این جا شهیدی خفته است
در عالم خواب، داخل یکی از شیارهای فکه با همان چوبدستی که به علت کمردرد، دستم میگرفتم، قدم میزدم. تا اینکه به کپهی خاکی رسیده، با چوبدستی به همراهان اشاره کردم که اینجا را بکنید، شهید دفن است.
هنوز آنجا را نکنده بودند که از خواب پریدم. از آنجایی که روزها مشغول تفحص بودیم و شبها نیز تمام آنها را مرور میکردیم، به همین خاطر به خوابم توجهی نکردم. صبح کارمان را در ارتفاع ۱۴۳ شروع کردیم و من بر حسب عادت، برای شناسایی و اطمینان از پاکسازی منطقه جلوتر از همه راه افتادم.
با اینکه اولین بار بود که آن منطقه را میگشتیم ولی به نظرم خیلی آشنا میآمد. یک لحظه با نگاه به سمت چپ، کپهی خاکی را دیدم که شکم را به یقین مبدل ساخت. درست همان جایی که در خواب دیده بودم. فوراً به بچهها گفتم که مشغول کندن آن قسمت شوند. پس از ساعتی از همان مکان پیکر مطهر شهید کشف شد.
منبع :کتاب تفحص
راوی : مرتضی شادکام
امام جواد (ع)
در زمان معتصم، شخصی را به اتهام ادعای پیامبری (اینچنین نبود) در سامرا زندانی کردند. من که در لشگر سامرا بودم، پس از شنیدن ماجرا به ملاقات آن مرد رفتم، ولی او را فردی فهیم و دانا یافتم. از او خواستم تا ماجرایش را برایم بازگو کند.
گفت: «من در شهر دمشق در کنار محل معروف به «رأس الحسین» مشغول عبادت بودم، شخصی (امام جواد (ع)) نزد من آمده و گفت: «برخیز برویم.» ناگاه خود را در مسجد کوفه دیدم. نماز خواندیم و در یک لحظه در مدینه حضور پیدا کردیم. در مسجد پیامبر (ص) به حضرت سلام کرد، من هم سلام کردم. نماز خواندیم و خود را در مکه یافتیم. او پیوسته مناسک حج را به جای میآورد، من هم همینطور، ناگهان خودم را در کنار همان «رأس الحسین» دیدم.
سال آینده نیز همین عمل تکرار شد و هنگام جدا شدن، از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: «من «محمدبنعلیبنموسی (ع) هستم.» این خبر مشهور شد و به گوش وزیر معتصم، «محمدبن عبدالملک رسید، او نیز مرا به زندان فرستاد.»
من از آن مرد شامی خواستم تا به عبدالملک عریضهی حال کند، شاید نجات یابد و او چنین کرد، اما عبدالملک از آنجایی که اعتقاد به امامت امام جواد (ع) نداشت، با تمسخر نوشت: «به همان کسی که تو را در یک لحظه از شام به مدینه و… برد بگو تو را از زندان نجات دهد.»
علیبن خالد میگوید: «به زندان رفتم و او را دلداری دادم. روز بعد که برای دیدنش رفتم، نگهبانان گفتند: «آن مردی که ادعای پیامبری میکرد، در زندان گم شده و معلوم نیست کجا رفته؟ آیا در زمین فرورفته یا پرندهای او را ربوده است؟» و این از کرامات امام جواد (ع) بود. روایت کنندهی این حکایت، علیبن خالد نیز که معتقد به امامت زیدبن علی بود، به امامت ائمه اطهار عقیدهای نیکو پیدا کرد.
منبع : بحارالانوار
راوی : علی بن خالد
احترام به مادر
شهید سیدمهدی اسلامیخواه (۱) احترام و علاقهی زیادی برای مادرش قایل بود. هیچ وقت جلوی ایشان پایش را دراز نمیکرد و همیشه دو زانو و مؤدب مینشست و صحبت میکرد. ایشان به عنوان طلبه در لشکر ۱۶ زرهی قزوین مشغول تبلیغ شد و در عملیات طریقالقدس به شهادت رسید.
وقتی پیکر مطهرش را به روستای «استیر» سبزوار آوردند، مادرش را برای وداع آخر با فرزندش به غسالخانه بردند. مادر تا چشمش به جسد سید مهدی در تابوت افتاد با چشمان گریان و دلی شکسته گفت: پسرم تا یاد دارم تو هیچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمیکردی و تا من نمینشستم، نمینشستی! حالا چه شده من آمدهام و تو. با بیان این جملات همهی اقوام و آشنایان مشاهده کردند که چشمان سیدمهدی برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از آنها بر گونههایش سرازیر شد.
(۱) روحانی شهید در عملیات طریق القدس در تاریخ ۱۴/۹/۱۳۶۰ در منطقهی بستان به شهادت رسید و در روستای خود به خاک سپرده شد.
منبع :کتاب لحظه های آسمانی صفحه ی ۹۵
از امام حسین (ع)
“محمدبن سنان” میگوید: «فطرس» نام فرشتهای است که خداوند بر او غضب کرد و جبرئیل این فرشته را نزد پیامبر آورد تا او را شفاعت کند. (چرا که خداوند بالهای او را در هم کوبیده و او را در جزیرهای افکنده بود.)
وقتی جبرئیل او را نزد پیامبر (ص) آورد، پیامبر به فطرس فرمود: «بال و پر خود را به گهوارهی حسین (ع) بمال.» او نیز چنین کرد. در همین حال خداوند بال و پر او را سالم کرد و او به همراه فرشتگان به جایگاهش بازگشت.
به همین خاطر به امام حسین (ع) لقب «صاحب فطرس» داده شده است و از بین امامان دیگر، به امام جواد (ع) که واسطهی شفا و درمانی بودند، نیز لقب شبیه «صاحب فطرس» داده شده است.
منبع :کتاب بحارالانوار
راوی : محمدبن سنان
امام محمد تقی (ع)
یکی از معجزات حضرت امام محمدتقی (ع)، استجابت دعای ایشان بود. پس از آنکه همسرش (ام الفضل) حضرت را مسموم کرده، از کار خود پشیمان شد و به گریه افتاد، امام فرمودند: «این چه گریهای است؟» خداوند را قسم میدهم که تو را به فقری جبرانناپذیر و مرضی آشکار مبتلا فرماید.»
بعد از چندی امالفضل در نهایت تنگدستی، به کمک مردم نیازمند شد و پس از آن به مرضی سخت مبتلا گردید به طوریکه بر اثر آن بیماری هلاک شد.
از جمله معجزات حضرت، میتوان به «زنده کردن گاو یک زن فقیر و تهیدست»، « شفا بخشیدن دیدگان محمدبن میمون» و «شفای ناشنوایی ابوالسلم» یاد کرد.
منبع :کتاب زندگی نامه ی حضرت امام محمد تقی (ع )