم، ۱۴۱۲ق) ج۱، جزء۴ (فى العقائد والتصوف)، ص۲۹.
[۵۶]. آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج۱۶، ص۱۷۸.
[۵۷]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج۲، ص۱۷۸۲.
[۵۸]. احمد بن یحیى بن مرتضى یمانى، کتاب المنیه والامل فى شرح الملل والنحل، تحقیق دکتر محمدجواد مشکور (مؤسسه الکتاب الثقافیه، بیروت، ۱۹۸۸م)، مقدمه محقق، ص۱۰. محقق همچنین خبر از کشف این کتاب در دهه هاى اخیر مى دهد.
[۵۹]. فؤاد سزگین، پیشین، ص۳۴.
[۶۰]. ابوالعباس احمد بن على نجاشى (۳۷۲ـ۴۵۰ق)، رجال، تحقیق سیدموسى شبیرى زنجانى (مؤسسه النشر الاسلامى، قم)، ص۶۳. براى اطلاع بیشتر از این کتاب و مؤلف آن رجوع شود به: دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج۱، ص۲۷۲.
[۶۱]. فرق الشیعه، ترجمه محمد جواد مشکور، (چاپ اوّل، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۳)، ص بیست و دو.
[۶۲]. فؤاد سزگین، پیشین، ج۱، ص۳۴.
[۶۳]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج۲، ص۱۷۸۲.
[۶۴]. آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج۲۴، ص۸۳.
[۶۵]. همان، ج۲۱، ص۳۹۲.
[۶۶]. همان، ج۱۶، ص۱۷۴.
[۶۷]. محمد رمضان عبداللّه، الباقلانى و آراؤه الکلامیه (مطبعه الامه، بغداد، ۱۹۸۶م)، ص۱۵۹ و ص۱۹۸.
[۶۸]. براى اطلاع بیشتر از این کتاب رک: عبدالقاهر بغدادى، کتاب الملل والنحل تحقیق دکتر بیرنصرى نادر (چاپ سوم، دارالمشرق، بیروت)، مقدمه محقق; الفرق بین تاریخ مذاهب الاسلام، ترجمه محمدجواد مشکور (چاپ سوم، انتشارات اشراقى، تهران، ۱۳۵۸)، ص یازده به بعد.
[۶۹]. بیرنصرى، کتاب الملل والنحل، ص۳۸.
[۷۰]. براى اطلاع بیشتر از مطالب کتاب الآراء والدیانات رک: دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج۱، ص۲۷۲.
[۷۱]. تاریخ وفات اورا رضا کحاله در معجم المؤلفین (مکتبه المثنى و دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج۵، ص۲۵۸) ذکر کرده است.
[۷۲]. این کتاب را عباس اقبال آشتیانى تصحیح و در سال ۱۳۱۳ش مطبعه مجلس آن را چاپ کرد.
[۷۳]. ملاکاتب چلبى، پیشین، ج۲، ص۲۵۵.
[۷۴]. این کتاب به دست سلیمه عبدالرسول تحقیق شده و در سال دانشگاه بغداد به چاپ رسیده است.
[۷۵]. همان، ج۲، ص۱۱۳۰.
[۷۶]. این کتاب به تازگى کشف شده و دکترمحمدجواد مشکور آن را تحقیق کرده و مؤسسه الکتاب الثقافیه به چاپش رسانده است.
[۷۷]. مقریزى، پیشین، ج۳، ص۲۸۹ و بعد از آن.متون اصلى علم ملل و نحل
در این بخش، از میان کتب بخش قبل تنها به معرّفى متونى از این علم مى پردازیم که اوّلا قبل از کتاب الملل والنحل شهرستانى نگاشته شده اند; زیرا چنان که گفته شد، بیشتر کتبى که بعد از او نگاشته شده اند، از او اقتباس کرده اند، و اگر هم چنین نباشد، کم تر موردتوجه ملل و نحل نویسان قرار گرفته اند. ثانیاً هم اکنون در دسترس و مورد استفاده محققان و پژوهشگران این علم باشند. بنابراین، کتبى که تنها نام آنها در کتاب شناسى ها آمده و محتویات آنها به صورت پراکنده در کتب دیگر آمده است معرّفى نمى شود. ثالثاً ملل و نحل نویسان از آنها زیاد استفاده کرده باشند.
کتبى که این سه شرط را دارا باشند، متون اصلى این علم مى نامیم، هرچند ممکن است در میان آنها بعضى از بعض دیگر اقتباس کرده باشند. کتاب هاى زیر داراى این سه ویژگى اند:
۱. فرق الشیعه; ۲. المقالات والفرق; ۳. مقالات الاسلامیین; ۴. التنبیه والرد على اهل الاهواء والبدع; ۵. الفرق بین الفرق; ۶. الفصل; ۷. التبصیر فى الدین; ۸. بیان الادیان; ۹. الفرق المفترقه ۱۰. الملل والنحل شهرستانى.
۱. فرق الشیعه: در میان چهل و چهار کتابى که در کتب رجال و فهرست به ابومحمد حسن بن موسى نوبختى (م ۳۰۰ تا ۳۱۰ق) منتسب است، فقط همین اثر به جاى مانده است. مؤلف از دانشمندان بزرگ شیعه امامیه است که رجالیون شیعه او را توثیق کرده اند. وى بر علوم مختلف همانند کلام، فلسفه، فقه، حدیث، نجوم و ملل و نحل مسلط بوده و در بیشتر آنها آثارى تألیف کرده است. از آثار مرتبط با بحث ما مى توانیم از کتاب هایى همچون الآراء والدیانات، الرد على الغلاه، الرد على فرق الشیعه ما خلا الامامیّه، الرد على اصحاب التناسخ نام ببریم. در کتب ردیّه او نیز عقاید بسیارى از فرقه ها وجود داشته است.[۷۸]
مؤلف در این کتاب روش تاریخى را در پیش گرفته و پس از بیان اختلافات مسلمانان پس از وفات پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به وجود آمدن گروه هاى مختلف، به بیان انشعابات شیعه تا پس از وفات امام حسن عسکرى علیه السلام پرداخته است. در این میان، از بعضى از گروه هاى غیرشیعه همانند معتزله، خوارج و مرجئه نیز یاد مى کند و در بعضى از موارد، فرقه هاى مختلف آنان را برمى شمارد. به نظر مى رسد این کتاب یکى از منابع اصلى ملل و نحل نویسان قرون بعد درباره فرقه هاى مختلف شیعه بوده است.
مؤلّف در موارد فراوانى از صاحبان افکار سیاسى و عقیدتى مختلف یاد کرده است، بدون این که ایشان را فرقه بخواند; اما همین ها در کتب ملل و نحل بعدى که اهل سنّت نگاشته اند، عنوان فرقه گرفته اند، و این امر تداعى کننده وجود گروهى بزرگ با افرادى بى شمار بوده، و از این امر، با بزرگ کردن اختلافات آنان، بر ضد شیعه بهره گرفته شده است.
مؤلف گرایش هاى کلامى خود را در این کتاب دخالت نمى دهد و عقاید فرق مختلف را بى طرفانه بیان مى کند.
۲. المقالات والفرق: نویسنده این اثر سعد بن عبداللّه بن ابى خلف اشعرى قمى (م۲۹۹ یا ۳۰۱ق) از بزرگان محدثان شیعه امامیه و از شیوخ روایى محمد بن جعفر بن قولویه، مؤلف کتاب کامل الزیارات، است. از میان کتاب هاى او که با این علم ارتباط دارند مى توان از آثارى همچون الضیاء فى الرد على المحمدیّه والجعفریه، الرد على الغلاه، کتاب الردّ على المجّره یاد کرد.
از این کتاب، در کتب مختلف رجالى با عنوان هایى همچون فرق الشیعه، مقالات امامیه، مقالات الامامیه، و الفرق واسماؤها وصنوفها نیز یاد شده است.[۸۱]
۳. مقالات الاسلامیین واختلاف المصلّین: نویسنده این کتاب ابوالحسن على بن اسماعیل اشعرى (م ۳۲۴ ق) از متکلّمان بزرگ اهل سنّت و بنیان گزار مکتب کلامى اشاعره است. با این که تألیفات او را متجاوز از نود دانسته اند، فقط پنج کتاب از او باقى است: کتاب فوق و نیز کتاب هاى الابانه عن اصول الدیانه، رساله استحسان الخوض فى الکلام، اللمع فى الردّ على اهل الزیغ والبدع، و رساله کتبها الى اهل الثغر و باب الابواب.
از ویژگى هاى کتاب مقالات الاسلامیین نقل بدون واسطه عقاید کلامى بسیارى از فرقه ها به خصوص فرقه بزرگ معتزله است، به ویژه با توجّه به آن که اشعرى خودش تا چهل سالگى عقاید معتزلى داشته و سپس از آن جدا شده است.
با آن که این کتاب یکى از قدیم ترین و جامع ترین منابع فرقه شناسى اسلامى است، اما به عللى همچون تکرار فراوان، عدم بلاغت در کلام، و ترتیبِ غیرمتعارف، که در یک بخش معرّفى گروه ها و عقایدشان را مبنا قرار مى دهد و در بخشى دیگر اصل را بر عقاید کلامى مى گذارد، ملل و نحل نویسان از آن استفاده نکرده اند و به جاى آن به کتبى همچون الفرق بین الفرق بغدادى و ملل ونحل شهرستانى مراجعه کرده اند، با آن که به احتمال فراوان، آن کتاب یکى از منابع اصلى دو کتاب بعدى بوده است.
از ویژگى هاى دیگر این کتاب نقل عقاید گروه هاى مختلف به دور از نقادى و لحاظ قرار دادن عقاید کلامى مؤلف است. و نیز برخلاف بعضى از ملل و نحل نویسان، از حدود نزاکت و ادب خارج نشده است،[۸۲] گرچه درباره برخى از گروه ها، همانند شیعه، اتهاماتى را به عنوان عقاید آنان ذکر مى کند.
مؤلف در این کتاب ابتدا شمه اى از تاریخ حدوث اختلافات در میان امت اسلامى را بیان کرده و سپس به تقسیم بندى گروه هاى مختلف اسلامى پرداخته و آنها را در ده گروه زیر جاى داده است: ۱. شیعه، ۲. خوارج، ۳. مرجئه، ۴. معتزله، ۵. جهمیّه، ۶. حسینیه، ۷. بکریّه، ۸. عامّه، ۹. اصحاب الحدیث، ۱۰. کلابیه. از ظاهر این تقسیم برمى آید که فرقه هاى بزرگ اسلام، که فرقه هاى دیگر تحت عنوان آنها قرار مى گیرند، همین ده گروه اند، در حالى که فرقه هایى همچون بکریه، حسینیه و کلابیه را نمى توان هم عرض فرقه هاى بزرگى همچون شیعه، خوارج و معتزله قرار داد، چنان که از حجمى که دراین کتاب به این فرقه ها اختصاص یافته، مى توان این مطلب را به خوبى اثبات کرد.
چنان که گفته شد، مؤلف در کتاب خود از نظم خاصى پیروى نمى کند، اما مى توان کتاب او را به دو بخش تقسیم کرد. بخش اوّل مربوط به فرقه هاست و در بعضى از موارد پس از ذکر فرقه ها و شمه اى از عقاید آنان بحث گسترده اى با عنوان اختلافات مطرح مى کند و به ذکر اختلاف درون گروهى و برون گروهى آنان در عقاید مختلف مى پردازد، چنان که درباره شیعه چنین کرده است. گاهى نیز عکس این کار انجام مى دهد، یعنى ابتدا مقالات فرقه و شمه اى از اختلافات درون گروهى و برون گروهى آنان را مطرح مى کند و سپس به ذکر نام فرقه هاى آن گروه مى پردازد، چنان که در مورد معتزله چنین کرده است. به واسطه همراهى فراوان نویسنده با معتزله و افکار وعقاید و شخصیّت هاى آنان، بخش عظیمى از این کتاب به این فرقه اختصاص یافته است و از لابه لاى کتاب برمى آید که نویسنده عقاید گروه عامه را مى پسندیده است.
در بخش دوم، اختلافات کلّى متکلّمان در مسائل اصول دین و غیر آن، مانند مسائل مربوط به جسم، عرض، جوهر، حرکت، مطرح و عقاید گروه هاى مختلف بیان شده است.
به نظر مى رسد اگر این کتاب بازنویسى و با ترتیب و نظم منطقى عرضه شود، بتواند از جهت غناى خود گوى سبقت را از بسیارى از دیگر کتب ملل و نحل برباید.
۴. التنبیه والردّ على اهل الاهواء والبدع، نوشته ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطى شافعى (م ۳۷۷ق). کتاب موجود، که در سال ۱۳۴۳ق در کتابخانه ظاهریه دمشق کشف شده است، تنها بخشى از کتاب اصلى مؤلّف، یعنى شامل بخش سوم و چهارم آن است. جزء اول و دوم آن درباره فرقه هاى یهود و نصارا بوده است.[۸۳] کتاب داراى دو بخش است. بخش اوّل به ذکر فرقه هاى مختلف و بیان مختصرى از عقاید آنان و ردّ آن عقاید مى پردازد. براى این منظور، فرقه هاى رافضه (شیعه) با پانزده زیرفرقه، جهمیه با هشت زیرفرقه، قدریه (معتزله) با هفت زیرفرقه، مرجئه با دوازده زیرفرقه، خوارج با ۲۵ زیرفرقه و زنادقه با پنج زیرفرقه را مطرح مى کند; مجموع این فرقه ها به عدد هفتاد و دو مى رسد و هفتاد و سومین فرقه را که در نظر او اهل نجات است، اهل جماعت است.
در این بخش، مؤلف تحت تأثیر کتاب الاستقامه خشیش بن اصرم (م ۲۵۴ق) است و از کتاب او فراوان نقل مى کند. از نکات قابل توجّه این بخش، ذکر زنادقه در میان فرقه هاى اسلامى، ذکر فرقه اى از امامیه با عنوان اهل قم که آنان را معتقد به تشبیه و جبر مى داند، و ذکر فرقه معتزله بغداد به عنوان زیرفرقه اى از زیدیه است.
مؤلف در بخش دوم با عنوان باب ذکر متشابه القرآن، به ذکر آیات متشابه قرآن و کیفیت استفاده نابجاى اهل اهواء از آنها مى پردازد. این بخش تحت تأثیر مقاتل بن سلیمان بوده است و آرایى همچون آراى تشبیهى او را پذیرفته است.
از ویژگى هاى این کتاب تأثیر فراوان عقاید کلامى مؤلّف آن در نقل عقاید فرقه هاى مختلف و سعى در اثبات حقانیت فرقه اى خاص و نیز خروج از حدّ نزاکت در بسیارى از موارد است; براى مثال، هنگام ذکر فرقه شیعه چنین مى نگارد: «ان اهل الضلال الرافضه»;[۸۶]
گفتنى است که در کتاب وى از فرقه هاى مختلف دوبار یاد شده است: یک بار در اول کتاب و بار دیگر در بخش پایانى آن، بدون آن که تفاوتى بین آن دو وجود داشته باشد.
۵. الفَرق بین الفِرَق وبیان الفرقه الناجیه منهم، نوشته ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادى (م ۴۲۹ ق). مؤلف یکى از متکلمان اهل سنّت است که حدود سى کتاب به او نسبت داده اند، اما هم اکنون کم تر از ده کتاب از او باقى است. این کتاب عهده دار بیان فرقه هاى مسلمان است. مؤلف در آغاز کتاب حدیث تفرقه را با اسناد مختلف ذکر کرده و هفتاد و دو فرقه هالکه را در ضمن فرق ذیل دانسته است: شیعه (روافض)، خوارج، قدریه معتزله، مرجئه، نجاریه، بکریه، کرامیه، ضراریه و جهمیه. وى گروه هفتاد و سوم یعنى گروه ناجیه را گروه اهل سنّت و جماعت مى داند که از نظر فقهى شامل اصحاب رأى و حدیث است.
چنان که مشاهده مى شود، مؤلف براى رساندن فرقه ها به عدد هفتاد و سه خود را به زحمت انداخته است. وى سپس طى هشت فصل به بیان و ردّ عقاید گروه هاى ذکرشده که آنان را از مسلمانان مى داند مى پردازد.
مؤلف در بخش بعد، به ذکر فرقه هایى مى پردازد که به عقیده او از مسلمانان نیستند و خود را به اسلام بسته اند، که در این میان تعدادى از فرقه هاى غلات و بعضى از فرقه هاى خوارج و معتزله را نام مى برد که این فرقه ها طبعاً در تقسیم فرق به هفتاد و سه لحاظ نشده اند. دربخش پایانى به ذکر عقاید واصول اهل سنّت وجماعت واثبات آنها مى پردازد.
برخى از ویژگى هاى این کتاب چنین است: بى طرف و منصف نبودن مؤلف، خروج از حدّ نزاکت، و وارد آوردن اتهامات فراوان به گروه هاى مخالف; به عنوان مثال، وى فرقه هایى با عنوان هاى هشامیه، زراریه، یونسیه و شیطانیه به نام اصحاب ائمه(ع) ساخته و عقاید ناروایى را به آنان نسبت داده است. فخرالدین رازى (۵۴۳ـ۶۰۶ ق) درباره بى انصافى مؤلف این کتاب مى نویسد: «وهذا الاستاذ ابومنصور بغدادى کان شدید التعصّب على المخالفین ولایکاد ینقل مذهبهم على الوجه».[۸۷]
۶. الفصل فى الملل والاهواء والنحل، نوشته ابومحمد على بن احمد معروف به ابن حزم ظاهرى (۳۸۴ـ۴۵۶ ق). نویسنده یکى از بزرگ ترین دانشمندان مذهب ظاهرى است و در حقیقت مى توان او را زنده کننده این مذهب، که بر ظاهر قرآن و حدیث و ابطال قیاس و رأى و استحسان تکیه دارد، نامید. مذهب او در کتاب الفصل نیز بروز کرده و براى مثال، در هنگام ذکر تأویلات مسیحیان از کتاب مقدّس آن را خلاف ظاهر برشمرده است. به وى بیش از صد و سى کتاب در موضوعات مختلف فقهى، اصولى، کلامى، تاریخى، رجالى، منطقى و ملل و نحل منسوب است، که چهل و شش اثر از این مجموعه هم اکنون موجود است.
کتاب الفصل، که بین سال هاى ۴۱۸ تا ۴۴۰ ق نگاشته شده است[۸۸] و یکى از بزرگ ترین کتب ملل و نحل به حساب مى آید، در حقیقت به کتاب کلامى شبیه تر است تا به کتابى در ملل و نحل; زیرا بیشتر به طرح مباحث کلامى پرداخته، و بخش مربوط به نقل اقوال ادیان و فرق، بسیار کم تر از مجموع کتاب است و نیز با ردّ عقاید دیگران و اثبات عقیده خود وى همراه است.
بخش مربوط به علم ملل و نحل در دو فصل سامان یافته است. فصل اوّل که متعرّض بیان عقاید ادیان دیگر شده است، شاید یکى از قدیم ترین مباحث مفصل اسلامى در این زمینه محسوب شود، که البته بررسى این بخش از موضوع این مقاله خارج است. بخش دوم در بیان عقاید فرق اسلامى است; نویسنده فرقه هاى مقرّ به اسلام را به پنج فرقه اصلى اهل سنّت، معتزله، مرجئه، شیعه و خوارج تقسیم مى کند و براى هر یک زیرفرقه هایى را برمى شمرد.[۸۹]
ابن حزم در این کتاب، فرقه اهل سنّت را، که همان اصحاب حدیث متمسّک به ظاهر هستند، برحق مى داند و در هنگام نقل اقوال بقیّه فرق، آنها را طبق مذهب خود ردّ مى کند. از نکات جالب این که مذهب فقهى ابوحنفیه را نیز از مرجئه دانسته و نیز در بخشى دیگر کیسانیه را زیرفرقه زیدیه شمرده است.[۹۰]
در بخش عمده اى از کتاب که مى توان آن را در موضوع فرقه شناسى اسلامى داخل دانست، مؤلف به خیال خود به جمع آورى اقوال کفرآمیز یا محال گروه هاى چهارگانه یعنى معتزله، خوارج، شیعه و مرجئه و به عبارت دیگر، گروه هاى مخالف با اهل سنّت و حدیث، پرداخته است. وى این مبحث را با عنوان ذکر العظائم المخرجه الى الکفر او الى المحال من اقوال اهل البدع المعتزله والخوارج والمرجئه والشیعه مطرح کرده است.[۹۲]
۷. التبصیر فى الدین وتمییز الفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین، نوشته ابومظفر اسفرائینى (م۴۷۱ق). نویسنده داراى تفکّر اشعرى است و کتاب خود را نیز بر این مبنا نگاشته است و در آن از کتاب الفرق بین الفرق، بغدادى تأثیر فراوانى گرفته است، اما موارد اختلاف فراوانى نیز با آن کتاب دارد; از جمله در بیان فرقه هاى هفتاد و دوگانه، مرجئه را برخلاف بغدادى به هفت فرقه تقسیم مى کند و فرقه هاى بکریه و نجاریه را یک فرقه و فرقه هاى جهمیه و کرامیه را نیز یک فرقه به حساب مى آورد و مانند بغدادى، فرقه ناجیه را اهل سنّت و جماعت که شامل هر دو دسته اصحاب حدیث و رأى مى شود، مى داند.
این کتاب پانزده باب دارد; در باب اوّل و دوم تاریخچه اختلاف و حدیث تفرقه و ذکر فرقه هاى مختلف به اجمال بیان شده است. از باب سوم تا باب دوازدهم عقاید فرقه هاى مختلف به تفصیل مطرح شده و مؤلف در بسیارى از موارد با بى ادبى و وارد کردن اتهام آنها را ردّ کرده است; به عنوان مثال، در ردّ روافض (شیعیان) حدیث جعلى «الروافض یهود هذه الامه» را از قول پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مى کند، و محققِ کتاب در زیرنویس این نکته را متذکر مى شود که آن را در کتب حدیثى نیافته است.
در باب سیزدهم به ذکر فرقه هایى که از اسلام خارج اند، پرداخته و بسیارى از فرقه هاى غلات و نیز بعضى از فرقه هاى خوارج را تحت این عنوان ذکر کرده است.
باب چهاردهم اختصاص به ذکر عقاید و ادیان قبل از اسلام همانند بت پرستان، سوفسطایى ها، مجوس، یهود و نصارا اختصاص یافته است. این باب یکى از جهات اختلاف این کتاب با الفرق بین الفرق بغدادى است که اختصاص به ذکر فرقه هاى اسلامى دارد. باب پانزدهم در بیان اثبات عقاید اهل سنّت و جماعت است.
۸. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى و اسلامى، نوشته ابوالمعالى محمد حسینى علوى. نویسنده کتاب خود را به احتمال قوى در سال ۴۸۵ ق[۹۴] به ذکر گروه هاى مدّعى نبوت و الوهیّت و قیام هایى که با این مدعاها صورت گرفته پرداخته است; در این جا، علاوه بر مسیلمه و اسود عنسى که در صدر اسلام ادّعاى نبوت کردند، بعضى از افراد همانند مختار و نیز بعضى از گروه هاى غلات را ذکر مى کند. به نظر مى رسد درباره مختار از حد بى طرفى خارج شده و به گفته هاى متعصبان اهل سنّت تکیه کرده است.
۹. الفرق المفترقَهَ بین اهل الزیغ والزندقَهَ، نوشته ابومحمد عثمان بن عبداللّه بن حسن عراقى حنفى (م حـ ۵۰۰ ق).[۹۵] مؤلف در آغاز شمّه اى از تاریخ اختلاف بین مسلمانان را بیان مى کند و آغاز آن را هنگام قتل عثمان مى داند. سپس به بیان حدیث تفرقه مى پردازد و براى رسیدن به عدد هفتاد و سه تقسیم بندى بدیعى ارائه مى کند، بدین ترتیب که فرقه هاى اسلامى را به شش فرقه اصلى ناصبیّه، رافضه، جبریه، قدریه، مشبّهه و معطّله تقسیم مى کند و براى هر فرقه اصلى دوازده زیرفرقه ذکر مى کند، و بدین ترتیب عدد هفتاد و دو به دست مى آید، و فرقه هفتاد و سوم را که اهل نجات اند، همان فرقه اهل سنّت و جماعت مى داند. سپس به بیان برخى از عقاید گروه هاى هفتاد و دوگانه مى پردازد و هر عقیده را برطبق مبانى خود ردّ مى کند.
نکته قابل توجه در این کتاب این است که ضمن شمردن فرقه هاى دوازده گانه روافض (شیعیان) ده فرقه از آنها را از غلات ذکر مى کند و دوفرقه دیگر را زیدیه وامامیه مى داند.[۹۶]
۱۰. الملل والنحل، نوشته ابوالفتح عبدالکریم بن ابى بکر احمد شهرستانى (۴۷۹ـ۵۴۸). چنان که گفته شد، این کتاب به طور جامع و مفصّل به فرقه هاى اسلامى و ادیان پرداخته است و نیز نظم و ترتیب بدیعى دارد. از این رو، به این کتاب توجه کرده اند و آن را مشهورترین و اصلى ترین کتاب ملل و نحل دانسته اند. در بعضى از نوشته ها، نویسنده فیلسوف و متکلّم معرفى شده و لقب «افضل» گرفته است. نوشته هاى او را در زمینه هاى فلسفه و تاریخ آن، کلام، تفسر و ملل و نحل دانسته اند. یکى از مخالفان فلسفه مى گوید که اگر دفاع او از فیلسوفان نبود، مى توانست به عنوان امام مطرح باشد.[۹۷]
نویسنده، پس از بیان مقدماتى، کتاب خود را در دو بخش سامان مى دهد. بخش اوّل اختصاص به دیانات و ملل دارد و بخش دوم به بحث و بررسى در پیرامون اهواء و نحل مى پردازد. مقدمه ملل و نحل شامل تقسیم اجمالى همه مردم دنیا، تعیین قانون و ضابطه براى تقسیم بندى فرقه هاى اسلامى، تاریخ ایجاد شبهه در میان عموم مردم و به ویژه فرقه هاى اسلامى است و در مقدمه پایانى درباره برگزیدن روش خاصّ خود در ترتیب بندى کتاب بحث مى کند. وى هنگام بیان ضابطه براى تقسیم بندى فرقه هاى اسلامى، همه اختلافات مسلمانان را در چهار قاعده منحصر مى کند:
قاعده اوّل: صفات خداوند و اختلاف بر سر وحدت یا تعدد صفات، که آن را شامل مسائلى همچون صفات ازلى، صفات ذاتى، و صفات فعل و اختلافات بر سر آنها مى داند.
قاعده دوم: قَدَر و مسئله عدل که آن را شامل مسائل قضا و قدر، جبر و کسب، اراده خیر و شرّ، مقدور و معلوم مى داند و اختلافات گروه هاى مختلف اسلامى را بر سر این مسائل بیان مى کند.
قاعده سوم: وعد و وعید، اسما و احکام، که آن را شامل مسائلى همچون ایمان، توبه، وعید، ارجا، تکفیر و تضلیل مى داند.
قاعده چهارم: سمع و عقل، رسالت و امامت، که آن را شامل مسائلى همچون تحسین و تقبیح، صلاح و اصلح، لطف و عصمت در نبوت و شرایط امامت مى داند.
آن گاه مى گوید اگر یکى از پیشوایان امت به یکى از مقالات فوق قائل شد، مقاله او را مذهب و جماعت او را فرقه به حساب مى آوریم. به عبارت دیگر، شرط در تشکیل فرقه از نظر او دو چیز است: اوّل آن که به یکى از مقالات فوق قایل باشد، و دوم آن که قائل از پیشوایان امّت باشد که بتوان براى او پیروانى جستوجو کرد تا عنوان فرقه بر جماعت آنان صدق کند. وى سپس با توجه به اختلاف نظر در مقالات فوق، فرقه هاى اسلامى را به چهار گروه بزرگ قدریه، صفاتیه، خوارج و شیعه تقسیم مى کند و تداخل گروه هاى کوچک را باعث به وجود آمدن عدد هفتاد و سه مى داند.
مؤلف در بخش اوّل درباره دیانات و ملل بحث مى کند. وى مى گوید ملاک افتراق دیانات و ملل از اهواء و نحل این است که صاحبان دیانات و ملل اعتقادات خود را مستند به غیر خود، که پیامبر باشد، مى کنند، اما اهل اهواء و نحل، رأى و اعتقادى را بدون استناد به پیامبر اخذ مى کنند که درباره گروه اوّل لغت «مستفید» و درباره گروه دوم لغت «مستبد» را به کار مى برد. این بخش خود به دو فصل مسلمانان و غیرمسلمانان تقسیم مى شود و اختلاف مسلمانان را نیز در دو قسمت اصول و فروع بیان مى کند; در بخش اصول و مسائل کلامى به ذکر فرقه هاى مختلف اسلامى و اقوال آنها درباره چهار قاعده مذکور مى پردازد.
فخرالدین رازى (م ۶۰۶ ق) معتقد است که شهرستانى این بخش را از کتاب الفرق بین الفرق بغدادى که فردى متعصّب بوده گرفته است، لذا آن را بى اعتبار مى داند.[۹۸] اما با مقایسه این دو کتاب، گرچه موارد مشابه فراوان دارند، نمى توانیم نظر فخرالدین رازى را به طور کلّى تأیید کنیم; براى نمونه یکى از موارد اختلاف بین آن دو این است که شهرستانى بدون اظهارنظر خود به ذکر معتقدات فرقه ها مى پردازد; علاوه بر آن که در موارد بسیارى در عنوان فرقه ها و عقاید آنها با هم اختلاف دارند.
مؤلّف در بخش ادیان غیراسلامى، به ذکر آراء و معتقدات یهودیان، مسیحیان، مجوسان، پیروان صحف ابراهیم که معتقد به کتابى آسمانى اند، مى پردازد و فرقه هاى مختلف آنان را ذکر مى کند.
در بخش دوم کتاب که به بیان اهل اهواء و نحل اختصاص دارد، مؤلّف به ذکر گروه هاى مختلفى همچون فیلسوفان، اعراب جاهلیت، بت پرستان، صابئین، حرنانیین مى پردازد.
پی نوشت :
[۷۸]. رک: مقدمه محمدجواد مشکور بر فرق الشیعه نوبختى.
[۷۹]. با استفاده از مقدمه محمدجواد مشکور بر این کتاب (چاپ سوم، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۱).
[۸۰]. عباس اقبال آشتیانى، خاندان نوبختى (چاپ سوم، کتابخانه طهورى، تهران، ۱۳۵۷)، ص۱۴۰ و بعد از آن.
[۸۱]. ترجمه فرق الشیعه، ص۲۷ـ۳۱ و مقدمه المقالات والفرق.
[۸۲]. رک: ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلّین، تصحیح هلموت ریتر (چاپ سوم، دارالنشر فرانز شتاینر، قیسبادان، ۱۴۰۰ ق)، بخش مقدمه الناشر; مقدّمه مقالات الاسلامیین، ترجمه محسن مؤیدى (چاپ اوّل، چاپخانه سپهر، تهران، ۱۳۶۲).
[۸۳]. التنبیه والرد، تحقیق محمد زاهد بن حسن کوثرى.
[۸۴]. التنبیه والرد، ص۱۸.
[۸۵]. همان، ص۳۳.
[۸۶]. همان، ص۲۳.
[۸۷]. مناظرات جرت فى بلاد ماوراء النهر فى الحکمه والخلاف وغیرهما بین الامام فخرالدین رازى و غیره (چاپ اوّل، مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد، هند، ۱۳۵۵ق)، ص۲۵.
[۸۸]. براى اطلاع بیشتر از کتاب الفصل و شرح حال ابن حزم مراجعه شود به: دکتر محمود على حمایه، ابن حزم و منهجه فى دراسه الادیان (چاپ اوّل، دارالمعارف، قاهره، ۱۹۸۳م); و مقدمه کتاب الفصل.
[۸۹]. الفصل، ج۲، ص۲۶۵ـ۲۷۵.
[۹۰]. همان، ج۵، ص۳۵.
[۹۱]. همان، ص۳۳.
[۹۲]. همان، ص۳۵ـ۵۰.
[۹۳]. بیان الادیان، تحقیق عباس اقبال، ص۴۴.
[۹۴]. عباس اقبال که در سال ۱۳۱۲ به تصحیح این کتاب پرداخته، به این باب دسترسى نداشته است، اما اخیراً چاپى جدید از این کتاب به کوشش دکتر سیدمحمد دبیرسیاقى در سال ۱۳۷۶ ش توسط انتشارات روز به بازار عرضه شده که محتوى چهار باب قبلى به تصحیح عباس اقبال و باب پنجم به تصحیح محمدتقى دانش پژوه است.
[۹۵]. این کتاب با تحقیق و تحشییه دکتر بشار قوتکوآى به چاپ رسیده است.
[۹۶]. الفرق المفترقه، ص۳۱.
[۹۷]. براى اطلاع بیشتر رک: خیرالدین زرکلى، الاعلام (چاپ نهم، دارالعلم للملائین، بیروت، ۱۹۹۰م)، ج۶، ص۲۱۵.
[۹۸]. مناظرات جرت فى بلاد ماوراءالنهر فى الحکمه والخلاف وغیرها بین الامام فخرالدین رازى و غیره، ص۲۵.
نویسنده:نعمت اللّه صفرى
راهنماى مطالعات فرقه شناسى اسلامى
- بهمن ۲, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- بدون نظر
- تعداد بازدید 96 نفر
- برچسب ها : سایر ادیان, علم ملل و نحل, فرقه شناسى اسلامى, فرقه های سری, قوه تفكّر انسان, متكلّمان اسلامى