اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ در ۱۱ اصل (۱)

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ در 11 اصل (1)

اصل اول :
شرایع آسمانى، همگى در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. عموم پیامبران، همراه دعوت به توحید، از معاد و حیات پس از مرگ نیز سخن گفته و ایمان به جهان آخرت را در سرلوحه برنامه خود قرار داده ‏اند. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از ارکان ایمان در اسلام است. مسئله معاد هرچند در عهدین – در عهد جدید به صورتى روشن تر – مطرح شده است، ولى قرآن بیش از کتب آسمانى دیگر به این موضوع پرداخته و بخش عظیمى از آیات این کتاب به آن اختصاص یافته است. در قرآن از معاد به نام هاى مختلفى یاد شده است، مانند:
یوم القیامه، یوم الحساب،الیوم الآخر، یوم البعث، وغیره، و این همه اهتمام، به علت این است که ایمان و دیندارى بدون اعتقاد به قیامت ثمربخش نیست.
اصل دوم :
حکیمان و متکلمان اسلامى بر لزوم معاد و زندگى پس از مرگ دلایل مختلفى اقامه کرده‏ اند، و الهام ‏بخش آنان نیز در اقامه این دلایل، قرآن کریم بوده است. از این روى مناسب است که برخى از دلایل قرآنى را یادآور شویم: الف – خداوند حق مطلق بوده، و فعل او نیز حق و از هرگونه باطل و لغو پیراسته است. آفرینش بشر بدون وجود حیاتى هدفمند و جاودانه، لغو وعبث‏ خواهد بود، چنانکه مى ‏فرماید: ‹‹افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون›› (مؤمنون/۱۱۵)
«آیا پنداشته‏ اید که شما را بیهوده آفریده‏ ایم، وشمابه سوى ما باز نمى ‏گردید؟!» ب – عدل الهى ایجاب مى ‏کند که با اشخاص نیکوکار و بدکار، در مقام پاداش و کیفر، یکسان برخورد نشود. در عین حال مى ‏بینیم که حیات دنیوى به گونه‏ اى است که تحقق عدل کامل در مقام پاداش و کیفر امکان پذیر نیست، زیرا سرنوشت هر دو گروه به هم گره خورده و از یکدیگر تفکیک پذیرنیست. از طرف دیگر، برخى از کارهاى نیک و بد اجرى بالاتر از آن دارند که این جهان گنجایش پاداش و کیفر آنها را داشته باشد، مثلا یکى در راه حق پس از عمرى جهاد و مبارزه جان مى ‏بازد، و دیگرى حق‏جویان بیشمارى را نابود مى ‏سازد. بنابر این، جهان دیگرى لازم است که عدل کامل الهى در قلمرو امکانات بى نهایت آن تحقق یابد، چنانکه مى ‏فرماید:
‹‹ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار›› (ص/۲۸): آیا مؤمنان صالح را در ردیف مفسدان زمین قرار مى‏ دهیم ویا با پرهیزگاران مانند گنهکاران برخورد مى ‏کنیم؟!
نیز مى ‏فرماید:
‹‹الیه مرجعکم وعد الله حقا انه یبدء الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا وعملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون›› (یونس/۴) : بازگشت ‏شما به سوى او است، وعده الهى حق است. خداوند بشر را مى ‏آفریند، سپس (مى ‏میراند و) بار دیگر حیات مى ‏بخشد، تا مؤمنان صالح را چنانکه باید و شاید پاداش دهد، و براى کافران – به کیفر اعمالشان – شرابى ازآب جوشان، و عذابى دردناک آماده خواهد بود.
ج – آفرینش بشر در این جهان از ذره ‏اى بى ‏مقدار شروع شده و بتدریج مدارج کمال جسمى را طى مى ‏کند. سپس به نقطه ‏اى مى ‏رسد که روح در کالبد وى دمیده مى‏ شود و قرآن با ملاحظه تکمیل خلقت این موجود ممتاز، آفریدگار جهان را «احسن الخالقین‏» مى ‏خواند ; آنگاه همو با رسیدن مرگ از منزلگاه دنیا به جهانى دیگر منتقل مى ‏گردد، که کمال مرحله پیشین است.
به این معنى در قرآن چنین اشاره شده است:
‹‹ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله‏احسن الخالقین ×ثم انکم بعد ذلک لمیتون ×ثم انکم یوم القیامه تبعثون››. (مؤمنون/۱۴-۱۶) آنگاه او را آفرینشى دیگر بخشیدیم، در خور تعظیم است ‏خداوند که بهترین آفریننده است. چندى بعد شما مى ‏میرید و باز در روز قیامت زنده مى ‏شوید.
سیاق آیه حاکى است که میان ذکر آفرینش بشر از ذره‏اى بى ‏مقدار ،و حیات مجدد او ملازمه برقرار است.
اصل سوم :
در عصر نزول قرآن، منکران معاد شبهاتى را مطرح مى ‏کردند که قرآن در موارد مختلف، در عین دفع شبهات مزبور، دلایل وجود معاد را روشن ساخته است. ذیلا به برخى از این موارد اشاره مى ‏کنیم:
الف – گاه بر قدرت مطلقه خدا تکیه کرده و مى ‏فرماید:
‹‹الى الله مرجعکم وهو على کل شی‏ء قدیر›› (هود/۴): بازگشت ‏شما به سوى خداست، و او بر همه چیز توانا است. ب – گاه یادآور مى ‏شود آن کس که بر آفرینش نخستین انسانها توانا است، از آفرینش مجدد آنان نیز عاجز نیست. مثلا از منکران معاد نقد مى ‏کند که :
‹‹فسیقولون من یعیدنا››: مى‏ گویند چه کسى ما را بار دیگر به حیات مجدد باز مى ‏گرداند؟ و سپس چنین پاسخ مى ‏دهد:
‹‹قل الذی فطرکم اول مره››: بگو همان کس که شما را اولین بار آفرید (اسراء/۵۰). ج – در برخى موارد، زنده کردن انسان را به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خواب زمستانى آن تشبیه کرده و مى ‏فرماید: زمانى که بر زمین افسرده، آب فرو مى‏ فرستیم، به جنبش در مى ‏آید و نمو مى ‏کند و گیاه زیبا مى ‏رویاند. پس از اشاره به این واقعیت مکرر طبیعى معاد را مطرح کرده و مى ‏فرماید: ‹‹و انه یحیى الموتى›› (حج/۵-۶). (۱)
د – در پاسخ این سؤال و شبهه که مى ‏گفتند:
« آنگاه که انسان مى‏ میرد و بدن وى پوسیده و اجزاى آن در دل خاک پراکنده مى‏ گردد; چگونه بار دیگر این اجزاى پراکنده شناخته مى‏ شود و بدنى مانند بدن پیشین را تشکیل مى‏ دهد» ، قرآن بر علم گسترده الهى تکیه کرده و مى ‏فرماید:
«لى و هو الخلاق العلیم›› (یس/۸۱): آرى او بر این کار توانا است، زیرا آفریدگار آگاه است.
در جاى دیگر نیز از این علم گسترده چنین تعبیر مى ‏آورد:
‹‹قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ›› (ق/۴): ما بر آنچه که زمین از آن مى ‏کاهد آگاهیم ، و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن ثبت ومحفوظ است.
ه – گاه تصور مى ‏شود که انسان صرفا مجموعه ‏اى از اجزا و اعضاى جسمى و مادى است، که پس از مرگ پوسیده و تبدیل به خاک مى ‏شود. با این حساب، چگونه مى ‏توان گفت که فرد زنده شده در روز رستاخیز ، همان انسان پیشین است؟ و به عبارت دیگر، حافظ وحدت این دو بدن چیست؟
قرآن از کافران چنین نقل مى ‏کند که مى‏ گویند:
‹‹ءاذا ضللنا فی الارض ءانا لفی خلق جدید›› (سجده/۱۰): آنگاه که ما در دل زمین گم شدیم و هویت ما نابود شد، چگونه آفرینش جدید پیدا مى ‏کنیم؟ سپس در پاسخ مى ‏گوید: ‹‹قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الى ربکم ترجعون›› (سجده/۱۱): بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، شما را اخذ مى ‏کند، آنگاه به سوى خدا بازگردانده مى ‏شوید.
کلمه «توفى‏» در این آیه به معنى اخذ و گرفتن است. از این تعبیر برمى ‏آید که هنگام مرگ، علاوه بر آن چیزى که در زمین باقى مى ‏ماند و به خاک سپرده مى ‏شود (بدن)، چیز دیگرى نیز وجود دارد که فرشته مرگ آن را مى ‏ستاند (روح). در این صورت، مفاد پاسخ قرآن این است که، حافظ شخصیت و وحدت این دو بدن (علاوه بر وحدت اجزا) همان روح گرفنه شده توسط ملک الموت است که سبب مى ‏شود که «معاد» عین «مبتدا» باشد.
از این آیه و نظایر آن استفاده مى ‏شود که انسان محشور در روز رستاخیز همان انسان موجود در دنیا است، و پاداش و کیفر به آن کس که استحقاق آن را دارد مى ‏رسد. در آیه دیگر نیز قرآن به این وحدت تصریح کرده مى ‏فرماید:
‹‹قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم›› (یس/۷۹)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید