بررسی چند خواب و مکاشفه

بررسي چند خواب و مکاشفه

منظور نگارنده این نیست که همه خواب ها باطل و یا همه مکاشفات توهم وخیال است، بلکه مقصود ارائه راه اعتدال و جلوگیری از افراط و تفریط است؛ نه چنان است که همه را تأیید توان کرد و نه چنان است که همه را تکذیب نماییم.
در هر حال، در شرع مقدس حجّیت آنها مردود است، مگر آنجا که برای انسان از ضمیمه قرائن خارجی و اوضاع و احوال وشواهد داخلی، قطع به صحّت و یا لااقل اطمینان به آن حاصل شود. زیرا بسیاری از خوابها و مکاشفات، شیطانی و بخش دیگری الطاف رحمانی است، نظیر این داستانها. [۱] .
پاورقی
[۱] داستان هایی که ذکر می شود از جمله اموری است که صدق آنها به قرائن داخلی و خارجی ثابت گردیده است. خواب شهید ثانی
شیخ بهائی از پدرش مرحوم شیخ حسین -که از شاگردان برجسته شهید بوده است- نقل می کند: صبحگاهی به نزد استاد رفتم. در فکر فرو رفته بود. از سبب آن پرسیدم، فرمود: شب در خواب دیدم که سیّد مرتضی علم الهدی تمام علمای امامیه را دعوت کرده است، همین که من وارد شدم به پا ایستاد و فرمود: نزد شهید اول (محمدبن مکی) بنشین.
من هم حسب الامر ایشان، نزد شهید نشستم، امّا بعد از حضور میهمانها بیدار شدم و اینک به این خواب فکر می کنم؛ تصوّر می کنم مرگم در شهادت باشد.
عاقبت، آن رؤیای رحمانی تحقق یافت و در عهد سلطان سلیم عثمانی در سال (۹۶۶) هجری قمری، در اثر سعایت بعضی از اهل سنت، دستگیر شد و در راه اسلامبول سر از بدن او جدا کردند و برای سلطان [۱] آوردند.
پاورقی
[۱] ریحانه الادب، ج ۳ ص ۲۸۶ رضویه، ج ۱ ص ۱۸۹. رؤیای حاج شیخ جعفر شوشتری
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری، از اعاظم فقیهان امامیه و از شاگردان صاحب فصول و صاحب جواهر و شیخ انصاری است. او بیانی نافذ و منبری جالب داشته، در حدّی که بسیاری از اهل معصیت به برکت مواعظ او تائب شده، از راه خویش برگشتند.
او می گوید: در ابتدای امر، حافظه ام نارسا و بیانم غیر شیوا بود، ناچار در منبر از روی کتاب می خواندم، شبی در واقعه دیدم که در کربلا هستم و ایام، همان ایّامی است که موکب حسینی علیه السلام در آن زمین، نزول اجلال فرموده اند.
من در خیمه امام علیه السلام وارد شدم و سلام کردم. آن حضرت مرا نزد خود نشانید و به حبیب بن مظاهر فرمود: حاج شیخ جعفر میهمان ما است. آب نداریم به او بدهیم، ولی آرد و روغن هست، برای او طعامی تهیه کن.
حبیب برخاست طعامی پخته نزدم آورد، چند لقمه خوردم. از خواب بیدار شدم. از برکت آن غذا به مقام کنونی رسیده ام و از اخبار و آثار اهل بیت، لطائفی را استخراج می کنم که به ذهن دیگران نرسیده است.
وی سرانجام در سال (۱۳۰۳) هجری که از ایران عازم عتبات عالیات بود، دارفانی را وداع گفت و [۱] جنازه اش به نجف اشرف منتقل گردید.
پاورقی
[۱] ریحانه الادب، ج ۳ ص ۲۶۰.
رؤیای مرحوم آیت الله بروجردی
جناب مستطاب آیت اللَّه آقای سید حسین بدلا که از ائمه جماعت قم و از اساتید دروس سطح نگارنده، و در زمان مرحوم آیت اللَّه بروجردی از اصحاب ایشان بودند فرمود:
در یکی از سفرهای تابستانیِ مرحوم آقای بروجردی به قریه وشنوه -از مناطق ییلاقی قم- اولِ روز، از منزلی که در همسایگی ایشان برایم تهیه شده بود بیرون آمدم، دیدم که مرحوم آقا، بر خلاف روش همه روزه که معمولاً بعد از نماز صبح وانجام تعقیبات استراحت می کردند، داخل کوچه قدم می زند و در فکر فرو رفته است.
نزدیک آمدم و علت را پرسیدم.
فرمود: در خواب دیدم که سید مرتضی -همان عالم متفکر قرن پنجم هجری- از دنیا رفته اند و من با جمع زیادی او را تشییع می کنم و به جنازه اش در صحن حضرت معصومه علیهاالسلام نماز خواندم، از این رؤیا نگرانم.
با ایشان به بیرونی رفتم و برای منحرف کردن فکرشان مسئله ای را عنوان نمودم تا از محضرشان استفاده شود -ایشان به قدری علاقه به بحث های علمی داشت که وقتی وارد مذاکره می شد، همه چیز را فراموش می کرد-.
بعد از مدتی، مأمور پست آمد و یک محموله پستی را که در روی آن نامه ای جدا بود تحویل داد. وقتی نامه را باز کردیم، خبر مرگ مرحوم آیت اللَّه حاج سید محمد تقی خوانساری -یکی از علمای بزرگ قم- در آن نوشته و زمان تشییع هم معلوم شده بود و به ایشان تسلیت داده بودند.
آقا به مجرد خواندن نامه عازم قم شد. همراه ایشان به قم آمدیم. موفّق به تشییع جنازه شدیم، و بعد آقا به جنازه ایشان نماز خواند و برای استراحت به یکی از حجره های صحن مطهر آمدند، بعد از مقداری جلوس [۱] فرمود: این همان جمعیّتی است که در خواب مشاهده کردم.
پاورقی
[۱] نقل بدون واسطه از آقای بدلا (سلمه اللَّه تبارک و تعالی).
مکاشفه ای از مرحوم آیت الله بروجردی
مرحوم شهید قدوسی و دیگران نوشته اند: مرحوم آقای بروجردی فرمود: وقتی که در بروجرد بودم، بنا گذاشتم که هر روز مقداری کتاب مثنوی مولوی را مطالعه کنم؛ چند روز به این برنامه ادامه دادم تا اینکه یک روز در کتابخانه -که احدی نبود- صدایی به گوشم رسید، مضمونش این بود که بی راهه می روی. از آن زمان مطالعه آن کتاب را ترک کردم.
مرحوم قدوسی اضافه می کند که آقا فرمود: در زمانی که بروجرد بودم این حالت مکرر به من دست [۱] می داد.
پاورقی
[۱] مجله حوزه، ویژه نامه مرحوم آیت اللَّه بروجردی، مصاحبه با آیت اللَّه آقای صافی، ص ۱۳۵ و مصاحبه با آیت اللَّه آقای فاضل (زید عزّهما) ص ۱۴۳ سیمای فرزانگان ص ۱۴۳.
رؤیای حاج شیخ محمدرضا کرمانی و حاکمیت برزخی حضرت فاطمه
از مرحوم پدرم بدون واسطه، و از مرحوم آیت اللَّه حائری با واسطه شنیدم:
مرحوم حاج سید یحیی یزدی -که در منبر ید طولایی داشته اند- نقل می کند که مرحوم حاج شیخ محمدرضا کرمانی – از علمای طراز اول کرمان – حاج سید یحیی را برای دفع شبهات شیخیه (یا بابیّه) به کرمان دعوت می کند. مرحوم حاج سید یحیی در مدت چند شب آن چنان آن فرقه را دچار ضربه علمی و خطابی می کند که آنان توطئه قتل ایشان را طراحی می نمایند. به همین منظور ایشان را به یکی از باغ های اطراف شهر دعوت می کنند.
ایشان در معیّت یک نفر از منافق صفتان به آن باغ رفته، بعد از ورود به سالن پذیرایی، افرادی را مشاهده می کند که از وضع قیافه آنان، به آن توطئه پی می برد. لباسش را در آورده به بهانه تجدید وضو از سالن خارج می شود. وقتی به میان باغ می آید، متوجه می شود که درب باغ را قفل کرده اند و در ورطه ای گرفتار است که غیر از خداوند کسی قادر به نجات او نیست.
او به حضرت زهراعلیهاالسلام متوسّل می شود و نجات خود را می خواهد و خود را مشغولِ شستن سر و صورت می کند و کارش را طول می دهد. نیم ساعتی تقریباً فاصله می شود که فریاد و غوغا به گوشش می رسد. آنگاه جمع زیادی باغ را محاصره کرده در را شکسته وارد می شوند ومرحوم سید را نجات می دهند.
این جمعیت در معیّت همان عالم کرمانی بوده اند، از ایشان سئوال می شود از کجا متوجه قضایا شدی؟
می گوید: عادتم این است که نزدیک ظهر مقداری می خوابم. امروز در خواب بودم که حضرت زهراعلیهاالسلام به خوابم آمد و فرمود: تو می خوابی و حاج سید یحیی را در فلان باغ می خواهند بکشند؟! زود مردم را ببر و او را نجات بده.
از خواب پریدم و به دستور آن حضرت علیهاالسلام عمل کردم و مردم را به سرعت به باغ رساندم. [۱] .
پاورقی
[۱] یادداشت های خطی نگارنده. مکاشفه مرحوم فشارکی
مرحوم آیت اللَّه اراکی مرجع تقلید زمان ما (متوفای ۱۴۱۵قمری) فرمود: مرحوم آیت اللَّه سید محمّد فشارکی که از اکابر تلامذه مرحوم حاج میرزا محمد حسن شیرازی بوده اند، بعد از فوت مرحوم میرزا هر چه اصرار می شود که رساله عملیه بنویسد و مرجعیت شیعه را بپذیرد قبول نمی کند، سرانجام که او را خسته می کنند قسم می خورد و می گوید: واللَّه خود را اعلم می دانم، اما زیر بار این مسئولیت نمی روم.
آنگاه او را رها می کنند و طبعا منزوی می شود. روزی در فکر فرو رفته و وساوسی بر او چیره می گردد که این شد کار، که خود را به دست خود منزوی کردم! آنگاه لطف الهی شامل حالش می شود و در عالم مکاشفه مشاهده می کند که بعضی از کسانی که به دنبال مرجعیّت رفته اند -در اثر عدم صلاحیت و کثرت مسئولیت- به میخ آتشین کشیده شده اند. وقتی به خود می آید خدا را شکر می کند که زیربار این پُست [۱] خطرناک نرفته است.
نگارنده گوید، از مرحوم آقای بروجردی نقل شده که روزی در درس گریه کرد و فرمود: هر کس درس [۲] بخواند به امید اینکه مثل من مرجع شود سفیه است.
پاورقی
[۱] از مسموعات بدون واسطه که یادداشت کرده بودم.
[۲] مجله حوزه، ویژه نامه مرحوم آیت اللَّه بروجردی، مصاحبه با آقای اشتهاردی، ص ۹۱.
مکاشفه دیگری از مرحوم فشارکی
مرحوم استاد به نقل از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم فرمود: مرحوم آیت اللَّه فشارکی در یک بحث علمی گرفتار بن بست می شود، روزی تنها به خارج شهر سامرا می رود و در کنار شط در یک گودال می نشیند و در آن بحث فکر می کند. ناگاه می بیند شخصی کنار گودال ایستاده، بعد از سلام می پرسد چه می کنی؟
ایشان به خیال آنکه یکی از اعراب بی سواد است پاسخ می دهد: در یک بحث علمی فکر می کنم.
می گوید: کدام مسئله؟
او مسئله را بیان نمی کند، آن شخص اصرار می کند.
(می گوید: شما که از این مطالب اطلاعی ندارید (قریب به این مضمون.
آن شخص اصرار می کند که بگو در کدام مسئله مانده ای؟ سیّد سرانجام مسئله را می گوید. آن شخص می فرماید: اگر این کلمه را به فلان مقدمه بحث اضافه نمایی به نتیجه می رسی.
سیّد با توجّه به آن کلمه می بیند از بن بست خارج شد و مسئله حلّ شد. نگاه می کند به بالا تا با آن شخص تماس بیشتری بگیرد، کسی دیده نمی شود؛ به سرعت از گودال بالا می آید، اما هر چه بیابان را ملاحظه [۱] می کند احدی به چشم نمی خورد، می فهمد که لطف الهی او را دستگیری کرده است.
پاورقی
[۱] از مسموعات بدون واسطه از مرحوم آقای اراکی. داستانی دیگر از مرحوم فشارکی
مرحوم آیت اللَّه حائری در خاطرات مرحوم پدرشان می نویسد: مرحوم آقای نائینی، استاد خود – مرحوم سید فشارکی – را بعد از مرگش در خواب می بیند، از او می پرسد: بعد از مردن برتو چه گذشت؟ می گوید: وقتی مُردم از هیچ چیز نگران نبودم، مگر از دو امر: یکی بچه هایم و دیگر دِیْنی که به قصاب محله داشتم، ولی در همان حال به من اطمینان داده شد که نسبت به بدهی نگران نباشم که قصّاب به تشییع جنازه ام آمد و بعد از مقداری مشایعت، مرا حلال کرد و از طلب خود صرف نظر نمود.
مرحوم آقای نائینی فرموده: از خواب بیدار شدم، رفتم به دکان آن قصّاب و گفتم: شما از مرحوم سید [۱] فشارکی طلبکار هستی؟ گفت: فلان مبلغ می خواستم، ولی در حال تشییع جنازه اش، او را حلال کردم.
پاورقی
[۱] خاطرات مخطوط و کتاب سر دلبران، ص ۳۸. رؤیای مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی
یکی از کسانی که در عصر ما به مقام شامخ مرجعیت شیعه نائل شد، مرحوم آیت اللَّه آقای حاج سید عبدالهادی شیرازی است که وی مورد توجه اهل نظر بود، اما عمر مرجعیت او کوتاه بود، زیرا ایشان (پس از آن بیش از چند ماه زنده نماند (خدا او را غریق رحمت فرماید.
جناب مستطاب آیت اللَّه آقای وحید خراسانی – که از مراجع بزرگ تقلید عصر حاضر، و از جمله کسانی است که دارای بزرگترین کرسی تدریس در حوزه علمیه قم می باشند، و این جانب از محضرشان استفاده می نمایم – فرمود: مرحوم آقای حاج سید عبدالهادی به من گفتند: شبی در خواب دیدم که حضرت سیدالشهدا، ابی عبداللَّه الحسین علیه السلام به بیرونی منزل تشریف آورد و فرمود: دفتر روضه خوانها را بیاور، آوردم فرمود: نام آنها را بخوان! چند نفر را که خواندم به یکی از آنها که رسیدم فرمود: او را خط بزن، و آقای سیّد جعفر شیرازی را -که برای ایشان کتاب می خواند- به جای او بنویس.
از خواب بیدار شدم، وقتی سیّد جعفر آمد از او پرسیدم در این ایام کار فوق العاده ای انجام داده ای؟ گفت: چون ایام محرم فرا رسید، شبی از حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون می آمدم که چشمم به در و دیوار سیاه پوش افتاد، به خاطرم رسید که روضه زیاد شنیده و گریه بسیار کرده ام، خوب است یک کتاب جلاء العیون بخرم و به منزل ببرم و برای اهل منزل از روی آن کتاب بخوانم تا ثواب روضه خواندن نصیبم شود؛ این کار را انجام دادم و اهل منزل را به فیض رساندم.
آقا جریان خوابش را برای آیه اللَّه وحید می گوید، امّا نام فردی را که از لیست خارج گشته نمی برد. [۱] .
پاورقی
[۱] از مسموعات بدون واسطه از آیت اللَّه آقای وحید خراسانی مدظله ودامت برکاته. خوابی از نگارنده
سی و پنج سال پیش، عمّه ای داشتم که در اثر بیماری قلبی فوت شد، فرزند ارشدش که وصیّ او بود مبالغی را برای انجام نماز و روزه و ردّ مظالم و وجوهات – طبق وصیت او – در اختیارم گذاشت که به مصرف برسانم، همه را انجام دادم، ولی نسبت به نماز، شخصی به من مراجعه کرد و گفت: اگر پول نماز و روزه نزدت هست، نمازش را من قبول می کنم، من هم آنچه که آن مرحوم برای نماز وصیت کرده بود به او دادم.
شاید یک ماه از قضیه نگذشته بود، در خواب مشاهده کردم که مرحومه عمه ام از بیمارستان به منزل ما آمده کنار اطاق خوابید، و اظهار کرد که از سرما ناراحتم و لحافی خواست که روی او بیندازم؛ من هم یکی از لحاف های موجود را روی او انداختم، اما دیدم حدود یک وجب کوتاه است هر چه سعی کردم آن لحاف به قامت او موزون شود نشد.
از خواب بیدار شدم، فهمیدم یک مقداری از کارها انجام نشده است، بعد از چند سال آن کسی که نماز را قبول کرده بود، آمد و گفت: من آن زمان بیچاره بودم، آن پول را گرفتم، امّا نماز را نخواندم. حالا پولی که گرفته بودم آورده ام. من مجدداً از وصیّ او اجازه گرفتم و فرد دیگری را برای انجام نماز انتخاب کردم و پول را به او دادم.چند داستان از مرحوم آیت الله حائری
۱- مرحوم آیت اللَّه آقای حاج شیخ مرتضی حائری که از اساتید متفکر ما و در جامعیّت علمی و عملی کم نظیر بود، در سال (۱۳۵۷) شمسی که ملت ایران علیه حکومت پهلوی قیام عمومی نموده بودند و بازار و مغازه ها در قم و تهران و شهرهای دیگر نوعاً در حال اعتصاب بود و هر روز جمعی کشته، زخمی و یا زندانی می شدند، در منزل یکی از دوستان که مهمان بودیم، فرمود: به من گفته شد که چهل شب زیارت امام حسین علیه السلام را انجام بده، انقلاب به پیروزی می رسد. شما هم این کار را بکنید.
پرسیدم: شما چه زیارتی می خوانید؟
فرمود: می آیم زیر آسمان و اشاره به طرف کربلا می کنم و می گویم: السلام علیک یا اباعبداللَّه علیه السلام و بعد می روم در اطاق، دو رکعت نماز زیارت می خوانم.
این جانب هم به دستور ایشان تا حدی عمل کردم، بعد از آن روز، دو ماه نکشید که شاه رفت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
۲- ایشان برای معالجه بیماری قلبی که داشتند به اصرار بعضی از افراد و صلاحدید بزرگان به اروپا رفتند. بعد که برگشتند مدتی در تهران ماندند. این جانب با بعضی از دوستان برای دیدارشان به تهران رفتم، آن روز فرمودند: بین خواب و بیداری به من گفته شد: بین ذیحجه و ذیقعده خواهی مرد، و بهشت عنبر سرشت مهیای توست.
زمانی که این وعده به او داده شد، به گمانم ماه ذیحجه بود. تفسیر ما این بود که به ذیقعده دیگر نمی رسند، و همان طور هم شد. ایشان در ۱۵اسفند سال ۱۳۶۴ برابر با ۲۴جمادی الثانیه ۱۴۰۶ قمری، رحلت نمودند (تغمّده اللَّه بغفرانه).
۳- داستان بوی عطر که در صفحه ۳۴همین کتاب بیان شد.مکاشفه آیت الله محسنی
یکی از علمایی که محضر او را درک کردم، مرحوم آیت اللَّه آقای حاج شیخ محمدباقر محسنی ملایری بود که چند سال قبل در قم وفات یافت. او از اصحاب مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی بود و از ایشان قضایای متعدد، در خاطر داشت. آن مرحوم در استخاره با قرآن در عصر خود بی نظیر بود و مردم حتی از آمریکا و اروپا به وسیله تلفن و یا نامه از ایشان استخاره می خواستند.
این امتیاز برای ایشان، در اثر ادبی بود که در باره مرقد مطهر حضرت رضاعلیه السلام اِعمال نموده بود. جریان را در شبی از شبهای ماه رمضان که به دیدار ایشان رفته بودم، چنین شرح داد:
حدود دو سال در مدرسه بالا سر مشهد مقدّس – که فعلاً تخریب و جزء یکی از رواق های حرم رضوی است – حجره ای داشتم مشرِف به بالا سر قبر مطهر، و معروف بود که حاجی سبزواری سالها در آن سکونت داشته است. در مدتی که اقامت داشتم به احترام قبر مطهر پایم را دراز نمی کردم. خوابم به صورت نشسته بود. بعد از دو سال که طبق معمول سحرها به حرم می رفتم، از طرف پشت سر قبر مطهر وارد حرم شدم، مکاشفه ای رخ داد: مشاهده کردم که وجود مقدس امام علیه السلام به استقبالم آمد و یک بشقاب خوراکی، شبیه نقل های برنجی شکل در دست دارند؛ به من تعارف نمودند، مقداری برداشتم و خوردم. از آن تاریخ علم استخاره به من داده شد. ایشان فرمود: این قسمت مکاشفه را برای کسی جز شما نگفته ام (این چنین یادم هست).

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا