به طور مسلم عده ای از انسانها – و البته انسانهای معدودی – هستند که می توانند ارتباط با جن پیدا کنند. این یک حقیقت است. البته نمی خواهم بگویم هر کسی که چنین ادعایی می کند حرفش درست است. به ندرت انسانهایی پیدا می شوند که می توانند ارتباط با جن پیدا کنند. ولی کسانی که به جنبه های معنوی انسان می اندیشند این کار را کار غلط و بدی می دانند و معتقدند که روح انسان را خراب و فاسد می کند، نه تنها برای انسان کمالی شمرده نمی شود، بدتر انسان را خراب می کند.
این جور ادعا می کنند که معاشرت با جن در روح انسان آن اثری را می گذارد که معاشرت با انسانهای پست منحط کوتاه فکر گرفتار به یک نوع آلودگیها. چگونه اگر انسان با آنها معاشرت داشته باشد روحش را پست و منحط می کند؟
از همین آیات سوره جن می توانیم یک نوع دستورالعملی بگیریم که در عین اینکه چنین مخلوقی در عالم وجود دارد و بهترین دلیلش همان است که قرآن از وجود این مخلوق خبر داده است، انسانها هیچ وقت دنبال این کار نروند که با این مخلوق ارتباطی برقرار کنند. حتی وقتی که آنها آمدند از قرآن آگاه شدند، بدون ارتباط مستقیم با شخص پیغمبر بوده و شخص پیغمبر با اینها ارتباط مستقیم نگرفت یعنی خدا نخواست که پیغمبر ارتباط مستقیم با آنها بگیرد و بیایند حرفی بزنند. نه اینکه بخواهم بگویم امر نشدنی است، ولی خداوند نخواسته به این شکل باشد. آنها آمده اند، از موضوع هم آگاه شده اند، بدون آنکه ارتباط مستقیمی با پیغمبر بگیرند رفته اند در میان جمع خودشان قضایا را در میان گذاشته اند.
و لذا قرآن می گوید: قل…. به آنها بگو به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، نه اینکه بگوید آنها آمدند پیش من، من چنین گفتم و آنها چنین گفتند، بلکه آنها آمده اند و رفته اند، کارشان گذشته و تمام شده، بعد به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد.
حال قرآن آن جریانهایی را که در میان آنها رخ داده است و آنها در میان خود بازگو کرده اند، از آن جهت که خیلی شباهت دارد به آنچه در میان بشر رخ می دهد، بازگو کرده است.