نشانه های غیر قطعی

نشانه هاي غير قطعي

سومین و آخرین بخش، نشانه هایی ست که در سال ظهور امام مهدی علیه السلام یا سال پیش از آن پدیدار می گردد و خاطر نشان ساختیم که اینها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه های غیر حتمی است، بدان معنا که ممکن است پدیدار گردند یا پدیدار نگردند. اینها علایم غیر قطعی است که ما اینکه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
مردی از تبار پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
پدیدار شدن پرچم «هاشمی» از علایم غیر قطعی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است.
در روایات متعددی یاد و نام «هاشمی» به میان آمده است و از مجموع آنها استفاده می شود که: او مردی از بنی هاشم و از نسل پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم است. در اوج جوانی است و در دست راست او خالی است و از خراسان حرکت و جنبش خویش را آغاز می کند.
این روایات، نشانگر آن است که این جوانمرد، از خروج سپاه سفیانی از کوفه و ارتکاب فجایع دهشتناک، خونریزی بسیار، به اسارت در آوردن بانوان و حرکت دادن آنان بسوی شام، با سپاه خویش به کوفه می رسد. در این شرایط و اوضاع مصیبت بار و دردناک درمی یابد که سپاه پلید سفیانی از کوفه بسوی شام حرکت نموده و اسیران را نیز با خود می برد.
از سوی دیگر، مرد ظلم ستیز «یمنی» نیز با سپاه خویش به کوفه می رسد و هر دو سپاه با فرماندهان خویش بسوی سپاه سفیانی حرکت می کنند و اندکی خارج از کوفه به هم می رسند. پیکار شدیدی، میان سپاه سفیانی از یک سو و دو سپاه هاشمی و یمنی از سوی دیگر، آغاز می گردد و پس از تلفات و ضایعات بسیاری سرانجام جوانمرد هاشمی و هم پیمانش پیروز می شوند و تمام سپاه سفیانی را در هم می کوبند و با آزاد ساختن اسیران کوفه به آن شهر باز می گردند.
روایات در مورد ریشه و نسب مرد هاشمی دارای دو پیام است. برخی او را «حسنی» و برخی «حسینی» معرفی می کند و بنظر نگارندنه نیز «حسنی» است و این همان کسی است که برخی روایات از او به «نفس زکیه» تعبیر می کند.
آری! مشهور است که مردی که در مکه، میان رکن و مقام سرش از پیکرش جدا می گردد، «نفس زکیه» و از تبار بنی هاشم و حسنی نسب است.
و از مسایل قطعی اینکه: او شیعه و پیرو خاندان وحی و رسالت است. به عقیده ی خویش پایبند و استوار و دارای نفوذ گسترده و محبوبیت در دلها و یک شخصیت پرنفوذ مردمی است. بجاست روایاتی در این مورد ترسیم گردد:
۱- عبدالله بن مسعود آورده است که: روزی به دیدار پیامبر رحمه الله صلی الله علیه و اله و سلم رفتیم که آن
حضرت با چهره ای شادمان ما را پذیرفت. در مورد هر چه پرسیدیم و نپرسیدیم، سخن گفت و ما را بهره ور ساخت تا اینکه در همان حال که او می گفت، گروهی از جوانان بنی هاشم که حسن و حسین علیهم السلام در میان آنان بودند از آنجا گذشتند. با آمدن آنان، دل و دیده ی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم با آنان همراه شد و گویی چیزی بیاد آورد که آثار اندوه در چهره اش نمایان و سیلاب اشک از دیدگانش فروریخت.
پرسیدیم: «ای پیامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتی می نگریم، چرا؟!»
فرمود:
«انا أهل بیت، اختار الله لنا الآخره علی الدنیا، و انه سیلقی أهل بیتی من بعدی تطریدا و تشریدا، حتی ترفع رایات سود من المشرق، فیسألون الحق فلا یعطونه، فیقاتلون فینصرون، فمن أدرکهم منکم أو من أعقابکم، فلیأت امام أهل بیتی، و لو حبوا علی الثلج فانها رایات هدی، یدفعونها الی رجل من أهل بیتی.» [۱] .
یعنی: ما خاندانی هستیم خدا آخرت را برای ما برگزید نه دنیا را و خاندانم پس از من با تبعید، فشار و آوارگی روبرو می شوند تا پرچمهای سیاه از سوی مشرق برافراشته شود، آنان در پی حق هستند، اما ستمکاران، حق آنان را رعایت نمی کنند و در راه حق پیکار می کنند و پیروز می گردند.
از این رو، هرکس از شما و نسلهای شما، آن پرچمهای برافراشته را دید، بسوی امام خاندان من بشتابد گر چه با نهایت سختی؛ چرا که آنان پرچمهای هدایت اند و قدرت را به بزرگ مردی از خاندان من، تسلیم می کنند.
شاید برخی چنین پندارند که منظور از پرچمهای سیاه در این روایت، پرچمهایی باشد که به فرماندهی و همراهی «ابومسلم خراسانی» و نهصت او بر ضد حکومت سیاه اموی برافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالی و ستمکار اموی پایه های حکومت عباسیان را در سال ۶۵۶ هجری بنیاد کرد؛ اما چنین تصوری درست
نیست و این پرچمهایی که از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هیچ ربطی به ابومسلم خراسانی ندارد.
مورخ شهیر «ابن کثیر» در این مورد می نویسد:
«این پرچمها ارتباطی به نهضت ابومسلم ندارد که از خراسان برافراشته شد و بدان وسیله حکومت امویان را برانداخت، بلکه این پرچمها مربوط به آخرالزمان است که به همراه حضرت مهدی علیه السلام برافراشته خواهند شد.» [۲] .
۲- ابوطفیل از امیرمؤمنان علیه السلام آورده است که فرمود:
«اذا سمعت الرایات السود مقبله من خراسان، فکنت فی صندوق مقفل علیک، فاکسر ذلک القفل و ذلک الصندوق حتی تقتل تحتها فان لم تستطع، فتد حرج.» [۳] .
یعنی: هنگامی که شنیدی پرچمهای سیاه از خراسان بسوی جهان عرب روی آورده و تو در صندوقی در بسته قرار داشتی، به هر صورت ممکن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قرار گیری و اگر نتوانستی در صندوق را بگشایی و روی پای خود بروی، همانگونه خود را بغلطان تابه هدف برسی.
و بدینسان می بینم، بدان جهت که علمها و دعوتها در واپسین حرکت تاریخ و آخرالزمان گوناگون است و از میان آنها، تنها پرچم آن جوانمرد هاشمی، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نیست.
امیرمؤمنان علیه السلام در این سخنان خویش، توجه می کند که حق طلبان نهایت درجه تلاش و کوکشش خویش را برای پیوستن به سپاه «هاشمی» بکار گیرند.
۳- از پنجمین امام نور حضرت باقر علیه السلام آورده اند که فرمود:
«یخرج شاب من بنی هاشم، بکفه الیمنی خال، و یأتی من خراسان برایات سود، بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل أصحاب السفیانی، فیهزمهم.» [۴] .
یعنی: در واپسین حرکت تاریخ، جوانی (عدالت خواه) از بنی هاشم که بدست راست او خالی است با پرچمهای برافراشته و سیاهرنگ از سوی خراسان می آید.
پیشاپیش او شعیب بن صالح است و او با جنبش ارتجاعی سفیانی پیکار می کند و آنان را شکست می دهد.
۴- و نیز فرمود:
«تنزل الرایات السود -التی تخرج من خراسان- الکوفه، فاذا ظهر المهدی علیه السلام بمکه بعثت الیه بالبیعه.» [۵] .
یعنی: پرچمهایی از خراسان خارج و در کوفه فرود می آیند و هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام در مکه ظهور فرمود، اینان دست بیعت و اطاعت بسوی او دراز می کنند.
۵- امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه بیان، از جمله فرمود:
«مردی از فرزندان حسن علیه السلام با ۱۲ هزار سوار مجهز به دانش و ایمان و سلاح به حضرت مهدی علیه السلام می پیوندد و می گوید: عموزاده ی گرانقدر! شاید من از تو برای برانداختن ستم و بیداد و برقراری عدالت برازنده تر باشم چرا که من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسین علیه السلام و حسن بزرگ تر است.»
امام مهدی علیه السلام پاسخ می دهد: «من همان مهدی موعود هستم. مرا نمی شناسی؟»
او پاسخ می دهد: «آیا بر صداقت گفتار و اطمینان قلبی ما، نشانه یا معجزه و یا علامتی داری؟»
حضرت مهدی علیه السلام به پرنده ای که در هوا در حال پرواز است می نگرد و پرنده به اشاره ی حضرت بر روی کف دست آن گرامی فرود می آید و به قدرت آفریدگارش به امامت مهدی علیه السلام گواهی می دهد.
آنگاه چوب خشکی را در گوشه ای از زمین خشک غرس می کند و در دم سبز و پرطراوت می گردد و به برگ و بار می نشیند.
پس تخته سنگی را از صخره ای برمی دارد و آن را به دست توانای خویش می فشارد و پودر می کند و پس از آن خمیر می سازد و بسان شمع نرم می کند.
و جوانمرد «هاشمی و حسنی» حق طلبانه بپا می خیزد و می گوید: «راستی که پیشوایی و کاروانسالاری امت و نجات تمدن و جامعه ی بشری در توان تو و زیبنده توست.»
و آنگاه همه ی امکانات را تسلیم حضرت مهدی علیه السلام می کند و سپاه خویش را تحت پرچم مهدی و فرماندهی او قرار می دهد.» [۶] .
________________________________________
[۱] مستدرک الصحیحین، ج ۴، ص ۴۶۴، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۶۶ باب خروج المهدی علیه السلام و معجم احادیث الامام المهدی، ج ۱، ص ۳۸۲.
[۲] کلام ابن کثیر را سیوطی در کتابش: العرف الوردی فی احوال المهدی، ص ۶۰ آورده است.
[۳] کنزالعمال، ج ۶، ص ۶۸ و معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج ۳، ص ۷۹.
[۴] ملاحم ابن طاووس، ص ۷۷، عقدالدرر، ص ۱۲۸، باب ۵ و معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام ج ۳، ص ۲۷۰.
[۵] ملاحم ابن طاووس، ص ۱۰۴ و معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج ۳، ص ۲۷۰.
[۶] الزام الناصب، ج ۲، ص ۲۰۵، عقدالدرر، ص ۹۷ و معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام، ج ۳، ص ۹۷.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا