آیا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جایگاه آن در عرفان اسلامى چیست؟

آيا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جايگاه آن در عرفان اسلامى چيست؟

به نظر مى رسد عشق عرفانى مساوى با محرومیت دنیایى و انزواطلبى است و «اگر عاشق خدا هم باشى، به او نمى رسى تا بمیرى».[۳۰]

 در فرهنگ اسلامى، عشق و عاشقى امرى ناپسند و مذموم نبوده، بلکه ـ همان گونه که در آغاز بحث عشق ذکر شد – مایه ى نشاط و شادابى و تداوم زندگى است، اما در بستر مناسب خود. عشق حقیقى سرچشمه ى جوشان حیات است; نه این که مساوى با حرمان و هجران و انزواطلبى باشد. خواجه نصیر در این باره مى گوید:
عشق، به محبت شدید گویند و هر چه ادراک بالاتر باشد، عشق شدیدتر است و ادراک کامل، جز با وصول و رسیدن تام و کامل، حاصل نمى شود و عشق کامل جز با وصول کامل میسّر نیست. پس عشق حقیقى، آن ابتهاج و شور و سرورى است که از تصوّر حضورِ معشوق به انسان دست مى دهد.[۳۱]
عاشق کسى است که دل را از هر چه غیر اوست، خالى نموده، آن را حرم امن حضرت دوست قرار دهد.[۳۲]
عارف عاشق در عین برخوردارى از نعمت هاى دنیا، دلبسته ى آن ها نشده، تنها هدف او جلب رضایت الهى و وصول به مقام قرب اوست. رسیدن به این مراحل، در همین دنیا ممکن و شدنى است و عارف واصل با رسیدن به مقام قرب حق، همیشه احساس حضور نموده، به آرامش و خوش بختى واقعى دست مى یابد، و عارفان راستین و علماى بزرگ شاهدى صادق بر این مدعایند.
بنابراین، پاک نمودن جامعه از هوى و هوس و دورى گزیدن از کویر تشنه ى شهواتِ اشباع نشدنى و دریا صفت، مجال و امکانِ ایجاد رابطه اى دل انگیز و معنوى را ایجاد مى نماید، تنها انسان است که استعداد عشق ورزیدن را دارد و مى تواند رابطه ى جنسى را به رابطه اى روحى و معنوى تبدیل نموده، وابستگى را از حدّ تأمینِ نیاز جسمى، به مرتبه ى وابستگى روحى و روانى ارتقا دهد و همان عشقى را تولید کند که مایه ى هنر و حماسه و ادب و فرهنگ بشرى بوده است، همان عشقى که در زبان حکماى اسلامى، به عشق مثالى و عشق عفیف و به قول دانشمندان غربى، رمانتیک و عشق افلاطونى و عشق معنوى خوانده شده است:
… این حقیقت است که هر چه موجود انسانى از حالت اوّلیه ى حیوانى خود دورتر مى شود، عشق او روحانى تر مى شود.[۳۳]
 
 
 
۲. آرامش روانى و کاهش التهاب ها
 بگذارید دختران در مدارس، آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند; از تحمیل ها دست بردارید; یک مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحویل ندهید; این نسل را خراب نکنید و رابطه ى دختر و پسر را نابود نکنید.[۳۴]
 با توجّه به قدرت و دامنه ى نفوذ عاطفى زن و مرد بر یک دیگر و نقش حسّاس آن دو در تأمین نیاز طبیعى و غریزى، در مى یابیم که تأثیر پذیرى آن دو، چنان شدید و وسیع است که گاهى مجراى صحیح عقل و خرد را به انحراف مى کشاند; به ویژه زمانى که آتش شهوت شعلهور گردد.
این تأثیر شگرف در زن، جلوه گرى خاصّى دارد و بر عواطف و احساس مرد بسیار نافذ است، تا بدان جا که ناخواسته آنان را در جهت امیال عاطفه آمیز و هوس آلود سوق مى دهد.
حال اگر در سطح جامعه و کوچه و خیابان، جاذبه هاى جنسى رواج یابد و دختر و پسر روابطى آزاد و مستمر داشته باشند، جلوه گرى هاى ذاتى و طبیعىِ موجود در برخورد و رفتار و حالات دختران، موجب جلب توجّه پسران و مردان شده، انحراف اذهان و آشفتگى فکر و دل آن ها را در پى دارد.
در این میان دختران ضربه پذیرتر بوده، دائماً به فکر جلوه گرى و دلبرى اند و پسران نیز در آن دام گرفتار مى گردند و به قول خانم دکتر «سعداوى»:
چه بسیار دخترانى که به سبب شوق و دست یابى به نشانه هاى مقبول زیبایى و زنانگى به اختلالات روانى دچار مى شوند. گمان و تصوّر چنین دخترانى آن است که زندگى و آینده ى آن ها به اندازه ى بینى و یا خمیدگى مژه هاى آنان بستگى دارد، تا آن جا که حتّى یک میلى متر کوتاهى طول مژه نیز مى تواند به یک مسئله ى جدّى و بحرانى در زندگى تبدیل شود[۳۵].
«ویل دورانت» گوید:
زنى که عاشق شد و معشوق خود را از دست داد، ممکن است این گم شده برایش جبران ناپذیر باشد. او روح خود را به تصویر خاصّى پیوسته است و هر جا برود خاطراتش او را دنبال خواهند کرد.[۳۶]
و در این میان، خسارتهاى جبران ناپذیرى بر روح و روان او وارد مى شود و بدون تردید، روابط کنترل شده و ضابطه مند، این التهاب ها را کاهش مى دهد و دختر و پسر با آرامش و اطمینان خاطر بیش ترى به دنبال تحصیلات و اهداف بلند زندگى خویش گام برمى دارند.
اما نبودن حریم میان زن و مرد و آزادى در معاشرت هاى بى بند و بار، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و یک خواست اشباع نشدنى در مى آورد.
غریزه ى جنسى، غریزه اى نیرومند و عمیق و دریا صفت است و هر چه بیش تر اطاعت شود، سرکش تر مى گردد; هم چون آتشى که هر چه به آن بیش تر خوراک بدهند شعلهورتر مى شود.[۳۷]
در گذشته پادشاهان بسیارى حرم سراهاى گسترده داشتند; اما هیچ گاه حسّ تصرّف و تملّک زیبارویان در وجود آنان اشباع نشد.
در دوران جدید، به برکت فرهنگ غرب، براى کسى که یک صد هزارم آن ها امکانات داشته باشد، میسّر است که به اندازه ى آن ها از جنس زن بهره کشى کند.
در نتیجه، روح بشر فوق العاده تحریک پذیر است و اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرىِ روح بشر محدود به حدّ خاصى است و از آن پس آرام مى گیرد.
هیچ مردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. و از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه انجام ناشدنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیّت و دست نیافتن به آرزوها است و به نوبه ى خود منجر به اختلالات روحى و بیماریهاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.[۳۸]
نکته ى دیگر آن که، اگر در کوچه و خیابان، دلبرى مرسوم گردد و جلوه گرى، هنرِ دختران محسوب شود و در روابط دختر و پسر تجاذب و دل بندى به میان آید، دخترانى که از زیبایى لازم برخوردار نیستند، در فشار و استرس بسیار قرار مى گیرند و همیشه احساس کمبود و حقارت مى نمایند.
 
 
 اگر این گونه روابط، سبب افزایش التهاب ها و خدشه دار شدن بهداشت روانى مى شود، پس چگونه با این کلام علما سازگار است که مى گویند:
«انسان نسبت به هر چیزى که منع شود، حریص تر مى گردد.» باید روشن شود که این منع و محدودیت، چه لزومى دارد و یا اگر لازم است تکلیف حرص و حسّاسیّت کاذبى که ایجاد مى شود چیست؟[۳۹]
 در ابتدا باید گفت، اگر بخواهیم بر طبق برداشت پرسش کننده عمل کنیم، باید همه ى قوانین محدود کننده، اعم از قوانینِ مذهبى و اجتماعى و قوانین رایج کشورى را برداریم; زیرا هر قانونى نوعى محدودیت و حسّاسیّت ایجاد مى کند و شخص را نسبت به آن چه منع شده; حریص تر مى سازد.
به نظر مى رسد که با اندک مراجعه به عقل و خرد نمى توان به این نظریه ملتزم شد; زیرا نتیجه ى آن، چیزى جز از بین رفتن نظام اجتماعى و زندگى فردى نیست. در زمینه ى مسائل اخلاقى و رفتار جنسى نیز برداشتن مرزهاى دینى و خانوادگى چیزى جز فساد و فحشا به ارمغان نمى آورد.
در میان سردمداران این نظریه، در قرون اخیر به «زیگموند فروید» و «برتراندراسل» بر مى خوریم; راسل معتقد است: اثر معمولى تحریم عبارت است از یک حسِّ کنج کاوى عمومى[۴۰] و فروید قائل است که: ناکامى ها به طور عام، معلولِ قیود اجتماعى است; چرا که سرکوب غرایز موجب اختلالات روانى و بیمارى هاى روحى مى گردد.[۴۱]
در نقد این دو نظریه، به پاسخ استاد شهید «مرتضى مطهرى» اشاره مى کنیم:
درست است که ناکامى ها، به خصوص ناکامى هاى جنسى، عوارض وخیم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرایز در حدودى که مورد نیاز طبیعت است غلط است; ولى برداشتن قیود اجتماعى، حلاّل مشکلات نیست; بلکه بر آن مى افزاید. در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بند و بار مى کند. اتّفاقاً در این موارد، هر چه عرضه بیش تر گردد، هوس و میل به تنوّع افزایش مى یابد و به گفته ى خود راسل (در کتاب زناشویى و اخلاق)، عطش روحى در مسائل جنسى غیر از حرارت است; آن چه با ارضا تسکین مى یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى. آزادى در مسائل جنسى، موجب شعلهور شدن شهوات به صورت حرص و آز مى گردد و این همان هوس است که ارضا شدنى نیست و سیرى ناپذیر است و اشباع آن از راه فراوانى و آزاد گذاشتن، غیر ممکن است و درست مثل آن است که بخواهند آتش را با هیزم سیر کنند.
اشتباه امثال فروید و راسل در آن است که پنداشته اند تنها راه رام کردن غرایز (از جمله غرایز جنسى)، ارضا و اشباع بى حدّ و حصر آن ها از طریق آزادى مطلق است; آن هم به این معنا که به مرد و زن اجازه ى هرگونه جلوه گرى، معاشرت و تماس داده شود، بدون توجه به این نکته، چنین آزادى مطلقى و رها کردن آن ها و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهیّجات در آوردن، آن ها را دیوانه مى سازد و چون امکان برآورده شدن کامل و تمام خواسته ها و انتظارات فردى هر شخص وجود ندارد، در نتیجه این غرایز با وضعى بسیار بدتر سرکوب مى شوند و تولید عقده هاى روانى مى کنند.[۴۲]
پس گرچه برخى از ممنوعیّت هاى جنسى، در روابط اجتماعى زن و مرد ممکن است عوارض روانى و رفتارى ایجاد کند، اما برداشتن ممنوعیّت هاى قانونى و مشروع و دادن آزادى بى حدّ و مرز، عوارضِ بسیار خطرناک تر از آن تولید مى کند و در این باره بهترین شاهد مثال، اوضاع وخیم و ناهنجار جوامع غربى و غرب زده است. آیا در جوامع غربى با برداشتن پرده ى شرم و حیا از مسائل جنسى و دادن آزادى هاى بى حدّ و مرز توانسته اند این مشکلات را حل کنند؟ سال هاست که مغرب زمین چه در تصویر و فیلم و مجلّه هاى مبتذل و چه در لباس، روز به روز اعضاى محرّک غریزه ى جنسى را آشکارتر ساخته است; اما مى بینیم برخلاف این فرضیه، روز به روز آتش این غریزه برافروخته تر شده است.
غریزه ى جنسى از این نظر تا حدودى شبیه به اعتیاد است. ممکن است کسى تصوّر کند علّت اشتیاق معتادان به موادّى مثل تریاک و هرویین این است که این مواد نایاب است و به مقدار بسیار کم در دسترس معتادان قرار مى گیرد; بنابراین براى ریشه کن کردن اعتیاد باید هرویین را به مقدار زیاد در دسترس معتادان قرار داد. این فرضیه به ظاهر عاقلانه به نظر مى رسد، اما در عمل نتیجه اش اعتیاد و وابستگى بیش تر معتاد به مواد مصرفى و افزایش مقدار موادى است که در هر روز مصرف مى کند و آن قدر هر روزه بر مقدار آن مى افزاید که جان او در معرض نابودى قرار مى گیرد.
پس تنها محدودیّت ها نیست که بر حرص و ولع انسان مى افزاید; بلکه دعوت ها و تحریک ها و عرضه شدن ها هم، بر میزان عطش نفسانى و شعلهور ساختن آتش هوى و هوس مى افزاید.
و اگر فرض کنیم حرف این مدعیان درست بوده، تنها راه حل این حسّاسیّت، آزادىِ مطلق روابط دختر و پسر است  و  باید همه ى مرزها را از میان برداشت، در چنین فضایى، مسئله ى جنسى یکى از دغدغه هاى اصلى انسان مى شود و بسیارى از توان و نیروى او را به خود اختصاص مى دهد و او را از مسیر اصلى زندگى باز مى دارد و بزرگترین مشکل همین است که آدمى در زندگى براى حلّ مسئله ى جنسیت، همه ى حقایق دیگر عالم و همه ى وظایف و اهداف خویش را فراموش کند تا مشکل غریزه ى جنسى را حل نماید. ما انسان را بزرگ تر از آن مى دانیم که غمى جز مسئله ى تن و جنسیّت خود نداشته باشد. این نوع راه حل دقیقاً انحطاط انسان است. کدام مسئله براى انسان بزرگ تر و مهم تر از این است که انسان به غیر از غریزه ى جنسى مسئله ى دیگرى نداشته باشد؟ خواه آن را حل کرده و خواه حل نکرده باشد؟ چرا باید چنین بهاى گزافى براى حلّ این مسئله بپردازیم؟[۴۳]
 
 
۳. استوارى اجتماع
 دلیل دیگرى که قائلین به روابط آزاد به آن تمسک مى جویند، بحث رشد و تعالى جامعه در سایه ى روابط آزاد است تا دغدغه هاى ذهنى جوانان رفع شده، امکان پیشرفت براى زنان میسّر گردد.
به عنوان مثال گفته مى شود:
دختر و پسر به دوستانى از جنس مخالف احتیاج دارند و جدا کردن آنان از یک دیگر اثرات نامطلوبى بر فرد و جامعه دارد و امکان پیشرفت را کم مى کند.[۴۴]
خانم «مهرانگیزکار» در گفت و گویى بیان داشته است:
پیش از انقلاب جاذبه ى فعّالیّت هاى سیاسى ـ اجتماعى براى زنان بیش تر بود، ولى بعد از انقلاب برنامه ى جداسازى زن و مرد و تأکید بر نقش خانگى زنان، اعتماد به نفس زنان را از آن ها گرفت.[۴۵]
 اما با توجّه به اهمّیّت حفظ و سلامت جامعه و استوارى اجتماع، به صراحت مى توان گفت: اگر بهره مندى ها و تحریک هاى جنسى از محیط خانه به بیرون کشیده شود و به جاى آن که جوانان در محل درس و شغل خویش به کارهاى مربوط به آن بپردازند، متوجّه یک دیگر شوند، وقت بسیارى تلف شده، فرصت جوانى و نشاط و شادابى روحى آنان به هدر مى رود. ترویج روابط آزاد جنسى موجب فلج کردنِ نیروى اجتماع است[۴۶] و جهان امروز، به نام آزادى زن و و به عبارت صریح تر، «آزادى روابط جنسى» روح جوانان را سخت فاسد کرده است و به جاى این که این آزادى به شکفتن استعدادها کمک کند، به گونه اى متفاوت با قدیم، نیروها و استعدادهاى انسانى را هدر داده است و مى دهد.
زن از کنج خانه بیرون آمده، اما به کجا رو آورده است؟ به سینماها، کنار دریاها، حاشیه ى خیابان ها، مجالس شب نشینى! زن امروزى به نام آزادى خانه را خراب کرده است، بدون این که مدرسه یا جاى دیگرى را آباد کرده باشد.[۴۷]
مرحوم جلال آل احمد در کتاب غرب زدگى مى گوید:
از واجبات غرب زدگى، آزادى دادن به زنان است … و از آن، تنها اجازه ى تظاهر و خود نمایى دادیم; یعنى زن را که حافظ سنّت و خانواده و نسل و خون است به ولنگارى کشیده ایم; به کوچه آورده ایم; به خود نمایى و بى بند و بارى وا داشته ایم که سر و روى را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مُد تازه را به خود ببندد و وِل بگردد. … ما در کار آزادى صورى زن، سال هاى سال پس از این هیچ هدفى و غرضى جز افزودن به خیل مصرف کنندگان پودر و ماتیک محصول صنایع غرب نداریم.[۴۸]
اسلام با حضور مفید زن در اجتماع موافق است تا با حفظ شؤون و شخصیّت، به عنوان یک انسان داراى تفکّر، همچون مردان در عرصه هایى که مطابق با روحیّات و استعدادهاى اوست فعّالیت نماید; نه مانند یک کالاى تجارى که حتّى حضور او در جامعه و اداره ها و فروشگاه ها تنها به منظور استفاده از ابزار جنسى و تحریک شهوانى باشد. در این باره مرحوم دکتر «شریعتى» مى گوید:
سرمایه دارى زن را چنان ساخت که به دو کار بیاید: یکى این که جامعه هنگام فراغت، به سرنوشت اجتماع، به استثمار، به آینده ى خشک و پوچ و بى هدفى که بورژوازى براى او ساخته است نیندیشد و نپرسد چرا کار مى کنم؟ و چرا زندگى مى کنم؟ از طرفِ که و براى چه کسى این همه رنج مى برم؟
زن به عنوان ابزار سرگرمى و به عنوان تنها موجودى که جنسیّت و سکسوآلیته دارد به کار گرفته شده تا نگذارد کارگر و کارمند و روشن فکر در لحظات فراغت به اندیشه هاى ضد طبقاتى و سرمایه دارى بپردازد. … و (هنر نیز بر اساس سفارش سرمایه دارى) زیبایى و روح و احساس و عشق را به سکس تبدیل کرد و فرویدیسم بازارى و سکس پرستىِ بسیار پستِ مبتذل را به عنوان فلسفه ى علمى و زیربناى انسان و … واقعیت گرایى در آورد.
… و دیگر این که زن را فقط به عنوان موجودى که سکسوآلیته (جنسیت) دارد، در تبلیغ کالا به کار گرفت … این چنین بود که (در غرب) زن که داراى مقامى بسیار بزرگ و متعالى از نظر الهام و احساس و هنر بود، به شکل ابزارى در آمد براى استخدام در هدف هاى اقتصادى و اجتماعى و تغییر تیپ جامعه و نابود کردن ارزش هاى متعالى و اخلاقى و تبدیل کردن یک جامعه ى سنّتى، یا معنوى و اخلاقى و یا مذهبى، به جامعه ى مصرفى و پوچ.[۴۹]
اروپا مى خواهد جامعه ى شرق را تغییر بدهد که هم مِس و تاسِمان (سرمایه) را غارت کند و هم بر اندیشه و احساسمان سوار شود … و هم شعور و شناخت و اصالت اراده و ارزش هاى انسانى مان را نابود کند. پس باید قبلا از خود تخلیه شویم و همه ى ارزش هاى انسانى را فراموش کنیم و همه سنّت هایى را که ما را بر پاهاى خودمان نگاه مى داشت، از دست بدهیم. در خود بشکنیم و خالى از ذهنیّت، با روحى عاجز و فلج و بى محتوا به صورت ظرف هایى خالى در بیاییم; به صورت مَشکى خالى و تشنه و نیازمندِ فرمان استعمار که هر چه مى خواهد به درونش بریزد و به هر ترتیب که اراده کند، به غارتش بپردازد.[۵۰]

[۳۰]. ایران جوان، ش ۱۳۵، ص ۳۷.
[۳۱]. شرح اشارات، ج۳، ص۳۶۰.
[۳۲]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج ۸، ص ۲۲۷ و ۳۵۹.
[۳۳]. روان شناسى عشق ورزیدن، ص۷۳; ر.ک: مقدمه اى بر روان شناسى زن، ص ۲۳۱.
[۳۴]. ایران جوان، ۵/۱۰/۷۸، ش ۵۶، ص ۲.
[۳۵]. چهره ى عریان زن، ص ۱۶۸; ر.ک: مقدمه اى بر روان شناسى زن، ۱۱۰.
[۳۶]. ویل دورانت، لذات فلسفه، ۱۴۰.
[۳۷]. مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص ۸۴.
[۳۸]. همان، ص ۸۷.
[۳۹]. ایران جوان، ۱۳۵، ص ۳۴.
[۴۰]. برتر اندراسل، جهانى که من مى شناسم، ترجمه ى روح الله عباسى، ص ۷۰.
[۴۱]. چارلز کادور و دیگران، نظریه هاى جمعیت، ترجمه ى احمد رضوانى، بخش سوم، ص ۳۷۸.
[۴۲]. مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص ۱۱۴ و ۱۱۷ تا ۱۲۰.
[۴۳]. غلامعلى حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، با تلخیص و تصرّف.
[۴۴]. مجله ى ایران جوان، خرداد ۷۸.
[۴۵].  هفته نامه ى پیام هامون، ۱۲/۱۰/۷۸، ش ۵۳، ص ۶.
[۴۶]. مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص ۹۲.
[۴۷]. همان، ص ۲۲۱.
[۴۸]. جلال آل احمد، غرب زدگى، ص ۱۰۲.
[۴۹]. دکتر شریعتى، مجموعه آثار زن ۲۱، ص ۹۰ و ۹۱.
[۵۰]. همان، ص ۹۲ و ۹۳.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا