وقتی مهمترین چیزهای زندگی مان اتفاق می افتند ،غالباً در هنگام وقوع ، متوجه شان نیستیم .
«س .س .لویس »
شش اشتباه بزرگ که در ابتدای روابط مرتکب می شویم :
۱ ـ سؤالات کافی نمی پرسیم .
۲ ـ نشانه های هشدار را که حاکی از مشکلات بالقوه هستند نادیده می گیریم .
۳ ـ سازشکاری های ناپخته و زود هنگام مرتکب می شویم .
۴ ـ تسلیم «کوری شهوانی »می شویم .
۵ ـ گول مادیات را می خوریم .
۶ ـ تعهد را بر تفاهم مقدم می داریم .
اشتباه (۱)
سؤالات کافی نمی پرسیم
تصور کنید تصمیم گرفته اید تا ماشین جدیدی بخرید .خیابان اصلی را بالا و پایین می کنید ، جایی که بیشتر نمایشگاه ها قرار دارند ، ناگهان چشمتان را می گیرد :یک کاشین ورزشی ناز و کوچولو ؛ توی پارکینگ روبرویتان پارک می کنید و به طرف ماشین مورد علاقه تان حرکت می کنید .به خود می گویید : «عاشق قیافه اش هستم »در را باز می کنید و کمی در داخل ماشین می نشینید .«عاشق بوی نوی آن هستم .صندلی هایش چقدر راحت هستند. این ماشین دلخواه من است ».
همین که از ماشین بیرون می آیید ، فروشنده ای به طرف تان می آید و می پرسد :
«می توانم به شما کمک کنم ؟ »
شما می گویید :«من این ماشین را می خواهم ».
فروشنده :«آیا سؤالی درباره اش دارید ؟ »
با تأکید جواب می دهید :«نه ، من این ماشین را می خواهم .»
فروشنده :«دوست دارید بدانید در مقایسه با مدل های دیگر چه مزایایی دارد ؟
ضمانتنامه اش چه مدت است یا مصرف سوخت آن چقدر است ».
ـ صحبت کردن درباره ی این چیزها ، هیجانی را که الان دارم ، خراب می کند ».
فروشنده :(درحالی که گیج شده است »قیمتش چطور ؟ نمی خواهید بدانید قیمتش چقدر است ؟
«اوه ،خواهش می کنم این قدر منطقی نباشید ، قیمتش اصلاً اهمیتی ندارد . تمام چیزی که مهم است این است که ماشین را می خواهم .من واقعاً به این ماشین احتیاج دارم و می دانم که برای من ساخته شده است ».
پر واضح است که این رویای مضحکی است .هیچ شخص عاقلی ، پیش از آن که با پرسیدن سؤالات کافی از درست بودن کار خود اطمینان حاصل نکند ، مبادرت به خرید مهمی چون خرید یک ماشین ، نخواهد کرد .به طرز مشابهی نیز شما یک یخچال ،استریو ، ویدئو و یا حتی یک اطوی جدید را بدون این که فروشنده ی بیچاره را با سؤالات بسیار گیج کنید ، نخواهید خرید ، مگراین که مطمئن شوید درانتخاب خود ، دچار هیچ اشتباهی نشده اید .با وجود این بسیاری از ما پیش از شروع یک رابطه حتی به اندازه ی زمانی که می خواهیم یک جفت کفش بخریم سؤال نمی پرسیم .با این اشتباه ، ما فرصت کشف چیزهایی که می تواند درباره ی شریک زندگیمان از اهمیت حیاتی برخوردار باشد و در موفقیت یا شکست ازدواجمان سهم بسزایی داشته باشند از دست می دهیم . چراپیش از عاشق شدن سؤالات کافی نمی پرسیم ؟
در زیربرخی از دلایلی را که چرا در شروع یک رابطه سؤالات کافی نمی پرسیم ،آورده ایم :
ـ رمانتیک نیست :«عاشق شدن »یک تجربه ی رمانتیک است ، اما « مصاحبه »یک شخص ، نه .بنابراین به خود اجازه می دهیم که اغوا شده و به بیرون رفتن برای شام ،میهمانی ، تحسین و تعریف از یکدیگر و انواع و اقسام رفتارهای دیگری که در شروع یک رابطه خود را آشکار می سازند تن دهیم و به اصطلاح از خود بی خود شویم .این همان چیزی است که در فیلم ها دیده ایم و در کتاب ها خوانده ایم ،که عشق «این چنین »است .شما نباید از او سؤال های زیادی بپرسید .درعوض باید به او نگاه کنید و فوراً دریابید که او «همان گمشده »ی شماست .
افسانه های عشقی می توانند شما را به دردسر بیاندازند .سؤال کردن از همسر آینده تان به منظور شناخت او شاید رمانتیک نباشد اما تنها راه هوشمندانه شناخت یک فرد است .
ـ شما نمی خواهید جواب ها را بدانید .دلیل سومی که سؤالات کافی نمی پرسیم این است که نمی خواهیم جواب هایشان را بدانیم ، زیرا ممکن است جواب هایی که خواهیم شنید دوست نداشته باشیم .نمی خواهیم چیزبدی بشنویم . ممکن است مستأصل باشیم و یا این که بخواهیم رابطه تمام نشود و موفق باشد .شما ازبحث درباره ی چیزی که ممکن است رویاتان را خراب کند ، اجتناب می کنید .
ما چنان به دنبال این هستیم که چرا باید کسی را دوست داشته باشیم که وقت کافی برای پرداختن به این که چرا نباید او را دوست داشته باشیم پیدا نمی کنیم .
سرانجام پس از مدت ها تنهایی ، کسی را یافته اید که به شما قول ازدواج داده است و از این که مرتباً به این و آن فکر کرده اید ، خسته اید و می خواهید سرانجامی بگیرید .بنابراین از پرسیدن سؤالاتی که ممکن است این « رابطه ی خوب »را خراب کنند ، بیزارید .همان طوری که یک ضرب المثلی می گوید :«رویای مرا با مجبور کردنم به رویارویی با واقعیت خراب نکن ».
ـ ممکن است از اینکه نامزد /همسرمان از شما نیز سؤالاتی بکند ، هراس داشته باشید .می خواهید تا بدین وسیله آن ها را از سؤال کردن راجع به خودتان بازدارید ، بنابراین شما نیز چیزی از آن ها نمی پرسید .این موضوع حقیقت دارد ، اگر :
ـ ازخود و یا زندگی تان راضی نیستید .
ـ از گذشته ی خود شرمسارید و یا با آن کنار نیامده اید .
ـ از کارهایی که در حال حاضر انجام می دهید ، احساس گناه می کنید .
ـ تصویر ذهنی خوبی از خودتان ندارید .
وقتی از کسی که هستید و یا کسی که بوده اید احساس خوبی ندارید ، به طرزی ناخودآگاه از دقیق شدن یا ریز بین شدن به زندگی همسر آینده تان خودداری می کنید گویی می گویید :«من کاری به کار تو ندارم .تو هم کاری به کار من نداشته باش »پر واضح است که دو نفر که این بازی را می کنند ، رابطه ای ناسالم و مختل خواهند داشت .
اریکا بیست و هفت ساله ، طی سال ها ، یک استاد «قایم باشک بازی » روحی شده بود .او با مردانی که درباره ی آن ها چیزی نمی دانست ، روابط احساسی عمیقی برقرار می کرد .او به من گفت :«من می دانم که چرا وارد صحبت های جدی با این مردها نمی شوم ، زیرا نمی خواهم آن ها سؤالات زیادی درباره ی من و گذشته ام بپرسند »اریکا ، یک قربانی «زنای با محارم » بود .او از دوازده تا شانزده سالگی که سرانجام از خانه فرار کرد ، از سوی پدرش مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بود .اما هرگز گذشته اش را پشت سر نگذاشت .مانند بسیاری از قربانیانی که از طرف نزدیکان خود مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند ، سعی می کرد تا خاطراتش را به دست فراموشی بسپارد ، زیرا که رویارویی با آن ها خیلی وحشتناک بود .او مردهایی را انتخاب می کرد که نمی خواستند زیاد با او صمیمی شوند ، تا او هم مجبور نباشد زیاد با آن ها صمیمی گردد .کابوس او این بود که مبادا مردی را پیدا کند که حقایقی راجع به خودش را با او در میان بگذارد تا او نیز مجبور شود که راز وحشتناک خود را فاش کند و در پی آن درباره ی او قضاوت بدی کنند و به دلیل آنچه او گذشته ای کثیف و شرم آور می دانست ، ترکش کنند .
«ندانستن »خوشبختی نمی آورد
جدا از سه دلیل ذکر شده ، حقیقیت که درباره ی عشق و تمامی زندگی وجود دارد ، این است که :
چیزی که از آن آگاهی ندارید به شما صدمه خواهد زد :
هر چه اطلاعات شما درباره ی کسی بیشتر باشد ، بهتر می توانید تصمیم بگیرید آیا برای شما همسر خوبی خواهد بود یا نه ؟ هر چه اطلاعات شما درباره ی کسی کمتر باشد ، احتمال این که عصبانی و یا مأیوس شوید و دلتان بشکند نیز بیشتر خواهد بود .
در زیر موضوعاتی که حتماً باید درباره ی آن ها از همسر آینده ی خود سؤالاتی بپرسید ، آورده شده است .
ـ وضعیت خانوادگی و کیفیت روابط خانوادگی او .
ـ روابط قبلی او ودلایل به هم خوردن آن ها
-درس های آموخته شده از تجارب زندگی او
ـ اخلاقیات (اصول و نظام اخلاقی )و ارزش های او .
ـ نگرش و طرز برخورد او در مواجهه با عشق ، تعهد و برقراری ارتباط
ـ فلسفه ی روحی و مذهبی او
ـ اهداف زندگی شخصی و شغلی (حرفه ای )او
اشتباه (۲)
علایم هشدار دهنده را که حاکی از مشکلات بالقوه هستند نادیده می گیریم .
ـ آیا تا به حال به دلیل بی توجهی به چیزی که همسرتان انجام داده بود ، احساس حماقت کرده اید ؟ چیزی که خبر از پیامدهای بدی می داده است ؟
ـ آیا شما فکر می کنید شخص مثبتی هستید و تنها نکات خوب و مثبت دیگران و اتفاقات را می بینید ؟
ـ آیا وقتی که به روابط گذشته تان نگاه می کنید ، چیزهایی می بینید که آن وقت نمی دیدید ؟
اگر به یکی از سؤالات بالا جواب مثبت دادید ، احتمالاً اشتباه (۲)را مرتکب شده اید .چیزی از کسی که به ازدواج با او فکر می کنید ، مشاهده می کنید که نشانگر این واقعیت است که باید محتاط تر باشید ، اما خودآگاه یا ناخودآگاه ترجیح می دهید که از آن چشم پوشی کنید .شما این کار را به یکی از طرق زیر انجام می دهید .
با کم اهمیت جلوه دادن آن :«او واقعاً آنقدرها هم نمی نوشد .بیشتر آخر هفته ها به علاوه فقط هم … ».
با توجیه کردن کارهای او :«من می دانم که ممکن است حسود به نظر بیاید اما این فقط به آن دلیل است که شوهر قبلی اش به او خیانت کرد و به او احساس ناامنی زیادی داد .او واقعاً از این رفتارش منظوری ندارد ».
با منطقی جلوه دادن کارهای او :«احمقانه است اگر او به دنبال شغل جدیدی بگردد .آن هم وقتی که چیزی نمانده است تا «متن »سناریوی خود را بفروشد .با این کار او وقت بیشتری خواهد داشت تا نسخه ی نهایی اش را ویرایش کرده و با چند آژانس و کارگردان ملاقات نماید ».
با انکار کردن :«منظورتان چیست ؟ آیا شما فکر می کنید او با من رفتار خوبی ندارد ؟ او فوق العاده است .هیچ وقت هیچ کس آن گونه که او مرا دوست دارد ، دوست نداشته بود .شما به خوشبختی من حسادت می کنید. » مضحک است ،اما هر اندازه مهربان تر و مثبت تر باشید ، به همان میزان نیز مستعد آن خواهید بود تا علامت های خطر را در مورد روابط تان نادیده بگیرید .اگر عادت دارید که به دنبال چیزهای خوب و مثبت افراد باشید و توانایی های بالقوه ی آن ها را ببیند ، آن گاه از ویژگی ها و رفتارهای ناراحت کننده ی همسرتان چشم پوشی می کنید و در نهایت به این نتیجه ی تلخ می رسید که می بایست در ابتدا توجه بیشتری می کردید .
نادیده گرفتن علامت های هشدار دهنده از مشکلات احتمالی ، یکی از خطرناک ترین اشتباهاتی است که ما به هنگام ازدواج مرتکب می شویم .ما چشممان را به روی چیزهایی که نمی خواهیم ببینیم ، می بندیم و بدین گونه خود را آبستن یأس ، ناامیدی ، اجحاف و خشم می کنیم :«بار اول که با تو آشنا شدم ، این طور نبودی »اگر می دانستم که چنین مشکلی داری ، هرگز خودم را گرفتار تو نمی کردم »«تو تغییر کرده ای ، این طور نبودی »این ها چیزهایی هستند که زمانی که به ناچار با حقیقت رو به رو می شویم ، به همسر خود می گوییم .صرف نظر از مواردی که در آن کسی آگاهانه و از روی عمد ما را گول می زند .اغلب این ماییم که خود را گول می زنیم .
روابط یک شبه از هم نمی پاشد .ماه ها و سال ها تیرگی و وخامت انباشته شده لازم است تا عشق نهایتاً بمیرد .
وقتی به شخصی گفته می شود که مبتلا به سرطان است ، معمولاً چنین به نظر می آید که بیماری یک شبه به سراغش آمده است ، اما واقعیت اسفبار این است که سرطان به مدتی طولانی در بدن او رو به رشد بوده است .به طرز مشابه ای نیز ممکن است که نتیجه ی سال ها تیرگی و وخامت در یک ازدواج به طور ناگهانی مشاهده گردد .درحالی که واقعیت امر این است که مشکلات تمام مدت درحال رشد و شکل گیری بوده اند .اگر چه علم مدرن هنوز قادر نیست تا بیماری هایی نظیر سرطان را در مراحل اولیه ی رشدشان شناسایی کند ، اما شما می توانید مشکلات بالقوه در روابط خود را ظرف همان هفته های اول شناسایی و کشف کنید .
فیلم مارگارت
برای این که به مارگارت کمک کنم تا در خصوص رابطه اش بینشی به دست آورده ، به او پیشنهاد دادم در تمرینی که در این فصل به شما نیز خواهم آموخت ،شرکت کند .از او خواستم که چشمهایش را ببندد و فرض کند در یک سینمای خالی ، جایی که صفحه ی نمایش بزرگی در برابر او وجود دارد ، نشسته است .ناگهان صفحه روشن می شود و یک فیلم نمایش داده می شود. یک فیلم داستانی فیلم رابطه اش با کنت .به او گفتم :«می خواهم که اولین ملاقات و اولین صحبت ها را با جزئیات کامل به یاد بیاوری و همین طور که مشغول تماشای فیلم هستی ، مراقب علامت های اخطار باشی . سرنخ های هرچند ناخوشایند که آن روز ندیدی و یا به آن ها توجه نکردی . وقتی یکی از سرنخ های هر چند ناخوشایند که آن روز ندیدی و یا به آن ها توجه نکردی .وقتی یکی از سرنخ ها را پیدا کردی همانجا صحنه را متوقف کن ، چشمهایت را بسته نگه دار و داستان را برایم توصیف کن ».
«مارگارت مدتی ساکت نشست و سپس شروع به صحبت کرد :«خب ، من در یک میهمانی هستم .جایی که اولین بار کنت را دیدم .درباره ی خودمان مشغول صحبت هستیم .وقتی از او پرسیدم آیا تا به حال به کسی علاقه مند شده اید یا خیر ،جواب داد :«من با کسی به این میهمانی آمده ام .اما رابطه مان دیگر تمام شده است »به یاد می آورم که از شنیدن این موضوع خوشحال شدم .زیرا به او علاقه مند شده بودم .حال که این صحنه ها را دوباره مرور می کنم ، می بینم که جواب او تا چه حد عجیب و غریب بود .اگر کنت دیگر با او رابطه ای نداشت ، پس چرا او را با خود به میهمانی آورده بود ؟ »
پاسخ دادم :«خب ، حال پروژکتور را دوباره روشن کن .مارگارت این گونه توضیح داد :«آه .نمی توانم چیزی را که می بینم باور کنم . در آپارتمان کنت هستیم .از نامزدی ما یک ماه می گذرد و این اولین باری است که خانه اش را می بینم .او برای آوردن یک نوشیدنی به آشپزخانه می رود و من نیز مشغول این سو و آن سو رفتن و تماشای آپارتمان او هستم . روی میز کارش عکسی از او به همراه زنی بسیار زیبا در یک ساحل استوایی توجه مرا به خود جلب می کند .از خود
می پرسم :«او کیست ؟ »اما تصمیم می گیرم که با پرسیدن این سؤال از او ، بعدازظهرمان را خراب نکنم و موضوع را نادیده می گیرم .بعدها متوجه می شوم که آن عکس همان زن بود و بعد از ازدواج مان نیز دعواهای زیادی بر سر این موضوع می کنیم که چرا او همچنان عکس های او را این سو و آن سو بر روی میز و جاهایی نظیر آن می گذارد .من حتی لحظه ای درنگ نمی کنم تا از خود بپرسم :«چرا او باید عکس آن زن را روی «میزکار » خود بگذارد ».
«در صحنه ی بعد ، خود و کنت را در رستورانی مشغول صحبت درباره ی آن زن می بینم .او چنین توضیح می دهد که :«جودی برای من همچون عضوی از خانواده ام می ماند گر چه ما دیگر از هم جدا شده ایم ، اما او کس دیگری را ندارد و من از لحاظ اقتصادی به او کمک می کنم تا بتواند مجدداً روی پاهای خود بایستد .مارگارت !من آدم وفاداری هستم و برایم سخت است تا در را به روی کسی ببندم که به مدت چهار سال ،بخشی از زندگی من بوده است ».به یاد می آورم که از شنیدن این جمله ، در ناحیه ی شکم احساس گرفتگی عصبی بدی کردم .اما چیزی که او می گفت ، به نظرم از روی محبت می آمد و من درجواب او مقابله و مخالفتی نکردم .اما حال که دوباره این صحنه را نگاه می کنم احساس بدی دارم ».
«حال ، چند هفته گذشته است .کنت تلفن می کند و به من می گوید نمی تواند به خانه بیاید ، زیرا تولد جودی است .به نظر می آید که جودی به کنت تافن کرده و با گریه به او گفته بود که کسی را ندارد تا تولدش را با او باشد و این که «هوای »جایی را کرده است که چهار سال پیش به همراه کنت برای تولدش به آنجا رفته بودند .بنابراین او دوباره می رود تا دوست خوبی باشد و او را برای شام بیرون برد .به من اطمینان داد که فقط یک یا دو ساعت با جودی خواهد بود و این که مجدداً به من تلفن خواهد کرد .خود را در خانه منتظر تلفن کنت می بینم .ساعت ده است ، یازده می شود ، نیمه شب فرا می رسد .سرانجام ساعت یک و نیم تلفن زنگ می زند، کنت است .بسیار معذرت می خواهد و توضیح می دهد که بعد از شام حال جودی بد بود و او مجبور شده که او را به خانه اش برساند .کنت به من گفت :«عزیزم ، نمی توانستم اینجوری او را ترک کنم »می بینم که به طرز وحشتناکی عصبانی هستم .اما با وجود این هنوز او راخیلی دوست دارم ». اینجا بود که مارگارت به گریه افتاد .درحالی که صدایش می لرزید ، گفت :«همه چیز خیلی واضح است .این طور نیست ؟ همه چیز را الان در این فیلم می بینم .من تمامی نشانه هایی را که حاکی از این بودند که کنت هنوز نتوانسته بود جودی را فراموش کند ، نادیده گرفته بودم و فکرمی کنم که می خواستم تا به خود بقبولانم که او جودی را رها کرده است و شاید حتی خود کنت نیز می خواست باورکند که جودی را دیگر فراموش کرده است . روزهای آخربود که دیگر علناً درباره ی این موضوع دعوا می کردیم . جودی مرتباً به کنت تلفن می زد .کنت همچنان به او پول می داد و من فکر می کردم که این کار او اشتباه است .او به من می گفت که نمی فهمد چرا نباید به او پول بدهد و من به دلیل احساس ناامنی درونی خودم است که حسودی می کنم ».
از مارگارت پرسیدم :«حال که تمامی فیلم را دیدی ، آیا دیگر این موضوع که کنت با جودی می خوابد ،تعجب دارد ؟ ».
او در حالی که اشک در چشمهایش جمع شده بود ، به من نگاه کرد و قاطعانه پاسخ داد :«نه ، هنوز هم مرا ناراحت می کند ، اما دیگر «تکان دهنده »نیست .من باید می دیدم که اصولاً قرار بود که عاقبت این چنین شود ، اما توجهی نمی کردم ».
«از این که مارگارت یک «قربانی »نماند و با تشخیص این واقعیت که چگونه خود ، نشانه هایی را که به او هشدار داده بودند که کنت از لحاظ روحی در دسترس نیست ، نادیده گرفته بود و نیز این که تجدید قوا کرده بود ، احساس غرور می کردم .این موضوع درد و رنج او را از میان نبرد ، اما اعتماد به نفسی به او داد تا بار دیگر با توجه بیشتر ، بتواند انتخاب سالمتری بکند .
برخی از نشانه های هشدار دهنده به چه معنا هستند ؟
در زیر نمونه هایی از برخی نشانه های هشدار دهنده و مشکلات احتمالی ای
که از آن ها منتج می شوند آورده ام .
علامت هشدار دهنده :از صحبت کردن در مورد گذشته خود اجتناب می کند . از پاسخ به سؤالات طفره می رود یا اینکه آن ها را کم اهمیت جلوه می دهد .
مشکل نهایی : این امکان وجود دارد که مسئله ای جدی را با این کار پنهان می کند ؛ نمی خواهد که روی رابطه کار کند .
علامت هشدار دهنده : جزئیات سوابق خانوادگی خود را فاش نمی کند . زیاد خانواده اش را نمی بیند یا با آن ها صحبت نمی کند .
مشکل نهایی : با صمیمی شدن مشکل دارد ، نسبت به اعضای خانواده ی خود ، خشم سرکوب شده دارد که روی شما فرافکن خواهد کرد .
علامت هشدار دهنده : همچنان با نامزد / همسر قبلی خود تماس های مکرر برقرار می کند . مرتب با آن ها صحبت می کند یا به آن ها تلفن می زند و شما را در دوستی با آن ها وارد نمی کند یا معرفیتان نمی کند .
مشکل نهایی : قادر نخواهد بود تا به شما قول ازدواج بدهد . این احتمال وجود دارد که مجدداً سراغ نامزد قبلی خود برگردد و هرگز شما را فرد شماره ی یک زندگی خود نکند .
علامت هشدار دهنده : بسیار درگیر و مطیع اعضاء خانواده ی خود بوده و به نظر می رسد که زیاده از حد با آن ها حرف می زند . توی روی آن ها نمی ایستد . به آن ها اجازه می دهد که به او امر و نهی کنند و آن ها نیز حد و مرزی در این رابطه نمی شناسند .
مشکل نهایی : قادر نخواهد بود که جای شما را در خانواده ی خود باز کند و شما همواره در بین آنان احساس غریبگی خواهید کرد . اگر به شما حمله کنند طرف شما را نخواهد گرفت .
علامت هشدار دهنده : مشروبات الکلی نوشیده یا مواد مخدر مصرف می کند ف نمی تواند که بدون آن ها رابطه ی جنسی داشته یا که « خوش » باشد . قادر نخواهد بود که بدون « مهمانی بازی » و « پهن کردن بساط » در کنار دیگران باشد .
مشکل نهایی : این امکان وجود دارد که او الکلی بوده و یا معتاد به مواد مخدر باشد . گر چه او این را انکار خواهد کرد ؛ اما مراقب تغییرات خلق و خوی او باشید . ضمناً از لحاظ روحی از شما فاصله می گیرد .
علامت هشدار دهنده : بی نهایت سفت و دقیق بوده و مرتباً عشق ، محبت ، توجه و هدایای بسیار به پایتان می ریزد . این طور به نظر می آید که « بیست و چهار ساعته » فقط به شما فکر می کند .
مشکل نهایی : این امکان وجود دارد که روی شما احساس مالکیت شدید داشته و در ضمن نیز بسیار حسود باشد . این چنین افرادی با « زندگی شما » زندگی می کنند ، برای شما هیچ آزادی قائل نیستند و در نهایت احساس خفگی خواهید کرد .
علامت هشدار دهنده : لاس زدن های مکرر ، چشم چرانی ، نیاز شدید به توجه از جانب دیگران به مانند مگس از لحاظ جنسی سریعاً با این و آن تحریک می شود .
مشکل نهایی : مراقب خیانت های احتمالی از جانب او باشید . چنین افرادی هرگز به شما احساس امنیت نمی دهند و شما احساس می کنید که انگار مشکل ا شماست .
علامت هشدار دهنده : نسبت به نامزد / همسر قبلی خود بسیار عصبانی بوده و مدام او را به خاطر مشکلاتی که داشتند ف مقصر می داند .
مشکل نهایی : « نفر بعدی » شما هستید ! مسئولیت سهمی که خود در به وجود آوردن مشکلات داشته را نمی پذیرد و در پایان همیشه از دست شما عصبانی خواهد بود .
علامت هشدار دهنده : بدهکار و مقروض بوده و برگه های جریمه ی پرداخت نشده ی بسیاری دارد . از لحاظ اقتصادی بی ثبات بوده و مدام شنیده می شود که : « موقتاً دست تنگ است » .
مشکل نهایی : بهانه های زیادی خواهید شنید ، اما ا عمل خبری نخواهد بود . شما نقش « مامان » یا « بابا » را بازی خواهید کرد .
علامت هشدار دهنده : می خواهد که همه جا رئیس باشد . همیشه خود را خیلی قوی جا می زند و همواره « م یداند که چه می خواهد » و هیچگونه احساس ترس یا آسیب پذیری بروز نمی دهد .
مشکل نهایی : عاشق کنترل کردن دیگران است . در شروع احساس می کنید که از شما مراقبت می کند ، اما دیری نمی پاید که می بینید با یک دیکتاتور زندگی می کنید .
موارد فوق تنها نمونه هایی از نشانه های هشدار دهنده و عواقب احتمالی آن ها هستند . تماشای فیلم زندگی عشقی تان حال وقت آن است که نگاهی به برخی از نشانه های هشدار دهنده بیندازید ، که در روابط گذشته و یا حال خود نادیده گرفته بودید .همچنین وقت آن فرا رسیده است که درک عمیق تری نسبت به این که چگونه نمی توانستید این مشکلات را پیش بینی کنید ، به دست بیاورید ، تنها چیزی که بدان نیاز دارید ، مقداری کاغذ ،
یک قلم و مکانی ساکت و آرام است که درآن چیزی مزاحمتان نشود .
تماشای فیلم عشقی تان
مرحله (۱):نامزد /همسر خود و تاریخ آشنایی تان را با او در بالای صفحه بنویسید .
مرحله (۲):در زیر آن عنوان «نشانه های هشدار دهنده »را قید کنید .
مرحله (۳):دستورالعمل های زیر را بخوانید و سپس چشم های خود را ببندید و تصور کنید که تنها ، در یک سینما نشسته اید .داخل سینما تاریک بوده است و همین طور که به صفحه ی سینما خیره شده اید .فیلم به ناگهان شروع می شود .عنوان فیلم روی صفحه نمایش داده می شود .رابطه ی (اسم خودتان )و (اسم نامزد /همسرتان ):یک فیلم داستانی مثال :رابطه ی باربارا و جفری ـ یک فیلم داستانی .اولین صحنه ی فیلم ، همان اولین برخورد بین شما دو نفر است .
تصور کنید کل رابطه ی شما با آن فرد در مقابل دیدگانتان نقش می بندد . خود را می بینید که با او صحبت می کنید ، اوقات تان را با هم می گذرانید و …این کار را بر طبق ترتیب زمانی وقوع هرکدام از آن ها انجام دهید ، گویی که دقیقاً فیلمی را که از رابطه ی شما ساخته شده است نگاه می کنید . در حین تماشای هرصحنه ی فیلم که با صحنه ی اولین ملاقات شما شروع می شود ، مراقب هرگونه رفتار ، گفتار ، گفت وگو و دریافت هایی باشید که به نحوی در شما احساس «غیرخوب »ایجاد می کنند .یک راه شناسایی موارد یاد شده این است که مصادف با تجسم و تصور صحنه های مربوط در بدن خود احساس تنش یا معذب بودن دارید .نشانه های هشدار دهنده همین ها هستند .همین طورکه هر یک از آن ها را مشاهده می کنید ، به آرامی چشمان خود را باز کنید و آن ها را تحت عنوان :«نشانه های هشدار دهنده »بنویسید . سپس دوباره چشمان خود را ببندید و فیلم را از همان جایی که متوقف کرده بودید ، از سر بگیرید .این کار آن قدر ادامه دهید تا فیلم به پایان برسد : جایی که رابطه عملاً پایان پذیرفته است و یا در زمان حال هستید .
مرحله (۴):پس از اتمام فیلم چشمان خود را باز کرده و به «نشانه های هشدار دهنده ای »که قید کرده اید نگاهی بیاندازید و سپس براساس مشکلاتی که در ازدواجتان با آن فرد به وجود آمده بود چند جمله در توصیف سرانجام و پیامدهای ازدواج خود بنویسید .
مرحله (۵):همین تمرین را درباره ی یک یک کاندیداهای ازدواج خود تکرار کنید .
با نشانه های هشدار دهنده ای که مشاهده می کنیم چه کار کنیم ؟
مقصود از این بخش این نیست که شما را چنان وحشت زده کند تا به مجرد مشاهده ی هرگونه نقطه ضعف در همسرتان پا به فرار بگذارید .به طوری که در دیدیم ، همگی ما کوله باری از احساسات حل و فصل نشده را با خود به رابطه مان می آوریم و کسی را پیدا نخواهید کرد که هیچ گونه نشانه ی هشدار دهنده ای از خود بروز ندهد ، برخی سؤالات کلیدی که در این رابطه می توانید ازخود بپرسید از این قرارند :
ـ آیا این نشانه ی هشدار حاکی از نقطه ضعفی نه چندان فجیع است که از عهده اش بر خواهم آمد :او خیلی خشک و جدی است ، به قدر کافی خود جوش و خودانگیخته نیست .(یا لازم است که بیشتر به عشق اعتماد کند )یا دلالت بر ضعفی مهلک دارد که تمایل چندانی به سر و کله زدن با آن را ندارم . (عزت نفس ندارد ، خیانت می کند ، فاقد احساس است ، احساس « نخواستنی بودن »به شما می دهد ، معتاد است ، از لحاظ احساسی از هم پاشیده است …).
ـ اگر بر فرض مایل باشم که با او و نقاط ضعف اش سر و کله بزنم ، آیا او نیز به همان اندازه برنقاط ضعف خود واقف بوده است و میل دارد که در رفع آن ها بکوشد ؟
معتقدم که با عشق کافی و عزم راسخ ، یک زوج می توانند بر بسیاری از مشکلات و موانعی که بر سرراهشان است ، فائق شوند .اما هنگامی که حتی یکی از طرفین نقاط ضعف خود را انکار می کند ، تقریباً غیرممکن خواهد بود که آن دو ،رابطه ی موفقی داشته باشند .
اشتباه (۳)
سازش های عجولانه و زود هنگام
سومین اشتباه رایجی که در ازدواج مرتکب می شویم ، «سازش های عجولانه و زود هنگام »است :هرگونه تغییر و «ویرایش »ارزش ها ، رفتارها و عادت هایتان تنها به این امید که وانمود کنید شما و همسرتان از توافق و هماهنگی کافی برخوردارید .
منظورم این نیست که شما به یک رابطه وارد می شوید و به خود می گویید : «هرکاری خواهم کرد تا او مرا دوست داشته باشد ، حتی اگر به قیمت چشم پوشی از ارزش های خودم باشد »نه !این فرآیند به طرز بسیار ظریفانه تری اتفاق می افتد .در واقع این فرآیند سازش است که شما در ابتدای آشنایی با چشم پوشی و کوتاه آمدن از آن چه برایتان اهمیت دارد انجام می دهید ، تا رابطه تان را حفظ کنید.هنگامی که در می یابید عقاید ، باورهایتان ، علایق و دوستانتان به مذاق نامزد /همسرتان خوش نمی آیند ، ممکن است بخواهید برایشان اهمیت کمتری قایل شوید تا وانمود کنید بیش از آنچه عملاً واقعیت دارد با یکدیگر تفاهم دارید .
خطر سازش عجولانه و زود هنگام دراین است که حس خودباوری تان را در همان ابتدای رابطه از دست می دهید و آن را احساس تفاهم قلابی جایگزین می کنید .
حال بیایید نگاهی به برخی سازش های عجولانه و زود هنگام بیاندازیم .
عقب نشینی از مواضع ارزشی و باورهایتان
وقتی که می خواهید با کسی ازدواج کنید ، باورها و نظام ارزشی خود را با او در میان می گذارید و سعی می کنید که درباره ی باورها و نظام ارزشی او نیز چیزهایی دستگیرتان شود ، تا برای این که بدانید تا چه حد برای یکدیگر مناسب هستید .اما همین که برخی از ارزش هایتان از همخوانی کافی برخوردار نیستند ، دو حق انتخاب بیشتر نخواهید داشت :
۱ ـ می توانید به باورهای خود بچسبید و میان خود و همسر آینده تان تنش ایجاد کنید
یا :
۲ ـ می توانید از باورهای خود به منظور حفظ صلح و آرامش ، چشم پوشی کنید
به یک یا چند طریق زیر از ارزش ها و باورهایتان چشم پوشی می کنید :
ـ بالاجبار و پیش از آن که درست باشد و آمادگی آن را داشته باشید یا اساساً آن را مناسب بدانید ،به رابطه ی جنسی با نامزدتان تن در می دهید .
ـ از ابراز عقیده ی شخصی خود در رابطه با خطاها و اشتباهاتی که نامزد / همسرتان احیاناً مرتکب می شود ، خودداری می کنید ـ با اظهار نظرنکردن و بروز ندادن عقاید و باورهای خود درباره ی موضوعاتی که بحث انگیزند و برسرشان اختلاف نظر وجود دارد (از قبیل :سقط جنین ، سیاست ، هم جنس بازی ، محیط زیست ، مذهب )و یا با تعدیل ملایمت و نرمی نشان دادن در مورد آن عقاید و یا احیاناً انکار آنان به یکباره .
ـ با شرکت در فعالیت هایی که به طور معمول از انجامشان اجتناب می کنید ( از قبیل :حرف های «خاله زنکی »زدن ، مشروب خوردن ، مصرف مواد مخدر ،تماشای فیلم های مستهجن و … ).
ـ با خودداری از اظهار نظر درباره ی موضوعاتی که قویاً با نظریات نامزد / همسر شما در تضاد می باشند .
ـ با رها کردن رژیم غذایی خود و خوردن «آت و آشغال »و غذاهایی که به طور معمول از خوردن شان پرهیز می کنید .
زیر پا گذاشتن علایق و فعالیت هایتان
بعضی اوقات برای این که رابطه ای موفق باشد .
۱ ـ شما علایق شخصی و کارهایی را که می کردید ترک می کنید .به خصوص اگر فکر کنید برای نامزد /همسر شما مهم نیستند یا این که با آینده ی مشترک شما تعارض دارند .
۲ ـ شما خود را غرق علایق نامزد /همسرتان و کارهایی که او می کند ( و شما نیز لذتی از آن ها نمی برید )می کنید تا این که خود را به او نزدیک تر کنید.
ممکن است این کار را به روش های زیر انجام دهید :
ـ دیگر مانند گذشته مطالعه نکنید ،زیرا «او »ترجیح می دهد عصرها تلویزیون تماشا کند .
ـ ورزش هایی از قبیل دوچرخه سواری ، تنیس ، و یا وزنه برداری را ترک کنید ، به این دلیل که «او »به آن ها علاقه ای نشان نمی دهد .
ـ رفتن به سمینارهای رشد شخصی ، کلاس ها ، جلسه های دوازده مرحله ای یا جلسات گروه درمانی را متوقف کنید زیرا «او »به آن ها بی علاقه است . یا این که این قبیل فعالیت ها را تأیید نمی کند .
کناره گیری از دوستان و خانواده تان
به طرق دیگر نیزممکن است در روابط سازشکاری کنید :
۱ ـ اگر نامزد /همسرتان با دوستان و خانواده ی شما راحت نباشد ، وقت کمتری را با آن ها می گذرانید .
۲ ـ برای خوشحال کردن «او »با کسانی وقت می گذرانید که معمولاً از بودن با آن ها لذت نمی برید .
جودی در مثال قبل ،در این باره صحب کرد ، او نه تنها با نوشیدن و رفتن به میهمانی های آن چنانی ، عقاید و ارزش هایش را زیر پا گذاشت ، بلکه با « کم گذاشتن »برای دوستان خود ،آن ها را فدای دوستان داریل کرد .دوست هایی که نمی پسندید و نقاط مشترکی نیز با آنان نداشت .جودی گفت :« واقعیت این است که اگر دوستانم را نگه می داشتم ، احتمالاً آنقدرها از مرحله پرت نمی شدم و نامزدی ام با جودی زودتر و با درد کمتری پایان می یافت ».
چرا سازش کاری های ناپخته و زود هنگام مرتکب می شویم ؟
به دو دلیل در ابتدای روابط مرتکب سازش کاری های ناپخته و زود هنگام می شوید :
۱ ـ شما به منظور ایجاد تفاهم بیشتر «مجبورید »که سازش کنید . نامزد /همسر شما آنقدر با شما متفاوت است که بدون ویرایش قسمت هایی از خود ، ازدواجتان دوام چندانی نخواهد داشت .ممکن است نامزد / همسرتان حتی از شما این توقع را داشته باشد که به میل او عمل کنید و چنان چه سرباز زنید همچون داریل شما را مسخره کند و یا ترک گوید .
۲ ـ شما از آن رو سازش می کنید که مستأصل «دوست داشته شدن » هستید و می ترسید که رابطه تان شکست بخورد .نامزد /همسر شما حتی ممکن است نخواهد «آنچه »هستید و باور دارید را ترک گویید ، بلکه ممکن است این خود «شما »باشید که از این واقعیت که آن فرد مناسب شما نباشد ،هراس داشته باشید .بنابراین سعی می کنید وانمود کنید که برای یکدیگر آفریده شده اید ، پس به رنگ او در می آیید .
تمامی روابط سالم حاوی درجاتی از سازش کاری هستند و وقتی که متعهد کسی شدید ، دیگر نمی توانید مانند دوران مجردی زندگی کنید اما :
وقتی به منظور اجتناب از درگیری و برخورد سازش کنید مرتکب اشتباه شده اید .
راه چاره چیست ؟ ارزش ها و علایق خود را بشناسید و بعد ازدواج کنید . پیش از هرچیز به خودتان متعهد باشید و سپس به نامزد /همسر خود .
اشتباه (۴)
تسلیم کوری جنسی می شویم
به عنوان یک «راهبر سمینار »همواره سعی در خلق راه های نوینی برای کمک به مردم دارم تا این که بیشتر به طریق «تجربی »بیاموزند تا از طریق «تئوری ».اگر بخواهم اصلی را تدریس کنم ، سعی می کنم که برای به تصویر کشیدن آن از یک تمرین خلاق استفاده کنم .یکی از تمرین های مورد علاقه ام ،به منظور نشان دادن این موضوع که تا چه حد مستعد ارتکاب اشتباه (۴)هستیم ، در زیر طراحی شده است و آن :«کوری شهوانی »است به این ترتیب که :
از مجردها می خواهم هرکدام یک چشم بند ببندند .سپس از آنان می خواهم با کمک دستیارانم برای خود زوجی بیایند .باقی دستورالعمل ها به این قرار است که پنج تا ده دقیقه صرف شناخت یکدیگر کنند .گویی که به دنبال همسر آینده ی خود هستند .می توانند درباره ی هر چیز صحبت کنند یا حتی در صورت لزوم نیز عاطفی برخورد کنند .سپس از عکس العمل های خود یادداشت تهیه کنند .آن گاه نوبت به شخص بعد می رسد .تا انتها هرکس حدود پنج تا شش «نیم رابطه »داشته است .
سپس از آن ها می خواهم که کاندیداهای خود را بر اساس این که به کدام یک گرایش بیشتری پیدا کرده اند ، به ترتیب بنویسند .(درجه ی یک ، درجه ی دو … )همچنین از آنان می خواهم بنویسند که «چرا »به هر کدام علاقه مند شده اند .
آن گاه «تفریح »شروع می شود .ما هر شخص را با تمامی کاندیداهای خود ، رو به رو می کنیم .تصور کنید که هرکس تا چه حد از این که با چشم بند به افراد متفاوتی علاقه مند شده است .متعجب می شود .افرادی که هرگز در شرایط معمولی (بدون چشم بند )علاقه شان را جلب نمی کرد . یک مرد جوان ورزشکار که معمولاً زن های بلوند ، خوش هیکل و زیبا را می پسندید ،دید که شماره ی یک فهرست او زنی تپل بود .زنی که با او یکی از عمیق ترین گفت وگوهای زندگی اش را انجام داده بود .زنی شاغل که همیشه به مردهایی موفق علاقه مند می شد ، دید که شماره ی یک فهرست او یک معلم مدرسه بود که زن را عاشق صدا و حساسیت خود کرده بود .من از تماشای آنان که حیران ، کنار ایستاده اند ، در حالی که مرزهایشان شکسته شده است و می اندیشند تا چه حد جاذبه ی جنسی یا کوری شهوانی آنان را از انتخاب کسی که با او تفاهم داشته باشند بازداشته است ، لذت می برم .
پیشنهاد من این نیست که بار دیگر که به جایی می روید ، یک پاکت سر خود بگذارید .(گرچه این هم ایده ی بدی نیست .پاکت باربارا !)جاذبه ی جنسی یکی از مهمترین رکن های تفاهم است .اما این تمرین یادآور این نکته است که تا چه حد می توانیم تحت تأثیر کوری جنسی باشیم .
چگونه کوری جنسی را درمان کنیم
در مقاله اول ،درباره ی فرمول «تداخل شهوت با عشق »و این که چگونه شما را اغوا می کند تا باور کنید با کسی تفاهم دارید ، درحالی که فقط نسبت به آنان احساس شهوت می کنید ، صحبت کردیم .در این گونه موارد شما فقط عاشق «شهوت »هستید و نه عاشق «شخصی ».اما از آن جا که اشتباهاتی را که در اوایل رابطه مرتکب می شویم ، بررسی می کنیم .می خواستم درباره ی کوری شهوانی به شما یادآور شده باشم .پیشنهاد من این است که اگر مجردید ،سعی کنید که وقتی اولین بار کسی را ملاقات کردید ، یک «چشم بند روانی »بزنید تا ماهیت واقعی آنان را فراتر از بعد جسمانی شان ببینید .
وقتی می آموزید که دیگران را با قلب تان و نه با چشم تان ببینید کسانی را جذب خواهید کرد که با شما تفاهم دارند .
اگر سابقه ی «کوری شهوانی »دارید ، توصیه من این است که از هر گونه رابطه ی جنسی تا آنجا که می توانید پرهیز کنید .
هرکدام از شما باورهای اخلاقی خودتان را دارید و در رابطه با «روابط جنسی »ملزم به رعایت و تعقیب وجدان شخصی خود هستید و من تنها می توانم نظرات شخصی خودم و راه کارهایی را که در کمک به دیگران مؤثر بوده است با شما در میان بگذارم .اگر در نظر دارید با کسی ازدواج کنید ، سعی کنید از رابطه ی جنسی با او خودداری کنید .آن هم نه یک دو هفته .
سعی کنید پیش از هرگونه تماس جنسی ،با استفاده از اطلاعات داده شده در این کتاب هرچیزی را درباره ی او بدانید و به راهنمایی های زیر توجه داشته باشید .
کی می توانید از لحاظ جنسی با همسرتان صمیمی شوید ؟
ـ باید که از نظر فکری و احساسی با همسرتان صمیمی شده باشید .
ـ باید حداقل دو برابر زمانی را که به شوخی کردن و … می گذرانید به گفت وگو و شناخت نسبت به یکدیگر صرف کنید .
ـ باید خود همسرتان را دوست داشته باشید .من یک ضرب المثل دارم : «با کسی که نمی خواهید شبیه او باشید ، نخوابید ».
ـ باید به همسرتان و ارزش های او احترام بگذارید .
ـ باید درسختی و آسایش در کنار هم بوده باشید (یکی از شما مریض شده باشد ،بحران خانوادگی ، استرس شغلی )و عملکرد همسرتان را تحت آن شرایط دیده باشید .همچنین رفتار او را نسبت به خودتان وقتی که «شما »تحت استرس هستید نیز دیده باشید ـ باید درباره ی روش های جلوگیری از حاملگی و بیماری های مقاربتی از قبیل «هرپیز »و «ایدز »صحبت کرده باشید و تا حد ممکن از سوابق جنسی آن مطلع باشید .اگر شما آزمایش ایدز نداده اید ، حتماً این کار را بکنید و از همسر خود بخواهید که او نیز چنین کند .چرا ریسک کنید ؟
ـ باید در انتخاب روش جلوگیری به توافق رسیده باشید .
اگر شما «زن »هستید از خودتان بپرسید ،«آیا می خواهم مادر بچه های این مرد باشم ؟ آیا می خواهم پسری درست شبیه این مرد داشته باشم ؟ »
سؤالات فوق دو منظور را برآورده می کنند .اول این که گوشزد می کنند که حاملگی یک احتمال همیشگی است .پس باید درباره ی جلوگیری از حاملگی دقت بیشتری صرف کنید و دوم این که به شما کمک می کنند تا اطمینان حاصل کنید آیا آمادگی صمیمیت جنسی با این مرد را دارید یا نه ؟ صرفنظر از این که آیا بچه می خواهید یا نمی خواهید ، اگر این مرد را آن قدر دوست ندارید تا بچه هایی که ژن های خصوصیات و شخصیت او را حمل می کنند را نیز دوست داشته باشید ،پس دلیل این که با او می خوابید چیست ؟
ـ اگر شما «مرد »هستید ،از خودتان بپرسید :«آیا می خواهم که این زن مادر بچه های من باشد ؟ آیا دوست دارم دختری دقیقاً مثل این زن داشته باشم ؟ »
فهرست بالا را به یکی از دوستانم نشان دادم و او این گونه پاسخ داد :« خدای من !باربارا !تو که هر چه لذت و شور و حال بود با این فهرست از روابط جنسی گرفتی .چه کسی می تواند دراین تست قبول شود ؟ » جواب من به او و شما این است که : ـ چه لذتی وجود دارد در این که بعداً بفهمید شخصی که با او خوابیده اید با شخص دیگری نیز همخوابه می شود ؟
ـ چه لذتی دارد که با کسی همخوابه شوید و باز همچنان احساس تنهایی کنید ؟
ـ چه لذتی دارد که دریابیم پس از آن که ما را به رختخواب کشیدند ، دیگر علاقه شان را به ما از دست دادند و بدین صورت صدمه ببینیم ؟
ـ یک حاملگی ناخواسته چه لذتی دارد ؟
ـ چه لذتی دارد وقتی می فهمیم که همبستر ما بیماری هرپیز به ما منتقل کرده است ؟
ـ چه لذتی دارد وقتی که جواب آزمایش ویروس HIV شما مثبت باشد ؟
ارتباط جنسی «مشروع »می تواند یکی از زیباترین و التیام بخش ترین تجربیات این دنیا باشد ، اما به تجربه شاهد آن بوده ام که موجب درد عظیم ، تحقیر و دلشکستگی بسیاری از مردم شده است .به خصوص هنگامی که کورکورانه به آن مبادرت نموده اند .
اشتباه (۵)
تسلیم زرق و برق های مادی می شویم .
روزی در خلال یکی از سمینارهایم در حالی که در میان جمعی از زنان ایستاده بودم به آنان گفتم که می خواهم دو مرد را برای آنان توصیف کنم و از آن ها می خواهم که درباره ی هرکدام از این دو مرد که تا چه میزان برای ازدواج مناسب هستند ، قضاوت کنند .توضیح دادم که :«اگر مجرد هستید این دو را بر اساس این که کدام یک را برای خودتان بر می گزینید و اگر متأهل هستید براین اساس که چقدر به یک دوست ویا دختر خودتان توصیه می کردید که با یکی از این دو مرد آشنا شوید ، قضاوت کنید ».
این طور شروع کردم :«بسیار خوب .مرد اول :گرم ، با محبت ، گشاده ، متعهد و علاقه مند به داشتن رابطه ای جدی است .او شخصیتی فعال و پویا دارد و بسیار نیز مردم دار است .از لحاظ احساسی سالم و بسیار صمیمی بوده است و از زندگی اش راضی است .او روحی ماجراجو دارد و در ضمن از حس شوخ طبعی بالایی نیز برخوردار است .از صحبت کردن درباره ی احساساتش ابایی ندارد و برای رشد شخصی نیز اهمیت فوق العاده ای قایل است ».
به دور و برنگاه کردم و دیدم که تمامی زنان سرهایشان را تکان می دهند و می خندند .پرسیدم :«کدام یک از شما دوست دارید که با این مرد ازدواج کنید ؟ »همگی هورا کشیدند و سوت زدند و من متوجه شدم که کاندیدای (۱)انتخابی مطلوب است .
«خب ، حال آقای (۲):مردی کنترل گر که همه چز را مطابق میل خود می خواهد ،خلق و خویی وحشتناک دارد و بین همگان به انتقادگر بودن شهرت دارد و از نظرجنسی نیز خجالتی و کم روست .اما روابط جنسی واقعاً آن چنان اهمیتی ندارد چرا که او از متعهد بودن نیز ترس دارد و هرگز با کسی صمیمی نمی شود به علاوه به شغل خود معتاد است و وقتی برای عشق ندارد ».
زن ها دماغ هایشان را چروک کردند و قیافه های عجیب و غریب به خود گرفتند .از آنان پرسیدم :«خب ،خانم ها کدام یک از شما میل دارید با چنین مردی ازدواج کنید ؟ »از هو کردن ها و سوت زدن هایشان جواب خود را گرفتم .
«خب ، از این که تصمیمتان را گرفتید ، خوشحالم .اما من یک چیز را درباره ی این آقایان فراموش کردم که اضافه کنم :«مرد اول که همگی شما خواهان ازدواج با او بودید ، یک مأمور زباله ی شهرداری است و مرد دوم که همگی او را «هو »کردید ، یک مولتی میلیونر است که در سر تا سر دنیا خانه های متعدد و قایق های تفریحی فراوان دارد و معاشران او نیز اشراف و اعیان اند .
زن ها با حالتی شوک زده که حاکی از شرمندگی آنان بود ، به من نگاه کردند ، من آنان را گول زده بودم تا به طرز فکرهای خاص خود در رابطه با «ثروت »و «شهرت »رو در رو قرار بگیرند .با این که مرد (۱)در ابتدا فوق العاده به نظر می آمد ، همگی خانم ها با این پیشنهاد که با یک مأمور جمع آوری زباله شهرداری برای شام بیرون بروند ، مشکل پیدا کردند و با این که آقای (۲)خیلی عجیب و غریب به نظر آمده بود ، اینطور شد که دعوت شام از طرف یک فرد میلیونر ،غیرقابل چشم پوشی بود .
چگونه گول مادیات را می خوریم .
در اجتماع ما ،جایی که تأکید بیشتری روی ظواهر است تا غنا و موفقیت های درونی ، غالباً به هنگام انتخاب همسر ،مستعد آنیم که به وسیله ی مادیات اغواء شویم ، ما به خودمان اجازه می دهیم که متأثر از عوامل زیر باشیم :
ـ پول فرد
ـ سبک زندگی او
ـ ظاهر او
ـ قدرت و نفوذ او
ـ شغل او
ـ شهرت او
با این که میل داریم باورکنیم که ارزش های ما ممتاز بودند و عوامل فوق تأثیری در انتخاب مان ندارمند ، اما مشکل می توان باور کرد که انتخاب های ما تماماً از تأثیرات فوق به دور باشد .
به عنوان یک زن برایم دردناک است که ما زن ها در طول تاریخ بسیار تضعیف شده ایم .به طوری که ازدواج با مردان مشهور یا ثروتمند را ترجیح می دهیم و به دنبال آنیم که به مردانی که از لحاظ اجتماعی شغل هایی مهم و با اسم و رسم دارند ،شوهر کنیم یا همسری می خواهیم که ماشینی خوشگل داشته باشد تا ما با این ها احساس با ارزش بودن کنیم .به جای این که حس ارزشمند بودن را از درون خود بجوییم .گرچه زمانه عوض شده است و میلیون ها زن در حمایت از تأمین خانواده هایشان مشارکت دارند ، اما با این حال ما هنوز نیز به شکل زیاده از حد و بی تناسبی به پول و شهرتی که مردان به ما می دهند ، ارج و اعتبار می نهیم و دراین میان از کشف قلب ، روح و عواطف درونی مردان خود غافل می مانیم .
وقتی زنی به دوست دیگرش که همجنس اوست خبر می دهد که به تازگی با مردی ازدواج کرده است به احتمال قوی اولین سؤال او این خواهد بود :
«شغلش چیست ؟ »
و وقتی که زنی ،دوست دیگرش را که هم جنس اوست ملاقات می کند و مطلع می شود که او شوهر کرده است ، احتمالاً خواهد پرسید که :
«شوهرتان چه کاره است ؟ »
بارها دیده ام که بسیاری از زنان به این قبیل سؤالات از روی شرمندگی پاسخ می دهند .مثلاً اگر شغل شوهرشان به اندازه ی کافی آبرومند یا اسم و رسم دار نباشد (به نظر خودشان )خواهند گفت :«اوه ، فقط یک فروشنده است »یا :«خب ،راستش الان توی یک مغازه ی پوشاک کار می کند ، اما داره کلاس میره تا بتونه وارد معاملات ملک و … بشه ».و چه به کرات که شنیده ایم والدین مان یا پدر بزرگ و مادر بزرگ هایمان «فلان » زن را که ازدواج خیلی خوبی کرده است توصیف می کنند که :«آره ، چه وشوهری کرده!»نه به این معنا که با مردی با محبت و مهربان ازدواج کرده است ،بلکه به این معنا که زن مردی با شغلی خوب ،با اسم و رسم و پولدار شده است .
به طرز مشابهی ، مردان زیادی نیزهستند که برای پول یک زن با او ازدواج کنند .اما اغلب این گونه است که مردان بیشتر به زیبایی زن توجه دارند تا به حساب بانکی او .وقتی که یک مرد به دوست همجنس خود می گوید که می خواهد با زنی ازدواج کند ، اولین سؤال او چیزی شبیه این خواهد بود :
«چه قیافه ای دارد ؟ »
هربار که برای گروه مردان سخنرانی دارم ، به آنان یادآور می وشم که به همان اندازه که اگر از روی ماشین شان و یا میزان پول شان قضاوت شوند متنفر هستند ، ما زن ها نیزاز این موضوع که بر اساس قیافه مان در فلان دامن یا اندازه ی سینه هایمان «خواستنی »یا «نخواستنی »باشیم تنفر داریم .
وقتی همسرتان راصرفاً بر اساس «مادیات »و نه بر اساس «معنویات »انتخاب می کنید ، به رابطه ای نادرست وارد می شوید بارها مردان مجردی را می بینم که از این موضوع شکایت می کنند که گرچه صادق ، مهربان و وفادارند و به دنبال آنند که پایبند ازدواجشان باشند ، اما زن ها اعتنای چندانی به آن ها ندارند .تنها به این دلیل که زیاد پولدار نیستند .و یا شغل آن چنانی ندارند و چه به کرات دیده ام که به طور مثال مردی می گوید : «من در یک سوپر مارکت کار می کنم (یا فروشنده ی کفش و یا کارمند بانک هستم )و برای بسیاری از زن ها جذاب هستم .اما همین که متوجه می شوند که شغلم چیست ، در سمت مخالف شروع به دویدن می کند .این چنین زنانی ترجیح می دهند که با یک دکتر که ماشین «مرسدس بنز »سوار می شود و یا یک وکیل ازدواج کنند .حتی اگر با آن ها مثل «اشغال »رفتار شود تا این که سوار «فولکس واگن »مدل نه سال پیش من شوند و مثل یک «شاهزاده »با آن رفتار شود ».
من به این مردان رنجیده خاطر حق می دهم .میلیون ها مرد یا زن فوق العاده وجود دارند که فقط منتظرآنند که عشق شان را با ما قسمت کنند اما با تصویر ذهنی ما از «لقمه ی چرب »که این نیز به نوبه ی خود ریشه در برنامه ریزی احساسی ما دارد ،همخوانی و مطابقت نداشته باشند .عین این نکته نیز درباره ی مردانی مصداق دارد که شکایت شان این است که نمی توانند زن هایی با هوش و مهربان را پیدا کنند و در عین حال ملاک و مبنای انتخابشان را صرفاً زیبایی و جذابیت فیزیکی و جسمانی قرار داده اند .اگر در جستجوی خود به دنبال همسرمناسب دچار سرخوردگی و دلسردی شده اید ، توصیه من به شما این است که توجه خود را بیشتر به کسانی معطوف کنید که به طور معمول با « تعریف »شما از «همسر مطلوب »فاصله دارند .این امکان وجود دارد که به طرز شگفت انگیزی شگفت زده شوید .
اشتباه (۶)
تعهد را بر «تفاهم »مقدم داریم .
سال ،سال ۱۹۶۳ می باشد .درکلاس ششم ابتدایی نشسته ام و به آن طرف به رابرت اسمیت ، پسری که دیوانه وار به او علاقه مند هستم ، خیره شده ام .او از این موضوع اطلاعی ندارد .اگر داشت ، مطمئن هستم که اصلاً خوشحال نمی شد .چرا که حتماً مرا نمی پسندید .من «لاغر مردنی »هستم و موهایم را «دم موشی »بافته ام و زشت ترین عینک دنیا را بر چشم دارم .اما این موضوع آن قدرها نیز مهم نیست ، چرا که من به خود قول داده ام که عاشقش باشم و توجه چندانی به آنچه معلم می گوید نیز ندارم ، چرا که سرگرم چیزی به مراتب مهم تر هستم .دردفتر کلاسور خودمشغول تمرین «نوشتن »هستم :
باربارا اسمیت
باربارا ان اسمیت
رابرت و باربارا اسمیت
خانم رابرت اسمیت
خانم و آقای رابرت اسمیت
در آن زمان فقط دوازده سال داشتم اما از همان زمان مشغول نوستن اسم خود با اسم فامیل اوبودم .بارها و بارها آن را می نوشتم تا آنجا که دستم خسته می شد .اطمینان دارم که رابرت اسمیت هیچ گاه «بویی نبرد »که برایمان چه نقشه هایی در سر داشتم .اما گمان کنم که حال دیگر بداند !
اگر شما زن هستید ، احتمالاً خنده تان گرفته است ، از آن جا که به احتمال قوی شما خود نیز همین کار را کرده اید .در سن های پایین آموخته ایم که تصور کنیم ازدواج کرده ایم و زندگی خوشبختی داریم و «ازدواج »مهمترین قسمت داستان است و این که با «چه کسی »از درجه ی دوم اهمیت برخوردار است .
این اولین تجربه ی من از مقدم شمردن «تعهد »بر «تفاهم »بود و متأسفانه بارآخر هم نبود .من متخصص این بودم که عاشق «عاشق شدن »بشوم .مانند بسیاری از مردان و زنان دیگر ، پیش از آن که به این موضوع که آیا این فرد واقعاً برایم مناسب است یا نه توجهی داشته باشم ، به طرزی جدی در روابط درگیر می شدم .
از کجا مطمئن هستید که آیا شما خود مرتکب چنین اشتباهی می شوید یا خیر ؟ در زیر برخی از نشانه های هشدار ، آورده شده است .
۱ ـ ظرف همان یک ماه اول با همسر آینده تان رابطه ی جنسی برقرار
می کنید.
۲ ـ ظرف سه یا چهار ماه اول ، با یکدیگر عروسی می کنید .
۳ ـ ظرف همان چند هفته ی اول اطمینان پیدا می کنید که این شخص همان همسر مطلوب شماست .
۴ ـ عمق و شدت احساسات تان به طرز نامتناسبی در مقایسه با مدت زمانی که با یکدیگر آشنا بوده اید بیشتر است .
۵ ـ ظرف همان چند هفته ی اول متوجه می شوید که همان کارهایی را می کنید که در روابط گذشته تان انجام می دادید همان روابطی که فکر می کردید تا ابد ادامه خواهند داشت .
۶ ـ ظرف همان هفته های اول شروع به خیالبافی ، رویاپردازی و یا حتی برنامه ریزی برای آخر سال و یا باقی زندگی تان و این که چگونه آن را با نامزد خود خواهید گذراند ، می کنید .
اگر قرار است که به زودی با کسی ازدواج کنید و یک یا تعداد بیشتری از نشانه های هشدار فوق را مشاهده کرده اید ، وحشت زده نشوید .این موضوع لزوماً به آن معنا نیست که دارید خیلی تند می روید !یا این که رابطه تان سرانجامی نخواهد داشت .اما این احتمال وجود دارد که پیش از آن که او را خوب شناخته باشید ، از لحاظ روحی و احساسی نسبت به او متعهد شده باشید و نیز این که می بایست با احتیاط بیشتری حرکت کنید و شتاب زده نباشید .
احتمال این که مرتکب اشتباه (۶)«تعهد مقدم بر تفاهم »بشوید ، وجود دارد اگر :
ـ بیشتر مایلید متأهل باشید تا مجرد .
ـ از خواستگاری و آشنایی با مردها یا زن های دیگر خسته شده اید و آرزمندید که دیگر سرانجامی بگیرید .
ـ هنگامی که بچه بودید دوستتان نداشتند و یا این که شما را ترک کردند .
ـ هنگامی که تنها هستید ، احساس سردرگمی می کنید .
ـ از جانب دیگران جهت یافتن شریک زندگی تان تحت فشار هستید .
ـ شما یک زن هستید و احساس می کنید که ساعت بیولوژیک شما به زودی از کار خواهد افتاد .(سن باروری تان رو به اتمام است ).
ـ تنها فرد گروه دوستان تان هستید که هنوز ازدواج نکرده است .
ـ «کودک درون »تنهایی دارید که شدیداً نیازمند احساس «تعلق »و دوست داشته شدن است .
ـ بسیار ایده آلیست و کمال گرا هستید و به سادگی در هرکس چیزی دوست داشتنی پیدا می کنید .
داستان باربارا
وقتی دختر بچه ی کوچکی بودم ، شاهد آن بودم که چگونه مادرم احساس « ترک شدگی »و تنهایی می کرد .از آنجا که پدرم مدام با زن های دیگر بیرون می رفت ، به جای آن که در خانه کنار همسر و خانواده اش باشد .پدرم را بسیار دوست داشتم و مانند بیشتر بچه هایی که در یک ازدواج بدگیر افتاده اند ، نمی فهمیدم که چرا پدرم هنگامی که به او احتیاج داشتیم ، در کنارمان نبود . وقتی یازده ساله بودم روزی مادرم من و برادرم را به آشپزخانه که در طبقه ی پایین بود ، صدا زد و به ما گفت که او و پدرم می خواهند از یکدیگرجدا شوند .وحشتناک ترین کابوس من به حقیقت پیوسته بود .در آن زمان «باربارای کوچک »ناخودآگاه تصمیمی گرفت :«وقتی که بزرگ شدم ،مردی را آنقدر دوست خواهم داشت که هیچ گاه فکر ترک کردن مرا هم نکند ». ده سال گذشت ، بیست و یک ساله بودم که مرد جوانی را ملاقات کردم که به من گفت مرا دوست دارد و می خواهد با من ازدواج کند فقط پنج ماه بود که او را می شناختم و چیزهای زیادی درباره اش نمی دانستم ، اما هیچ کس هرگز قبلاً به من پیشنهاد ازدواج نداده بود .بنابراین خودم را چشم بسته در رابطه با او انداختم و خود را متعهد و پایبند او کردم .من عاشق آن مرد نبودم .بلکه عاشق «عاشق بودن »و «عشق ورزیدن »بودم .
چند ماه بعد از آن را گریستم و گریستم .هرگز لحظه ای درنگ نکردم تا از خود بپرسم که چرا تا بدین حد احساس فلاکت و بدبختی می کنم ، از آنجا که بسیار سرگرم برنامه ریزی یک عروسی و ماه عسل بودم .من مأموریت داشتم :که بهترین ازدواج دنیا را بکنم و مهربان ترین شوهر دنیا که تا آن زمان کسی ندیده بود را داشته باشم .
هرگز روز عروسی ام را فراموش نخواهم کرد .سال پیش از آن را مدام سعی کرده بودم که بدون عینک این سو و آن سو بروم و از آن جایی که شدیداً نزدیک بین »بودم ، تقریباً در عمل مثل «نابینایان »بدون اینکه جایی را ببینم ، راه می رفتم .حال لباس مطلوبم را بر تن دارم ، و به «قربانگاه » خود نگاه می کنم که می دانم نامزدم در آنجا منتظرم ایستاده است و تنها چیزی که از او می بینم ، یک لکه ی تار و مبهم است .این همان کسی بود که می خواستم با او ازدواج کنم .
موزیکی فوق العاده شروع شد و من از راهرو پایین آمدم و به طرف آن لکه تار و مبهم که قرار بود «شوهرم »باشد حرکت کردم یک سال از ازدواجمان نگذشته بود که از او طلاق گرفتم .لزومی نمی بینم بگویم بعدها کشف کردم شوهرم آن مردی نبود که من می پنداشتم .یا به عبارت دقیق تر مردی نبود که من «می خواستم »باشد .من تنها از لحاظ چشمی کور نبودم ،بلکه از نظر احساسی نیز کور شده بودم .
در طول پانزده سال بعد ، این الگو را بارها به طرز دردناک تری نیز تکرار کردم .مردی را می دیدم ، یک «قول فوری »به او می دادم و چشمانم را باز می کردم و می دیدم که برای یکدیگر مناسب نیستیم و ازدواجمان با شکست مواجه می شد .بدون اینکه از خود بپرسم که آیا کسی برایم مناسب است یا نه ، بی هیچ قید و شرطی به او قول ازدواج می دادم و به همین دلیل بود که مرتباً در روابط ، شکست می خوردم .از فرط استیصال خواستار آن بودم که رابطه ی موفقی داشته باشم .دقیقاً به همان گونه ای که «کودک » درونم روزی می خواست کمک کند تاپدر و مادرش ازدواج موفقی داشته باشند. پنج سال پیش ، آخرین ارتباط هایم نیز پایان یافت و قلبم به مراتب بدتر از گذشته شکست و ناگهان در تاریکی غم و اندوهم ، همه چیز به یکباره برایم روشن شد :
ـ من آن «دختر کوچک درونم »را دیدم که فقط می خواست کسی را دوست داشته باشد،صرف نظر از اینکه آیا آنان هم او را دوست داشتند یا خیر .
ـ من آن زنی را دیدم که خیلی چیزها برای «دادن »به دیگران داشت ، اما قادر نبود چیزی به خودش بدهد .
ـ من آن آموزگاری را دیدم که همگان را در به دست آوردن عشقی که استحقاقش را دارند ، تشویق می کرد ، اما با وجود این مرتباً در روابط خودش به چیزی به مراتب کمتر از آن چه به راستی مستحق آن بود قناعت می کرد .
و نهایتاً با دیدن حقیقت بود که راه رهایی از این الگو را دریافتم .ظرف چهار سال گذشته ،دربهترین و سالمترین رابطه ی تمام زندگی ام بوده ام .من و همسرم پیش از آنکه «تعهد مقدم بر تفاهمی »به یکدیگر بدهیم ، وقت قابل ملاحظه ای صرف کردیم و من در خلال این زمان سعی کردم تا اطمینان حاصل کنم که آیا به دنبال همان چیزی بودم که واقعاً می خواستم و اینکه آیا به آن دست خواهم یافت یا خیر .هرگز تا به این حد مراقب نبودم یا از کسی که قرار بود هسمرم باشد ، به این میزان «سؤال »نپرسیده بودم و درباره ی بسیاری از مسائل با او صحبت و گفتگو نکرده بودم .اما حوصله و تلاشی که به خرج دادم ، نتیجه بخش بود .حال پیش از آنچه که بتوانم تصور کنم ، دوست داشته می شوم .
می خواستم شما را نیز در داستان خود شرکت دهم ، تا شما نیز بتوانید دلیل این را که چرا نگاشتن این کتاب تا بدین حد برایم مهم بوده است درک کنید .هر آنچه را که در این کتاب از آن صحبت کردم ، خود نیز انجام داده و آزموده ام . هر راه حلی را که به شما پیشنهاد می کنم ، خود نیز هر روزه در زندگی شخصی خود به کار می برم .به جرات می توانم بگویم که راه خروج از تاریکی تنهایی را یافته ام و امیدوارم که باقسمت کردن سفر خودم با شما ، توانسته باشم به شما در یافتن راه خود به سوی رهایی و آزادی کمک کنم .
نویسنده: باربارا دی آنجلس
مترجم: هادی ابراهیمی
اشتباهات بزرگ در ابتدای آشنایی برای ازدواج
- مرداد ۲۰, ۱۳۹۴
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 116 نفر
- برچسب ها : آشنايي براي ازدواج, ازدواج, اشتباه بزرگ, تفاهم, دوران آغازین زندگی, عاشق شدن