بزرگترین نعمت و سرمایهای را که میتوان برای انسان تصور کرد، داشتن اعتماد به نفس و احساس خود ارزشمندی است.
اعتماد به نفس و اعتقاد به خویشتن لازمه رشد سالم شخصیت در افراد محسوب میشود. اعتماد به نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنارآمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی دانستن است. به عبارت دیگر اعتماد به نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن و این حس از مجموع افکار، احساسها، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی میشود.
تعریف ما از خودمان
چگونگی تعریفی که ما از خودمان میکنیم بر انگیزشها، نگرشها و رفتار وعواطف و همچنین سازگاری هیجانی مان تاثیر میگذارد. اعتماد به نفس همچنین میتواند بهعنوان ترکیب احساس قابلیت با احساس دوست داشتهشدن، تعریف شود. به زبان سادهتر اعتماد به نفس به معنای اعتماد و اطمینانی است که فرد نسبت به تواناییها و داشتههای خود دارد و نیز ارزشی است که فرد برای خود و تواناییهایش قائل است. از اینرو به جای مفهوم اعتماد به نفس از واژه عزتنفس هم استفاده میشود.
احساس توانایی و اعتقاد شخص به اینکه «من میتوانم» پایه رشد و پرورش اعتماد به نفس است و برعکس احساس عدمتوانایی و قادر نبودن به انجام کار نیز رشد عدماطمینان بهخود و کاهش اعتماد به نفس را بهدنبال خواهد داشت، بنابراین برای پرورش اعتماد به نفس و ایجاد حس خودارزشمندی، میبایست احساس توانایی را در کودک ایجاد کرد.
هر فرد دارای یک تصویر ذهنی از خود است که در روانشناسی به آن خودپنداره میگویند، رفتار آدمی براساس آن شکل میگیرد و شخصیت فرد نیز بر آن احساس ساخته میشود. اعتماد به نفس یک مؤلفه از خودپنداره است و برای افزایش آن باید مؤلفههای خودپنداره را مورد توجه قرار داد. منظور از خودپنداره، مجموعه افکار، احساسها و نگرشهایی است که هر فرد درباره خودش در ذهن پرورش میدهد.
تصور هر شخص از خودش
خودپنداره یا تصور واقعی شخص از خویشتن به این معناست که شخص خود را « که» و«چه» میداند و عمدتاً با نقشها، روابط با دیگران و واکنشهای شخص به دیگران تعیین میشود. به عبارت دیگر خودپنداره حاصل تفسیری است که فرد از تصاویر دیگران از خودش دارد و علاوه بر آن تفاسیری که فرد از دیدگاه دیگران برای خودش ترسیم میکند. تصویر ذهنی فرد از خودش آنقدر در رفتار و کردار و شخصیت او تأثیر دارد که روانشناسان میگویند:
«به من بگو چه تصویری از خود داری تا به تو بگویم کیستی». چگونگی برداشتی که ما از خود داریم نقش مهم و زیربنایی در احساس رضایت از زندگی نیز دارد. بنابراین تقویت توانایی خودآگاهی و به تبع آن داشتن خودپندارهای دقیق، میتواند فرد را در جهت مقابله با مشکلات و حل آنها یاری دهد.
خودپندارهای از کارکرد لازم و مفید برخوردار خواهد بود که دادههای حاصل از تجربه را کسب کند و به عبارتی منطبق بر واقعیت باشد. بهطور کلی خودپنداره نه خوب است نه بد. تصویری که ما از خود داریم بهخودی خود بار ارزشی ندارد. این ما هستیم که آن را ارزشگذاری میکنیم و به واسطه ارزشی که به آن میدهیم، احساس ارزشمندی یا بیارزشی میکنیم.از آنجایی که یکی از مشکلات بزرگ برخی از افراد همانا تصویر ذهنی منفی از خود است، ما باید سعی کنیم که کودک از همان ابتدا تصویر ذهنی مناسبی از خودش به دست آورد و از عزت نفس کافی برخوردار شود.
احساس خوب
کودکانی که از اعتماد به نفس سالمی برخوردارند، احساس خوبی در مورد خودشان دارند؛ آنها نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی میشناسند، زودتر بر تعارضات کنترل مییابند، در برابر فشارهای منفی مقاوم هستند و هنگامی که با چالشی روبهرو میشوند قادرند برای یافتن راهحل اقدام کنند.
کودکان در این هنگام بدون دستکم گرفتن خود یا دیگران، خشنودی خود را ابراز میکنند. آنها راحتتر لبخند میزنند و از زندگی لذت میبرند. این کودکان واقعبین و عموماً خوشبین هستند، از تعامل و ارتباط با دیگران لذت برده و در موقعیتهای اجتماعی راحت هستند. از فعالیتهای گروهی لذت میبرند. در موقعیت مناسب بدون شک و تردید نقش رهبری را بر عهده میگیرند.
اما کودکانی که اعتماد به نفس پایینی دارند و در مورد خود بدفکر میکنند، تمایل امتحان چیزهای جدید را ندارند و اغلب بهصورت منفی در مورد خود صحبت میکنند، تحمل کمی در برابر ناکامیها دارند و زودتر از دیگران کار خود را رها میکنند.در مقابل چالشها پاسخ فوری آنها «نمیتوانم» است و در مواجهه با این چالشها دچار اضطراب و ناکامی میشوند. اصولاً زمان زیادی را صرف یافتن راهحل برای مشکلاتشان میکنند و چون افکار خودانتقادی زیادی دارند ممکن است منفعل، منزوی یا افسرده باشند.
رشد طبیعی کودک
رشد طبیعی کودک هنگامی صورت خواهد گرفت که کارهایی به او محول شود که توانایی انجام آن را داشته باشد، زیرا انجام کار، خودش باعث رشد احساس توانایی میشود. اگر کودکی یک کار را نتواند انجام دهد، احساس ناتوانی در تمام زمینهها در او رشد خواهد کرد و هرگز فکر نخواهد کرد که فقط این کار بهخصوص را نتوانستم انجام دهم، بلکه با تعمیم دادن این احساس به همه ابعاد شخصیتش، عملاً جلو هر گونه تحول و پیشرفتی را سد خواهد کرد.
اگر کارهایی را به کودک بسپاریم که در حد توانایی، استعداد و علاقه اوست و قادر است آن را انجام دهد، مسلماً انجام این امور احساس توانایی در تمام زمینهها را در او پرورش خواهد داد و با این احساس است که فرد خود را عضو مفیدی برای اجتماع میداند و در این راه گام مینهد. از طرف دیگر برای آنکه کودک تصویر ذهنی مناسبی از خود به دست آورد باید به او شخصیت بدهیم و نسبت به او ارزش قائل شویم. همانگونه که قبلاً ذکر شد تصویری که فرد از خود دارد در درون ساخته و پرداخته نمیشود، بلکه در خارج از او شکل میگیرد و به ذهن او تحمیل میشود.
ما خود را آنطور میبینیم که دیگران ما را میبینند. به عبارت دیگر تصویر ذهنی ما از خود بر مبنای دید و قضاوت دیگران و پردازشی که ما از این قضاوتها داریم شکل میگیرد. بنابراین والدین و مربیان، باید شخصیتساز باشند و براساس احترام و ارزش با آنان رفتار کنند و هرگز زایلکننده شخصیت کودکان نباشند. اصولاً کودکان براساس نوع رفتاری که با آنان میشود یاد میگیرند چه کسی با چه تواناییهایی هستند.
خودپنداره منفی و اعتماد به نفس پایین
یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری خودپنداره منفی و اعتماد به نفس پایین، روشهای آسیبزاست، چرا که پیامد مشترک همه این روشها، تحقیر فرد است، فردی که همواره با نامی نامناسب شناخته یا با لقبهای زشت خطاب میشود یا با زور به پذیرش امری وادار میشود و یا در معرض تبعیضهای رفتاری مربی قرار گیرد و در نهایت مورد تمسخر و تحقیر واقع شود، احساس حقارت میکند و همین احساس پایههای یک قضاوت و ارزشیابی منفی درباره خویش را در فرد شکل میدهد، این نگرش منفی تمام فعالیتهای او را تحتتأثیر قرار میدهد و در قالب صفتهای روحی، روانی و رفتارهای ظاهری و بیرونی بروز میکند.
نگرانی و اضطراب، عصبانیت و به تبع آن گوشهگیری، منفیبافی و افسردگی باعث کاهش عزت نفس میشود، کودکی که اعتماد به نفس اندک دارد، دائم مضطرب و نگران است زیرا فکر میکند اگر در کاری شکست بخورد، بدون شک تنبیه یا تحقیر میشود، بنابراین علاقهای به آزمودن موضوعات جدید ندارد و فقط در موقعیتهای امتحان شده و آشنا احساس آسودگی خیال میکند.
عصبانیت نیز باعث بهوجود آمدن طرز فکر منفی در کودک و اعتماد به نفس اندک میشود.
افسردگی نیز باعث کاهش اعتماد به نفس میشود. افسردگی در کودک موجب اختلال در یادگیری، بازی و توسعه روابط با دیگران میشود و بعضی مواقع حتی مانع ارتباط او با والدین میشود.
تضمین سلامت روانی
در پناه تصویر ذهنی مثبت و احساس توانایی و خودارزشمندی در فرد است که بهداشت و سلامت روانی وی تضمین میشود. مارک تواین گفته است: «انسان آرامش نخواهد داشت مگر آنکه خودش را قبول داشته باشد».این نکته را نیز باید خاطرنشان کرد که از تمجید و تشویق خارج از اندازه و ایجاد احساس توانایی کاذب نیز باید پرهیز کرد، چرا که اینگونه تعریف وتمجیدهای اغراقگونه از جانب والدین و مربیان کودکان را به سوی قبول اینگونه گفتارها و ستایشهای غیرمنطقی و در نتیجه خودباوری نابجا و غرور کاذب سوق میدهد.انتقاد و سرزنش بیش از حد کودکان بهخصوص در سالهای تکوین شخصیت نیز میتواند، رشد اعتماد به نفس آنان را به مخاطره اندازد. سرزنشهای مکرر، عواقب نامطلوبی دارد.
انتقادهای مداوم و منفی این احساس را در کودک میپروراند که « من فرد ناتوانی هستم و هیچ کاری از عهده من ساخته نیست و همیشه کارهایم اشتباه از آب در میآید».
راهکارهای افزایش اعتماد به نفس در کودکان
یکی دیگر از مواردی که شخص تصویر ذهنی نامناسبی از خود میسازد، نیاز به کامل بودن است. کودک هنگامی که بهطور کامل به رؤیاهای خود دست نمییابد، فکر میکند شکست خورده است، درصورتی که ممکن است به موفقیتهای شایانی دست پیدا کرده باشد. در این مورد میتوان به دانشآموزی اشاره کرد که در کلاس، شاگرد سوم یا چهارم میشود، ولی فکر میکند که در درس و امتحان شکست خورده است. در اینجا راهکارهایی که باید برای افزایش اعتماد به نفس کودکان و نوجوانان رعایت شود، ذکر میشود:
– همیشه به یاد داشته باشید که او یک کودک است و از او به اندازه سن، هوش، توانایی و مهارتهایش انتظار داشته باشید، از طرف دیگر به تفاوتهای فردی او توجه کنید و هرگز او را با سایر کودکان مقایسه نکنید.
– همیشه به او گوشزد کنید که در هر شرایطی حتی در شرایط بسیار سخت و ناگوار، مراقب او هستید و در برابر اتفاقات نامناسب از او حمایت خواهید کرد.
– محبت خود را به کودک نشان دهید و بگویید که به او افتخار میکنید.
– به کودکتان اجازه دهید تا عقایدش را با شهامت بیان کند و از ابراز نظر خود واهمهای نداشته باشد. به بیان نیازها و احساسهای او گوش فرا دهید.
– به کودک خود اجازه تصمیمگیری بدهید و به او کمک کنید تا روی تصمیم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالی آن را نیز بپذیرد، به او بفهمانید که برخی از پیامدها خوب و برخی بد هستند، مهم این است که بیاموزد با تغییرات سازگاری پیدا کند.
– او را در برخی از کارها مشارکت دهید و از او بخواهید که برای پیدا کردن راهحل با شما تبادلنظر کند و استقلال او را هرگز فراموش نکنید، زیرا استقلال و اعتماد به نفس ارتباط عمیقی با یکدیگر دارند.
– کودک را نه تنها برای کار خوبی که انجام داده است، بلکه برای تلاشهایش تشویق کنید.
– به فرزند خود مهارتهای سازگاری را بیاموزید، فرصتهای مناسب برای او فراهم کنید تا فعالیتهای مورد علاقهاش را بیاموزد و دنبال کند.
– الگوی مثبتی برای کودک باشید. اضطراب و کم رویی پدر و مادر در کودک عدماعتماد به نفس ایجاد میکند، بهطور کلی رفتاری که میخواهید داشته باشد را از خود بروز دهید.
– باورهای غلط و افکار غیرمنطقی کودک را شناسایی کنید و آنها را تصحیح کنید و بهدنبال فرصتهایی باشید که تصویر جدیدی از کودک به او ارائه دهید و او را در موقعیتی قرار دهید که بتواند نسبت بهخود دید متفاوتی پیدا کند.
– کمالجویی بیش از حد نداشته باشید، اگر در همه کارها و فعالیتها حد نهایت و کمال را از کودک انتظار داشته باشید و هیچگونه انعطافی نداشته باشید، این کودک کوچکترین نقص و عیبی را غیرقابلقبول میداند و تمایل دارد که از همه لحاظ کامل باشد و چون هیچ کس کامل نیست، بنابراین هیچ وقت از کارهای خود راضی نمیشود.
– به فرزند خردسال خود اجازه دهید که خودش بازیهای مورد علاقهاش را انتخاب کند. برای او برنامهریزی نکنید و نظرات خود را تحمیل نکنید. در هر مورد، تصمیمگیری را بهعهده خود او بگذارید.
– احساسات منفی کودک را بپذیرید تا بتوانید آن را تغییر دهید. به جای اینکه با زورگویی او را از داشتن احساسات منفی منع کنید باید برایش محیطی فراهم کنید تا بتواند احساسات خود را ابراز کند ولی به روشی درست به او نشان دهیم که این احساسات واقعیت ندارد.
– توجه کودک را روی کاری که دارد انجام میدهد متمرکز کنید و تواناییهای او را هرگز ارزیابی نکنید، بلکه تلاش و جدیت او را تحسین کنید.
– از تنبیه و تهدید یا بیحوصلگی و عصبانیت با کودک اجتناب کنید، زیرا این موارد نگرانی کودک را افزایش میدهد.
– به کودک یاد بدهید که یک هدف واقعی که مناسب تواناییهایش باشد در نظر بگیرد. این هدفها نباید خیلی بزرگ و نه خیلی ساده و آسان باشند، به او کمک کنید تا برای رسیدن به آن هدف تلاش کند.
– اجازه دهید که کودک گاهی طعم شکست را بچشد تا بفهمد که کجای کارش اشتباه بوده است.