آداب جبهه ۵

آداب جبهه 5

ذکر مصیبت مادر
در غیر از ماه محرم و ایام عزاداری، دسته‌هایی به تناوب، شب‌هایی در هفته و اوقاتی در شبانه روز به عزاداری می‌پرداختند و از آن جمله، بچه‌هایی که تمام روز ذکرشان به طور خاص یا زهرا (س) بود. در پادگان، زمین صبحگاه و در خط مقدم، بزرگترین سنگر، محل اجتماعشان برای عزاداری بود. آن‌ها قطعه پارچه‌ی سفیدی را که بر روی آ ن نام خانم نوشته شده بود، همیشه به همراه داشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۱
ذکر واقعه ی کربلا
در مقاطعی از جنگ که آمار شهدا و مفقودان و اسرا و مجروحان بالا می‌رفت و ترکش بالطبع دامن بستگان را در شهر می‌گرفت و احیاناً بعضی از آن‌ها در نامه‌های خودشان بی‌تابی و ابراز عواطف می‌کردند، بچه‌ها با ذکر واقعه‌ی کربلا و آن‌چه بر سر سالار شهیدان و اهل بیت مکرم حضرت رفته بود و بازگویی جزییاتی از مصائب که «ما اعظم مصیبت‌ها فی‌الاسلام» بود، آن‌ها را به صبر و اجر می‌خواندند و آن‌چه در انتظارشان بود را کم و کوچک جلوه می‌دادند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۷
راضی به زحمت غیر نبودن
در جبهه آن‌چه برای بچه‌ها از جانشان عزیزتر می‌نمود، آرامش جسم و روح دوستانشان بود. بدین ترتیب که حتی حاضر نبودند از مشکلات و بیماری خود نزد آنان حرفی بزنند؛ مبادا دوستانشان افسرده خاطر شوند. گاهی می‌دیدیم برادر مجروحی زخم خویش را پنهان کرده و با درد و رنج فراوان برادر مجروح دیگری را امدادگری می‌کرد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۰۱ رزم شبانه
اکثر اوقات نیروهای پیاده و رزمی در فاصله‌ی دو عملیات، به همین رزم‌های شبانه و اردوهای آمادگی و بازسازی می‌گذشت و کار یک شب و دوشب نبود. رزم شبانه که به آن خشم شبانه هم می‌گفتند با انفجار «مین»، «فوگاز» و تیراندازی‌های هوایی شروع می‌شد. یعنی به وسیله‌ی آن، بچه‌ها را از چادر بیرون می‌ریختند و به سرعت در میدان صبحگاه جمع می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۱۲ رزمی، تبلیغی
طلبه‌هایی که در هیئت نیروهای تبلیغی_ رزمی به جبهه می‌آمدند، از محبوبیت بالایی بین برادران برخوردار بودند. خصوصاً کسانی که به قول معروف آن‌چه همه‌ی خوبان داشتند آن‌ها یک‌جا داشتند، چون پاکیزگی و رعایت بهداشت، نظم و نسق در کار، زبان گویا و گرم از دانش، خاکی و خودمانی بودن با جمع، مانع نشمردن لباس در ساختن سنگر و نصب چادر، سوار موتور شدن، دویدن و نشستن و برخاستن با بچه‌ها و در رأس همه‌ی این‌ها برخورداری از روحانیتی که همه کشته و مرده‌اش بودند.
چیزی که موجب می‌شد نتوانند، دو شب یا دو وعده غذا در سنگری بمانند، مرتب باید جابه‌جا می‌شدند و دل عالمی را به دست می‌آوردند.‌ طلبه‌هایی که در کنار همه‌ی وظایفشان، بین برادران عطر و تسبیح، مفاتح منتخب و قرآن‌های کوچک و مدالیوم پخش و هدیه می‌کردند و بعضی بسیار سخت‌گیر که دریافت تسبیحی را در برابر یک میلیون صلوات و مشروط می‌دادند، و چانه‌زدن برادران که دیدنی و شنیدنی بود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۶۷ رسم جلوداری
تنها خدا می‌داند که چه تعداد از فرماندهان و بچه‌های پیشکسوت بودند که با وضع صد در صد وخیم از حیث سلامت جسمی ماندند و مقابله کردند و با شدت جراحت و خونریزی دیگران را بر خود ترجیح دادند، در نتیجه از بی‌دارویی و درمان نکردن به شهادت رسیدند.
فرماندهی که دستش از مچ قطع می‌شد و آ‌ن را در جیب خود پنهان می‌کرد و به مبارزه ادامه می‌داد. مسئولی که به زمین افتاده بود و روی خود را با دست می‌پوشاند یا به سینه می‌خوابید تا او را نبیند و رد بشوند و خللی در پیشروی به وجود نیاید. فرماندهی که زخم عمیق داشت و نشان نمی‌داد و تظاهر به سلامتی می‌کرد، مسئولی که شب عملیات، پشت لباسش را فسفری می‌کرد تا دیگران راه را گم نکنند و روی موانع نروند و در نتیجه گاهی بر اثر انعکاس نور بر آن شبرنگ‌ها، هدف تیر مستقیم دشمن قرار می‌گرفت. فرماندهی که شب عملیات برای باز کردن معبر در میدان مین خود داوطلبانه روی سیم‌خاردارها و مین‌ها می‌خوابید تا راه برای دیگران باز شود و اشکالی در عملیات پیش نیاید و….
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۸۷ رقابت در حفظ قرآن
در آن زمان بچه‌ها، دو تا دو تا یا در جمع‌های چند نفره آیات و سوره‌های قرآن را در مدت معینی حفظ می‌کردند و برای این ‌کار تشویق و جریمه قرار داده بودند. مثلاً صلوات فرستادن، شهردار شدن و… عده‌ای هم برای تشویق دیگران به قرائت قرآن، ابتکاری به خرج می‌دادند. مثلاً مسابقه‌ی یافتن کلمه‌ی «لااله‌اله‌الله» در قرآن که بچه‌ها را مجبور می‌کرد کل قرآن را ظرف زمان معینی بخوانند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۹۰ رو به قبله ساختن سنگر
وقتی قرار بود نیروها برای مدت معینی در یک نقطه از منطقه بمانند، برای برپا کردن چادرها، بعد از رعایت جهت وزش باد و موجگیر نبودن آن‌ها، سعی می‌کردند چادر را به نحوی نصب کنند که طول آن رو به قبله باشد، در نتیجه خود به خود، نشست و برخاست و خوردن و آشامیدن و خواب و بیداریشان رو به سوی حق تعالی داشت و این همه تأکید و توجه در اصل به خاطر مراعات حال نماز شب خوان‌ها و اهل تهجد بود، تا در شرایطی که امکان بیرون آمدن از سنگر نبود، همان‌جا برخیزند و شب زنده‌داری کنند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۳۷
راوی : سید مهدی فهیمی‌
 روش نگارش
بعضی افراد به روش مکاتبات علما و کتب درسی قدیم، کلمات و حروف و سطور نامه را به انواع صورت‌ها می‌نوشتند. گاهی متن نامه را به صورت دایره‌وار و حلقه‌گونه یا به شکل وارونه می‌نوشتند. بعضی با عبارات نقاشی می‌کردند و نامه‌شان «نقاشی خط» می‌شد.
عمومی‌ترین روش، نوشتن متن و حاشیه زدن اطراف آن بود. افراد انواع و اقسام کارهای هنری که هرکس می‌توانست با داشتن ابتکار، خواننده‌ی نامه را به تعجب و تحسین وادارد، به کار می‌بردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۱۷ سبقت
در جبهه بین بچه‌های راننده، برای به مقصد رساندن برادران پیاده که در حاشیه‌ی جاده منتظر وسیله بودند رقابت بود. گاهی که دو تا از این راننده‌ها با هم جلوی پای جمعی ترمز می‌کردند، یکی به شوخی رو به دیگری می‌کرد که: «هول نشو! به هر دوتامون می‌رسه!» کنایه از این‌که: این قدر برای صلوات گرفتن حرص نزن! و دنبال این نباش که دعای بچه‌ها فقط بدرقه‌ی راه تو باشد‌، بگذار به دیگران هم برسد!».
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۳۸
سوغاتی دو سره
خانواده‌ها، بچه‌هایی را که به مرخصی می‌رفتند معمولاً با دست پر به جبهه می‌فرستادند. تا وقتی آثاری از این خوراکی‌ها باقی بود و برادران مصرف می‌کردند، صلوات می‌فرستادند و به دیگران یادآور می‌شدند که مثلاً این‌ها را فلانی آورده است. متقابلاً وقتی یکی از برادران عازم شهر و دیار خود بود، بچه‌ها هرچه داشتند جمع می‌کردند و جا می‌دادند در کیسه و کوله‌اش. آن‌ها در عوض دار و ندارشان را به حاضران می‌بخشیدند و چیزی با خود نمی‌بردند. وسایلی چون: فانوسه، پوتین، مهر نماز، تسبیح و امثال آن‌ها. وقتی کسی خداحافظی می‌کرد، مقداری از راه را بدرقه‌اش می‌کردند حداقل تا دژبانی و حداکثر تا شهر و ایستگاه قطار یا اتوبوس. در این خداحافظی‌های طولانی مثل جدایی‌های شب عملیاتی بچه‌ها نوعاً پیشانی یکدیگر را می‌بوسیدند، عکس‌های یادگاری می‌گرفتند، اسم و آدرس به هم می‌دادند و با این اسم و آدرس‌ها، بعضی با هم مکاتبه می‌کردند. گاهی آن‌قدر این ارتباط عمیق می‌شد که به رابطه‌ی فامیلی می‌انجامید.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۳۰ شب شهادت مولی
در سوگواری‌ها و مراسم تعزیت اهل بیت (علیهم السلام) بر اساس اقتضای محیط و میدان نبرد، همه‌ی تلاش رزمندگان این بود که خودشان را جای ائمه و اصحاب و انصارشان بگذارند، تا عمق مصیبت آن‌ها را درک کرده و اندکی دلشان آرام گیرد.
چنان‌که در شب‌های قدر و شب شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در ماه مبارک رمضان بعضی به نان و نمک افطار می‌کردند. در حالی‌که اشک در چشمانشان بود و بفض در گلویشان. سحر آن شب، هیئت‌ها به عزاداران شیر می‌دادند و با اجرای نمایش قضاوت‌ها و حکایت‌های منسوب به حضرت امیر (علیه السلام) شب‌های کوفه و غریبی و مظلومیت مولا را احیا می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۲ شربت
برادر، شهیدهادی جعفری یکی از نیروهای مخلص جبهه‌ی آبادان است. یک روز شهید جعفری قصد داشت به مرخصی برود، آمد در مقر جهادسازندگی و منتظر ماند تا ماشین جهاد کاشان بیاید و با آن به کاشان بازگردد. از من آب خواست، برایش شربت درست کردم، اما نخورد. اصرار کردم، فایده‌ای نداشت. پرسیدم چرا نمی‌خوری؟ گفت: «من در حال مرخص شدن از جبهه هستم، این اسراف است، این‌جا نباید بیشتر از آب چیزی بخوریم، این سهم دیگر برادران رزمنده است»، این حرف او ما را منقلب کرد.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
راوی : غلام رضا سیاحی
 
شعار نوشتن روی لباس
خیاط‌‌ ‌های صلواتی جبهه، بعد از تعمیر لباس و دوخت و دوز آن، کارشان دوختن پارچه‌های چاپی شعار نوشته بود که بچه‌ها با اصرار به خیاط‌خانه می‌آوردند. شعارهایی مثل: یا قمربنی‌هاشم و یاحسین و… بعضاً اسم افراد که خودشان نوشته بودند.
این غیر از مشخصاتی مثل گروه خون و گروه و دسته بود که نوعاً با خودکار روی در جیب و سر زانوی شلوار یا پشت جیب و زیر یقه می‌نوشتند تا نور آفتاب و آب کمتر به آن اثر کند.
شعار نوشته‌های خوش‌نویسی‌شده‌ی دیگری هم بود که حکم تابلو داشت و حرف اول و آخر صاحب لباس را، که بچه‌های خوش‌خط‌‌ تر پشت و جلو پیراهن کار بچه‌ها می‌نوشتند! عباراتی مثل: «زره‌ی پشت‌دار برای کسی خوب است که پشت به دشمن می‌کند» یا «الی رفیق الاعلی» و «مسافر کربلا» و هزاران عنوان و عبارات دیگر که در مجموعه‌ی «تابلو نوشته‌ها» اثر سیدمهدی فهیمی قابل مطالعه هستند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۹۷ شعارهای جابه جایی
بیشترین شعارهایی که رزمندگان موقع جا‌به‌جایی سر می‌دادند، عبارت بود از: «حسین جان، فدایت، آییم به کربلایت»، «حسین حسین می‌گیم (می‌گوییم) می‌ریم (می‌رویم) کربلا، گرچه بیاد (بیاید) بر سرمون هر بلا» یا شعار «این حمله غوغا می‌کنیم، راه نجف وا (باز) می‌کنیم».
در تمامی‌نقل و انتقالات و جابه‌جایی‌ها، خواندن سرود و نوحه و ذکر پی‌در‌پی صلوات، سنت حسنه‌ای بود که به بچه‌ها، جان دوباره می‌بخشید.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۰۷
شکسته نفسی ها
شکسته نفسی‌ها را به مزاح شکسته‌بندی هم می‌گفتند، معمولاً فعل و انفعالات قولی و زبانی که برای رو نشدن دست‌ها، بچه‌ها از خود بروز می‌دادند، چنان‌که نسبت رزمنده را شایسته‌ی خود نمی‌دانستند و عکس‌العملشان این بود: «که ما لغزنده‌ایم». کنایه از این که ما گنهکاریم و مدافع دین و منزلت آن نمی‌توانیم باشیم و آن‌چه از باب حفظ اخلاص و گریز از ریا بود و غالباً با محمل «وقت خوش کردن» و مطایبه و نظیر پرس‌وجو که بعضی‌ها از سر سادگی راجع‌ به چگونگی باز شدن پای شخص به جبهه می‌کردند و جواب‌های از این دست که: «کار نبود، خرج گران بود، شهر چیزی گیر نمی‌آمد، این‌جا لااقل دلی از عزا درمی‌آوریم و مجبور نیستیم برای همه چیز توی صف بایستیم!» و از این قبیل حرف‌ها.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۰۶
شماره و تاریخ و پیوست نویسی
بالای هر برگه‌ای که عنوان‌های «شماره، تاریخ و پیوست» را داشت، در محل آن‌ها عباراتی می‌نوشتند که پر از پیام بود. جلوی تاریخ می‌نوشتند: «عاشورا» (کل یوم عاشورا)، جلوی شماره می‌نوشتند: «چهارده معصوم» و در مقابل پیوست هم می‌نوشتد: «جنگ، جنگ تا پیروزی» یا «التماس دعا» و یا «برای سلامتی امام صلوات» و… بعضی از فرماندهان هم در پایان موافقت با مرخصی افراد می‌نوشتند: «به امید زیارت کربلا» بدین معنا که انشاالله تا آخر راه با هم هستیم.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۱۸
 شهرداری
در جبهه هر فرد به مدت ۲۴ ساعت “شهردار” یا “خادم‌الحسین” بود و مسئولیت تهیه‌ی غذا و مخلفات آن را و هم‌چنین انداختن و جمع کردن سفره، شستن ظروف صبحانه نهار و شام را بر عهده می‌گرفت. البته بچه‌های دیگر در پهن کردن سفره، چیدن لوازم، آوردن خوراکی‌ها و جمع کردن و نظافت وسایل کمک می‌کردند.
وقتی قرار بود خودشان غذا درست کنند، یکی می‌پرسید: «برادرا! چی میل دارید؟» و اگر قرار می‌شد سبزی‌پلو باشد، دو نفر کارشناس‌ سبزی بیابانی به سراغ سبزی می‌رفتند. یکی دو نفر هم به دنبال هیزم و آشپز و همدستانش هم مشغول پخت و پز می‌شدند.
چنان‌چه شهردار در نوبت وظیفه‌اش خوب عمل می‌کرد و سلیقه به خرج می‌داد، مرتب برای سلامتی‌اش صلوات می‌فرستادند و از او می‌خواستند در پستش باقی بماند. گاهی این رفتار را برای برادری که خوب از عهده‌ی کار برنیامده بود انجام می‌دادند تا در این کار استاد شود و با او شوخی می‌کردند که «ننه چرا غذا سرد است؟» چرا غذا کم‌نمک است و از این حرف‌ها…
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۳۰ شوق و ذوق عملیات
قبل از عملیات برادران عکس یادگاری می‌گرفتند، نوار کاست پر می‌کردند و پیشانی‌بند تهیه می‌نمودند، بر روی لباس‌هایشان مهر عبارات «ورود تیر و ترکش ممنوع» را در محل نخاع و پشت پیراهن به همراه تصویر تابلوی ورود ممنوع می‌کشیدند و آیه‌ی «و جعلنا من بین ایدیهم…» را بر روی سینه می‌نوشتند.
بعضی از بچه‌ها روی پیراهن اختصاصی شهادتشان را به قید شفاعت و آمرزش امضا می‌گرفتند. فراوان بودند برادرانی که خود با همان لباس، در خون خویش می‌غلطیدند و شفیع کسانی می‌شدند که به ایشان التجا برده بودند. روی دست و پا و موهای یکدیگر حنا می‌گذاشتند و در این امر نسبت به بچه‌هایی که بوی شهادت می‌دادند جار و جنجال خاصی به راه می‌افتاد و همه از هم پیشی می‌گرفتند.
یکدیگر را با شیشه‌های عطری که بعضی همراه داشتند معطر می‌کردند و از شوق و ذوق عملیات شیشه را شکسته و عطر را روی سر و روی و لباس بچه‌ها می‌ریختند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۲۳۳ شیران امدادگر
امدادگران تنها کسانی بودند که به جهت نوع مسئولیتشان آخرین دقایق را با شهدا بوده و بسیاری از شهدا در آغوش ایشان جان می‌دادند، از این حیث احترام خاصی بین بچه‌ها داشتند.
هر کس سراغ گمشده‌ی خود را می‌گرفت و آن‌قدر نشانی می‌داد، تا بلکه یکی او را شناسایی کند و به‌ این امید که بداند عزیز او چگونه و چه‌طور چشم از جهان فرو بسته.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۵۴
شیفتگی خدمت
بعضی از برادران وقت استراحت نمی‌شناختند، چنان شیفته‌ی خدمت بودند که گویی دائم در کمین کار و رفع معضلات و مرتفع کردن کمی‌ها و کاستی‌‌ها لحظه‌شماری می‌کردند. آرام و قرار نداشتند و بعضاً می‌گفتند:
باید از این فرصت‌ها نهایت استفاده را کرد. اغلب در حالی که همه به استراحت، گفت‌وگو، مطالعه و… می‌پرداختند، آن‌ها در صدد تهیه‌ی بند رخت و بستن آن‌ها به درختان، نظافت اطراف چادر‌ و محوطه‌ی میدان صبحگاه و حسینیه بودند، به تبلیغات می‌رفتند، جلو چادر سایبان می‌ساختند، شن می‌ریختند و با تخته جاکفشی درست می‌کردند، و چنان‌چه هیچ‌کدام از این کارها روی زمین نمانده بود، زیر درخت یا پناه صخره‌ای را صاف و هموار ‌کرده، پتویی روی آن پهن می‌کردند و در زمان مناسب با دوستان صمیمی برای قرائت قرآن، از خلوت راز و نیاز بهره می‌بردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۹۶ شیوه ی استخاره
از روش‌های رایج استخاره، استخاره با قرآن بود؛ قرآن‌های کوچک زیپ‌داری که جزو لوازم اولیه و ضروری شخصی بود و به ندرت رزمنده‌ای آن را از خود دور می‌کرد.
مراجعه به روحانی گردان یا مقر به صورت دسته‌جمعی و خصوصی، وقت و بی‌وقت برای تقاضای استخاره و رفع حاجت و از جمله این‌که: «حاج آقا بالاخره ما در این امتحان قبول می‌شویم یا نه» معمول منطقه و هر جایی بود و در صورتی که دسترسی به حاج‌آقا دشوار بود، بچه‌ها به سراغ همرزمان مخلص‌تر و مسن‌تر می‌رفتند و به هر نحوی بود گردنشان می‌گذاشتند که برای آن‌ها استخاره کنند، و آن‌ها هم به این استخاره معتقد بودند.
 یعنی با توجه به نتیجه‌ی آن وارد عمل می‌شدند و شک و شبهه‌ای به دلشان راه نمی‌دادند. در ایمان و عمل به استخاره این بس که اگر به ناچار وضعی پیش می‌آمد که خلاف حکم عمل می‌کردند، هر پیشامد و پیامد و عوارض ناگوار آن را به سرپیچی و بی‌اعتناییشان به استخاره نسبت می‌دادند و البته بار اول و آخرشان می‌شد، که تاب این کدورت را نداشتند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۴۷ صدقات مشکل گشا
بعد از توکل به حق‌تعالی و توسل به ائمه، عادت به صدقه دادن برای رفع و دفع بلا در منطقه که کانون ابتلائات و بلا و قضا بود، مورد توجه خاص رزمندگان قرار داشت.
در مواقعی چون قبل و بعد از عملیات، هنگام پاک‌سازی میادین مین و در شرایط سخت و مشکل که هیچ وسیله‌ای راه‌گشا نبود، همه به‌ این امر روی می‌آوردند و آن‌چه را که در شرایط عادی و هنگام خطر و پس از بازگشت به شکرانه در صندوق‌ها جمع‌آوری می‌کردند، به عنوان خیرات و مبرات در شهرهای آسیب دیده از جنگ به افرادی بی‌بضاعت می‌پرداختند و با مبلغ اندکی از آن گاهی خرما تهیه کرده، شب‌های جمعه و غیره بر سر راه و مقابل پایگاه یا محل استقرار قرار می‌دادند و رهگذران را به فرستادن صلوات برای امام و ارواح طیبه‌ی شهدا دعوت می‌کردند.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۹۵
صلوات
متداول‌ترین دعایی که چه شوخی و چه جدی همه یکدیگر را به آن دعوت می‌کردند، صلوات بود که به شرایط خاصی متعلق نبود و صورت‌های دعوت به این شکل بود:
«دم به دم، دم همه گرم، بر گل رخسار محمد صلوات» یا « برای سلامتی سپاه کوبنده، جهاد سازنده، بسیج توفنده، امام پاینده، صلوات» یا «صلوات را خدا گفت، در شأن مصطفی گفت..» و شوخی‌هایی مثل: «شب عملیات، طناب (طنابی که راه پاک‌سازی شده و معبر امن را مشخص می‌کرد)، به فریادت برسه، صلوات خم کن.»
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۲۹ عاشورا و شام غریبان
صبح روز عاشورا، آن‌هایی که می‌توانستند، به شهرهای مجاور منطقه می‌رفتند. با همان لباس‌های خاکی که سرشانه‌هایش را گل مالیده بودند. با پای برهنه و پوتین‌های به هم گره کرده و به گردن انداخته، راه می‌افتادند به سمت مسجد جامع شهر، در وضعی که هر بیننده را به خود جلب می‌کرد و اشک بر گونه‌هایشان جاری بود، تا این‌که وقت اذان ظهر می‌شد. باصدای مؤذن گویی واقعه‌ی کربلا تمام و همه ماتم‌زده وارد شام شده و صدای امام سجاد (ع) را در مسجد یزید می‌شنیدند، که در پس هر عبادت کلمات ایشان را تکرار می‌کردند: «الله اکبر، الله اکبر کبیرا، سبحان الله بکره و اصیلاً، اشهد ان لا اله الاالله، جل جلاله ربی و عظم شأنه…» عصر که به اردوگاه بازمی‌گشتند، شام غریبان طفلان آقا ابی عبدالله (ع) را می‌گرفتند، به یاد وجود نازنین بچه‌ها، روی خارهای دشت می‌دویدند و خون می‌گریستند. فردای آن روز وقت زنده داشتن خاطره اسرای کربلا و حرکت خانواده‌ی سالار شهیدان بود، در یک راهپیمایی چهارده ساعته و بعضاً دو روزه، گرسنه و تشنه در میان کوه‌ها و دشت‌ها با تجهیزات کامل و با همه‌ی وجود در تب و تاب عشق و ارادت به فرزندان آقا سوختن، در نزدیک‌تر کردن خود به آن حادثه‌ی مهیب و از میان بردن فاصله‌ها.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) –  صفحه: ۱۱۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا