هیوم در نقد این برهان می گوید: اساس این برهان بر شباهت میان مصنوعات طبیعت و مصنوعات انسان است، بر این است که جهان از نظر ترکیب و تألیف اجزا مانند یک خانه و یا یک ماشین است که یک قوه بیرونی ذی شعور، یعنی عقل و روح، آنها را برای دست یافتن به یک سلسله هدفها و غرضها به یکدیگر پیوند داده است. اما این شباهت کامل نیست، یعنی قطعی و یقینی نیست، ظن و احتمال است. نمی توان گفت که شباهت جهان به یک ماشین از شباهت آن به یک گیاه یا یک حیوان که دارای یک نیروی خود تنظیمی درونی است و به هیچ وجه از بیرون تنظیم نمی شود، بیشتر است.
در توضیح این نقد باید گفت که: اینکه آقای هیوم پنداشته است که برهان نظم ماهیت تجربی دارد، مانند همه برهانهای تجربی دیگر، اشتباه است. براهین تجربی در مواردی است که بخواهیم رابطه یک پدیده محسوس را با یک پدیده قابل احساس دیگر کشف نماییم. به عبارت دیگر، برهان تجربی تنها در مورد کشف رابطه میان دو جزء از طبیعت می تواند جاری باشد، نه در مورد کشف رابطه میان طبیعت و ماورای طبیعت. به عبارت دیگر، تجربه آنجا میسر است که پدیده ای را در طبیعت مشاهده می کنیم و می خواهیم علت یا علل آن پدیده را با آزمایش کشف کنیم و یا می خواهیم آثار و نتایج و معلولات آن را به دست آوریم. مثلا با تجربه، رابطه میان حرارت آب و بخار شدنش و یا رابطه میان سردی آب و منجمد شدنش را می یابیم. وقتی که دو عامل را در پی یکدیگر دیدیم و از «عدم» دخالت عاملی دیگر هم مطمئن شدیم، حکم می کنیم که یکی از ایندو علت دیگری است. پس شرط تجربی بودن یک رابطه این است که هر دو طرف رابطه، قابل احساس و تحت تسلط مشاهده حسی ما باشند.
اکنون ببینیم آیا استدلال از راه نظم جهان بر وجود ناظم ذی شعور، یک برهان تجربی است؟ پیش از آنکه وارد ماهیت برهان نظم گردیم، لازم است ماهیت یک استدلال رایج دیگر را که آقای هیوم صددرصد آن را تجربی می داند و برهان نظم را چیزی شبیه آن می شمارد، بررسی کنیم و آن، برهان و استدلال از آثار و مصنوعات انسان بر عقل و اندیشه و هوش انسان است.
آیا آن استدلال رایج و عادی ما در مورد انسانها که از آثار و مصنوعات انسان، عقل و اندیشه و میزان معلومات او را کشف می کنیم، واقعا یک دلیل تجربی است از نوع تجربه هایی که در مورد کشف روابط اجزای طبیعت، نظیر رابطه حرارت و بخار و رابطه سردی و انجماد، به کار می رود یا نه؟ به عبارت دیگر، آیا کشف عقل و هوش و علم صانعهای انسانی از مصنوعاتشان یک دلیل تجربی است یا یک برهان عقلی؟
ما از کجا می دانیم که مثلا بوعلی فیلسوف یا طبیب بوده و یا سعدی شاعر و ادیبی با ذوق بوده است؟ ما که با اشخاص مختلف از دوست و رفیق و معلم و شاگرد و همکلاسی همیشه روبرو می شویم، از کجا می فهمیم که آن یکی با هوش و دیگری کم هوش و سومی با معلومات و چهارمی کم اطلاع است؟ بدیهی است که از آثاری که از آنها بروز می کند، از سخنانی که از آنها می شنویم، از رفتاری که از آنها می بینیم یا از آثار و نوشته های آنها که مطالعه می کنیم. ما که هوش و عقل و معلومات آنها را نمی توانیم مستقیما مشاهده کنیم یا لمس نماییم.