شیخیگری را شیخ احمد احسائی بنیان گذارد. او پسر زین العابدین احسائی از مردم احسا جزء منطقه القطیف در نواحی بحرین در دودمان پیرو مذهب تسنن زاده شد. تا بیست سالگی مقدمات علوم دینی ، ادبیات عربی را خواند و توجه خود را به اخبار و احادیث شیعه معطوف داشت و در نتیجه پیرو مذهب شیعه دوازده امامی گشت. وی به علّت پارسائی و زهد فراوانی که از خود نشان می داد و با برخورداری از هوش و فصاحت کلام ، شاگردان بسیاری دور او جمع شدند.
شیخ از یک سو به شیخیگری دلبسته بود و از سوی دیگر به فلسفه یونان پرداخته بود. این دو ویژگی در یک قالب نمی گنجد. زیرا کسانی که در علوم مذهبی قدم می نهند ، اگر به فلسفه بپردازند، باید از این دو راه یکی را برگزینند. بنابراین چون فلسفه یونان با شیخیگری سازشی نداشت و شیخ احمد احسائی هم به هر دو علاقه داشت لاجرم دگرگونی هایی در شیخیگری پدید آورد. عقائد فلسفی که شیخ بروز می داد سبب شد که وی با علماء ایران اصطکاک پیدا کرده ، به طوریکه وی و شاگردانش از دید علماء ایران کافر محسوب می شدند.
یکی از نمونه سخنان شیخ احسائی که از خود بنا بر مطالعات فلسفی و عقاید مذهبیش توأماً ارائه می داد ، در مورد معراج است ، وی بنابر فلسفه معراج را نپذیرفت و از طرف دیگر با توجه به اینکه پذیرش معراج از ضروریات دین به حساب می آید و یک مسلمان نمی تواند آن را انکار کند ، لذا وی به فکر چاره جوئی افتاد که این موضوع را با فلسفه توجیه نماید و تطبیق دهد.
در کتاب های یونانی گفته شده زمین ما از خاک است ولی روی آن کره ای از آب پدید آمده که دریاها است و روی آن کره ای از باد می باشد( منظور هوا است) و پس از همه کره ای آتشی است که گرد جهان را فرا گرفته . پس از این کره ها آسمان ها قرار دارند. شیخ احمد احسائی از این گفتارها سود جسته و چنین گفته : پیغمبر ما چون به معراج می رفت در گذشتن از کره خاک عنصر خاکی خود را، و درگذشتن از کره آب عنصر آبی خود را و در گذشتن از هوا عنصر هوائی خود را و در گذشتن از کره آتش عنصر آتش خود را انداخت از این رو تن مادی رها گردید و توانست از کره های آسمان در گذرد.
آنچه که در بطن کلام شیخ احمد احسائی نهفته ، آن است که پیغمبر(ص) تنها روانش به آسمانها رفته و این یکی از ایرادهایی بود که روحانیون و علماء به او می گرفتند.
همچنین شیخ احمد احسائی ، هزار سال زنده ماندن امام نا پیدا (ع) را با فلسفه سازگار نمی دید ، لذا در آن باره گفته است:
و اما مولای صاحب الزمان فخاف من اعدائه و فرود خل فی العالم الهور قلیائی.
معنی آنکه: آقای من صاحب الزمان چون از دشمنان خود ترسید ، گریخت و به جهان هور قلیائی رفت. که منظور از جهان هور قلیائی همان جهان برزخ است. از طرفی چون شیخ نمی خواست امام غائب (ع) را نیز انکار نماید بلکه بر عکس دلبستگی بسیاری هم به این موضوع داشته به طوریکه خود را یکی از باب های امام غائب (ع) بر شمارده است ، و این ادعا را در حالی عنوان می نماید که در لفافه اظهار می داشت ، امام غائب (ع) به جهان هور قلیائی شتافته است.
مهمترین موضوعی که شیخ احمد آنرا بیان داشته است ، این بوده که باید میان امام غائب (ع) و مردمان ، یک تن میانجی باشد . وی بر همین مضمون ادعای باب شدن سر داد و همین ادعا بعدها سرمایه ای برای علی محمد شیرازی شد.
شیخ احمد احسائی در سال ۱۲۴۲( هجری. قمری) درگذشت ولی پیروانش با همان حرارت باقی ماندند و شاگردانش به دور سیّد کاظم رشتی یکی از برجسته ترین شاگردان شیخ گرد آمدند و او را به جای شیخ احمد نشاندند.
سیّد کاظم رشتی هفده سال جانشین شیخ احمد بود تا آنکه وی در سال ۱۲۵۹(هجری.قمری) نیز در گذشت .
یکی از سخنان او در زندگیش این می بوده که زمان پیدایش امام غائب (ع) نزدیک است و به همین دلیل هم می بوده که کسی را جانشین خود نگردانید.در صفحه ۲۰ کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندى، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاورى این موضوع آمده است :
” سیّد کاظم رشتی میدانست که ظهور موعود نزدیک است …”
در وقتی که پیروان شیخیان یعنی شیخ احمد احسائی و سیّد کاظم رشتی هر کدام دسته ای به دنبال خود کشانیدند ، سیّدی هم در شیراز به نام علی محمد به دعوی برخاست که منظور همان باب بوده است که خود از جمله شاگردان سیّد کاظم رشتی به شمار می رفت.
شیخیّه مقدمه پیدایش بابیّت
- آذر ۵, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 163 نفر
- برچسب ها : شيخيگري, شیخیه, فرقه های سری, فلسفه يونان, مذهب تسنن