(تجرید نفس) راه معرفت به احوال پس از مرگ

(تجرید نفس) راه معرفت به احوال پس از مرگ

موت اگر بمعنای همین امر معلوم و مشهود، از خراب بدن و قطع سلسله فعالیت باشد، برای أحدی از جمیع اصناف و طبقات مردم قابل تردید نیست و از أوضح واضحات و بدیهیات است. پس کدام موت است که ذکرش مؤثر و استعداد و آمادگی اش مفید و یقین به آن از فضائل و کمالات انسان و بالاخص گروندگان به خدا و عدالت است؟
معلوم است که مراد همان منازل و مراحلی است که انسان پس از مرگ طی میکند و در آنجا عکس العمل کردار انسان به انسان می رسد. اینست که موجب شک و تردید می گردد و برای آن، انبیاء و أولیاء دچار تکالیف سخت و ابلاغات دشوار می شوند و حکماء و فلاسفه الهیه برای اثبات تجرد و بقاء نفس براهین و ادله اقامه می کنند و به مرحله اثبات و قطع میرسانند. و علت این شک و تردید اینست که انسان می خواهد تمام آن منازل و مراحل و واکنش اعمال خود را در این دنیا حس کند و با اعضاء و قوای مادی حسی حقیقت آنها را دریابد، و چون این امری است محال لذا شک و تردید پیش می آید. اما محالیت آن بدین جهت است که طبق فرض، آن منازل و مراحل باید بعد از مرگ پیش آید نه قبل از آن، و الا معاد نبوده و منازل بعد از مرگ تحقق پیدا نکرده؛ بلکه منزلی بوده است از منازل دنیا مانند سایر امور روزمره که در تاریخ و حوادث زندگی برای انسان پیش می آید.

و دیگر آنکه طبق ادله متقنه تجرد و بقاء نفس ناطقه، آنچه را که انسان پس از مردن ادراک می کند، با حواس ظاهریه و قوای مادیه که در دنیا و عالم بدن بکار می بندد نیست بلکه با قوای مجرده پس از خراب بدن و بقاء نفس است. آنوقت چطور ممکن است تصور شود که آنچه باید با قوای مجرده فعلیه بعد از مردن و خراب بدن ادراک شود، آنها را با حواس ظاهریه و قوای مادیه ادراک کرد و آنها را بطور ملموس و مشهود وجدان نمود. بنابراین بَشَر می کوشد که اسرار پس از مرگ (یعنی اسراری که باید حقیقتش بعد از مردن یافت شود) را در زمان زندگی و حیات (یعنی قبل از مرگ ) بفهمد، و نخواهد فهمید. کما آنکه بشر که در ذات مقدس حضرت احدیت جل و عز شک و تردید پیدا می کند، بعلت آنست که می خواهد آن وجود اعلی و ارفع را با حس ادراک کند؛ و مفروضِ مسأله آنست که آن وجود مقدس موجود محسوس نیست پس چگونه با حس لمس شود و مشهود گردد؟ یا می خواهد آن را با قوای متخیله و متفکره بیابد، و مفروض مسأله آنستکه آن وجود سبحان، خالق ازلی سرمدی و غیرمتناهی است پس چگونه تصور می شود که در ذهن بگنجد یا قوای مفکره بشر او را تسخیر نموده و زنجیر کند؟ این خلاف فرض مسأله است.

و همانطور که باید اجمالاً معتقد بوجود خدا بود ولیکن حقیقت معرفت به ساحت اقدسش حاصل نمی شود مگر بعد از مرحله فناء و نیستی در ذات او، همینطور باید اجمالاً معتقد به وجود عوالم پس از مرگ که قلب و وجدان شهادت می دهد بوده، و حقیقت معرفت و علم به خصوصیات و کیفیاتش را به معرفت و علم پس از مرگ حواله نمود و غیر از این چاره ای نیست. چون معنی مرگ عبور از عالم طبیعت است به عالم تجرد که مافوق طبیعت و ماده است، و این معنی حاصل نمی شود مگر با زوال حرکت و خاموش شدن حواس ظاهریه و باطنیه، بنابراین با چشم مادی و حرکات مادیه ادراک نمی شود؛ و ما می خواهیم مرگ را با این چشم ببینیم و ورود در عالم دیگر را با این چشم ادراک کنیم، با بدن مادی و فکر مادی ادراک کنیم! لذا چون این معنی غیر قابل قبول و تحقق است، افراد بشر دچار شک و تردیدند که پس از مرگ چه خواهد شد؟ و آیا بعد از مرگ حسابی است، کتابی است؟ یا اینکه انسان همین مجموعه مادی است و با پدید آمدن مرگ متلاشی می شود؛ روحی هم ندارد، نفس هم در بین نیست؛ معدوم می شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا