۴- هدایت :
یعنی اشیاء با هدایت ربانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند.(۳)
۵ و ۶ ـ متأسفانه حتی تفاسیر جامع و معتبری چون « المیزان» و « مجمع البیان» در مورد آیات «الذی اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت مانده اند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری داده اند. مسلم است که این دو آیه نیز به روش دو آیه پیش از خود، به خلق و ایجاد مربوط و پیوسته است.
بنابراین با تدبر در این آیات، در پشت معنای ظاهری واژگانی همچون الذی اخرج المرعی(کسی که گیاه را رویانید) و فجعله غثاءاً احوی(پس آن را خاک وخاشاک تیره و سیاه گردانید)، می توانیم معناهای کلی تری را بیابیم:
در این زمینه به سه مورد کلی پیرامون آفرینش آفریدگان اشاره می شود:
یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازه ای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمی آورد.
به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها می پردازد و از جماد، گیاه به وجود می آورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض می پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن می گیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل می سازد.
دوم ، خداوند سبحان می خواهد با این کلمات بسیار ساده «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در روند آفرینش کلی کیهان، در این مرحله شرایط به وجودآمدن حیات آغازین را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشک وظلمانی کردن پدیده هاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب می خواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی می رود جز او که نور آسمانها و زمین است.
سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دست نکشیده و دائما به ایجاد و تغییر می پردازد و به قول خودش « کل یوم هو فی شأن » و کیهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده می کند و می میراند و بدین گونه رو به تکامل و توسعه به پیش می برد. مگر او خود نمی گوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟
وهوالذی یبدؤاالخلق ثم یعیده وهو اهون علیه وله المثل الاعلی فی السموات والارض و هو العزیز الحکیم (روم: ۲۷)
در این آیه نیز خداوند به چرخه و گردش آفرینش(آفریدن و برگشت دادن) اشاره کرده و آن را برای خود، از سویی افتخار، و از سویی دیگر کاری بسیارساده اعلام کرده و نمونه برتر این روند را در آفرینش کیهان دانسته که در سوره ای دیگر، آیه ای مستقل به آن اختصاص داده که همان آیه ۱۰۴ سوره انبیاء است، و پیش از این در مباحث کیهان شناسی مبنای شکل حلزونی و پایان کار کیهان قرارگرفت:
یوم نطوی السّماء کطیّ السّجلّ للکتب کما بدأنا اوّل خلق نعیده وعداً علینا انّا کنّا فاعلین
مرحله ‹غثاءً احوی› یا سیر نزولی یک ستاره همچون خورشید که در حالت سرزندگی و شادابی ‹غول قرمز› نامیده می شود، هنگامی آغاز می شود که ابتدا به صورت ‹کوتوله سفید›ی دراید؛ که جرمش به اندازه خورشید است ولی در حجمی به اندازه کره زمین زندگی می کند.(مانند آدم های پیری که یک دنیا تجربه دارند) در این مرحله به شکل مادّه استحاله یافته جامدی است و زندگی این دوره را با گرمای باقی مانده از روزگاری که هسته یک ستاره بود، بسیارداغ آغاز می کند. سپس با گذشت زمان، گرمای خود را به فضا می تاباند(همچون مردان خدا که می سوزند و گرمی و روشنایی می بخشند و در گمنامی می میرند) و سرانجام زندگی را سرد و تاریک و فراموش شده به شکل یک ‹کوتوله سیاه›(احوی) به پایان می برد.(۴)
در مورد چرخه آفرینش گیاهان نیز همان معنایی را که به اختصار در سوره اعلی آورده بود، در سوره زمر آیه ۲۱ به تفصیل آورده و فرموده است:
الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فسلکه ینابیع فی الارض ثم یخرج به زرعاً(همان اخرج المرعی است) مختلفاً الوانه ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یجعله حطاماً(همان فجعله غثاءً احوی است) ان فی ذلک لذکری لاولی الالباب
پس از آن نوبت به آفرینش جانوران و پرندگان و موقعیت آنان در چرخه طبیعت فرامی رسد و می فرماید:
و ما من دابه فی الارض و لا یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم مافرّطنا فی الکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون(انعام: ۳۸)
ترجمه : نه جنبنده ای در زمین و نه پرنده ای در هوا با دوبالش پرواز می کند، مگر آنکه امت هایی همچون شما(جن و انس) هستند. ما در کتاب آفرینش چیزی را نابجابه کارنبردیم و از چیزی کم نگذاشتیم؛ سپس آنان به سوی پروردگارشان فراآورده شدگانند.
در مرحله بعد، خداوند چرخه و گردش آفرینش را در مورد ‹جن و انس› به گونه ای مشترک مثال زده و آورده است:
الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم من بعد قوه ضعفاً و شیبه یخلق مایشاء وهوالعلیم القدیر(روم: ۵۴)
و در آیه ای ویژه انسان، آورده است که:
هوالذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدّکم ثم لتکونوا شیوخاً(غافر: ۶۷)
صفت هایی که خداوند برای خود در پایان آیات آورده نیز قابل توجه و اندیشیدن است: در مورد آفرینش کیهان، عزیزالحکیم و در مورد انس و جن، علیم القدیر.
بنابراین، اخرج المرعای یک انسان، زایش ، جوانی و شادابی اوست و غثاءً احوای او، پیری، مرگ، و پوسیدن جسم اوست؛ چنانکه در آیه آمد.
خداوند کریم، برای آفرینش و برگشت دادن آن نیز یک آیه کلی دارد که تمام آفریدگان(کیهان و آنچه در آن است) را دربرمی گیرد:
قل الله یبدؤاالخلق ثم یعیده فانّی تؤفکون(یونس: ۳۴)
نمونه کاری :
اکنون برای نمونه، مراحل ششگانه آفرینش را در مورد گیاهان بررسی می کنیم: نوع گیاه: گندم.
۱. خلق:
مایه اولیه گندم با کن وجودی به وجود آمده ( اذا اراد شیئً ان یکون فیقول له کن فیکون)
۲. تسویه:
در این مرحله دانه گندم طراحی و سازماندهی می شود و مشخص می گردد که چه سودی باید داشته باشد، به چه کار بیاید، شکل گیاه آن چگونه باشد و چگونه باید مصرف شود، و
۳. تقدیر:
دانه ای با این ویژگی ها، خود، باید چه اندازه ای داشته باشد؟ هنگامی که به شکل یک گیاه درامد تا چه اندازه رشدکند؟ طول و عرض برگهایش چه اندازه ای باشد؟ این گیاه درچه مدتی باید به اوج شکوفایی برسد؟ خوشه هایش چه اندازه ای داشته باشد؟ و در هر خوشه چند عدد دانه وجودداشته باشد؟ و
۴. هدایت:
پس از کاشته شدن، این خداوند است که از قبل پیش بینی های لازم را کرده و مشخص شده با توجه به شرایطی که باید وجودداشته باشد، چگونه از زمین سربراورد و رشدکند.
۵. اخرج المرعی:
رویش دانه گندم و سیرصعودی آن است، تا به گونه خوشه ای سرسبز و شاداب درآید.
۶. فجعله غثاءً احوی:
سیر نزولی این گیاه است تا از سرسبزی و شادابی، رو به زردی گذارد، قهوه ای شود، سیاه شود، و به خاک وخاشاک(حطام) تبدیل گردد.
تسبیح گویان
قرآن کریم: تسبح له السّموات السّبع والارض و من فیهن و ان من شیءالا یسبح بحمده ولکن لایفقهون تسبیحهم.(اسراء: ۴۴)
ترجمه: آسمان های هفتگانه و زمین و هرکه در آنهاست، تسبیح گوی اویند؛ و نیست چیزی مگر تسبیح گو به سپاس اوست. لیکن درنمی یابند تسبیح آنها را.
شرح: یعنی این کیهان پهناور، و جهان های پیدا و ناپیدای آن، و آنچه در هفت آسمان و در همه ستاره ها و سیاره های آنها، در زیر دریاها و اقیانوس ها، در جانوران و گیاهان، در دل ذره ها و اتمها وجودداشته باشد، هرچیزی که به چشم شما بیاید یا نیاید یا در مغز شما بگنجد یا نگنجد، ولی وجودداشته باشد، همه و همه به نوعی تسبیح گوی خداوندند. یعنی به اندازه ای که اهمیت وجودی دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه می دارند. ولی کسی از گویش آنان آگاه نیست و آن را درک نمی کند.
اما خداوند نگفته‹لن یفقهون› فرموده‹لایفقهون› یعنی ممکن است روزی فرارسد که درک کنند.
چگونه ممکن است روزی فرارسد که تا اندازه ای معلوم شود چگونه اجزاء هستی تسبیح گوی خداوندند؟
پاسخ: همان گونه که ‹نظریه تار› می گوید.
نظریه تار چه می گوید:
«این نظریه می گوید درون یک الکترون، یک کوارک، یا هر ذره ای که شما نام آن را شنیده اید، چیزی وجوددارد؛ یک رشته ای کوچک، رشته کوچک انرژی درحال ارتعاش؛ چیزی که شبیه به یک تار بسیاربسیار کوچک(صدمیلیون میلیارد برابر کوچکتر از ریزترین ذرات زیراتمی) درحال ارتعاش به نظرمی رسد.
ایده شگفت آور در این نظریه آن است که همچنان که سیم یک ویولون می تواند با الگوهای متفاوت مرتعش شود، همچنانکه گوش های ما نت های موسیقایی متفاوت را می شنوند، این تار های کوچک نظریه تار نیز می توانند با الگوهای متفاوتی مرتعش شوند.
آنها نت های متفاوتی تولیدنمی کنند؛ اما ذرات متفاوت را به وجودمی آورند. بنابراین درون یک الکترون تاری است که به نحوی مرتعش می شود؛ و درون یک کوارک تاری است که به گونه دیگری مرتعش می شود. این وضع مانند آن است که موسیقی کرات را به درون بافت میکروسکوپی جهان تزریق کنیم». (روزنامه شرق: ۱۴/۹/۸۳ ـ صفحه علم ـ بر اساس یک اظهارنظر درست، واژه های ‹ریسمان› به ‹تار› تغییریافت)
این بود گفتاری علمی ولی در این زمینه گفتاری عرفانی نیز وجوددارد که خواندن آن خالی از بهره نیست:
«پروردگار متعال ذره ای از روح خویش را درون هر موجود به ودیعت قرارداده تا هدایتگر او در مسیر تکاملی باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهی نداشته و اسیر نفسانیات و غرائز حیوانی می باشند. سر ریسمان الهی(همان ذرّه اولیه روح الهی) در درون روح ما قرارداشته و سر دیگر آن به تمامی موجودات هستی وصل است.
برای اتصال و چنگ انداختن به این ریسمان، لازم است ما با ضمیر ناخودآگاه خویش(روح) ارتباط برقرارکنیم. این ارتباط هنگامی برقرارمی شود که صفات الهی را در خود تقویت نموده و از نفسانیات دوری کرده و به نیروها و انرژی های درونی دست یابیم». (حقیقت زمین نوشته جمشید مبین ـ ص ۱۰و ۱۱)
و اینجاست که این آیات نیز معنا و مفهوم خود را بهتر می رسانند:
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون(یس: ۸۳)
ترجمه : پس پاک ومنزه است کسی که به دست اوست سررشته هرچیزی و به سوی او برمی گردید.
قل من بیده ملکوت کل شیء و هو یجیر و لایجار علیه(مؤمنون: ۸۸)
ترجمه : بگو به دست کیست سررشته هرچیزی و او پناه می دهد و پناه دادنی نیست؟
برای درک بهتر این آیات و اینکه از کنار آنها نگذریم و پیش خود نگوییم این آیات برای کفار نازل شده و ربطی به ما ندارد، دوران برده داری را به یاد آورید، و تصورکنید بنده ای را که سررشته هستی و نیستی اش به دست مالک اوست و او نه تنها هیچ اختیاری از خود ندارد و هرکاری را که مالکش بگوید باید انجام دهد، بلکه سپاس رب خویش را نیز باید که بجا آورد. وگرنه تنبیه و یا تأدیب خواهدشد.
خداوند در این دو آیه می خواهد بگوید که تمام اجزاء هستی مالکیتش از آن اوست و آنها همان رفتاری را با خداوند دارند که آن بنده با پروردگار خویش دارد. یعنی فرمانبردار و تسبیح گوی اویند. بنابراین اگر به شما جن و انس اختیاری داده ام، نباید که از آن بد بهره برداری کنید؛ بلکه شایسته آن است که مانند تمام اجزای هستی، شما نیز فرمانبردار و تسبیح گوی من باشید؛ تا دستکم، ارزش یک جزء و ذرّه بی اختیار و ظاهراً بی شعور را داشته باشید.
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندی اش کس نتواند که بجا آورد
ورنه سزاوار خداوندی اش کس نتواند که بجا آورد ورنه سزاوار خداوندی اش کس نتواند که بجا آورد
پردازش چند مفهوم سازمانی کیهان
۱ـ ابرگرانش
الف: برخی بخش های جهان پیدا، برخی دیگر را نگاه داشته اند.
ب: جهان پیدا زیر سلطه گرانش جهان نیروهاست.
ج: جهان نیروها زیر تأثیر گرانش عرش است.
د: عرش کانون حلزون کیهانی است.
ه: کانون حلزون کیهانی به منبعی لایزال گره خورده ، و قبضه آن در دست توانای خداوند است.
و: پس ابرگرانش خود خداوند است و اگر او این پیوند را بگسلاند، تعادل گرانش در کیهان به هم خورده، و کیهان در «تنهایی بزرگ»(Big Loneliness)) به «سراشیبی بزرگ»(Big Tip) فرو خواهدافتاد.
عرفا نیز گفته آند: اگر آنی آن شعاع وجود که موجودات را با آن شعاع، با آن اراده و با آن تجلی، «نمود» فرموده، اگر آنی آن تجلی برداشته شود، تمام موجودات لاشی ء اند، برمی گردند؛ از حالت وجودی خارج می شوند و به حالت اولشان برمی گردند. (تفسیر سوره حمد ص ۲۶ دفتر انتشارات اسلامی)
۲ـ فضا ـ زمان(جای گاه)
الف: نیوتن با ارائه قانون گرانش، زمین و آسمان را یکی کرد. ماکسول بین الکتریسیته و منیتیک یگانگی ایجادکرد. و اینشتین موجب یگانگی فضا و زمان شد.
ب: فضا و زمان را نمی توان عینی تصورکرد و آنچه که عینی می تواند باشد، یگانگی آنهاست؛ که اینشتین آن دو را یگانه کرده و spacetime(جای گاه) نامگذاری کرد. قرآن کریم، پیش از او از این مفهوم با عنوان «کرسی» یادکرده است.(در این زمینه به گفتار ‹سازمان کیهان› بازگشت شود.)
۳ـ خمیدگی کیهان
الف: اینشتین با خمیده دانستن جای گاه، آن را از پس زمینه ای بی اثر به عاملی مؤثر و پویا در برابر رویدادهایی که در آن روی می دهد، مبدل ساخت.(هاوکینگ)
ب: قرآن کریم پیش از اینشتین با ارائه شکل حلزونی کیهان و خمیده دانستن «جای گاه»، آن را از پس زمینه ای بی هوده، به عاملی مؤثر و پویا در برابر رویدادهایی که در زندگی انسان رخ می دهد، مبدل ساخته است.
قرآن کریم می فرماید:
۱. و له ماسکن فی ا لیل والنهار(انعام: ۱۳)
ترجمه: و از آن اوست آنچه در شب و روز ساکن است.
۲. الم تر الی ربک کیف مدالظّل ولو شاء لجعله ساکناً ثم جعلناالشمس علیه دلیلا ثم قبضناه الینا قبضاً یسیرا(فرقان: ۴۵ تا ۵۵)
ترجمه: آیا به سوی پروردگارت نمی نگری که چگونه سایه را کشید؛ و اگر می خواست همانا آن را ساکن قرارمی داد. سپس خورشید را دلیلی بر آن قرارداد. سپس آن را به سوی خود برگرفتیم برگرفتنی شدنی.
۳. اولم یروا الی ماخلق الله من شیء یتفیّؤا ظلاله عن الیمین والشمائل سجداً لله وهم داخرون(نحل: ۴۸)
ترجمه: آیا نمی نگرند به آنچه آفریده است خداوند از چیزی که می افکند سایه خود را از راست و چپ سجده کنان اند برای خداوند و آنان فروتنان اند.
۴. انطلقوا الی ظل ذی ثلاث شعب لا ظلیل ولا یغنی من اللهب(مرسلات: ۳۰ و۳۱)
ترجمه: بروید به سوی سایه دارای سه شاخه. نه سایه افکن است؛ و نه بی نیازکند از شراره آتش.
فیزیکدانان محترمی که کارویژگی تان نور و امواج نوری است! روی این آیات کارکنید. در این آیات از دیدگاه فیزیک نور، ماهیت نور و از هردیدگاهی که صلاح بدانید تدبرکنید؛ و مفهوم این آیات را به دنیا اعلام کنید. یقیناً بهره مند و خرسندخواهیدشد.
کیهان شناسان پاسخ دهند:
ـ آیا مریخ و دیگرسیاره ها چهار دوران زمین شناسی را گذرانده اند؟
* * *
منبع :
1. نهج البلاغه خطبه ۹۰، فرازهای ۲۰ و ۲۱
2و۳. تفسیر المیزان، ترجمه از متن عربی
4. پیام یونسکو: مهر ۱۳۶۵پرسش های انسانی