بداء از نظر آیات و روایات

بداء از نظر آیات و روایات

آیا تقدیر الهى در مورد بندگانش قابل تغییر است یا نه؟ ما مسلمانها به بداء عقیده داریم بداء یعنى تغییر پیدا کردن تقدیر الهى. تقدیر الهى درباره انسان بر دو نوع است:
1- تقدیر محتوم و قطعى، که به هیچ وجه قابل تغییر نیست :
2- تقدیر معلق و مشروط، که با فقدان برخى شرایط، دگرگون مى شود و تقدیر دیگر جایگزین آن مى گردد.
با توجه به اصل مسلم فوق، یادآور مى شویم که اعتقاد به بداء یکى از عقاید اصیل اسلامى است که همه فرق اسلامى اجمالا به آن اعتقاد دارند، هر چند برخى از آنان از به کار بردن لفظ بداء خوددارى مى کنند. و این استیحاش از استعمال لفظ بداء نیز ضررى به قضیه نمى زند، چه مقصود، تبیین محتوى است نه اسم.

حقیقت بداء بر دو اصل استوار است :
الف – خداوند داراى قدرت و سلطه مطلقه بر هستى است و هر زمان خواست مى تواند تقدیرى را جایگزین تقدیر دیگر سازد; در حالیکه به هر دو نوع تقدیر، علم قبلى داشته، و هیچ گونه تغییرى نیز در علم وى راه نخواهد یافت. زیرا تقدیر نخست چنان نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایى دگرگون کردن آن را از او سلب کند. خداوند متعال بر خلاف عقیده یهود، که مى گفتند: (ید الله مغلوله)، قدرت گسترده دارد و به تعبیر قرآن دست او باز است: (بل یداه مبسوطتان).

به دیگر سخن، خلاقیت و آفرینش گرى و اعمال قدرت از جانب خداوند، استمرار داشته و به حکم (کل یوم هو فى شان)وى از امر آفرینش فارغ نگشته و کار آفرینشگرى همچنین ادامه دارد. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه (قالت الیهود ید الله مغلوله…) مى فرماید: یهود مى گویند خدا از امر آفرینش فارغ شده، کم و زیاد (در رزق و عمر و غیره) راه ندارد. خداوند در تکذیب آنان چنین فرمود: (غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء): دستشان بسته باد و به گفتار ناهنجار خود از رحمت خدا دور باشند! بلکه قدرت او گسترده است، هر گونه بخواهد انفاق مى کند. سپس مى افزاید: الم تسمع قول الله عز وجل (یمحوا لله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب): آیا سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: خدا آنچه را بخواهد محو کرده و ثابت مى دارد، و نزد خداست ام الکتاب (لوح محفوظ).نتیجه اینکه: عقیده اسلامى بر اساس قدرت گسترده، سلطه مطلقه، و دوام و استمرار خلاقیت خداوند استوار است، و خداوند مى تواند هر زمان بخواهد در مقدرات انسان، از عمر و روزى و غیره، تحول ایجاد کرده و مقدرى را جایگزین مقدر قبلى نماید، و هر دو تقدیر قبلا در ام الکتاب به ثبت رسیده است.

ب – اعمال قدرت و سلطه از سوى خداوند، و اقدام وى به جایگزین کردن تقدیرى جاى تقدیر دیگر، بدون حکمت و مصلحت انجام نمى گیرد، و بخشى از قضیه، در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار و برگزیدن و زندگى شایسته یا ناشایسته، زمینه دگرگونى سرنوشت خویش را فراهم سازد. فرض کنیم انسانى، خداى ناکرده، حقوق والدین و بستگان خود را مراعات نمى کند. طبعا این عمل ناشایست او در سرنوشت او تاثیر ناخوشایندى خواهد داشت. حال اگر در نیمه زندگى از کرده خود نادم گشته و از آن پس به وظایف خود در این باره اهتمام ورزد، در این صورت زمینه دگرگونى سرنوشت خود را فراهم کرده و مشمول آیه (یمحوا الله ما یشاء و یثبت)خواهد گشت. این مطلب در عکس قضیه نیز حاکم است.
آیات و روایات در این مورد بسیار است ازجمله :
1- ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم( رعد / ۱۱): ترجمه:خدا وضع هیچ قومى را (از آسایش به سختى) دگرگون نمى سازد مگر اینکه آنان خود وضع خویش را دگرگون سازند.

۲- ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذنا هم بما کانوا یکسبون( اعراف / ۹۶):ترجمه:اگر ساکنان آبادیها ایمان آورده و پرهیزگار مى شدند ما برکات آسمانها و زمین را به روى آنان مى گشودیم، ولى (چه سود؟ که) آنان دین خدا را تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان عذاب کردیم.

۳- سیوطى در تفسیر خود آورده است که: امیر مؤمنان على علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره تفسیر آیه (یمحوا الله ما یشاء) سؤال کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در پاسخ چنین فرمود: من دیدگان تو و امتم را با تفسیر این آیه روشن مى کنم. صدقه در راه خدا، نیکى به پدر و مادر، و انجام کارهاى نیک، بدبختى را به خوشبختى دگرگون ساخته، مایه افزایش عمر مى گردد و از مرگهاى بد جلوگیرى مى کند.

۴- امام باقر علیه السلام مى فرماید: صله رحم، اعمال را پاکیزه و اموال را با برکت مى سازد. هم چنین بلا را دفع، و حساب را آسان مى گرداند و اجل (معلق) را عقب مى اندازد.

با توجه به این دو اصل روشن مى شود که اعتقاد به بداء یک عقیده مسلم اسلامى است که، صرفنظر از تعبیر و اصطلاح خاص بداء، تمامى مذاهب و فرق اسلامى به مفهوم آن اعتقاد دارند. البته اینکه چرا از این عقیده اسلامى با جمله بدا الله  تعبیر شده است، دو نکته را باید گفت:
الف – در به کارگیرى این کلمه، از پیامبر گرامى پیروى شده است. بخارى در صحیح خود نقل مى کند که آن حضرت درباره سه نفر که مبتلا به بیمارى پیسى، گرى و نابینایى شده بودند، فرمود: بدالله عز وجل ان یبتلیهم . آنگاه سرگذشت آنان را از آنجا تا پایان مشروحا بیان داشت و نشان داد که چگونه خداوند بر اثر کفران نعمت دو نفر از آنان سلامتى اولیه را از ایشان گرفته و گرفتار امراض پیشینیانشان ساخت.

ب – این نوع استعمالات از باب مشاکله و سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف معمول است که وقتى فردى تصمیمش تغییر مى کند مى گویند: بدالى  براى من بدا رخ داد. پیشوایان دین نیز، از باب تکلم به لسان قوم، و تفهیم مطلب به مخاطبین، این تعبیر را درباره خداى متعال به کار برده اند. در همین زمینه در خور ذکر است که در قرآن، کرارا به ذات اقدس الهى صفاتى چون مکر و کید و خدعه و نسیان نسبت داده شده است. در حالى که مسلما ساحت الهى از ارتکاب این گونه امور (به مفهوم و شکل رایج آنها در میان انسانها) منزه است.

با این وصف در قرآن به ذات اقدس الهى صفت مکر و کید و خدعه و نسیان نسبت داده شده است:
1- یکیدون کیدا و اکید کیدا( طارق / ۱۵-۱۶). ترجمه:آنها پیوسته حیله مى کنند، و من هم در برابر آنها چاره مى کنم!
2- و مکروا مکرا و مکرنا مکرا( نمل / ۵۰).ترجمه: آنها نقشه مهمّى کشیدند، و ما هم نقشه مهمّى در حالى که آنها درک نمى کردند!
3- ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم( نساء / ۱۴۲) ترجمه: منافقان مى خواهند خدا را فریب دهند در حالى که او آنها را فریب مى دهد و هنگامى که به نماز برمى خیزند، با کسالت برمى خیزند و در برابر مردم ریا مى کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى نمایند .
4- نسوا الله فنسیهم( توبه / ۶۷):ترجمه:خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آنها قطع نمود) . به هر روى، محققین شیعه درباره استعمال لفظ بداء، با توجه به امتناع دگرگونى در علم خدا تحقیقات بلندى دارند . آنچه شیعه از معنى” بداء” اعتقاد دارد و روى آن اصرار و پافشارى مى کند و طبق آنچه در روایات اهل بیت ع آمده ما عرف اللَّه حق معرفته من لم یعرفه بالبداء:ترجمه: آن کس که خدا را با” بداء” نشناسد او را درست نشناخته است” این است که:بسیار مى شود که ما طبق ظواهر علل و اسباب، احساس مى کنیم که حادثه اى به وقوع خواهد پیوست و یا وقوع چنین حادثه اى به یکى از پیامبران خبر داده شده، در حالى که بعدا مى بینیم آن حادثه واقع نشد، در این هنگام مى گوئیم” بداء” حاصل شد، یعنى آنچه را به حسب ظاهر ما واقع شدنى مى دیدیم و تحقق آن را قطعى مى پنداشتیم خلاف آن ظاهر شد.ریشه و علت اصلى این معنى همانست که گاهى آگاهى ما فقط از علل ناقصه است، و شرائط و موانع را نمى بینیم و بر طبق آن قضاوت مى کنیم، و بعد که به فقدان شرط، یا وجود برخورد کردیم و خلاف آنچه پیش بینى مى کردیم تحقق یافت متوجه این مسائل مى شویم.
اثبات بداء بر اساس آیه ۳۹ سوره رعد :
خداوند در قرآن می فرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ ترجمه:خدا هر چه را بخواهد محو یا اثبات مى کند، و اصل همه کتابها نزد خداست (رعد،۳۹).محو” هر چیز به معناى از بین بردن آثار آنست، وقتى گفته مى شود من نوشته را محو کردم، معنایش این است که خطوط و نقشه هاى آن را از بین بردم. و معناى اینکه در آیه ۲۴ سوره شورى فرمود: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ این است که خداوند آثار باطل را از بین مى برد، هم چنان که فرموده:فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً …، و نیز فرموده:وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَهَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً ترجمه: ما شب و روز را آیتى قرار دادیم، پس آثار شب را محو نموده، آیت روز را که بینا کننده (بینندگان است) بیاوردیم. (سوره اسرى، آیه ۱۲)، یعنى اثر بیناکنندگى را از شب گرفتیم. پس معناى محو قریب به معناى نسخ است. وقتى گفته مى شود:” نسخت الشمس الظل” معنایش این است که آفتاب سایه و اثر آن را از بین برد.در آیه شریفه در مقابل محو، لغت اثبات آمده، چون اثبات به معناى بر جا گذاشتن هر چیزیست به طورى که از آنجایش تکان نخورد و نلغزد، مثلا وقتى گفته مى شود: اثبت الوتد فى الارض، معنایش این است که من میخ را در زمین محکم کوبیدم آن چنان که دیگر کنده نشود و تکان نخورد. بنا بر این نقطه مقابل اثبات محو است که به معناى ازاله آثار چیزیست بعد از آنکه اثبات و جایگزین شده باشد، و لیکن بیشتر در نوشته استعمال مى شود.

و اینکه جمله یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ از یک طرف متصل شده به جمله” لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ” و از طرف دیگر متصل است به جمله وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ قهرا ظهور در این یافته که منظور از محو کتاب و اثبات آن، در زمانهاى معین است، پس کتابى که خداوند در یک زمانى اثبات کرده، اگر بخواهد در زمانهاى بعد آن را محو مى کند و کتاب دیگرى اثبات مى نماید. پس خداى سبحان لا یزال کتابى را اثبات و کتاب دیگرى را محو مى سازد.بنا بر این اگر ما نوشته هاى کتاب را عبارت بدانیم از آیت و معجزه و نشان دهنده اسماء و صفات خداوندى، و در نظر بگیریم که وجود هر چیزى آیت خداست، در این صورت صحیح است بگوییم خداوند لا یزال و همواره و در هر آن مشغول محو آیتى و اثبات آیتى دیگر است، هم چنان که خودش فرموده:ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها” ترجمه:هیچ آیتى را نسخ نمى کنیم و یا از یادها نمى بریم مگر آنکه آیتى مانند آن و یا بهتر از آن مى آوریم. (سوره بقره، آیه ۱۰۶).

و نیز فرموده:وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ” ترجمه:و چون آیتى را به آیتى تبدیل کنیم (سوره نحل، آیه ۱۰۱).پس اینکه فرمود:” یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ” با در نظر داشتن اینکه مطلق است و قیدى بدان نخورده نسبت به جمله” لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ” معناى تعلیل را افاده مى کند، و معنایش این مى شود: براى هر وقتى کتاب مخصوصى است، پس کتابها به اختلاف اوقات مختلف مى شوند، و چون خداى سبحان در کتابى که بخواهد تصرف نموده، آن را محو مى کند، کتاب دیگرى به جایش اثبات مى نماید، پس اختلاف کتابها به اختلاف اوقات ناشى از اختلاف تصرفات الهى است، نه اینکه از ناحیه خود آنها باشد که هر وقتى کتابى داشته باشد که بهیچ وجه قابل تغییر نباشد، بلکه خداى سبحان است که آن را تغییر داده، کتاب دیگرى به جایش اثبات مى نماید.

واینکه فرمود:” وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ” معنایش این است که نزد خدا اصل کتاب و ریشه آن وجود دارد، چون کلمه” ام” به معناى اصل هر چیز است که از آن ناشى گشته و بدان باز مى گردد.این جمله توهمى را که ممکن است به ذهن کسى برسد دفع نموده، حقیقت امر را بیان مى کند، چه اختلاف حال کتاب و محو و اثبات آن و دگرگون شدن احکام نوشته شده و قضاء رانده شده در آن، چه بسا آدمى را به این توهم وادارد که قضایا و امور عالم نزد خداى سبحان هم وضع ثابتى نداشته، حکم او هم تابع علل و عوامل خارجى است، عینا مانند احکام ما آدمیان و صاحبان شعور، و یا به توهم بیندازد که اصلا احکام الهى گزاف و بیهوده است، و نه خودش به حسب ذات تعین دارد، و نه چیزى از خارج در تعین آن اثر مى کند.

هم چنان که چه بسا صاحبان عقل بسیط و ساده لوحان توهم کرده اند که خدایى که ملک- بکسر لام- مطلق است، سلطنتش مطلق، و هر چه بخواهد مى کند، و با آزادى مطلق و بدون رعایت هیچ قید و شرطى، و هیچ طریقه و نظامى هر عملى که بخواهد انجام مى دهد، و با این حال دیگر نمى توان صورتى ثابت و نظامى معین براى افعال و قضایاى او تصور نمود. در حالى که (بر خلاف این توهم) خودش فرموده: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ ترجمه: گفتار نزد من دگرگونه نمى شود. سوره ق، آیه ۲۹. و نیز فرموده:” وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ” و هر چیز نزد او به مقدار است. سوره رعد، آیه ۸. و همچنین آیاتى دیگر.در جمله مورد بحث این توهم را دفع نموده و فرموده:” وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ”، یعنى اصل و ریشه عموم کتابها و آن امر ثابتى که این کتاب هاى دستخوش محو و اثبات بدان بازگشت مى کنند، همانا نزد اوست. و آن اصل مانند این شاخه ها دستخوش محو و اثبات نمى شود، و اگر آن هم دستخوش محو و اثبات مى شد دیگر معنا نداشت که اصل کتابها خوانده شود، بلکه آن هم مانند اینها بود، و اگر این کتابها اصلى نمى داشت محو و اثبات آنها بخاطر یکى از دو جهت بود:

یا به خاطر این بود که عوامل خارجى اقتضاء محو یکى و اثبات یکى دیگر را داشت و در محو و اثبات آنها اثر مى گذاشت، که در این صورت خداى تعالى مقهور و مغلوب عوامل و اسباب خارجى مى شد، عینا مانند ما ممکنات که محکوم عوامل خارجى هستیم، و این غلط است، زیرا به حکم” لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ” خداوند محکوم چیزى نمى شود. و یا به خاطر این مى بود که اصولا کارهاى او تابع هیچ نظامى نبوده بلکه گزافى صورت مى گیرد. این نیز صحیح نیست، زیرا گزاف بودن مستلزم اختلال نظام خلقت و تدبیر عام و واحدى است که موجودات را به هم مربوط مى سازد، و ساحت ذات خداوندى بزرگتر و منزه تر ازاین معنا است، هم چنان که فرموده:” وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ” ترجمه:ما آسمانها و زمین و ما بین آن دو را به منظور لعب و به لغو نیافریدیم، و آنها را جز به حق خلق نکردیم.( سوره دخان، آیه ۳۸ و ۳۹).پس خلاصه مضمون آیه این مى شود که: خداى سبحان در هر وقت و مدتى کتاب و حکم و قضایى دارد، و از این نوشته ها هر کدام را بخواهد محو و هر کدام را بخواهد اثبات مى کند. یعنى قضایى که براى مدتى رانده تغییر مى دهد، و در وقت دیگر به جاى آن، قضاى دیگرى مى راند، و لیکن در عین حال براى همیشه قضایى لا یتغیر و غیر قابل محو و اثبات هم دارد، و این قضاء لا یتغیر اصلى است که همه قضاهاى دیگر از آن منشا مى گیرند، و محو و اثبات آنها نیز بر حسب اقتضاى آن قضاء است.

بنابراین از آیه شریفه چند نکته روشن مى گردد :
اول اینکه حکم محو و اثبات حکمى است عمومى که تمامى حوادثى که به حدود زمان و اجل محدود مى شود- و بعبارت دیگر تمامى موجوداتى که در آسمانها و زمین و ما بین آن دو است- دستخوش آن مى گردند، هم چنان که فرموده:” ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى”ترجمه: آسمانها و زمین و آنچه که در آنها است جز بحق و اجلى معلوم نیافریدیم.( سوره احقاف، آیه ۳).و این نکته از اینجا استفاده مى شود که در آیه شریفه به طور اطلاق فرموده:” خداوند هر چه را بخواهد محو مى کند و هر چه را بخواهد اثبات مى نماید”، و صرف اینکه مورد آیه مساله نبوت است باعث نمى شود که ما از اطلاق آن صرفنظر نموده، عمومیت آن را تخصیص بزنیم، زیرا مورد مخصص نیست.
از همین جا فساد گفتار کسانى که آیه را به معناى خاصى گرفته اند معلوم مى شود. آرى، بعضى گفته اند: محو و اثبات همان نسخ احکام است.
عده اى دیگر گفته اند:محو و یا اثبات مباحاتى است که در نامه اعمال نوشته شده که اگر خدا بخواهد آنها را محو نموده، به جاى آن اطاعت و یا معصیت مى نویسد، تا عمل صاحبش بى جزاء نباشد. عده سوم گفته اند: محو گناهان مؤمنین و اثبات گناهان کفار است که خداوند با آنان به فضل خود، و با اینان به عقوبت خود معامله مى کند.

و عده دیگر گفته اند: مربوط به محنت ها و مصائب وتنگى معیشت و امثال آن از امورى است که دعا و صدقه در تغییر آنها دخالت و اثر دارد.
بعضى دیگر گفته اند” محو” همان از بین بردن گناهان است، نه توبه، و” اثبات” تبدیل سیئات است به حسنات. عده اى گفته اند:
 محو نسلهاى پیش، و اثبات نسلهاى بعد است. و بعضى گفته اند مقصود محو ماه و اثبات آفتاب است، که آیت شب را محو نموده، روز را که وسیله بینایى است اثبات مى کند. و بعضى گفته اند: محو دنیا، و اثبات آخرت است. عده اى گفته اند: راجع به ارواح است که خداوند در حال خواب آنها را مى گیرد، هر کدام را که بخواهد رها مى کند و هر کدام را بخواهد نگه مى دارد. قول دیگر اینکه راجع به اجلهاى نوشته شده در شب قدر است که هر کدام را بخواهد بهمان حال باقى مى گذارد و هر کدام را بخواهد تغییر مى دهد.

این اقوال و امثال آن اقوالى است که در خود آیه دلیلى بر آنها نیست تا آیه را به آن معانى تخصیص دهیم، و بدون هیچ تردیدى آیه اطلاق دارد. علاوه بر اینکه مشاهدات خود ما نیز به ضرورت و بداهت شاهد و مطابق آنست، زیرا ما مى بینیم که مساله دگرگونى و تحول در تمامى اطراف عالم جریان داشته، هیچ موجودى وقتى در دو زمان مقایسه شود به یک حالت باقى نمى ماند، و حتما دستخوش تغییر و تحول شده، حالا یا ذاتش متحول شده، و یا صفاتش، و یا اعمالش. و در عین حال وقتى فى حد ذاته و بر حسب وقوعش اعتبار شود مى بینیم ثابت مانده، و تغییر نیافته، چون هیچ چیز از آن حالى که بر آن حال واقع شده تغییر نمى پذیرد.
پس براى تمامى موجودات دیده شده دو جهت است، یک جهت تغیر که از این جهت دستخوش مرگ و زندگى، و زوال و بقاء، و انواع دگرگونیها مى شود، و یک جهت ثبات که از آن جهت به هیچ وجه دگرگونى نمى پذیرد. حال، این دو جهت، یا همان کتاب محو و اثبات و ام الکتاب است، و یا دو چیز دیگریست که از آثار آن دو کتاب و متفرع بر آنها است. به هر حال، آیه شریفه قابل تطبیق بر این دو جهت هست، و در نتیجه شامل تمامى موجودات مى گردد.

نکته دوم اینکه خداى سبحان در هر چیزى قضاء و قدرى ثابت دارد که قابل تغییر نیست، و همین خود دلیل فساد گفتار کسانى است که گفته اند: هر قضایى قابل تغییر است و آن گاه استدلال کرده اند به روایات و دعاهاى متفرق که دلالت دارد بر اینکه دعاء و صدقه مقدرات سوء را دفع مى کند، مانند دعائى که از ائمه (ع) و از بعضى صحابه روایت شده که گفته اند:” پروردگارا اگر اسم مرا در زمره اشقیاء نوشته اى از آنجا محو کن، و در زمره سعداء بنویس”، و همچنین نظایر این مضمون. ولى باید بدانید که این راجع به مقدرات غیرحتمى است که ما نیز منکر آن نیستیم.

نکته سوم اینکه قضاء دو قسم است، یکى قابل تغییر و یکى غیر قابل تغییر.

در الدر المنثور است که ابن شبیه، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابى حاتم از مجاهد روایت کرده اند که گفته است: وقتى آیه وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ نازل شد مشرکین قریش گفتند: اى محمد گمان نمى کنیم که کارى از تو ساخته باشد، و به حکم این آیه خداوند سرنوشت ما را و همه کس را تعیین کرده، (خلاصه خدا ما را چنین کرده، که بر مسلک خود باقى باشیم) خداوند در پاسخشان این آیه را فرستاد که: و تهدیدشان کرد به اینکه هر پیشامدى را که بخواهیم براى او پیش مى آوریم  الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۵ ط بیروت..بیان آیه شریفه دور از مضمون این روایت است، علاوه بر اینکه در ذیل روایت آمده که خداوند هر چه را که از ارزاق و مصائب و هر چیز دیگرى که براى بندگانش مقدر کرده باشد، مى تواند بر همان تقدیرش باقى بگذارد، و مى تواند آن را محو کند. و در روایت دیگر از جابر نقل شده که رسول خدا (ص) در ذیل جمله مورد بحث فرموده” خداوند از رزق مردم یکى را محو و یکى را زیاد مى کند، و هم چنین از اجلها و عمرها یکى را محو و یکى را زیاد مى کند” و حال آنکه آیه شریفه عمومیت دارد، ناگزیر باید بگوییم مساله محو و اثبات ارزاق و آجال از باب مثال است.و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه، از ابن عباس روایت کرده که شخصى از رسول خدا (ص) از معناى آیه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ سؤال کرد، حضرت فرمود: این در شب قدر و مربوط به فراز و نشیب محو و اثبات زندگانى و ارزاق بندگان است، و اما حیات و مرگ و شقاوت و سعادت، دستخوش، تغییر نشده از آنچه تقدیر است زوال نمى پذیرد  الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۶، ط بیروت..

مؤلف: این روایت علاوه بر اینکه معارض روایات بسیار زیادى است که از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و صحابه وارد شده، با اطلاق آیه نیز معارض است، و با دلیل عقلى هم سازگارى ندارد. نظیر آن از ابن عمر از رسول خدا (ص) نیز وارد شده که در ذیل آیه مذکور فرموده:” مگر شقاوت و سعادت و حیات و موت، که قابل محو و اثبات نیست”.و نیز در همان کتابست که ابن مردویه و ابن عساکر از على (ع) روایت کرده اند که فرمود: از رسول خدا (ص) از این آیه پرسش نمودم حضرت فرمود:دیدگانت را با تفسیر آن روشن مى کنم، و دیدگان امتم را که بعد از من مى آیند با تفسیر آن روشن مى سازم، و آن این است که صدقه در صورتى که با شرائطش انجام شود، و احسان به پدر و مادر و به طور کلى کار نیک کردن، شقاوت را به سعادت مبدل نموده عمر را طولانى، و از پیشامدهاى بد جلوگیرى مى کند  الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۶..البته این روایت بیش از ذکر پاره اى از مصادیق چیز دیگرى ندارد.

و در کافى به سند خود از هشام بن سالم و حفص بن بخترى و غیر آن دو، از امام صادق (ع) روایت کرده که در ذیل آیه” یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ” فرموده: و آیا جز این است که چیزى که ثابت است محو مى شود، و چیزى که محو و نابود است اثبات مى گردد  اصول کافى، ج ۱، ص ۱۴۶، ح ۲، ط بیروت. و در تفسیر عیاشى از فضیل بن یسار روایت آورده که گفت: من از حضرت ابى جعفر (ع) شنیدم که مى فرمود: پاره اى از امور، امورى حتمى هستند که ناگزیر واقع مى شوند، و پاره اى دیگر امورى مشروط و موقوفند که خداوند هر کدام را بخواهد پیش مى اندازد و یا محو مى کند و یا اثبات مى نماید، و هیچکس از این امور اطلاع ندارد. و اما آنچه که به وسیله انبیاء خبر داده ناگزیر واقع خواهد شد، چون خداوند راضى نیست که خود و یا ملائکه و یا انبیایش تکذیب شوند  تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۶۵.

و در همان کتاب از زراره از حضرت ابى جعفر (ع) روایت کرده که فرمود: على بن الحسین همواره مى گفت: اگر آیه اى از کتاب خدا نبود هر آینه شما را به آنچه که بوده و آنچه که تا قیامت خواهد شد خبر مى دادم پرسیدم کدام آیه؟ فرمود: آیه” یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ”  تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۱۵ ح ۵۹..معناى این حدیث این است که از آیه شریفه برمى آید که خدا خواسته است خلائقش با جهل به حوادث آینده زندگى کنند، تا به ضروریات زندگى خود قیام نمایند، چون اگر عالم باشند هدایت اسباب عادى را نمى پذیرند، و دو اصل اساسى زندگى که همان خوف و رجاء است از اعتبار مى افتد. آرى، اگر حوادث آینده بطور کامل براى آنان هویدا و مکشوف شود، این غرض الهى که ادامه زندگى عادى بشر است فاسد مى شود. و همین جهت باعث شده است که امام از آینده خبر ندهد، نه اینکه اگر خبر مى داد خداوند با محو و اثبات و بداء خود، او را تکذیب نموده، خلاف آنچه را که او خبر داده بود پدید مى آورد، چون آن جناب از این جهت در امن بود.
بنا بر این تعارضى میان این روایت و روایات قبلى نیست.

و در همان کتاب از فضیل بن یسار از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:خداى تبارک و تعالى کتابى نوشته که در آن تمامى آنچه بوده و خواهد بود ثبت شده، و آن را پیش روى خود نهاده، هر چه را بخواهد جلو مى اندازد و هر چه را بخواهد تاخیر مى اندازد، هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى نماید، هر چه را که او بخواهد موجود مى شود، هر چیز را نخواهد نمى شود  تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۱۶، ح ۶۴..باز در همان کتاب از ابن سنان از ابى عبد اللَّه (ع) روایت کرده که فرمود:خداوند هر حادثه اى را که بخواهد جلو مى اندازد و هر چه را بخواهد تاخیر مى اندازد، هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى کند، و نزد اوست ام الکتاب. و نیز فرمود: هر چه را که خدا بخواهد قبل از اینکه ایجادش کند در علمش موجود است، و هیچ چیزى براى او پیش نمى آید مگر آنکه قبلا در علمش موجود بوده براى او چیزى بدون اطلاع و علم پیش نمى آید  تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۱۸، ح ۷۱..

روایات در باب بداء از ائمه (ع) بسیار زیاد وارد شده، و با کثرتى که دارد دیگر نباید به گفته آنها که گفته اند: خبر بداء خبر واحد است اعتناء نمود.واین روایت بداء به معناى علم بعد از جهل را نفى مى کند، و از نظر این روایات علم خداى تعالى که عین ذات اوست مانند علم ما مبدل به جهل نمى شود، بلکه بداء، به معناى ظهور امرى است از ناحیه خداى تعالى بعد از آنکه ظاهر مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثانى و خداى سبحان عالم به هر دو است.

و این حقیقتى است که هیچ صاحب عقلى نمى تواند انکارش کند، براى اینکه براى امور و حوادث دو وجود پیش بینى و تصور مى شود:
 یک وجود به حسب اقتضاى اسباب ناقص از قبیل شرط و یا علت و یا مانعى است که قابل تخلف است، و یک وجود دیگرى بر حسب اقتضاى اسباب و علل تامه آن که این وجود بر خلاف وجود اول وجودیست ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف.و آن دو کتابى که آیه مورد بحث معرفى مى کند، یعنى کتاب محو و اثبات و کتاب ام الکتاب، یا عبارتند از همین دو مرحله از وجود، و یا مبدء آن دو. هر چه باشد این مساله که امرى و یا اراده اى از ناحیه خداى تعالى ظاهر گردد که خلاف آن توقع مى رفت، مساله ایست واضح که جاى هیچگونه تردید در آن نیست.
و نزاع در ثبوت بداء- هم چنان که از احادیث ائمه اهل بیت (ع) برمى آید- و نفى آن، هم چنان که دیگران معتقدند، نزاعى است لفظى که با کمى دقت خود به خود از بین مى رود.
* * *
منبع : منشور عقاید امامیه ص ۲۳۵ استاد جعفر سبحانى ، تفسیر نمونه، ج‏۱۰، ص: ۲۴۶ ، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۱، ص: ۵۲۳-۵۱۴

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا