بحران انسان معاصر و راه فرار

بحران انسان معاصر و راه فرار

گوش هایتان را کمی تیزتر کنید !
حتما می شنوید صدای  کشمکش انبوه اطلاعاتی که از هرطرف به ما هجوم می آورد . گاهی با اجازه و اراده ، گاهی بی وقفه و ناگهان. گاهی خواسته ، گاهی ناخواسته .
 دنیای امروز ، دنیای پرهیاهویی است . بعضی وقتها احساس می کنیم که “خود” را گم کرده ایم . انگار از خود اراده ای نداریم . می رویم با جریانی که ما را می برد . به هرکجا که بخواهد . گاه بالا ، گاه پائین . همه چیز به شرایط بستگی دارد . می توان گفت انسان امروز از قطعیت و یقین ، به عدم قطعیت و بحران هویت رسیده است .زمانی که بین باطن فرد و جهان پیرامون او تعارض ایجاد شود ، یعنی فرد دچار بحران شده است . در کل دو نوع بحران وجود دارد :
۱- بحران فردی : تعارض فرد با خویشتن خویش  یا با خدای خویش
۲- بحران اجتماعی : تعارض میان هویت فرد با جهان پیرامون
تعارضاتی که هر روزه ممکن است برای ما ایجاد شود بسیار است . در این مقاله قصد داریم به چند نمونه از آنها که بیشتربه خانواده و انسان معاصر مربوط می شود اشاره کنیم :
– بحران احساسات گرائی . این روزها مرز مشخصی وجود ندارد بین عقلانیت و احساسات . رفتار احساسی مضر نیست ، اما وقتی به تعطیلی عقل می انجامد ، خانمان سوز می شود.
– بحران ماده گرائی اخلاقی  . اخلاق مادی ، یکی از بدفرجام ترین راه ها برای نابودی انسانیت است .
– بحران شکاکیت . این روزها آدم ها به همه چیز شک دارند . حتی از سایه ی خود هم دلیل و مدرک می خواهند . دیگر “ریش” هیچ کس را به عنوان “گرو” قبول نمی کنند .
– بحران خود ناشناسی . همه چیز پیشرفت کرده ، آسایش آدم ها بیشتر شده ، راه های زیادی پیدا شده است برای راحت تر زندگی کردن. اما چیزی که هر روز بیشتر گم می شود و فراموش می شود ، ” من عرف نفسه فقد عرف ربه ” (۱) است .
همه چیز پیشرفت کرده ، آسایش آدم ها بیشتر شده ، راه های زیادی پیدا شده است برای راحت تر زندگی کردن. اما چیزی که هر روز بیشتر گم می شود و فراموش می شود ، ” من عرف نفسه فقد عرف ربه ”
– بحران بیگانی . آدم ها مدام از هم غریبی می کنند . با هم تعارف دارند . حتی خواهرها و برادرها هم با هم بیگانه اند .
– بحران تنهایی. “آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست “(۲)
– بحران بی معنایی . بیشتر از آنکه فکر کنیم ، سرگرم می شویم . بیشتر از آنکه به دنبال ندانسته هایمان برویم ، می نشینیم تا  هرجور که می خواهند ذهن مان را پرکنند.
– بحران مصرف زدگی . وقتی بیشتر فکر می کنیم ، بهتر می فهمیم که چه مهره ی  خوبی شده ایم برای چرخ کارخانه های چینی و تولیدات نامرغوب و کم استفاده ، ولی ارزان و در دسترس . وقتی بیشتر فکر می کنیم ، بهتر می فهمیم که چه مصرف کننده ی ماهر و بی منطقی شده ایم .  
– بحران مدگرایی ومدزدگی . انگار گریزی نیست . باید تابع “مد” بود ، وگرنه انگشت نمایی ، مضحکه ی عام و خاصی ، از روزگار عقب مانده ای ، …
 
 
– بحران گسست نسلی . نه امروز و دیروز ، بلکه از ابتدای خلقت انسانها ، کمتر پدر و مادری پیدا شده است که حرف فرزندانش را همان گونه ای بفهمد که او می خواهد . قصد دارم در مقاله ای با یک سند تاریخی به این مبحث بپردازم .
– بحران اضطراب . اضطراب غیر از ترس است . مثلا ما از مرگ می ترسیم ، ولی شاید بعد از مدتی در اثر معارفه با آن ، ترسمان از بین برود ؛ ولی اضطراب ، نگرانی و غلیان ذهنی است که ما نسبت به آن معرفت نداریم . اضطراب ، امری فردی و مربوط به خود و درون ناپیدای فرد است . برای همین است که انسان را آشفته می سازد.
– بحران شتاب زدگی . اینکه دوره ی آخرالزمان است و وقت طلاست و باید عجله کرد و دوید ، درست ، اما اینکه به کجا و چگونه و به چه قیمتی ، درست تر .
– بحران نارضایتی از خود. هرچه تلاش می کنیم بهتر باشیم و زیباتر باشیم و پولداتر باشم و موفق تر باشیم ، باز هم انگار به چشم نمی آییم . انگار نمی توانیم و دست و پا نداریم و…
– بحران اضمحلال خانواده . افزایش رو به رشد آمار طلاق در سال های اخیر ، دلیلی است بی چون و چرا بر وجود بحران در خانواده های امروزی .   
 یک راه پیشنهادی برای فرار از بحران های معاصر  :
راه های زیادی وجود دارد برای رهایی ، برای آسوده تر زندگی کردن ؛ ولی بعد از ارتباط نزدیک با خدا داشتن و پناه بردن به قرآن و اهل بیت علیهم السلام ،  یکی از بهترین راه هایی که می تواند انسان را در رفع بحران های معاصر کمک کند ، پناه بردن به دنیای هنر و به خصوص ادبیات است :
ادبیات ، سراسر نظم و سازمان است در این دنیای نابسامان . ادبیات ، سرشار از عشق و احساس و عاطفه است در این تاریخ سرد آدمها . ادبیات ، به انسان خودشناسی می دهد در این وادی وانفسا .
 ادبیات ، تهدید ها را تبدیل به فرصت می کند .  ادبیات به انسان کمک می کند تا نگاهی تازه به دنیا داشته باشد . مثل  :
“چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید “(۳)
هنر و ادبیات چون سراسر زیبایی و نظم است ، انسان را زیبا می کند ، تنظیم می کند ، کوک می کند .
مثل : خطاطی : تغییری  که  با دیدن اثر استاد میرعماد یا استاد کلهر در وجود فرد ایجاد می شود ، مثل ضدباکتری عمل می کند درمقابل بحران های جورواجور درون آدمی .
مثل : کتاب “شجاعتِ بودن ” که به انسان کمک می کند در اضطراب ها ، برای خود “معنا” ایجاد کند .
در طول تاریخ ، افرادی که اثر زیبا داشته اند ، خودشان هم افرادی والا بوده اند . زیرا هنر و جستجوی زیبایی ها ، روح انسان را تنظیم می کند . ادبیات ، تادیب انسانیت است .
ادبیات می تواند درد ها و رنج های بشری را در قالب شعر ، داستان ، متن ادبی ، طنز یا قالب های دیگر نمایان سازد .تا وقتی درد ها پنهان باشد و کسی از آن سخن نگفته باشد ، نمی توان به درمانش امید داشت .ادبیات با زبانی دلنشین ، از مشکلاتی که انسان را درگیر خود می کند سخن می گوید ، تا بتواند برای رهایی از بحران ها به دنبال راهکار بود  .
درست است که ادبیات می تواند برای دفع بحران های معاصر راهکار خوبی باشد ، ولی ادبیات فاخر . ادبیاتی که خود افسرده و سرگردان  است ، بی شک نمی تواند راهی بیابد و موثر باشد . هنر، از “ب بسم الله ” اش تا انتها ، باید سرشار انرژی و یقین باشد . حتی نام اثر و طرح روی جلد آن نیز باید پیام آور و پرشور باشد .نام هایی چون ” صد سال تنهایی” (۴)، “بیگانه ” (۵) یا ” سرزمین های بی حاصل “(۶) وغیره ، سوای متن و محتوایش ،  از همان ابتدای جلد ،  بحران است و پریشانی . به امید تسلای  روح  بحران زده و پریشان امروز  ، با  هنری فاخر و معناگرا  .
این راهکار هم می تواند توسط خود ما انجام شود و هم فرزندانمان را تشویق کنیم که از همان کودکی آثار ارزشمند را مطالعه کنند و اصلا می شود محیطی در خانه فراهم کرد که اعضای خانواده یکی از تفریحاتشان این باشد که در کنار هم بنشینند و اثری که مناسب حال همه با شد را یک نفر با صدای بلند بخواند.در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه ی نور ، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است ، که مرا می خواند (۷)
 
پی نوشت ها :
۱- “هر کس خود را شناخت ، خدا را شناخته است ” بحارالانوار، ج ۲ ، ص ۳۲
۲ – قسمتی ازشعر ” واحه ای در لحظه” از کتاب “حجم سبز”  سهراب سپهری  
۳- قسمتی ازشعر ” صدای پای آب” سهراب سپهری  
۴- نام کتابی از ” گابریل گارسیا مارکز”
۵- نام کتابی از ” آلبر کامو”
۶- نام شعری از ” تی . اس . الیوت”
۷- قسمتی ازشعر ” در گلستانه ” از کتاب “حجم سبز”  سهراب سپهری  
 
تبیان – نویسنده : سرور حاجی سعید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا