بررسی علل جذب و گرایش به فرقه های شیطانی
مقدمه
امروزه در تمام کشورهای دنیا جوانانی دیده می شوند که سر و وضع عادی ندارند و سعی میکنند طوری لباس بپوشند و خود را آرایش کنند که وحشتناک به نظر برسند. این افراد خود را شیطان گرا یا شیطان پرست معرفی کرده و از نمادها علائم خواص استفاده می کنند. پرسش اصلی ما این است که چرا گروهی به فرقه های شیطانی جذب می شوند و علل گرایش آنها چیست؟
در این تحقیق میکوشیم با رویکردی همه جانبه به موضوع بپردازیم و با روش ترکیبی کتابخانه ای میدانی به پرسش تحقیق پاسخ دهیم. از این جهت روش تلفیقی را استفاده کردیم که خیلی از این جوانان به ابعاد و مبانی کاری که انجام می دهند آگاه نیستند و پژوهش میدانی به تنهایی پاسخ روشنی به دست نمی دهد. همچنین کار کتابخانه ای محض هم مفید نیست زیرا باید به علل موثر و واقعی که این افراد را تحت تاثیر قرار داده پی برد و تنها راه دست یابی به این مطلب گفتگو با خود آنهاست.
در این تحقیق به چند علت اساسی و مجموعه ای از ارزشها که در ایدئولوژی شیطانی مطرح می شود دست یافتیم که با مستند کردن آنها به منابع و نقد ارزشهای شیطانی تحقیق را پایان می دهیم.
نمادسازی وسیع و ترویج آن در حوزه فرهنگ عمومی
انتقال و نشر اندیشه ها از طریق گفتن یا نوشتن دشوار است و تعداد محدودی از مردم با آن ارتباط برقرار میکنند. اما نمادها به راحتی جایگاه خود را در فرهنگ عمومی پیدا میکنند و به خاطر اینکه ظرفیت کار هنری دارند، به صورت جذابی در جامعه، به خصوص بین جوانان و زنان گسترش مییابند. نمادهای شیطانی در گستره بسیار وسیعی از لباس و کفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسکی که در تزئینات خودرو کاربرد دارد و انگشتر و دستبند و ده ها شیء دیگر که در اشیاء شخص و در منظر عمومی استفاده می شود. این نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا یافت می شوند. از برچسبی که کودک پنج ساله به دفتر نقاشی میچسباند تا سردسته عصایی که پیر مرد هفتاد ساله به دست می گیرد. این نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از این طرحهای خیالی از چهره شیطان روی بسیاری از لباسها و سایر وسایل و اشیاء شخصی دیده می شود.
نمادهایی نظیر ستاره پنجپر، صلیب معکوس، صلیب شکسته، چشم شیطان، عدد ۶۶۶ و FFF که ششمین حرف حروف انگلیسی است و متناظر عددی آن ۶۶۶ می شود. این عدد به گفته مکاشفه یوحنا در کتاب مقدس عدد شیطان است. در مکاشفات نوشته شده: «جانور عجیب دیگری دیدم که از زمین بیرون آمد. این جانور دو شاخ داشت مانند شاخهای بره و صدای وحشتناکش مثل صدای اژدها بود… بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خود بگذارند. و هیچ کس نمی توانست شغلی به دست آورد یا چیزی بخرد مگر اینکه علامت مخصوص این جانور یعنی اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد. این خود معمایی است و هرکس با هوش باشد می تواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد اسم یک انسان است که مقدار عددی آن به ۶۶۶ می رسد. (۱)
نماد دیگر دو مثلث روی هم است که مثلث با راس پایین به معنای جام و مونث و مثلث با راس روبه بالا نماد شمشیر و مذکر است، که به ترتیب به معنای الاهه باروری و خدای جنگ و شکار هستند.(۲) این دو مثلث وقتی به صورت معناداری روی هم قرار میگیرد معنای عشق – البته از نوع جنسی آن- را بیان میکند و این همان ستاره داوود است که امروز در وسط پرچم اسرائیل دیده می شود و با اعمالی که عهد عتیق به پادشاهی به نام داوود نسبت می دهد، کاملاً سازگاری دارد.
یکی دیگر از این نمادها که در عرفان کابالا نیز جایگاهی دارد، بز یا قوچی به نام بافومت Baphomet)) است که هم با جانور شاخ دار یوحنا همانندی دارد و هم در اسطوره های مصری خدای هوش و دانایی معرفی شده و آفرینش انسان به وسیله چرخ سفالگری را به او نسبت می دهند. خدای بزرگ (خنوم) او را از منطقه آبشار بزرگ نیل آفرید و فنون آفرینش انسان را به او آموخت. او همچنین به صورت دو جنسی و نماد زاد و ولد است.(۳) و دو ماه سیاه و سفید در طرفین او نشانه ترکیب روشنایی و تاریکی است. سر بافومت معمولاً در میان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحی می شود.
پنتاگرام نماد ونوس الاهه زیبایی و عشق شهوانی مادینه است.(۴) و از زمان لئوناردو داوینچی که طرح «مرد ویترووین(Vitruvian Man)» را طراحی کرد، به سمبل اصالت انسان و اومانیسم تبدیل شد. ترکیب سر بافومت با ستاره پنجپر، نماد روشن و گویایی برای تعالیم مکتب شیطان پرستی کرولی و لاوی است که شیطان را سمبل انسان محوری و اصالت هوسها و لذت طلبی بشری می دانند.
البته نمادها لزوماً یک ریشه یا معنا ندارند. بافومت ممکن است نماد بز قربانی در آیین یهود باشد که بزی مقدس است و بنابر نقل عهد عتیق این بز، قربانی حضرت اسحاق شد که بنی اسرائیل از نسل او هستند. شیطان هم به نوعیقربانی هدایت انسان و دست یابی او به درخت دانش و معرفت شد. با این توضیح بز می تواند نماد گویایی از ایثار بزرگ شیطان برای آدم باشد.
مشهودترین نماد شیطان گرایی ستون چهار ضلعی بلندی است به نام ابلیسک (obelisk)، که سمبلی از «رع» خدای خورشید در مصر بوده است و در اثر افزایش قدرت فراعن به ممالک دیگر راه یافت. تفکر یهودی ریشه در تمدن مصر و آشور دارد ()۵ و اسطوره های مصری حتی در نگارش عهد عتیق نقش تعیین کننده ای پیدا کرده است. یکی از این اسطوره ها به ماجرای نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزیریس» مربوط می شود. «سِت» خدای ظلمت است که در حمایت شدید رع قرار دارد. (۶) او برادر خود «اُزیریس» را کشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در می آورد. دومین جریان بزرگ شیطان پرستی مدرن یعنی ستیانیسم که معبد «ست» را در سانفرانسیسکو تاسیس کردند این خدای افسانه ای را ارج می نهند و خواهان تحقق حکومت او در زمین هستند.
ابلیسک را معمولاً نمادی از قدرت و سلطنت ازیریس می دانند، سلطنتی که پس از کشته شدن او، به دست برادرش ست می افتد. ازیریس وقتی به دست همسرش آیسیس زنده می شود، به جهان زیر زمین می رود و فرمانروایی مردگان را بر میگزیند و حکومت را برای پسرش هوروس وامیگذارد. اما این سلطنتی است که با حمایت «رع» به دست «ست» می افتد و جنگ میان او و هوروس به طول می انجامد. و البته باید توجه داشت که بنابر اسطوره های کهن هرگاه خدایی بر خدای دیگر غالب می شد، قدرت و صفات برجسته او را به دست می آورد و کاملتر می شد. بنابراین غلبه «ست» بر «ازیریس» به معنای کسب قدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجسته «ست» بود، «اما به رغم بازتاب بد او در اسطوره پادشاهی، نباید این نکته را نادیده بگیریم که در مواقعی حمایت از این خدا بسیار نیرومند بوده است. بر اساس شواهد باستانشناختی کنونی، قطعاً «ست» خدایی قدیمتر از «ازیریس» است، زیرا بر سر گرز عقربشاه، یکی از فرمانروایان مصر علیا و متعلق به دوران پیش سلسله ای، موجود مرکبی را میبینیم که «ست» را به نمایش میگذارد؛ این گرز در موزه آشمولین آکسفورد قرار دارد.» (۷)
ظاهراً این سمبل در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام هم وجود داشته و پیامبر بزرگ خدا با این ذهنیت در حرم الاهی نماد شیطان را به صورت ابلیسک میسازند و آن را رمی میکنند، تا با این عمل تمام اوهامی را که تا امروز هم ادامه یافته، طرد نمایند. این نماد امروزه در میادین بزرگ کشورهای اروپایی و آمریکا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن میگردند. سی بنای ابلیسک از مصر باستان باقی مانده که سیزده عدد از آنها به روم برده شده و سایرین در شهرهایی نظیر سیسیل، پاریس، لندن، نیویورک و سزاریا در قسمت اشغال شده فلسطین نصب شده است.
بزرگترین ابلیسک دنیا در واشنگتن ساخته شده که ارتفاع آن به ۵۵۵ متر می رسد این ابلیسک در فاصله ۹۰۰ متری غرب کنگره و ۹۰۰ متری جنوب خانه اصلی فراماسونری است و رئیس جمهورهای آمریکا سوگند خود را در پای آن یاد می کنند. ابلیسک نماد قدرت ست در زمین و حیات و حمایت جاودانی اُزیریس در دنیای مردگان است از این رو سنگ هایی که شبیه آن تراشیده شده در قبرستانها آمریکا بسیار به چشم می خورد.
کاربرد گسترده این نمادها باعث می شود که ذهنیتها و ارزش های مردم هماهنگ با معانی آنها شکل بگیرد. نمادها هویت سازند و به فرد و جامعه هویت می بخشند و خودپنداره هایی را ایجاد میکنند که به زندگی و رفتارهای افراد معنا می دهد و مردم با همین معانی وجود و زندگی خود را تفسیر کرده و ارزشها و اهداف زندگی خود را تعریف میکنند. کارکرد هویت بخشی و معنا دهندگی نمادها در کنار گرافیک و طراحی متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبلیغاتی که روی آنها صورت میگیرد، باعث استفاده روز افزون از سوی مردم به ویژه جوانان و نوجوانان دنیا می شود. پس از پذیرفته شدن این نمادها در فرهنگ عمومی ملتها، انتقال ایدئولوژی مربوط به این نمادها بسیار ساده و پذیرفتنی می شود.
مدل زندگی نامناسب و میل به اعتراض
مدل زندگی امروز بشر با نیازهای حقیقی و اساسی، تمایلات طبیعی، استعدادهای نهفته درون و ساختار و هدف آفرینش انسان مغایرت دارد و اگر چه مردم ندانند که این تعارضها چیست و کجاست، اما ناگزیر از آن رنج میبرند و افسرده و سرخورده می شوند. در این میان نوجوانان و جوانانی که تازه پا به عرصه حیات اجتماعی میگذارند و از بیخبری و بازی کودکانه کمی فاصله میگیرند، بیش از دیگران رویارویی با این تعارضات را سهمگین میبینند و از آن شگفت زده و با آن درگیر می شوند. از همین جاست که میل به اعتراض و نیاز به فریاد برآوردن و سرکشی در آنها شعله ور می شود.
نظام آموزشی تحمیلی که قتلگاه استعدادها و خلاقیت هاست و مفاهیم و مطالب بیخاصیتی را آموزش می دهد که فقط افراد را برای خدمت به نظام سرمایه داری آماده میکند و کارکردهای اصلی، اما نهان آن عبارت اند از: «وقت شناسی، درس اطاعت و کار تکراری»(۸) که موجب می شود در آینده کاملاً به قیمومیت اولیاء اجتماعی خود تن بدهند. اولیائی که بعداً نمونه های کلیتر آن در نظام سیاسی تعریف می شود. این نوع تربیت باعث می شود که همه بنشینند و منتظر باشند تا دولت برای آنها شغل ایجاد کند، زمینه ازدواج فراهم کند و مثل کودکی که به والدین خود وابسته است، مردم را به دولت (اولیاء اجتماعی) وابسته می کند و به صورت شهروندانی ناتوان و فرمانبردار در می آورد.
این نظام آموزشی در اوج انرژی و خلاقیت، نیروی جوانی را به بازی می گیرد و تحلیل میبرد تا سرانجام با گذشت بیش از نیمی از دهه سوم عمر هنوز انسان ساخته خود را به عنوان یک شهروند کامل نمیپذیرد و برای او موقعیت اشتغال و ازدواج وجود ندارد. نظامی که عملاً با فساد اخلاقی جوانان خود را تکمیل میکند و راه های مباح و مشروع زندگی را به بن بست رسانده است.
در کنار این نهاد آموزش، نهاد خانواده ای است که بر محور والدین از خود بیگانه شده و درگیر با مقتضیات مدل زندگی امروزی و تمدن مدرن، تنها با فرزندان خود و حتی با همسر، هم خانه هستند و قرار است که تا اطلاع ثانوی با هم زندگی کنند! (۹) والدینی که عقده های اجتماعی خود را به خانه می آورند و نظام آموزشی، هیچ مطلبی در مورد نحوه ارتباط و نیازهای کسانی که با او هم خانه خواهند شد، به او نیاموخته است. والدینی که تنها امر و نهی بلد هستند و شاید محبتی که از قلبشان گامی به بیرون نمیگذارد. و فرزندانی که فقط با عصیان و سرکشی هویت خود را مییابند و در اضطراب احساس آرامش می کنند!
نظام سیاسی که صحنه جنگ میان جناحهای سیاسی برای تصاحب سرزمین افکار عمومی و اراده مردم است. سیاستی که به جنگل مدرن و نزاع بی پایان الیتهای شیر و روباه تبدیل شده است.(۱۰) سیاستی که مفاهیم عالی انسانی مثل آزادی، صلح، مهربانی، ضد تروریسم و عدالت را مسخ کرده و هوس قدرتطلبی به لباس بیتاروپود خدمت گزاری در آمده و پادشاهانی که مطمئن هستند چشم دیدن و دست آوردن خدمت به مردم را ندارند، عریان در شهر میگردند و دیگران را نیز کور میپندارند.
اقتصادی که مردانش بر طعمه نیم خورده سرمایه داران پشت پرده مثل سگ های گرسنه هجوم می آورند و دیگران را زیر پای خود له میکنند. اقتصادی که مفاهیم بنیادین تولید، خدمات، رشد سرانه ملی و غیره در آن بی معنا می شود و تنها مفهوم انباشت ثروت و مفاهیم وابسته به آن هر روز جدیتر به نظر می آید. اقتصادی که همه شئون زندگی را به خرید و فروش گذاشته و از نان تا علم و مدرک را به بازار کشیده است.
و اما نهاد دین که گروهی ریاکار و منفعتطلب آن را بازیچه تحمیق خود و دیگران قرار داده و دین داران حقیقی را به کنج محراب و منزل رانده اند. دین که به اندازه تعمیر اتومبیل هم برای آن اعتباری قائل نبوده و هر کس را پیامبر خود و کارشناس مذهبی خود می دانند. دینی که با لیبرالیسم الاهیاتی به مجموعه ای از اوهام اثبات ناپذیر تقلیل یافته (۱۱) و هر روز دین جدیدی از گوشه و کنار جهان سر برمی کشد(۱۲) و مراکز علمی وابسته به سرمایه داری نه تنها برای تولید به روز جنبش های دینی نوپدید برنامه ریزی دارند، بلکه برای ترویج آن هزینه های گزافی را تقبل میکنند(۱۳) و به زودی باید از اقتصاد دین سخن به میان آوریم و به مطالعه روی سودآوری دین و ارزش سرمایه گذاری روی مدعیان نبوت و مهدویت و مسیحایی و خالقیت بپردازیم. از سال ۱۹۷۰ موسسه باشگاه روم وابسته به موسسه روابط انسانی تاویستاک برنامه ای را با نام «مرکز پژوهشهای تراوشات دینی» زیر نظر «توماس بارنی» پایه گذاری کرد تا سوپرمارکت معنویت در جهان را هر روز رنگینتر و پر کالاتر کنند. در این هرج و مرج، دینی که نفسانی تر باشد بازار بهتری خواهد یافت و شیطان پرستی هم به صورت یک دین عرضه می شود.
این اوضاع نابسامانی است که نوجوان و جوان امروز دنیا با آن روبرو است و فقط فضایی را برای فریاد کشیدن و لحظه ای را برای بیخبری میجوید. جنبش متال و کج روی های شیطان پرستی به این نیاز و بلکه ضرورت جوانی در تمدن مدرن پاسخ می دهد و نیروی اعتراض او را در طرح هایی که هوشمندانه طراحی شده تخلیه و خنثی میکند. در حالی که دنیای امروز نیاز به نیرو و اندیشه جوانانی دارد که با بازگشت به ارزشهای ناب انسانی، به مدل دیگریبرای زیستن بیندیشند و اعتراضی فعال و تحول آفرین را پدید آورند. امروز جهان و تاریخ تشنه چشمه هایی است که تنها از قلب و اندیشه جوانان می جوشد، ولی کسانی که منافعشان درگرو حفظ وضع موجود است با ترویج موسیقی اعتراض!، دین قرن بیست و یک (شیطان پرستی) و هزاران فریب و نیرنگ که در شالوده تمدن معاصر نهادینه شده، این چشمه ها را گل آلود می کنند و از آن انحرافات اخلاقی، خشونت، اعتیاد و سرانجام شهروندانی ناتوان و تسلیم بیرون می آورند.
هیجان
مدل زندگی یک نواخت امروزی برای همه مردم به خصوص برای جوانان که کانون جوشان و جاری نیرو و تحرک هستند، فرساینده و خسته کننده است. از این رو به دنبال هیجان اند و فضای شیطان پرستی به ویژه موسیقی متال این هیجانات سرکش را به طور کور و با کنترل بیرونی، میپذیرد و در خود هضم میکند. داد و فریاد، تحرک، مواد مخدر، داروهای روانگردان، زیرپاگذاشتن ارزشهای انسانی و اخلاقی، همه و همه لحظاتی متفاوت را ایجاد کرده و کاملاً هماهنگ با سایر قطعات پازل تمدن معاصر طراحی شده و فرصتی برای تجربه اوج هیجان فراهم میکند. تجربه ای که بعد از آن همه چیز همچنان باقی است و همه می توانند سراغ زندگی خود بروند.
این انرژی عظیم اگر با کنترل درونی و تدبیر همراه شود، تحولات عظیمی را در زندگی امروزی رقم خواهد زد. تحولاتی که نه فقط جامع و جهان را با مدل دیگری از زیستن آشنا میکند، بلکه پیش از آن و بیش از آن در افق درون دگرگونیهای ژرف معنوی را پدید می آورد و انسان را به جلوه ای از حضور خداوند در زمین مبدل میسازد. با مهار انرژی متراکمی که جوان در اختیار دارد، می تواند به انسانی والا و خدایگون تحول یابد، اما از آن رو که این تغییرات با بازیابی کرامت انسانی و عدم تسلیم در برابر سلطه دیگران همراه است و فرصت سوء استفاده را از ابرقدرتها میگیرد، ترجیح می دهند که این نیرو به صورت کنترل شده تخلیه و خنثی شود. (۱۴) برنامه های شیطان پرستی چه با این نام و آشکارا و یا به هر نام دیگر و به طور نهان روند خنثی سازی نیروی جوانی را به نفع سلطهگران دنبال میکند.
فطرت ناکام
هر فرد انسانی در اعماق وجود خود یک تجربه معنوی نهفته دارد. تجربه ای که روح ما قبل از همراه شدن با جسم و تولد در این دنیای مادی به دست آورده است. همه ما با تمام وجود کمال مطلق و پروردگار و آفریننده خویش را دیده و اسماء و صفات نیکوی او را شناخته ایم. با مشاهده جلوه ها و صفات لطف و رحمت و حسن و جمال، عشق بیکران را چشیده و با درک جلوه های عظمت و جلال و جبروت و قهاریت، خوف و خشیت را تجربه کرده اید. اکنون در این جهان فرودست که از آن مشاهدات دور افتاده ایم، گرایشی به سوی آن کمال بیکران و جمال و جلال بیپایان داریم.(۱۵)
خاطره این تجربه معنوی اگر چه در حافظه ذهنی ما، که از تجارب این جهانی شکل گرفته و انباشته شده، وجود ندارد، اما در اعماق دل به روشنی حاضر است (۱۶) و اگر ذهن ما به سوی آن حقیقت هدایت نشود، اشتیاق باز یابی آن عشق و خشیت فرونمینشیند و دست از دل برنمی دارد. اگر آدمی به زیبایی مطلق و حسن حقیقی برسد، عشق حقیقی را باز خواهد یافت و در غیر این صورت در توهم خود نقشی می زند و به گرد آن بت میگردد. همین طور اگر شکوه و عظمت حقیقی را بیابد، خشیت و هیبت آن دلش را لبریز میسازد و در غیر این صورت بازهم در وهم خویش جلال و شکوهی موهوم را میسازد و برای دقایقی هم که شده، خوف موهوم را در برابر آن احساس میکند و اگرچه با این کار براستی ارضا نخواهد شد و همچنان ناکام و تشنه خواهند ماند، اما چاره ای جز این ندارد؛ مگر اینکه به حقیقت راه یابد.
شیطان پرستی در آیین و هنر خود الیمانهای وحشت را در کار می آورد و هراس موهومی را ایجاد میکند. هراسی که قلبهای ناآشنا با جلال و جبروت الاهی به آن نیاز دارد و جذب می شود و پیامد ثانوی این هراس و اضطراب، احساس آرامشی سطحی و ناپایدار است. موسیقی شیطانی با حجم صدای بالا، سرعت زیاد ریفها، تخریب صدای بعضی از سازها، نعره های دلخراش و دهشتناک، گریمهای وحشتناک، استفاده از لرزش تصاویر، شوکهای نورپردازی استفاده از تیغ و آتش و تاریکی، جنایتهای نمایشی نظیر کندن دست و پای گربه (خواننده گروه دیساید)، گاززدن و کندن سر یک خفاش زنده (خواننده گروه بلک سبث)، شکستن آلات موسیقی و وسایل روی صحنه و خودسوزی (متالیکا) همه و همه برای لحظاتی هیجان ترس را به دل راه می دهد و برای دقایقی قلب را میلرزاند و نفسها را حبس میکند.
اما همه اینها بتهای موهومی است که نیاز راستین انسان را به تجربه حقیقی خوف و خشیت در برابر عظمت و جلال خداوند ناکام میگذارد و انسان را پریشانتر از پیش به حال خود وامینهد. زیرا فطرت انسان حنیف است و با امور موهوم و غیر واقعی کامیاب نمی شود.
شیطان درون
در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که قلب هر انسان دو گوش دارد برگوش چپ شیطانی نشسته و همواره به سوی شر و پلیدی دعوت میکند و بر گوش راست فرشته ای است که به خیر و نیکی میخواند. (۱۷) درون انسان عرصه جنگ میان شیطان و فرشته درون است. اگر شخص اراده خود را به سویفرشته معطوف کند، شیطان را شکست داده و تسلیم خواهد کرد، اما در صورتی که انسان به پیروی از شیطان درون روی آورد، فرشته درونی را تضعیف خواهد کرد و صد البته فرشته درون که جلوه پروردگار زنده جاودان است، هیچگاه شکست نمیخورد، انسان تنها می تواند صدای او را نشنیده بگیرد ولی امکان از بین بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته درونی همان ندای فطرت است که تغییر و تبدلی پیدا نمیکند.(۱۸) به همین علت دنبال کردن ندای شیطان جنگ درونی را پایدار میکند و چنین کسی هیچ گاه به آرامش نخواهد رسید، و همواره با تضاد و تعارض درونی و احساس ناکامی زندگی خواهد کرد.
ممکن است ما از شنیدن انجام یک گناه احساس نفرت کنیم، اما گاهی نیز رغبتی در قلبمان ایجاد می شود، ما انسانها گاهی از گناه و خطا و ضایع کردن حق دیگران برای منافع خود خوشمان می آید و به آن میل پیدا میکنیم، اینها نشانه فعالیت شیطان درونی است. جنبش شیطان گرایی و شیطان پرستی بر همین خصلت آدمی تکیه میکند و سستی اراده و بیتوجهی به رسول باطنی یا تمایلات متعالی فطرت سبب پذیرش دعوت شیطان از لحاظ روانشناختی و استقبال از جنبشهای شیطان گرا به لحاظ جامعه شناختی می شود.
جنبش شیطان گرایی میخواهد با توجیه و مشروعیت دادن به شرارت و شیطنت، تضاد درونی و آشفتگی روانی را بکاهد و حتی وعده از بین بردن آن را می دهد، اما این وعده دروغی است که هیچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا کند و با فطرت و خرد و فرشته درون خود مبارزه کند، نمی تواند وجود خود را از حضور خداوند تهیسازد، فطرت در حقیقت ندای خالق و هستی بخش ماست که درون ما حضور دارد و تا هستیم او با ماست.
به همین منظور شیطان گرایان از مرگ خدا سخن میگویند تا بتوانند فرشته درون را نابود کنند و البته این توهمیبیش نیست. در این مرحله که به نتیجه نرسند ممکن است پایان دادن به هستی خود را پیش نهاد کنند و گمان کنند با خودکشی می توان از هستی و هستی بخش رو گرداند و در آغوش شیطان که مرگ و نابودی را به دست او می دانند، قرار گیرند. ولی با مرگ نیز به خداوند نزدیک تر می شوند، در حالی که قادر متعالی را از خود ناخشنود کرده و برای دریافت عشق بیکران او آماده نشده اند. از این رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.
خداوند مهربان شیطانهای درون و بیرون را قرار داد تا در مصاف با او نیروهای عظیم خرد و اراده در انسان شکوفا شود و به مراتبی برتر از فرشتگان راه یابد. و با حسن اختیار، صلاحیت جانشینی خداوند و فرمانروایی بر تمام عالم را پیدا کند.
ارزشهای شیطان گرایان
ایدئولوژی شیطان گرایی روی ارزشهایی تاکید میکند که سبب جذابیت و گرایش به این ایدئولوژی می شود. ارزش به معنای ارزش اخلاقی مثبت نیست بلکه صرفاً به معنای مطلوبیت است. چنانکه یک کالای نایاب ممکن است ارزشمند تلقی شود. ارزشهای شیطان گرایی، چیزهای مطلوبی است که هر کس طالب آنهاست و اگر به شیطان هم نسبت داده شود طبیعتاً گرایش به آن را در پی خواهد داشت. این ارزشها در نگاه تاریخی به روند پیدایش و گسترش شیطان گرایی بیان شد و در این جا هر کدام از آنها به طور خاص و مستقل تبیین و نقد می شود. لازم است این پرسش جدی به میان آید که به راستی شیطان چقدر از این ارزشها برخوردار است؟ و کسانی که تا کنون به آن نزدیک شده اند، چگونه از این ارزشها بهره برده اند؟
قدرت
توهم قدرت برای شیطان از دوره زندگی بدوی انسان تا کنون موجب جذابیت و گرایش به شیطان پرستی بوده است. در حالی که قدرت شیطان بسیار ناچیز و تنها در حد وسوسه انگیزی و ایجاد پندارهای دروغین و نادرست است، که البته این هم در صورت پذیرش انسان موثر واقع می شود. شیطان فقط حرف می زند، وعده می دهد و با صوت خود درون انسان غوغا به پامیکند و آنجا را به آشوب میکشد تا در این معرکه وسوسه های خود را غالب کند و از آب گل آلود ماهی بگیرد.
خداوند میفرماید: «هنگامی که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید، سجده کردند غیر از ابلیس که گفت: آیا بر کسی سجده کنم که از خاک آفریده ای. و گفت به من نشان بده، او کیست که بر من بزرگ داشتی؟ اگر تا قیامت به من فرصت دهی، فرزندان او را به افسار میکشم، غیر از گروه اندکی. خداوند فرمود: برو، پس هر کس از تو پیروی کند دوزخ جزای اوست، جزایی فراوان. هر کس را توانستی با صدایت برانگیز و با سواره و پیاده ات بر آنها بتاز و در ثروث و فرزندان شریک آنها شو و به آنها وعده بده؛ بیتردید شیطان وعده ای غیر از فریب نمی دهد. و تو ای شیطان! بدان که بر بندگانم هیچ تسلطی نداری.» (۱۹)
بنابراین شیطان نه تنها رقیب خداوند نیست، بلکه حتی رقیب انسان هم نیست. و فقط در چارچوب قوانین الاهی و به اذن او می تواند کارهای محدودی را انجام دهد. «سلطه او تنها بر کسانی است که نفوذ او را برخود میپذیرند و او را شریک خداوند میپندارند.» (۲۰) تا وقتی که انسان فریب او را نپذیرد و با یاد خدا درون خود را از غوغا و آشوب شیطان آرام نگهدارد، هیچ راه نفوذ و سلطه ای برای شیطان وجود نخواهد داشت. در این شرایط شیاطین گروه گروه به او هجوم می آورند، ولی باز هم هیچ کاری از پیش نخواهند برد. «کسانی که پرهیزکاراند، اگر گروهی از شیاطین به آنها دست یابند، خداوند را یاد کرده، پس در آن هنگام بینا می شوند.»(۲۱) به این ترتیب شیطان در وجود انسان که عرصه جولان اوست هیچ قدرت و نفوذی ندارد مگر به خواست خود شخص، چه رسد به جهان هستی که خالق و مدبر یگانه آن شیطان را به ذلت از بارگاه خود رانده و عبادات و سجده های نفسانی او را به خوبیشناخته و رسوا کرده است. عالم هستی سراسر ملک و محضر اوست. «تمام ستایشها مخصوص اوست که فرزندی برای خود نگرفته و در حکومتش شریکی ندارد».(۲۲)
ادامه دارد…
پی نوشت ها:
۱. مکاشفات یوحنا/۱۸-:۱۱ ۱۳
۲. دن براون، راز داوینچی، مترجم: سمیه گنجی و حسین شهرابی، ساری: نشر زهره، چاپ ششم، ۱۳۸۵، ص.۲۴۶
۳. جرج هارت، اسطوره های مصری، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۴، ص۲۷ و .۲۶
۴. دن براون، راز داوینچی، مترجم: سمیه گنجی و حسین شهرابی، ساری: نشر زهره، چاپ ششم، ۱۳۸۵،ص)۳۸
۵. سروپالی راداکریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، جلد دوم (تاریخ فلسفه غرب) مترجم: جواد یوسفیان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۲، جلد،۲ ص.۱۲۷
۶. جرج هارت، اسطوره های مصری، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۴،ص۴۴).
۷. همان، ص.۳۴
۸. آلوین تافلر، موج سوم، مترجم: شهیندخت خوارزمی، تهران: نشر نو چاپ اول ،۱۳۶۲ ص.۴۲
۹. رک. آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، مترجم: صبوری، تهران: نشر نی، چاپ دوم، ،۱۳۷۴ ص۴۴۳-.۴۲۳
۱۰. رک، لیوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، مترجم: محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، چاپ هفتم، ۱۳۷۷، ص.۵۲۲
۱۱. حمید رضا مظاهری سیف، «پیوند عقلانیت سکولار با معنویت لیبرال در شک پایدار» فصلنامه کتاب نقد، شماره ۴۶، بهار ۱۳۸۷، ص.۱۶۴
۱۲. ر.ک: حمیدرضا مظاهری سیف، جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، .۱۳۸۷
۱۳. کمیته۳۰۰، ص۲۸ و .۲۷
۱۴. حمیدرضا مظاهری سیف، سیاست در دامان عرفان، قم: بوستان کتاب، ،۱۳۸۷ ص.۵۸
۱۵. حمید رضا مظاهری سیف، «فطرت محجوب، معنویت ممسوخ»، حدیث عشق و فطرت (مجموعه مقالات) تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۶، ص۲۸۵ و .۲۸۴
۱۶. حمید رضا مظاهری سیف. خودشناسی عرفانی، قم: انتشارات نشاط، ،۱۳۸۱ ص.۱۲۱
۱۷. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، جلد دوم، تهران: دارالکتب الاسلامی، ،۱۳۶۵ جلد۲، ص.۲۶۷
۱۸. روم/.۳۰
۱۹. اسراء، آیات ۶۵ – .۶۱
۲۰. نحل/.۱۰۰
۲۱. «إِنَ الَذینَ اتَقَوْا إِذا مَسَهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَیطانِ تَذَکرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»اعراف/.۲۰۱
۲۲. وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَذی لَمْ یتَخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَریک فِی الْمُلْک وَ لَمْ یکنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُلِ وَ کبِرْهُ تَکبیرًا»(اسراء/۱۱۱).
نویسنده: حمید رضا مظاهری سیف
بررسی علل جذب و گرایش به فرقه های شیطانی
سحر و جادو
سحر و جادو میراث قوم بنی اسرائیل است که در طول قرنها آن را در میان مردم ترویج میکرده اند. قرآن کریم ریشه سحر و جادو در میان این قوم را به زمان حضرت سلیمان بازگردانده و دو منشا اصلی برای آن بیان میفرماید. نخست اینکه گروهی از مردم با افرادی از جنها که در تسخیر حضرت سلیمان بودند، ارتباط برقرار کرده و با کفر ورزیدن به قدرت خداوند، سحر و جادو را از اجنه آموختند و از تعالیم آنها پیروی کردند.(۱) پس از آن سحر و جادو در زندگی مردم مشکلاتی را ایجاد کرد و خداوند با فرستادن دو فرشته در بابل به نام هاروت و ماروت راه های باطل کردن سحر را به مردم آموخت ولی مردم از آن دو فرشته چیزهایی را فراگرفتند که برایشان فایده ای نداشت، بلکه زیان بار بود.(۲) در واقع در راستای همان تعالیم شیطانی و تبعیت از شیاطین دانشی را که بر فرشته ها نازل شده بود، فراگرفتند.(۳)
به طور کلی نیروهای ساحرانه سه نوع کارکرد دارند: یکم، جابجایی و تصرف در اجرام چنانکه وقتی حضرت سلیمان خواستند تخت بلقیس را حاضر کنند، یکی از جنها که در تسخیر ایشان بود، گفت که پیش از آنکه از جای خود بلند شوی و بایستی آن را بیاورم.(۴) دوم، احاطه و تصرف در افکار، که شامل آگاهی از فکر دیگران، انتقال افکار خود به آنها و نیز تغییر تصویر ذهنی آنها میشود. همانطور که ساحران فرعون توانستند با ایجاد تصویر ذهنی و تخیل در مردم نمایش خود را اجرا کنند. «یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ انها تسعی»()۵. سوم، دگرگونی و تصرفات عاطفی در دیگران نظیر ایجاد شادی، غم، آرامش، اضطراب، عشق و نفرت. در ماجرای هاروت و ماروت فرشته هاییکه در بابل فرود آمدند، یکی از کارهایی که مردم از آنها آموختند، ایجاد نفرت و جدایی میان زن و مرد بود. «فَیتَعَلَمُونَ مِنْهُما ما یفَرِقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ».()۶
امروزه میبینیم که کسانی با یک سری تمرینات این تواناییها را پیدا میکنند و دست به کارهای خارق العاده می زنند. تمام این افراد به طور مستقیم یا غیر مستقیم تبعیت از آن شیاطین را برگزیده و راه خداوند را رها کرده اند. انسان با عبودیت و طاعت حق تعالی میتواند به مراتب بالایی از معنویت و آگاهی برسد، ولی با تبعیت از راه هایکفرآمیز تنها می تواند به مشت خاکی از مسیر سلوک اولیای خدا دست یابد. انسان با تبعیت از انبیا و شخص رسول اکرم (ص) به جایی می رسد که جبرئیل هم یارای همراهی با او را نخواهد داشت، اما اوج استفاده از نیروهایجادویی و علوم ساحری این است که سامری گفت: «آنچه را که دیگران نمی دیدند، دیدم و مشتی از رد فرشته فرستاده خداوند را برگرفتم».()۷
نیروهای جادویی و شیطانی واقعی است ولی بدون اذن خدا به هیچ کس زیان نمی رساند()۸ و خداوند تسلط شیطان و نیروهای شیطانی را از کسانی که اهل ایمان و توکل اند برداشته است. «إِنَهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِهِمْ یتَوَکلُونَ إِنَما سُلْطانُهُ عَلَی الَذینَ یتَوَلَوْنَهُ وَ الَذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکون»()۹ در این آیه شریفه شیطان الغای خصوصیت می شود. پس نه تنها شیطان بلکه نیروهای شیطانی در اختیار انسانها، نیز هیچ اثری بر اهل ایمان و توکل ندارد. تمام نیروهای شیطانی در برابر قدرت ایمان و توکل مثل ریسمانهای ساحران در برابر عصای موسی است و هیچ کارایی ندارد.
به طور کلی میتوان سه تفاوت اساسی میان قدرتی که در کرامات اولیای خدا ظاهر میشود، با جادویی که اولیای شیطان ابراز میکنند، شناسایی کرد. این تفاوت سطوح برخورداری از نیروهای ماورائی در شاخصهای تفاوت کارهای اولیاء خدا و ساحران خود را نشان می دهد. اولیاء خدا در اثر عبودیت و نزدیکی به خداوند، تعالی روحانییافته و به جریانی از علم و قدرت بیکران الاهی تبدیل میشوند، اما نیروهای نفسانی که با تمرکز ذهن و استفاده از برخی ابزارها در اختیار ساحران قرار میگیرد، محدود و مغلوب است. نخست اینکه این افراد هر کاری را نمیتوانند انجام دهند، برخی کارها از آنها ساخته است و برخی دیگر خارج از توانایی آنهاست. اما اولیاء خدا به اذن الاهی هرکاری را که لازم باشد و در هدایت مردم نقشی پیدا کند، انجام می دهند و مظهر فعال مایشاء هستند، که نمونه های آن در زندگی علما و اولیا بسیار است.
تفاوت دیگر این است که نیروهای جادویی ابزار و وسایل و از همه مهمتر تمرکز شخص جادوگر را نیاز دارد. هرکس که برای کار خارق العاده ای نیاز به زمان و تمرکز داشته باشد، جادوگر است و از نیروهای روحانی برخوردار نیست. اولیاء الله جلوه قدرت و اراده خداوند هستند و همین که چیزی را اراده کند و بگوید باشد، میشود.()۱۰ همانطور که در داستان احضار تخت بلقیس قرآن کریم میفرماید: «قالَ الَذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ اَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ اَنْ یرْتَدَ إِلَیک طَرْفُک فَلَما رَآهُ مُسْتَقِرًا عِنْدَهُ « شخصی که از علم کتاب چیزی می دانست، گفت من تخت را می آورم پیش از آن که چشم برهم بگذاری، پس تا دید تخت نزد او قرار داشت.()۱۱ این شخص عاصف بن برخیا از مومنان و اولیاء خدا بود که در زمان کمتر از یک چشم به هم زدن تخت را حاضر کرد. در حالی که عفریتی از جن نیاز به چند لحظه زمان داشت تا نیرویش را متمرکز کند.
و سومین تفاوت این است که در صورتی که نیروهای منفی و مخالف در کار باشد، نیروهای جادویی نمیتوانند درست عمل کنند، آنها برای موفقیت نیاز به نیروهای مثبت در محیط دارند. بسیاری از این کارهای خارق العاده ساحرانه در شرایط اعتماد به نفس و تشویق و تعظیم آنها و در برابر چشمان مشتاق و ذهنهای متمرکز و منتظر افراد اتفاق می افتد و بدون آن توانایی کافی را ندارند. شاید به همین علت فرعون مردم را جمع کرد و ساحران را با تجلیل به عرصه آورد و عمل آنها را نشانه خوشبختی و رستگاری دانست.()۱۲ این در حالی است که حضرت موسی اصلاً شرایط روانی خوبی نداشت اولاً اینکه خود را رها کرد و اجازه داد تا آنها بدون مشکل کارشان را انجام دهند و هر چه مردم دیدند او هم دید و ساحران توانستند در ذهن او هم تصرف کنند «یخیل الیه من سحرهم» دیگر اینکه بعد از دیدن این صحنه ترسید که مبادا مردم نتوانند میان معجزه او و سحر ساحران تفاوت بگذارند و در نتیجه گمراه شوند. «فَاَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَهً مُوسی». پس در نفس موسی هراسی نفوذ کرد.(۱۳) بنابراین کار موسی به اذن خدا و با نیروهای بیکران روحانی و الاهی صورت گرفته است.
آزادی
در تفکر یهودی – مسیحی که شیطان فرشته ای سرکش و آزادی خواه از بند خداوند است، مظهر آزادی تصور شده است. اما در نگرش اسلامی، فرشتگان موجوداتی با شعور خالص و بدون شهوت هستند که با اختیار تسلیم خدا بودن را برگزیده اند.(۱۴) و به جهت اینکه فاقد شهوت هستند هیچ میلی به گناه و سرکشی در برابر خیر مطلق ندارند. در این میان شیطان نه فرشته، بلکه جنی است که در اثر عبادت به جمع فرشتگان راه یافته بود و بعد هم بیلیاقتی خود را نسبت به این لطف پروردگار نشان داد.(۱۵)
گذشته از این، آزادی در پیوند با فعال مایشاء و قدرت و اراده نامحدود اوست. فرشتگان براستی آزادند و هر چه میخواهند میکنند، اما آنچه میخواهند به جهت تقرب به خداوند همه خیر و خوبی است و با اراده الاهی مخالف نیست و فرشتگان جلوه و جریان نیرو و اراده او هستند. انسان هم در صورتی که به خداوند تقرب جوید به این سرچشمه بیکران قدرت و آزادی پیوسته و به اندازه نزدیکی به خداوند، آزادی و نفوذ اراده را تجربه خواهد کرد، هم آزادی وجودی که شکوفایی هستی و تحقق وجود است و هم آزادی عملی که فقدان مانع در انجام کارها و تحقق اراده است. این آزادی به ویژه و در شاخصهای تفاوت نیروهای جادویی و شیطانی با نیروهای الاهی اولیای خدا و کرامات آنها آشکار میشود.
دانش
دانشی که شیطان معلم آن است، مجموعه ای از اوهام است که با تصورات واقعی نیز همراه میشود و بیش از آنکه واقعنما باشد، کارآمدی دارد و کارآیی آن بیش از آنکه مفید باشد زیانبار است و فقط به اندازه ای که بتواند انسان را بفریبد در آن فایده وجود دارد. دانش امروز بشر را ببینید! فایده آن بیشتر است یا زیانش؟ آیا امروز انسان از سعادت و کمال بیشتری نسبت به چهارصد سال پیش برخوردار است؟ آیا معرفت و شعور انسان امروز از چهارصد سال پیش بیشتر شده است؟
صد البته ذهن انسان امروز از تصاویر ذهنی و اطلاعات بسیار بسیار بیشتری انباشته شده، اما دانش و شعور همین تصورات ذهنی و اطلاعات انبوه است؟ آیا این مفاهیم و تصورات، استعدادهای عظیم انسانی را شکوفا کرده است؟ آیا انسان را انسانتر از گذشته کرده است؟ دانش شیطانی به کار فریب و تسخیر و لذت طلبی و تباهی اخلاق و انسانیت می آید و بس. دانش شیطانی بر شالوده وسوسه ها و هوسها استوار شده و با همین تاروپود بافته و بالیده است. و از روی نتایج و پیامدهایش و بلایی که سر انسان می آورد میتوان فهمید که از سرچشمه نامحدود علم و عشق و رحمت و برکت جاری شده، یا از کانون ستم و تاریکی و تباهی.
معمولاً و نه تماماً کسانی که به دانش امروز نزدیک میشوند، در دنیایی از اوهام و هوسها فرورفته و از خود بیگانهتر و نسبت به انسانها بیتفاوتتر میشوند. هر نوع پژوهش میدانی در این رابطه که جامعه آماری آن اساتید رشته های مختلف، دانشمندان، برندگان جایزه نوبل و مشاهیر علمی و حتی دانشجویان باشند، این ادعا را اثبات خواهد کرد. و اساساً وضع امروز تمدن بشری که برساخته دانش جدید است، بهترین شاهد برای تباهگری دانش وهمناک و شیطانی روزگار ماست.
روابط انسانی تخریب شده، انسان و محیط زیستی که علیه هم اقدام میکنند، بیماریهای آشکار و نهان که جسم و جان انسان را می آزارد، حکومتهای فاسد، اقتصاد تبعیض آمیز و غیر انسانی، نظام آموزشی ویرانگر، فلسفه های دروغ و الاهیات که به بازی با اوهام و احساسات تبدیل شده است. تمام علم امروز تبلیغات است. شما نظریاتی را در دنیا میبینید و میشنوید، که با سرمایه های عظیم شرکتهای معلوم الحال در نشریات و دانشگاه ها و محافل علمی بین المللی ترویج میشوند.(۱۶) و بنابر اصول اقتصاد پژوهش توانایی بازگشت این سرمایه ها را به دستان بخشنده سرمایه داران خیر و علم دوست دارند. سرمایه دارانی که هم در دانشگاه های بزرگ و موسسات پژوهشی سرمایه گذاری میکنند و هم در کارخانه های اسلحه سازی و تولید مواد مخدر و … . کارخانه های اسلحه سازی با کارخانه های دانش سازی خویشاوندند و سرمایه های برادر مثل خود در شریان آنها حرکت میکند. همان خیرین اسلحه سازاند که جایزه صلح نوبل را به جنایتکاران بالفطره می دهند. و این دانش شیطانی است که شالوده های تمدن تاریک امروز را تحکیم کرده است.
اما دانشی که انسان به راستی میتواند به آن برسد و بلکه بر اهل ایمان واجب است که برای کسب آن بکوشند. چیست؟ علامه طباطبایی مفهوم علم را در ادبیات قرآن چنین تعریف کرده اند: «اصولاً علم در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات او»(۱۷) و البته تمام آفرینش و پدیده های عالم آیات اوست. در جای دیگر نوشته اند: قرآن مجید به فراگیری این علوم طبیعی دعوت میکند به شرط اینکه به حق و حقیقت رهنما شوند و جهان بینی حقیقی را که سرلوحه آن خدا شناسی است، در برداشته باشند. و گرنه علمی که انسان را سرگرم خود ساخته از شناختن حق و حقیقت بازدارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرادف است.(۱۸)
در قرآن کریم دو کارکرد عمده برای علم معرفی شده است: نخست معرفت الهی با ثمراتی که درپی دارد. و دیگر تسخیر طبیعت به منظور بهره برداری مادی. در واقع علم هم حیات مادی را آباد میکند ، و هم مایه حیات معنوی است. «سخر لکم ما فی السموات وما فی الارض جمیعاً منه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» آنچه در آسمانها و زمین است در اختیار شما قرار داد و در آنها نشانه هایی برای اهل تفکر است.(۱۹) در این آیه به هر دو کارکرد منفعت و معرفت اشاره شده است.
ادراک رابطه پیوسته ماده و معنا و دنیا و آخرت به صورت ظاهر و باطن.(۲۰) این دو کارکرد را همراه هم قرار می دهد اگر شناخت ظاهر عالم مومنانه و باطن نگر باشد، خود کلید گشایش ابواب برکات آسمان وگنجینه نعمات زمین است.(۲۱) این مطلب بدین ترتیب قابل تعلیل است: یکم: همه علم از آن خداست و اگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود مییابد.
دوم: عالم واقعاً و حقیقتاً الاهی است و اگر شناخت انسان غیر از این باشد علم او در مقام نظر نادرست بوده و در مقام عمل هم چندان کامیاب نخواهد شد. پس اگر عالم را چنانکه هست، الهی بشناسیم و هر کدام از تجربه و عقل و وحی را در جای خود و کنار هم بنشانیم و تمامی امکانات شناخت را بکار زنیم، آنگاه آثار علم از جمله تسخیر و تسلط بر طبیعت، تنظیم روابط انسانی، تدبیر جوامع بشری، سلامت تن و روان و سلوک معنوی و تقویت ارزشهای اخلاقی بسیار شایستهتر تحقق مییابد. چنانکه در مدت کمی پس از ظهور حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که حیات طیبه تحقق میپذیرد دانش بشری پیشروی چشم گیری خواهد یافت.(۲۲)
علت سوم آن که طبیعت شعور و شناخت داشته و به تسبیح ذات احدی مشغول است. به عبارت دیگر لشگر خدا در خدمت اوست،(۲۳) پس در برابر علوم سکولار و کفرآمیز فروتنی نکرده و منابع خود را بیرون نمی ریزد. در عصر ظهور با رشد صحیح دانش همانطور که در روایات آمده زمین گنجینه های خود را برای آن حضرت آشکار میسازد.(۲۴)
غفلت زدگی و تجاوزگری از ویژگیهای بارز علوم سکولار است. انسان با این علوم در گام نخست روی آیت بودن و نشانهگری علم را به فراموشی سپرد و ساحت قدس الهی را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آیه «نسوا الله فانساهم انفسهم»()۲۵ خویش را فراموش کرد و بر هستی خود تعدی ورزید و آن را به افکار و رفتار و آمال شیطانی آلود پس از آن به طبیعت و جوامع انسانی روی آورد و با غفلت از حقیقت و حقوق آنها تجاوزگری را پیشه کرد.
عزت
شیطان پرستان او را مظهر عزت و سرفرازی می دانند، چنانکه حتی حاضر نشد به امر خداوند در برابر غیر او سر به سجده فرود آورد. و گاهی او را نمودی از اوج توحید می دانند که به هیچ قیمتی در برابر غیر خداوند سر فرونیاورد. در حالی که این نگاه مشرکانه اوست که اساساً غیر از خدا چیزی را می دید و انسان را موجود مستقلی در برابر پروردگار به حساب آورد، زیرا پیش از آن خود را در برابر خداوند یکتا چیزی به حساب می آورد و تمام آن عبادات همه از روی کبر و برای بزرگی خودش بود و نه تکبیر و تجلیل خدای تبارک و تعالی. او چون خود در برابر خداوند هیچ نمی دید، نتوانست آدم را نیز در برابر او هیچ ببیند و تسلیم امر پروردگارش شود. از این رو سر به طغیان گذاشت و از منم دم زد. و این منم در تمام آن عبادات که از سر استکبار انجام می داد نهفته بود.(۲۶)
بنابراین شیطان، ذلیل رانده شده ای است، که پیروان خود را به ذلت کشانده و از بارگاه عشق و روشنایی می راند. چنانکه در مورد گوساله پرستان قرآن کریم فرموده: «سَینالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِهِمْ وَ ذِلَهٌ فِی الْحَیاهِ الدُنْیا وَ کذلِک نَجْزِی الْمُفْتَرینَ» به زودی به خشم پروردگار و ذلت در زندگی دنیا می رساندشان. و این چنین دروغ گویان را مجازات میکنیم.(۲۷) جمله آخر نشان می دهد که نتیجه پیروی از دروغها و فریبهای شیطان خشم خدا و ذلت در زندگی دنیا است و تصور شیطان به صورت اسطوره عزت و توحید هم از دروغهای خود شیطان است که در فکر دوستانش انداخته، تا آنها را بفریبد و به جدال با اهل توحید برانگیزد.(۲۸)
خلاقیت
خلاقیت نوعی مرز شکنی و رفتن از راهی است که دیگران نرفته اند. جنبش شیطان پرستی، تمام هنجار شکنیهای خود را با عنوان خلاقیت معرفی میکند: مدل مو، لباس، رفتار و حرکات خارج از چارچوب و هنجارشکنانه و موسیقی که به علت شکل ناپذیری، ناگزیر به طور بیسابقه اتفاق می افتد؛ همه اینها به عنوان خلاقیت معرفی میشود. بدون اینکه واقعاً شکوفایی در درون افراد ایجاد کند یا تحولی پویا را برای جامعه بشری به دنبال بیاورد.
از دیدگاه قرآن کریم انسان تنها موجودی است که نیرو و شعور بیکران خلاق هستی بخش را در خود جریان می دهد و به جلوه ای از خلاقیت او تبدیل میشود. از این رو خداوند با آفرینش انسان فرمود: «فتبارک الله احسن الخالقین»(۲۹) خلاقیت در شعور و قدرت ریشه دارد و با نزدیک شدن معنوی به خداوند هرچه بیشتر تحقق مییابد. این خلاقیت خلاقیتی است که خیر و برکت را به انسانها ارمغان می دهد و خود شخص را هر چه بیشتر در عشق و روشنایی و بخشش غرق و غوطه ور میسازد. زیرا خلاقیت خداوند دست بخشنده اوست که به سوی خلق گشوده میشود و عشق نامحدودی است که بر آنها میبارد و کسی که با این بینش به خلاقیت دست یابد، باتمام وجود نور و سرور الاهی را تجربه کرده و به دیگران مینماید.
هر انسانی یک مدال فتبارک الله بر سینه خداست و سرشار از شعور و نیروی نوآوری است. خلاقیت خداوند نامتناهی است و در هر انسانی جلوه ای از خلاقیت خود را نمایانده است. هیچ دو نفری یک استعداد ندارند و هیچ کس از این موهبت تهی نیست. هر کس در هر جا یک شاهکار بزرگ آفرینش است و با نوآوری میتواند استعدادهای درونی خود را شکوفا سازد. و نشان دهد که وجودش جریان و جلوه ای دیگر از خلاق یگانه است. هر انسانی با خلاقیتش خلاقیت خداوند را نمایش می دهد و با یگانگی و منحصر به فرد بودنش یگانگی او را آشکار مینماید.
خلاقیت یکی از صفات خداوند است و اگر انسان به این صفت عالی الاهی آراسته شود، سایر صفات او نیز در وجودش جریان پیدا میکند. اگر کسی این روزنه را در وجود خویش به سوی خلاق هستی بخش بگشاید، وجودش از نور خداوند لبریز شده و سایر پرتوهای کمال نیز در آیینه جانش منعکس میشود. بنابراین خلاقیت دریچه ای و پنجره ای به سوی خداست که اگر گشوده شود، به راحتی میتوان به بوستان و بهشت او وارد شد.
کسی که عطیه الاهی را در وجود خود کشف میکند و شکوفا میسازد، به مرتبه ای نزدیک میشود که نامهای دیگر خداوند نیز از درونش پدیدار میگردد. کسی که به عطیه اش رسیده و خلاقیت ورزیده است، خود را غرق در لطف و مهربانی آفریدگار می بیند و با تمام وجود شکرگزار او میگردد. و شکور نام دیگر خداوند است. همچنین به کشف و شکوفایی خویش شادمانی و سرور عظیمی از ژرفای جان انسان فوران میکند و سرور نام دیگر خداوند است. با این وصف و با توجه به اینکه خداوند یکتا و تنها او سرچشمه نامحدود خلاقیت در عالم هستی است، چگونه پندارهای شیطانی نسبت واقعی با خلاقیت پیدا میکند؟ خلاقیت نیز یکی از ادعاهای دروغ شیطانی است که از آن هیچ حقیقتی برنمی آید. نوآوریهای شیطان گرایان، پوچ در پوچ و دروغ اندر دروغ است.
لذت
لذت در ارضاء خواسته های نفسانی است به ویژه پس از «کرولی» که شیطان گرایی را به نفسپرستی و لذتطلبی تفسیر کرد و به طور شگفت انگیزی برای آن دست به تئوری پردازی و آیین سازی زد و آنتوان لاوی که راه او را ادامه داد. یکی از جریانهای اصلی شیطان گرایی مدرن که انجیل شیطان هم متعلق به آنهاست، ایدئولوژی شیطانی و دین شیطان پرستی را صرفاً بر اساس رهایی امیال و لذتگرایی تاویل و تفسیر میکند.
از دیدگاه اسلام، لذت نتیجه و پیامد ارضاء نیازهاست و نیازها نشانه کمبود و کاستی و راهنمای کمال است و ارضای آنها علت تکامل. به این ترتیب لذت نشانه دستیابی به کمال و پیامد آن است. البته این در شرایطی است که احساس نیاز واقعی باشد، نه دروغین و آنطور که شیطان و هوای نفس توهم سازی میکنند. بنابراین لذت پیامد برطرف شدن کاستیها و نقصها و نشانه رفتن به سوی کمال است و به همین علت بسیار مقدس و قابل ستایش است. ویژگی انسانهای روبه کمال این است که از بیشترین و ژرفترین لذتها برخوردارند.
از این رو در قرآن کریم برترین لذتها به شرابهای بهشتی نسبت داده شده که حامل معرفت الاهی و عامل کمال حقیقی است.(۳۰) در دعای امام سجاد علیه السلام «ذکر و الهامات الاهی» لذتبخشترین امور توصیف گردیده (مناجات العارفین) و در روایات خوش اخلاقی و فروبردن خشم برترین لذت معرفی شده است.(۳۱)
لذت های نفسانی همه آمیخته با رنج است و بزرگترین رنج آن در این است که لذتهایی ناپایدارند که ساعتی اوج میگیرند و ساعت دیگر همان لذت، نفرت انگیز شده و دلزدگی در پی دارد. لذتهای نفسانی همیشه چنین است که اگر به سراغ آن بروی در نهایت آن را غیر از آنچه تصور میکردی و میخواستی مییابی و به این علت لذتطلبی افسردگی و اندوه را بر دل انسان آوار میکند. و این ناکامی عاقبت پیروی از دروغهای شیطان و وسوسه هایهوای نفس است.
برای نمونه یکی از نیازهای اساسی انسان قدرت است. شخصی که در برابر خواسته ای نفسانی و هوی سرکش خودداری میکند و از معرکه دور میشود، قدرت و شهامت را در خود مییابد و از این برخورداری لذت میبرد، لذتیکه با صدها بار رهایی نفس و اسارت در بند آن نمیتوانست تجربه کند و گذشته از این لذتی است پایدار و دستاوردی است همیشگی که بدون محدودیتهای فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی همواره برای شخص باقی میماند و با وجود او ارتباط برقرار میکند و لذتش نه با جسم یا ذهن، بلکه به عمیقترین لایه های هستی آدمی چشیده می شود.
برآیند پژوهش
شیطان پرستی بر خلاف تصور اولیه، جذابیتهای قابل توجهی دارد ولی این جذابیتها آمیخته با هزاران دروغ و فریب است و در صورتی که شناخت و بینش کافی نسبت به آن وجود داشته باشد، توانایی نفوذ در هیچ فرهنگی را نخواهد داشت. زیرا گذشته از نگرشهای دین و معنوی، شیطان دشمن آشکار انسان است و روشها و ارزشهای او با فطرت انسانها ناسازگار است. بنابراین فارغ از گرایشهای مذهبی افراد، کسی که هنوز انسانیت خود را از دست نداده باشد، اگر شناخت کافی از شیطان و افکار و ارزشهای شیطانی داشته باشد، میتواند خود و جامعه خود را از نفوذ افکار و اعمال شیطانی در حد قابل قبولی دور نگه دارد.
متاسفانه در کشور ما هنوز شیطان پرستی به عنوان یک ایدئولوژی تلقی نمیشود، زیرا ما اکنون در مرحله انتقال نمادها هستیم و هنوز نوبت به انتقال ایدئولوژی نرسیده است. ولی اگر هوشیارانه برای رویارویی با این ایدئولوژی در عرصه فرهنگ عمومی روشنگری نشود و کاری صورت نگیرد، در مرحله انتقال ایدئولوژی بسیار نفوذ پذیر و ناتوان خواهیم شد.
بنابراین لازم است که نهادهای فرهنگی با هوشیاری کامل آمادگی لازم را برای توانمند سازی فرهنگی در برابر این ایدئولوژی فاسد ایجاد کنند و از تقلیل شیطان پرستی به برخی از انحرافات اجتماعی که البته از لوازم این ایدئولوژی است، بپرهیزند. باید توجه داشت که انحرافات اجتماعی همه شیطان پرستی نیست و لایه های عمیقتر و فریبنده ای که راهزن اندیشه و اخلاق و اعتقادات است، در پس آن نهفته است.
پی نوشت ها:
۱. «وَ اتَبَعُوا ما تَتْلُوا الشَیاطینُ عَلی مُلْک سُلَیمانَ وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ وَ لکنَ الشَیاطینَ کفَرُوا یعَلِمُونَ الناسَ السِحْرَ» از آنچه شیاطین در پادشاهی سلیمان میخواندند تبعیت کردند. حضرت سلیمان کفر نورزید ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند.(بقره/۱۰۲).
۲.در ادامه آیه قبل میفرماید: «وَ ما اُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یعَلِمانِ مِنْ اَحَدٍ حَتی یقُولا إِنَما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکفُرْ… وَ یتَعَلَمُونَ ما یضُرُهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ» از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شد تبعیت کردند. آنها به کسی نمی آموختند مگر اینکه میگفتند ما آزمون و امتحان هستیم و کفر نورزید… و مردم از آنها چیزهایی آموختند که زیان داشت و سودی نمی رساند.(بقره/)۱۰۲
۳. «کانُوا یعْبُدُونَ الْجِنَ اَکثَرُهُمْ بِهِمْ مُوْمِنُونَ».(سبا/)۴۱
۴. «قال عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِ اَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِک».(نمل/)۳۹
۵. طه/.۶۶
۶. بقره/.۱۰۲
۷. «بَصُرت بما لم یبصروا به فقبضه من اثر الرسول».(طه/)۹۶
۸. «وَ ما هُمْ بِضارِینَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللهِ».(بقره/)۱۰۲
۹. نحل/ ۹۹ و .۱۰۰
۱۰. «و إِذا اَرادَ شَیئًا اَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ».(یس/)۸۲
۱۱. نمل/.۴۰
۱۲. «فَاَجْمِعُوا کیدَکمْ ثُمَ ائْتُوا صَفًا وَ قَدْ اَفْلَحَ الْیوْمَ مَنِ اسْتَعْلی».(طه/)۶۴
۱۳. طه/.۶۷
۱۴. نحل/۵۰ و .۴۹
۱۵. کهف/.۵۰
۱۶. ر.ک:ادوارد برمن، کنترل فرهنگ، مترجم: حمید الیاسی، تهران: نشر نی، چاپ سوم .۱۳۷۳
۱۷. المیزان، ج۱۶، ص.۳۰۹
۱۸. علامه طباطبایی، قرآن در اسلام. ص.۹۴
۱۹. جاثیه/.۱۳
۲۰. روم/.۸
۲۱. اعراف /۹۶
۲۲. بحار، ج۵۲، ص.۳۳۶
۲۳. فتح/ ۴ و ۷
۲۴. بحار، ج۵۱، ص۶۶
۲۵. حشر/.۱۹
۲۶. بقره/.۳۴
۲۷. اعراف/.۱۵۲
۲۸. انعام/.۱۲۱
۲۹. مومنون/.۱۴
۳۰. صافات/۴۶ و محمد/.۱۴
۳۱. نهج البلاغه/نامه سی و یکم).
نویسنده: حمید رضا مظاهری سیف