هر مکتب زبان مخصوص به خود دارد ، برای درک مفاهیم و مسائل آن مکتب باید با زبان مخصوص آن مکتب آشنا شد . از طرف دیگر ، برای فهم زبان خاص آن مکتب باید در درجه اول بینش کلی آنرا درباره هستی و جهان و حیات و انسان ، و به اصطلاح : جهان بینی آنرا بدست آورد.
اسلام جهان بینی روشنی درباره هستی و آفرینش دارد . با دید ویژهای به حیات و زندگی انسان مینگرد . از جمله اصول جهان بینی اسلامی اینست که هیچگونه ثنویتی(ثنویت) در هستی نیست ، آفرینش از نظر بینش توحیدی اسلام به دو بخش باید و نباید قسیم نمیشود . یعنی چنین نیست که برخی موجودات خیر و زیبا هستند و میبایست آفریده شوند ولی برخی دیگر شر و نازیبا هستند و نمیبایست آفریده شوند و آفریده شدند .
در جهانبینی اسلامی این چنین منطقی کفر و منافی با اصل توحید است . از نظر اسلام همه چیز بر اساس خیر و حکمت و حسن و غایت آفریده شده است « الذی احسن کل شیء خلقه (سوره سجده آیه . ۳۲ ) ما تری فی خلق الرحمان من تفاوت ( سوره ملک آیه ۳).
علیهذا منطق اسلام در مورد ذم دنیا هرگز متوجه جهان آفرینش نیست . جهان بینی اسلامی که بر توحید خالص بنا شده است ، بر روی توحید در فاعلیت تکیه فراوان کرده است ، شریکی در ملک خدا قائل نیست . این چنین جهان بینی نمیتواند بدبینانه باشد .