آنچه در پی میآید، حاصل گفت وگویی است پیرامون آسیبهایی که نظام تربیت دینی را تهدید میکند، با جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای غرویان. این گفت و گو را با هم پی میگیریم :
تربیت دینی از نگاه حضرتعالی به چه معناست و چه سهم و نقشی میتواند در تعادل رفتاری و روانی کودکان، نوجوانان و جوانان داشته باشد؟
تعادل در روان و رفتار انسان، معلول عوامل مختلفی است که در این میان دو عامل، نقش اساسی و بسیار مهم دارد و تربیت دینی میتواند متصدی ایجاد آن دو عامل گردد: یکی عامل «امید»؛ و دیگری عامل «محبت» .
وقتی ما یک جوان را در فضای دینی تربیت میکنیم، وی بر اساس آموزههای دینی، انسانی امیدوار بار میآید و دچار یأس و سرخوردگی نمیشود. امید و اعتقاد به معاد و دریافت رحمت خدا و لطف الهی، وقتی در جوان زنده میشود، جوان دچار بنبست روحی و روانی نمیگردد و از گرایش به پوچی و نیهیلیسم یا بیهویت گرایی و بحران در امان میماند. تربیتی که بتواند «امید» به زندگی بیافریند و تلاش و تکاپوی انسان را نتیجهبخش جلوه دهد، قطعا میتواند در ایجاد اعتدال روحی و روانی مؤثر باشد.
ـ نکته ظریف و دقیقی که باید در «آفریدن امید» به آن توجه شود این است که خلق امید کاذب برای بالا بردن پتانسیل تلاش و تکاپو و جستوجوگری، اگرچه ممکن است برای مدتی کوتاه مفید باشد، لیکن بعد از مدتی نه چندان دور و آشکار گشتن واقعیت امر، ضربهای مهلک و جبرانناپذیر وارد میسازد. امیدآفرینی وقتی میتواند در ایجاد تعادل روحی و روانی مفید باشد، که چشمانداز آن واقعی و میوه آن عینی باشد و با ساختار آفرینش و تکوین او هماهنگ باشد و در یک کلمه، امیدآفرینیها باید در رودخانه روح و روان انسان جریان یابد تا انسان خود را بیابد و گمشده خویش را پیدا کند. نقش دیگر تربیت دینی، تأکید بر محبت است؛ به این معنا که جوان دوست دارد همه او را دوست داشته باشند. از نظر روانشناسی، انسان نیازمند به همدم و مونسی است که او را درک کند، مشکلات و ناراحتیهای او را احساس نماید، دلسوز او باشد و بتواند با او صحبت کند. در فرهنگ دین پیوسته این مطلب تبلیغ و تأکید میشود که خداوند جوانها را دوست دارد و نسبت به همه انسانهابخصوص جوانان و نوجوانان، رحمان و رحیم است، خداوند خواستار رشد، تکامل و تعالی انسانهاست. به همین جهت، پیامبران، اولیای الهی و علمای دین هم جوان و نوجوان را دوست دارند؛ چون بنده خدا و مؤمن به او، هر کسی را که خدا دوستدار اوست، دوستش دارد و هرکسی را که خدا دشمن اوست، دشمن میدارد.
در تربیت دینی، این فرهنگ ایجاد میشود که خدا انیس و مونس انسان است، میتوانیم با او صحبت و درد دل و راز و نیاز کنیم. او از اسرار صندوقچه دل ما باخبر است ولی در عین حال، دوست دارد بندهاش با او حرف بزند، از مشکلات و ناراحتیهای خویش بگوید. این احساس همدمی و آن بازگو کردن غم و غصهها و تهی ساختن انبار انباشته از عقدهها و ناراحتیها باعث ایجاد اعتدال روحی و روانی میشود. وقتی جوان اعتدال روانی پیدا کرد، به طور طبیعی رفتارهای فردی و اجتماعی او نیز متعادل خواهد شد.
عوامل و مبانی پویایی و نشاط در تربیت دینی، بخصوص کودکان و نوجوانان چیست؟ آموزش کدام قسمت از سیره ائمه و با کدام شیوه میتواند این پویایی و نشاط را در نوجوانان و جوانان ایجاد کند؟
در ابتدا روی سه عامل که حالت مبنایی برای ایجاد پویایی و نشاط دارد، تأکید میکنم :
۱ . حبّ ذات: یعنی هر انسانی خودش را دوست دارد. یکی از محورهایی که تربیت دینی باید بر اساس آن پیگیری و دنبال شود، مسئله حبّ ذات است. یعنی با شیوههای مناسب و روشهای پسندیده و نیکو برای جوان تبیین کنیم و به جوان بفهمانیم که اگر خودت را دوست داری باید متدیّن باشی و کسی که از فضای دینی گریز دارد، با خودش در تضاد است و از خودش فرار میکند. به بیان دیگر، جنبههای کاربردی دین را باید برای جوانان تبیین نمود. بسیاری از جوانان ما نمیدانند کاربرد تعالیم دینی کجاست و یادگیری آن چه فایدهای دارد، از اینرو، انگیزه و نشاط مطالعه کردن، گوش دادن و یادگیری معارف دینی در آنان نیست. جوان باید احساس کند وقتی در مسیر دین حرکت میکند، در حقیقت دارد رشد و تعالی خودش را رقم میزند و چون خودش را دوست دارد، همیشه به دنبال آن است.
۲ . کمالطلبی: همه انسانها دنبال کمال خود هستند. ما معتقدیم دین که مأخوذ از جانب کمالآفرین است، مصداق واقعی کمال انسان را میداند و تفسیر میکند. اما اگر بتوانیم مفهوم حقیقی و درست کمال را برای جوان تبیین کنیم، او به دنبال آن میرود. مهم در اینجا، تعیین مصداق کمال است .
۳ . تلاش و سعی: با الهام از آیه (لیس للانسان الا ما سعی) برای آنکه یک جوان را پویا کنیم، باید دایم به او بگوییم که آیندهات در گرو تلاش و سعی خودت است. باید تنبلی را کنار بگذاری، دایم در حال فعالیت باشی و آیندهات را خودت رقم بزنی. به بیان دیگر، سرنوشت انسان و عزّت و ذلّت او به دست خودش است و با تدبیر و درایت و تلاش خویش آن را رقم میزند.
اما در مورد سیره ائمه، ما این درس را میگیریم که آنها به عنوان «مربّی» انسان در کنار «متربّی» بودند. با او فاصله نداشتند. آغوش آنها باز بود. دغدغه تربیت و انسانسازی داشتند. باید کوشید، حکایتها و قصهها و نوع رفتاری را که با هر قشر جامعه، بخصوص با کودک و نوجوان و جوان داشتند، در متون درسی گنجاند .
با توجه به اینکه خود دین و مبانی دینی جزء فطرت آدمی است و انسان در کارگاه آفرینش الهی با فطرت دینی به دنیا میآید و از طرفی، امروزه بحث استفاده از علوم جدید در تربیت دینی مطرح است، بعضی معتقد به تسرّی علوم جدید در تربیت دینی هستند و برخی مخالفند. آنها که موافق هستند میگویند: علوم جدید باید در خدمت تربیت دینی قرار گیرد؛ چون عصر، عصر اطلاعات است و با آموزهها و اطلاعات میتوان علوم جدید را رنگآمیزی کرد و لعابکاری نمود و به خورد افراد داد تا به مسیر هدایت نزدیکتر شوند.
عدهای هم میگویند: دین، کامل است و نیازی به بهرهگیری از دانش جدید نیست. این تطبیق و تفکیک نیست، این استفاده از سایر علوم است. به نظر جنابعالی چگونه میتوان از علوم جدید، بخصوص روانشناسی و جامعهشناسی در حوزه تربیت دینی، در پیشگیری از آسیبزایی و همچنین در آسیبزدایی از آن استفاده کرد؟
ما ابتدا باید ببینیم انسانی که در روانشناسی و به طور کلی در علوم انسانی تعریف میشود چیست؟ علوم انسانی بیشتر به صورت آکادمیک در مغرب زمین سر و سامان گرفته است؛ با اینکه ما مبانی و اصول علوم انسانی را در فرهنگ اسلام به صورت بسیار غنی داریم ولی متأسفانه آن چنانکه باید و شاید در این زمینه کار نکردیم. علمای ما کمتر به فلسفه علوم انسانی پرداختهاند.
انسانی که مغرب زمین تعریف میکند با انسانی که ما در جهانبینی الهی میشناسیم، تفاوت دارد. این شناخت و تعریف از انسان باعث شده که در مسائل و راهکارهای عملی علوم انسانی تفاوتهایی داشته باشیم. ما باید از علوم جدید استفاده کنیم، از دستاوردهای فکر فلاسفه، متفکران و علمای علوم انسانی استفاده کنیم، اما حق نداریم و نمیتوانیم آنها را دربست در فضای تربیتی خود وارد سازیم. مبانی و هدفگذاریها باید از اسلام گرفته شود. پس بهرهوری از علوم انسانی و فرآوردههای جدید علمی در تربیت انسانی مفید است، لیکن باید فیلترگذاری و ویرایش لازم به عمل آید و مبانی و هدفگذاری را از اسلام اخذ نمود. البته اینها اموری هستند که نیازمند کار کارشناسی هستند. این سمینارها و همایشها میتوانند در نحوه بهرهگیری از علوم جدید در تربیت دینی مفید باشند.
با توجه به رسالت مهمی که حوزه علمیه و مراکز متصل به آن در تبیین مبانی تربیت و روزآمد نمودن شیوههای آن دارند، چه راهکارهایی را برای رسیدن به هدف مذکور پیشنهاد میکنید؟ آیا حوزه خود به تنهایی باید این رسالت را به دوش بکشد و یا نقش خود را باید با همکاری سایر نهادهای آموزشی مانند وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه ایفا نماید؟
فقها و اصولیون و فلاسفه ما بحثهای بسیار دقیق و عمیق و گستردهای را در مسائل مختلف علوم مربوطه انجام دادهاند. از تجربیات آنان باید بهره جست و کار تحقیقی در زمینه علوم انسانی را با استفاده از همان شیوه تحقیقی حوزه آغاز نمود. کار باید دو سویه، اما مرتبط با هم آغاز گردد .
از یک سو، عدهای از فضلای آشنا و بلکه مسلط به مبانی اسلام با همان شیوه تحقیقی دقیق فقها و اصولیون در مراکز و دانشکدههایی کار پژوهش در «فلسفه تعلیم و تربیت»، جامعهشناسی، روانشناسی، حقوق و سیاست را آغاز کنند و از سویی دیگر، ضرورت دارد این کار تخصصی در زمینه علوم انسانی به صورت مستقل در حوزه علمیه آغاز گردد و نتایج حاصله، طی نشستهایی میان صاحبنظران این دو نهاد آموزشی (حوزه و دانشگاه) مبادله شود. البته کارهایی انجام شده ولی کافی نیست. حوزه ناچار است عدهای از فضلای خوشفکر و با استعداد را به زبانهای علمی دنیا همانند انگلیسی، فرانسوی و آلمانی مسلط کند و متون جدید علوم انسانی را در اختیار آنان قرار دهد؛ زیرا تا ما تصور درستی از آنچه در مغرب زمین مطرح است، نداشته باشیم، نمیتوانیم نفیا یا اثباتا تصدیق درستی داشته باشیم. باید بدانیم آنان چه میگویند، بعد موضعگیری کنیم و گفتههای آنان را با مبانی خود محک بزنیم و برای استفاده، آن را از لابراتوار ارزشهای اخلاقی و دینی عبور دهیم.
با عنایت به اینکه آدمی دارای غرایز متعددی است، کدامیک از غرایز باید بیشتر تحت تربیت و مراقبت قرار گیرد؟
ریشه اکثر گناهان و خطاها، غریزه خودخواهی است. قرآن میفرماید: (و لقد بعثنا فی کلّ امه رسولا ان اعبدواللّه و اجتنبوا الطاغوت) (نحل : ۳۶) در هر امتی که پیامبر فرستادیم، اولین پیامشان به امت این بود که خدا را عبادت و پرستش کنید و از طاغوت دوری گزینید. آن طاغوتی که باید از آن اجتناب کرد چیست؟ هر چیزی که مانع توجّه انسان به خدا گردد، طاغوت است و ما مأموریم طاغوت را سرنگون کنیم. نزدیکترین و قویترین طاغوت که سد راه بندگی خدا، تربیت الهی و رسیدن به کمال است، خود انسان و به اصطلاح «نفس» اوست .
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اَعدی عدوِّک نفسک التی بین جنبیک»؛ بدترین دشمن تو نفس توست، همان نفسی که بین دو پهلویت قراردارد. بهبیاندیگر،بیرحمتریندشمنت، خودت هستی.
مبارزه با طاغوت را باید از درون خود شروع کرد، غریزه خودخواهی یا انانیت، سرچشمه بسیاری از گناهان است. همین غریزه انانیت، یعنی (انا خیرٌ منه) (اعراف: ۱۲) ابلیس بود که او را از مقام عبودیت راند. قدم دوم، طاغوتزدایی اجتماعی است؛ باید با هر آنچه که رنگ ضدخدایی دارد و مانع رسیدن انسان به خداست مبارزه نمود .
ما باید روح بندگی را در نسل جوان تزریق کنیم و آن را به یک فرهنگ فعال در عرصه عمل و زندگی مبدّل سازیم؛ ولی با ظرافت ویژه و به دور از افراط و تفریط این کار باید دنبال شود. باید توجه داشت که جوان غرور دارد، اما میتوان به نحوی جوان را تربیت نمود که غرور و شخصیت او در بندگی خدا تبلور پیدا کند. اگر غریزه «خودخواهی» کنترل نگردد، جوان را به سوی طغیانگری سوق میدهد: (انّ الانسان لیطغی ان رءاه استغنی.) (علق: ۶)
در تربیت دینی، هدف این است که روحیه عبودیت را در جوان فعال سازیم. روحیه عبودیت و پرستش، همزاد آفرینش انسان، در عمق جان و فطرت انسان نهفته است. رسالت دستگاه آموزش جامعه فراهم کردن بستری مناسب برای هدایت و شکوفایی و فعلیت یافتن آن روحیه است نه خلق و ایجاد کردن آن. روحیه عبودیت باید به گونهای تقویت گردد که هرکس در هر جایی که هست، خدا را حاضر و ناظر بر خود ببیند. برای ایجاد این روحیه باید از مسائل معاد، سؤال و جواب قیامت و بهشت و جهنم بسیار سخن گفت.
متدینان چگونه مذهبی میشوند؟ اینها عمری در فضای دینی نفس میکشند، مسجد میروند، در نماز جمعه و جماعت و هیئتهای مذهبی شرکت میکنند تا روح دینی پیدا کنند. با یک ساعت نشستن در کلاس دینی و شنیدن استدلالهای خشک و بیروح، تربیت دینی صورت نمیگیرد. تربیت دینی، یک تربیت مستمر و دراز مدت است. خیلیها فکر میکنند که غریزه جنسی ریشه همه گناهان است، ولی باید دانست که غریزه جنسی در یک فصل و سن خاصی فعال است و بعد فروکش میکند. این غریزه «خودخواهی» است که در تمام عمر و فصلهای مختلف زندگی انسان ممکن است طغیان کند. باید بیشتر به کنترل آن پرداخت.
محتوای آموزش کودکان، نوجوانان و جوانان چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
محتوای آموزشی ما باید از چند ویژگی برخوردار باشد :
۱ . هماهنگی با فطرت: فطرت بشر، خداجو و خداگرا و خداخواه است. باید در متون آموزشی، فطرت خداخواهی بشر لحاظ گردد و بستری مناسب و متونی غنی و هماهنگ با ظرفیت علمی و فکری جوان و نوجوان جهت شکوفاسازی آن فطرت فراهم ساخت.
۲ . هماهنگی با زیبایی: مرحوم علّامه جعفری میفرمود: یک زیبایی محسوس داریم و یک زیبایی معقول. ایشان روی حیات معقول تأکید داشتند. منظور از هماهنگی با زیبایی، یعنی اینکه متون تربیتی باید تقویتکننده حیات معقول و هماهنگ با خرد منطقی انسان باشد .
علّامه مطهری هم روی زیبایی معقول و معنوی تأکید داشتند که این هم باید در محتوای آموزشی بخصوص کودکان و گاهی زیبایی معقول به تنهایی ذکر میشود. منظور از آن، زیبایی معقول و معنوی یا زیبایی عقلی و قلبی هر دو است و گاهی هر دو واژه معقول و معنوی یا عقلی و قلبی بیان میگردد. نمیشود گفت: زیبایی معقول مصداق کامل زیبایی معنوی و به عکس است. معلوم است که اینها دو نوع زیبایی و از دو مقوله هستند. یک نوع زیبایی است که عقل و خرد انسان قاضی و ممیز آن است. اگرچه ممکن است مقدمات اولیه آن توسط علم و تجربه ممهد گردد. مثل کلیه قضایای منطقی و براهین ریاضی و سخنان عادی که بر پایه منطق استوار باشد. اما نوع دیگر زیبایی است که نه در محدوده تشخیص حواس است و نه عقل. بلکه این آیینه قلب است که باید واقعیات را آنچنان که هست، بنمایاند اگر روی آینه پردهای ضخیم باشد، واقعیات را هیچ نشان نمیدهد. اگر خاک و غبار بر آن نشسته باشد، فقط قسمتی از واقعیات را نشان میدهد. اما آنگاه که صاف و صیقلی باشد، هر واقعیتی اگرچه ریز در جلوی آن قرار گیرد، مینمایاند. اگر قلب از حجاب غلیظ گناهان کبیره و گرد و غبار صغایر به دور باشد، واقعیات باطنی و ملکوتی را همانگونه که هست نشان میدهد. نوجوانان لحاظ شود.
۳ . توجه به روانی مسائل: سن و سال جوان و نوجوان اقتضا میکند که ما مسائل را به صورتی غامض و پیچیده مطرح نکنیم؛ یعنی باید از طرح مباحثی که ذات و جوهره آنها پیچیدگی در خود دارد بپرهیزیم. ما موظفیم آگاهی و معرفتهای لازم را در قالبی ساده و روشن برای دانشآموزان بیان کنیم ولی در عین حال، مطالب باید پشتوانه برهانی و استدلالی داشته باشد .
۴ . استفاده همزمان از عقل و عاطفه: وقتی در قرآن روی صفات خدا دقت میکنیم میبینیم هم او را حکیم معرفی نموده است و هم رحیم و رحمن و رئوف. با بیان حکیمیت، عقلانیت و با بیان رحیمیت بعد عاطفی خدا را بیان کرده است. ما در تربیت دینی باید به این دو نکته توجه داشته باشیم .
در بررسیهای انسانشناسی هم باید همه ابعاد وجودی انسان در شعاع منظر انسان قرار گیرد. انسان یک موجود ذوابعاد است؛ هم دارای احساس است و هم عاقل و اندیشمند. باید از همه این دریچهها وارد فضای شخصیت انسان شویم. از اینرو، در تربیت دینی هم از دریچه عقل و عاطفه باید استفاده کنیم.
آموزشهای تربیتی را از عقل شروع کنیم یا عاطفه؟ قلمرو عقل و عاطفه را در مسائل آموزش و پرورش به طور مشخص بیان فرمایید و توضیح دهید چگونه میتوان از ابعاد مختلف عاطفه در تربیت دینی بهره جست؟
وقتی بناست متون تربیتی آمیخته از مباحث برهانی و عاطفی باشد، این سؤال مطرح میشود که سیر تربیت را باید از عواطف شروع کنیم و به عقل برسانیم یا از عقل آغاز کنیم و به عاطفه ختم کنیم .
نظر من این است که باید از عواطف شروع کرد؛ چون جوانان و بخصوص کودکان و نوجوانان عاطفه نسبتا فعلیت یافته دارند. باید از معلوم آغاز نمود تا به مجهول رسید .
عواطف غالبا در دانشآموزان نقش فعّالتری دارند، بنابراین، سیر تربیت را باید از عواطف آغاز نمود تا اعتقادات درونی عمیق گردد و در سرزمین قلب ریشه بدواند. آنگاه با براهین عقلی میتوان عواطف را آرایش و پیرایش و تعدیل نمود .
در اینجا باید این نکته را بگویم که بیشتر کتابهای درسی ما از این منظر با اشکال مواجه هستند؛ چون از آغاز، عقلانیت را سنگ بنای آموزش قرار میدهند و با برهان و استدلال میخواهند خدا را برای نوجوان اثبات کنند، در حالی که اگر از عواطف و احساسات و هیجانات روحی و تبلورهای فطرت استفاده کنیم تا این باور دینی در جوانان جوانه زند و رشد کند و از عقل به عنوان پشتوانه برای او استدلال کنیم، مؤثرتر خواهد بود.
البته در کتابهای دوره دبستان، مسائل عاطفی را مطرح کردهاند و در دوره راهنمایی از حکایات و قصّهها استفاده شده ولی در متوسطه از همان آغاز از استدلال و برهان بهره گرفته شده است. ولی من معتقدم که درسهای نخستین کتاب دینی متوسطه هم باید بیشتر رنگ عاطفی داشته باشد و بعد به تدریج به سمت مسائل برهانی حرکت کند .
من راجع به متون معارف دانشگاه هم همین نظر را دارم. شما ببینید دانشجویان، بخصوص سال اولیها، در درس معارف مشکل دارند. اینها نشان میدهد که هنوز مخاطب خودمان را درک نکردهایم و نشناختهایم. نه نیازهای علمی و فکری و ذهنی آنان را درک کردهایم و نه میدانیم دغدغهها و مسائلی که ذهن جوان را به خود مشغول کرده است چیست؟ ضعف اعتقادات او از کجا ناشی شده و راه تقویت و جبران آن چیست؟ وقتی اسم دانشگاه و دانشجو را در ذهن و زبانمان تکرار میکنیم، میپنداریم هم اکنون زمان آن فرا رسیده که هر بحث مشکلی را در اینجا مطرح کنیم. از حرکت جوهری ملّاصدرا سخن بگوییم؛ در حالی که هنوز مباحث سنگین برهانی در دانشجویان فراهم نیست. وقتی مباحث دینی و اخلاقی را همانند قرآن در قالب یک حکایت بیان میکنیم پس از آن برهانهای خشک را مطرح میسازیم، با توجه به آن زمینههای پیشین عاطفی و احساسی، تأثیر بیشتری میگذارد و زودتر میپذیرند.
در عصر ظهور فتنهها و هجوم فرهنگهای بیگانه، نقش و جایگاه قرآن چیست و چگونه میتوان در تربیت دینی از آن بهره برد؟
دنیا در عصر حاضر، دنیای همراه است؛ یعنی همه دنیا همراه انسان است. از سویی، بنا به آموزش الهی میدانیم که قرآن «هدی للنّاس» است؛ یعنی کتاب هدایتگر همه انسانها است. قرآن رهبری هدایتگری همه انسانها را بدون قید زمان و مکان به عهده دارد .
این کلی است، باید آن را تجزیه نمود. شیوه و مراحل بهره بردن از رهبری قرآن را مشخص نمود، آموزش روخوانی، روانخوانی و تسلّط بر قرائت قرآن باید در متن آموزشی و بلکه زندگی هر مسلمانی قرار گیرد و به یک فرهنگ فراگیر ضروری همانند آموختن زبان مادری با تغذیه روزانه برای حفظ حیات تبدیل شود. پس از تثبیت این اصل، معتقدیم که فرهنگ شدن رهبری قرآن در زندگی انسان سه مرحله دارد که عبارتند از: حفظ، ذکر و تدبّر.
حفظ: شخصیت هر انسانی به ورودیهایش بستگی دارد. خروجیها بر اساس ورودیهاست. اگر ورودیهای یک جوان بار تربیتی و دینی و الهی داشته باشد، خروجیها و به بیان دیگر، گفتار و کردار و پندار او نیز صبغه و رنگ تربیتی و الهی خواهد داشت. سرآغاز صبح الفاظی که نوجوان و جوان میشنود یا به زبان جاری میسازد چیست؟ اگر آیات قرآن و کلام الهی باشد، یک نوع اثر وضعی دارد و اگر الفاظ زشت و ناپسند و رکیک باشد اثر وضعی دیگر و متفاوت با اولی خواهد داشت.
بنابراین، اگر ورودیهای ذهن نوجوان و جوان، آیات قرآن باشد، باید او را به قرائت قرآن و حفظ قرآن تشویق کنیم که در تربیت دینی او بسیار مؤثر است، اما کافی نیست .
ذکر: یعنی جوان و نوجوان را تشویق کنیم که دایم الفاظ و کلمات قرآن را تکرار کند. این تکرار موجب میشود که اولا، آنچه را که حفظ کرده، تثبیت گردد، ثانیا، اثر تربیتی و وضعی مضاعف را همراه دارد. اینکه در احادیث داریم ذکر خدا بگویید، یقینا بیتأثیر نیست. وقتی زبان و لب، مترنم به کلمات قرآنی شد، خواه ناخواه نظر و فکرش را به سوی خدا جلب میکند و قلب را آماده دریافت نورانیّت قرآن میسازد و روحیه تفوقگرایی و هیجانطلبی او را امضا میکند و از افتادن در دام ترانههای مبتذل باز میدارد.
تدبّر: این نیز نیمهراه است. به اصطلاح لازم است، اما کافی نیست. مسئله مهمتر تدبّر در قرآن است و مهمتر از آن، شیوهای است که باید برای آموزش مفاهیم و معانی قرآن به کار گرفته شود تا جوان را به تدبّر و تعقّل در آیات قرآن وادار سازیم. این یک هنر و ابتکار است و به مخاطبشناسی نیاز دارد. آقای قرائتی در آموزش مفاهیم قرآن یک هنرمند واقعی است .
موانع اصلی تعلیم و تربیت دینی و عوامل آسیبزای آن را به طور کلی در جامعه ما چگونه بررسی میکنید؟
موانع اصلی تعلیم و تربیت دینی را میتوان به دو عامل اصلی درونی و بیرونی تقسیم نمود: از یک سو، در درون انسان یک سری زمینههای عصیان و طغیان مثل هوای نفس و امیال دیگر وجود دارد که برای مرز فعالیت آنها حد و حصری نیست. اما دین آمده اینها را کنترل کند و در مسیر عبودیت به کار گیرد. و از سوی دیگر، یک سری عوامل بیرونی است که آنها نیز باعث دینگریزی نسل جوان میشود. البته عوامل بیرونی از زمینههای عوامل درونی استفاده میکند. در حقیقت، عوامل بیرونی روی یکی از عوامل درونی انگشت میگذارد و آن را تحریک میکند.
تقسیمبندی دیگری هم در مورد موانع تربیتی مطرح است، تحت عنوان عوامل درون مرزی و برون مرزی. شکی نیست که احزاب و گروههایی در دنیا هستند که عوامل شیطانند. ذهن و فکر و دانش مخیله آنان در اجازه شیطان است؛ شیطان با زبان آنان سخن میگوید و با قلم آنها مینویسد و با چشم آنها میبیند و با گوش آنها میشنود. توسط آنها طراحی و تصمیمگیری میکند. میخواهند جامعه بشری را به سمت رذایل اخلاقی بکشانند. اینها عوامل برون از مرزهای جغرافیایی جامعهای که در آن زندگی میکنیم هستند.
متناظر با احزاب و تشکلها و سازمانهایی که در برون مرزها وجود دارد در درون مرزها نیز با آن مواجه هستیم.
در روایت داریم در دوره آخرالزمان حفظ ایمان مثل نگه داشتن یک شعله آتش در کف دریا است و باز داریم در دوره آخرالزمان هرکسی بتواند یک شعله ایمان را در درون خودش حفظ کند، او اهل نجات است. مفهوم و پیام حدیث این است که نمیتوان به بیرون اعتماد کرد. الان دورهای شده که در هواپیما، کشتی و در هر جایی روی زمین گناه وجود دارد. الان عوامل درونی و بیرونی فراوان است. ما باید به جوان یک تلنگری بزنیم که شعله ایمان داخلی او برافروخته شود. بعضی وقتها جوانها به ما مراجعه میکنند و میگویند ما مدت طولانی در فلان گناه و فساد بودیم، حرف یک معلم در ما اثر کرد. حرف آن معلم با این جوان چه بوده که درون این جوان را برافروخته ساخته، باید همان حرف و زمینه و فضای آن سخن را کشف کرد، تا بدانیم چگونه باید تلنگر زد. مکانیزم این حرفها چیست؟ آیا میشود فرمولی برای این حرفها کشف کرد؟ باید روی آن حرفها کار شود.
چه عواملی را در درون ساختار نظام آموزش و پرورش مانع اصلی تربیت دینی صحیح میبینید؟
در ساختار نظام آموزش و پرورش روی سه نکته تأکید میشود :
۱ . خودباوری مسئولان آموزش و پرورش: کسانی که متولّی تربیت نسل جوان هستند باید باور داشته باشند که «دین میتواند تربیت صحیح انسانی ارائه دهد» اگر در درون ساختار آموزشوپرورش از معلم و مدیر مدرسه تا مدیر کل و وزیر و معاونان، کسی یا کسانی باشند که به این باور قلبی نرسیده باشند و برنامهها را بر اساس آن طراحی نکنند، امر تربیت به مانع و سنگ مزاحمی برخورد کرده که باید ابتدا آن سنگ مزاحم را از سر راه برداشت .
۲ . پرهیز از خودبیگانگی فرهنگی: یکی از موانع مهم امر تربیت دینی، از خودبیگانگی فرهنگی است که متأسفانه در برخی از کارگزاران نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی وجود دارد. ذوقزدگی برخی از افراد مؤثر در مقابل فرهنگ مهاجم غربی و به اصطلاح غربزدگی این باور را در آنان ایجاد کرده که غرب انسان را خوب تربیت میکند، انسان تربیت شده غرب میتواند الگو قرار گیرد. این یک مصیبت بزرگی است که در نظام فرهنگی جامعه ما به صورت ویروس مهلک وجود دارد .
۳ . خودباختگی فرهنگی: نتیجه غربزدگی و از خودبیگانگی فرهنگی، خودباختگی است. کسانی که از فرهنگ خود بریدند و مجذوب فرهنگ بیگانه شدند، هویت ملی و شخصیت انسانی خویش را هیچ نمیبینند. آنچه را که او «ملیت و شخصیت انسانی» میپندارد، چیزی جز ذلت و تسلیمپذیری نیست .
از جهت تناسب محتوای کتابهای آموزشی و تربیت دینی با شرایط زمان، جنابعالی ضعفها و کاستیها و ابهامات را در چه زاویه و زمینههایی میبینید و چه راهکاری برای حل آن پیشنهاد میکنید؟
توجه به سه امر در نظام آموزشی لازم و ضروری است: ۱. محیط؛ ۲. محتوا؛ ۳. معلم .
یکی از اموری که در تربیت دینی مؤثر است، محیط آموزشی است. همانگونه که وقتی ما وارد یک مجلس عزا میشویم، حالتی در ما ایجاد میشود متفاوت با حالتی که پس از ورود در محیط جشن و سرور در ما به وجود میآید. وقتی یک جوان نیز وارد محیط آموزشی میشود در و دیوار و رنگ و نور آنجا با او حرف میزنند و پیام میدهند. باید سعی شود از محیطهای طبیعت آزاد و زمین چمن در ساعات معارف اسلامی بهره ببریم؛ مثل آقای حسینی که در برنامه «اخلاق در خانواده» برای جوانها بحث معاد و خداشناسی را در میان باغ بیان میکرد. از گل و بوته و آب جاری شروع میکرد… اینها بعد عاطفی را در جوان به استخدام میگیرد و زمینه تأثیرگذاری را قوی میسازد.
محتوا باید متناسب با ذوق و استعداد مخاطب باشد. جوانی که در رشته ریاضی تحصیل میکند، زمینه برای درک مسائل فنی و استدلالی در او بیشتر از دیگران است. اگر روی این امور کار کارشناسی صحیح انجام بگیرد و کتابهای دینی بر حسب نوع رشتهها تنظیم گردد، میزان اثرپذیری و درک و فهم آن بالا میرود .
یکی از مشکلات امر آموزش و پرورش در جامعه ما مسئله چند شغلی بودن معلمان و روحانیان است که متصدیان امر آموزش و تربیت جامعه هستند. وقتی انسان مشاغل مختلفی داشته باشد، دغدغههای ذهن او نیز متفاوت است. او نمیتواند برنامه جامع و کارشناسانه طراحی کند، نقاط قوّت و ضعف کار خود را ارزیابی کند و بشناسد و در اندیشه چاره و رفع موانع باشد. وقتی معلم یک شیفت دیگر مسافرکشی دارد یا بنایی یا نقاشی ساختمان میکند، اولا، سر کلاس دغدغه معاش و قول و قرارها را دارد؛ ثانیا، دانشآموزان وقتی از این موضوع با خبر میگردند اگرچه به زبان نیاورند، در ذهن خودشان خواهند گفت: مگر به معلمان نمیرسند؟ از اینرو، علم و معلم در جامعه اینقدر بیارزش است؟ انگیزه درس خواندن کاهش مییابد. تربیت ملازم با آموزش است، وقتی لازم بیانگیزه و فاقد رغبت شد، ملزوم هم تبعیت میکند.
حکومت چه نقشی میتواند در تربیت دینی داشته باشد؟
جامعهشناسان بحثی را تحت عنوان «نهادهای جامعه» مطرح میکنند. جامعهشناسان غربی دین را در کنار سایر نهادهای اجتماع مثل خانواده و مدرسه و حکومت میدانند. ولی من معتقدم که دین یک «فرانهاد» است. دین در مسائل حکومت، سیاست و آموزش و پرورش به شدت تأثیرگذار است .
اگر تربیت دینی در افراد ناکارآمد باشد، این ناکارآمدی در همه جا تأثیر دارد و اگر دین درست تبیین گردد و تربیت دینی به فرهنگ عمومی مبدّل گردد، آثار و نتایج آن در تمام عرصههای علمی و گرایشهای نظری تبلور پیدا میکند. وقتی رئیس، مدیر کل و مدیر جزء در میدان عمل خویش بایدها و نبایدهای دین را لحاظ کرد، معلوم است که تربیت ورودیاش نیکو بوده و در نتیجه، خروجی آن هم نیکو است و اگر اهل رشوه و رابطه و زدو بندها باشد، ضعف ورودی دارد. بنابر این، تربیت دینی باید بر همه نهادهای جامعه اشراف داشته باشد .
علل و عواملی که میتوانند در فاصله گرفتن نوجوانان و جوانان از ارزشهای دینی و اخلاقی مؤثر باشند چیست و راهکارهای عملی و اجرایی جذب نوجوانان و جوانان در اوضاع فعلی را چگونه بررسی میکنید؟
تربیت دینی نباید همهاش حالت آمرانه داشته باشد، بلکه باید به گونهای باشد که جوان به درون خویش مراجعه و پاسخ را از درون خویش بگیرد. چند سال پیش در اتوبوس نشسته بودم، جوانی کنار من نشسته بود و سیگار میکشید. من عمامه داشتم، فکر کردم چگونه نهی از منکر کنم و به او بگویم سیگار نکشد و در عین حال، ناراحت هم نشود. ابتدا به او میوه تعارف کردم بعد به او گفتم: من مدتی است که میخواهم سیگار بکشم اما خواستم اول از فواید آن باخبر شوم بعد بکشم. امروز توفیق بود که در خدمت شما باشم، شما سیگاری هستید و از فواید آن حتماً با خبر هستید. خندید و گفت: سیگار که فایده ندارد. همهاش ضرر است. با تعجب پرسیدم: همه آن ضرر است! یعنی شما به ضرر خودت اقدام میکنی؟
مانده بود چه جوابی بدهد. یعنی یک کاری کردم که خودش در خودش فرو رفت. «بیدار کردن وجدان افراد» یکی از شیوههای آموزشی و تربیتی است که قرآن به ما یاد داده است. حضرت ابراهیم وقتی وارد بتخانه شد، همه بتها را شکست. فقط بت بزرگ را نشکست و تبر را روی شانه بت بزرگ گذاشت. وقتی ابراهیم را به بتخانه کشاندند، از او پرسیدند: آیا شما با خدایان ما اینگونه برخورد کردی؟ ابراهیم نگاهی کنجکاوانه به اطراف میکند. انگار از این موضوع حضور ذهنی ندارد، وقتی میبیند تبر روی شانه بت بزرگ است، میگوید: شاید کار بت بزرگ باشد که همه را شکسته است، از او سؤال کنید تا اگر حرف میزند به شما پاسخ بگوید. در مقابل منطق قوی حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به وجدان درونی خویش مراجعه کردند با «ر.ک: انبیاء:۶۳.) خودشان به همدیگر خطاب کردند و گفتند شما به خاطر پرستش بتهایی که قدرت سخن گفتن ندارند، ستمکارید.»
از این داستانهای قرآن باید الگو بگیریم .
در تربیت دینی خودمان نباید بگوییم: «خدا گفته!» جوان وقتی از بیان و پاسخهای شما قانع نشد و احساس تحمیل کرد نمیپذیرد. فشار آوردی، منکر میشود. مثلا بگوییم: فرض کن خدایی، پیامبر و امامی وجود ندارد یا سخنی در اینباره نگفته، اصلا خودت راجع به این فکر کردهای، عواقب و نتایج آن را بررسی کردهای؟ نظر خود شما چیست؟ در ذهن جوان سؤال ایجاد کن تا خودش دنبال پاسخ برود.
با عنایت به اینکه حدوداً ۱۲ درصد عمر معمولی دانشآموزان در مدارس و ۸۸ درصد در منزل و جامعه سپری میشود، چه میزان از ناکارآمدی تربیت دینی و آثار و تبعات آن متوجه آموزش و پرورش است؟
درست است که ۱۲ درصد عمر انسان در مدرسه میگذرد ولی چون محیط تعلیم و تعلم است و دوران هم، دوران شکلگیری و رنگآمیزی شدن فکر و بینش و عقیده است، نمیتوان گول خورد و گفت پس مدرسه ۱۲ درصد نقش دارد .
آسیب شناسی تربیت دینی
- آذر ۱۶, ۱۳۹۱
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 86 نفر
- برچسب ها : ارزشهای دینی, پرونده خدا, تدبر, تهديدهاي اعتقادي, تهدیدها, جایگاه قرآن, جوان, خداشناسی, مشاوره, معنويت در زندگي