تربیت فرزندان باحیا
فرحناز ایوبی (کارشناس ارشد مشاوره)
حالا که شُلحجابی بخشی از فرهنگ جامعه شده، لازم است تربیت دختران باحجاب، دغدغهمان شود و در این مسیر رعایت چند نکته مهم، لازم و کمککننده است:
- کودکانمان را از سنین پایین با حجاب آشنا کنیم
برای این کار از قصه، هدیه، بازی و حضور در اماکن مذهبی کمک بگیریم.
- برای چادری شدن، آنها را تحتفشار قرار ندهیم
کودکان، چادر سر میکنند و دقیقهای بعد خسته، آن را به کناری میاندازند. همین امر ممکن است در سنین بعد از بلوغ نیز رخ دهد. اجازه دهیم فرزندان مرحلهبهمرحله با چادر مأنوس شوند؛ بدون آنکه احساس کنند سختگیری خاصی در کار است.
- الگوی صحیحی برای فرزندمان باشیم
گاهی فرزندان از حجاب بیزار میشوند چون والدین و یا اطرافیان مذهبی خصلتهای آزاردهندهای دارند، فحاشی، غیبت، حقخوری و… آدمها اینها را پای مذهب میگذارند و از آن دوری میکنند. بچهدار شدن تمرین خوشاخلاقی است.
- زنان موفق محجبه را به او معرفی کنیم
وقتی از هر سو خبر کشف حجاب زن موفقی میرسد، فرزند ما تصور میکند حجاب، مانع موفقیت است، برایش از موفقیت زنان محجبه بگوییم؛ از الگوهای واقعی اسلام.
- مبانی فکریاش را تقویت کنیم
فرزندمان را با فلسفه حیا و حجاب و تأثیرات آن آشنا کنیم. برای این کار او را به چالش بکشیم؛ بهگونهای با او سخن بگوییم تا خودش مزایای حجاب و نیازش را کشف کند.
نه به همین آسانی!
به نظر سخت نمیآید، اما در عمل، ساده جلوه دادن و گنجاندن چنین تلاشی در ۵، ۱۰ و یا ۱۰۰ اصل، سادهانگارانه است؛ همیشه شیوه پیادهسازی و محیط، مهمتر و سرنوشتسازتر از آموختن این اصول ساده بودهاند. وقتی دخترانی را میبینیم که تا سنین نوجوانی همسو با خانواده و محجبه بودهاند، اما یکباره تغییر جهت دادهاند میفهمیم پیمودن این مسیر به این سادگیها هم نیست.
به نظرم هر مادری خودش بیش از هر روانشناس مذهبی دیگری میتواند در لحظه تصمیم بگیرد که چگونه ذرهذره این امر را با بندبند وجود فرزندش آشنا کند؛ نه آنکه تازه در ۹ سالگی یا بعد از غفلتهای بسیار در ۱۷-۱۸ سالگی برایش سؤال شود که چه کند و یا چرا اینگونه شد؟! کافی است مراحل رشد خود را مرور کنید، آنها را بهروزرسانی کنید و با توجه به شرایط موجود، آنچه را در توان دارید به کار بگیرید.
همانگونه که در آموزههای اسلامی آموختهایم، شروع این حرکت قبل از بسته شدن نطفه و با رزق حلال و… است. سپس با انس قرآن و ادعیه در دوران بارداری ادامه مییابد و مرحله مرحله با رشد کودک تلاشها نیز دوچندان میشود. اجازه دهید از آنجایی بگویم که خود به یاد دارم؛ از خردسالی.
انس در خردسالی
مادرم آدم تحصیلکردهای نبود. اصول محجبه بار آوردن فرزندانش را در هیچ کلاسی نیاموخته بود، اما از اضافه چادر خانهاش چادری برایمان دوخته بود که به اختیار، موقع بیرون رفتن، خالهبازی و آمدن مهمان سر میکردیم و هرگاه خسته میشدیم مچاله میشد توی کیف مادر! هرگاه هم به نماز میایستاد، اجازه داشتیم قرآن کوچک سجادهاش را بگشاییم و با بسماللههای ناقص و صلوات غلط، دلخوش باشیم که قرآن میخوانیم!
اماکن مذهبی توأم با تفریح و توجه
مادر با روضههای دهه اول و دوم محرم مأنوس بود. مراسم شبهای قدر و نماز جمعه هر هفته و تفریحات دیگری که بخش پررنگی از آن زینبیه*بود.
بعد از روضهها، مادر از صحبتهای حاجآقا میپرسید و اینکه از حرفهایش چه فهمیدیم. «درس جواب دادنِ» جذابی بود. برای همین خوب گوش میسپردیم تا با ذوق و شوق برای مادر واگویه کنیم. نماز جمعهها که کیفی دوچندان داشت، ناخنک زدن به ناهار روز جمعه وسط خطبهها و بعد رفتن به پارک تا وقتی بهزحمت از تاب و سرسره جدایمان کنند.
همه نشانهای مذهبی در کنارش لذتی وصفناپذیر بود که برای رفتنهای بعدی مشوقمان میشد.
قصههای مذهبی
مادر قصه هم میگفت. هرگاه آویزانش میشدیم و قصه میخواستیم از همهجا قصه برایمان تعریف میکرد و بیشتر قصههای دینی مناسب فهم و سن ما. شاید هم قصه باسواد شدن غیررسمیاش زیر نظر محبتهای پدربزرگ که منتهی شده بود به قرآن خواندنش.
صوت قرآن و نمازهای مادر
چه چیز لذتبخشتر از خوابیدن صبحگاهان؟! تا هر وقت بخواهی بخوابی بی آنکه کسی صدایت کند و هر صبح وقتی چشم میگشودیم مادر جلویمان به نماز ایستاده بود و یا قرآن میخواند. شبهای رمضان نیز زمزمه دعای سحرش در خانه میپیچید بدون آنکه مخل خوابیدنمان باشد. از همان زمانها حفظ سورههای قرآن جایزه داشت؛ یک بوسه آبدار، یک آفرینِ غلیظ یا یک بغل دلچسب. تازه مثل درس جواب دادنهای مدرسه، اجباری در کار نبود.
مهر مادرانه
به نظرمان خیلی بزرگ شده بودیم و مادر برایمان مادر مهربان روزهای کودکی نبود؛ برعکس، او یک مادر غرغرو بود که روی اعصابمان راه میرفت! پیش خودم فکر میکردم چرا قرآنهایی که میخواند اخلاقش را تغییر نمیدهد؟! اما حواسم نبود وقتی او برای دعای سمات و کمیل چانه میزد و ما سریال میخواستیم، برنده ما بودیم. وقتی او اخبار میخواست و ما سریال، بازهم برنده ما بودیم. وقتی موقع بیرون رفتن حواسمان به سن و سالش نبود و سرعت میگرفتیم او بود که با خنده، نفسنفسزنان دنبالمان میدوید بدون آنکه چیزی بگوید و… .
سن و سال او را غرغرو کرده بود، اما از مهربانیاش کم نکرده بود. همین چیزها که حواسمان به آنها نبود در زمانهای که برخی همکلاسیها از دوستپسرهایشان میگفتند ما و امسال ما را در حریم خانه حفظ میکرد.
کلاس قرآن و زبان و گلزار شهداهای یواشکی!
با مادر زیاد گلزار شهدا میرفتیم، اما اردوی دبیرستان به گلزار شهدا لذت دیگری داشت. از همانجا گلزار شهدا شد یکی از تفریحات نوجوانی. مسیر کلاس قرآن را که ادامه میدادم میرسید به گلزار شهدا. کلاس زبان هم میرفتم و بعد با همکلاسیها جمع میشدیم میدان امام برای صحبت با توریستها. دو کلاس کاملاً متفاوت و مشغولیتهای بعد از آن، که باز هم کاملاً متفاوت بود، اما هر کجا بودم یکی شبیه خودم پیدا میشد تا همنشین هم شویم.
مادر برای هیچکدام محدودیتی نمیگذاشت و همین عدم محدودیت برای دنبال کردن علایق درعینحال نظارت دورادور اجازه میداد با نمادهای مذهبی سرجنگ نگیریم.
فرصت اشتباه و اعتراض
یک موقعی هم دادم درآمد که چادر نمیخواهم، سنگین و گرم است. مادر در سکوت نگاهم کرد، نمیدانم او با چهرهای مغموم گفت «خب سر نکن!» یا خودم داد اعتراض زدم که «دیگر سر نمیکنم!» و او غمگین پذیرفت. شکنجه وحشتناکی بود. بیآنکه بدانم چادر بخشی از وجودم شده بود؛ بخشی از حیا و عفت دخترانهام. سریع تغییر عقیده دادم.
حیا
مادر دانسته یا نادانسته حیا را در وجودمان پرورانده بود. آنگاه که خندههای بلندمان را منع کرده بود، یا از خیلی عقبتر، از همان خردسالی که همواره لباس مناسب و پوشیده برایمان انتخاب کرده بود، یا همان زمانهایی که روضههای خانگی را برایمان کلاس درس کرده بود. راستش را بخواهید پیدا کردن زمانش ناممکن است همانگونه که گنجاندن این آموزشها در چند اصل کلی، غیرممکن.
مادر، حیا را بخشی از وجود دخترانش کرده بود و آنگاه که بذر حیا در وجودت جوانه بزند حجاب به دنبالش میآید؛ البته گاهی هم الگوهای اشتباهی را برایمان مثال میزد، حتی در مدرسه هم این اتفاق میافتاد، گاهی با اطمینان، والدین ما را همنشین این الگوهای اشتباه میکردند، اما جدایی زودهنگام از این الگوهای اشتباه که بیش از هر چیز لطف خدا بود و سبک زندگی که از سنین بسیار پایین در وجود ما شکلگرفته بود بیش از هر اصل دیگری تا امروز کمککننده بوده است.
برای تربیت دخترانی باحجاب باید گفت ریزترین نکاتی که از آن غافلیم، مهمتر از نکات پررنگی هستند که توجهمان را جلب میکنند. تلاش نکنیم فقط دخترانی باحجاب پرورش دهیم، تمرین کنیم فرزندانی باحیا تربیت کنیم؛ چه دختر و چه پسر.
* زیارتگاهی مذهبی در اصفهان منسوب به خواهر امام رضا(ع)
مجله آشنا، شماره ۲۲۵، صفحات ۳۷-۳۹