تربیت بر مدار توحید با الهام از سیره و کلام امام علی (علیه السلام) ۱

تربيت بر مدار توحيد با الهام از سيره و كلام امام علي (عليه السلام) 1

هدف رسالت و بعثت پیامبران در نظر شهید مطهری دو چیز بوده است: دعوت به توحید نظری و عملی فردی و اقامه قسط و عدل در جامعه ـ یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی. ۵ این دو هدف، در حقیقت، به یک چیز ـ یعنی همان توحید ـ برمی گردد. علّامه طباطبایی روح حاکم بر همه آیات قرآن را توحید می داند. قرآن با همه تفصیلات و جزئیاتش بر یک اصل اساسی مبتنی است که بنیان دین نیز بر آن قرار گرفته و آن «توحید» است؛ یعنی در واقع، تفاصیل ذکر شده در قرآن، بیان فروعات این اصل بنیادی است. سوره هود همین نکته را بیان می کند که معارف قرآنی با تحلیل به «توحید خالص» برمی گردد و از این رو، می توان گفت: برای قرآن کریم با همه پراکندگی و تفرّق آیات آن، تنها یک غرض متصور است که پس از تفصیل و تجزیه، گاه به صورت اصل دینی، گاه دستور اخلاقی و گاه حکم شرعی درمی آید. هیچ کدام از عقاید دینی، دستورات اخلاقی و احکام عملی شریعت از این روح اساسی دین تخطّی نمی کنند و در حقیقت، همه آن ها جسم آن روح واحدند.  در نهج البلاغه، هدف از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به صراحت بیان شده است: «خداوند محمد ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را مبعوث نمود تابندگانش را از بندگی بت ها خارج سازد و به پرستش خدا بکشاند». 
در خطبه یکم نیز چنین آمده است: «از فرزندان آدم (علیه السلام) پیامبرانی برگزید… تا عهد و پیمان فطرت را به یاد بندگان آورند.»
با توجه به آیه ۳۰ سوره روم که فطرت انسان را سرشته به قبول ربوبیت خداوند می داند، یاداوری پیمان فطرت همان دعوت به پرستش خداوند است.
اصول اعتقادی دین نیز همه به همین اصل اساسی توحید برمی گردد؛ زیرا نبوّت در واقع، طریق رساندن آن پیام است و معاد، جایگاه ارزیابی میزان پای بندی به آن اصل. عدل از صفات خداوند و از فروعات مستقیم توحید است و امامت، که از توابع نبوت است، در حقیقت، ارائه الگو برای تحقق توحید کامل در انسان و همچنین تصدّی ولایت و سرپرستی جامعه برای اجرای رسالت و پیام دین می باشد. از این رو، می توان گفت: ادیان آسمانی تنها یک اصل بنیادی داشته اند و آن توحید بوده است.
از آنچه گذشت، به روشنی می توان نتیجه گرفت که ریشه همه گرفتاری های بشر و نابسامانی های او نزد خداوند تنها یک چیز و آن فاصله گرفتن از توحید در عقیده و عمل و به بیان دیگر، همان شرک بوده است. آنچه نزد خداوند بیش ترین اهمیت را داشته و برای تحقق آن رسولان بسیاری ـ که هر کدام نیز از برجستگان جامعه بشری بودند ـ فرستاده مبارزه با کفر و شرک و تلاش برای تحقق توحید بوده است. توحید در عبادتپاسخ به دعوت انبیا (علیهم السلام) پای بندی به توحید است و پای بندی انسان به توحید دارای درجات و مراتبی است که در توحید عبادی به حد کمال می رسد؛ زیرا توحید عبادی مستلزم عقیده به وحدانیت خداوند (توحید اعتقادی) است، اما توحید اعتقادی لزوماً همراه عبادت موحّدانه نیست.
عبادت و پرستش موحّدانه نیز از درجات ضعیف و ابتدایی تا برترین درجات نهایی، قابل تکامل است؛ زیرا پس از «شناخت خدای یگانه به عنوان کامل ترین ذات با کامل ترین صفات، منزّه از هرگونه نقص و کاستی، و شناخت رابطه او با جهان، که آفرینندگی، نگه داری، فیاضیت، عطوفت و رحمانیت است، عکس العملی در ما ایجاد می شود که از آن به “پرستش” تعبیر می شود. “پرستش” نوعی رابطه خاضعانه و ستایش گرانه و سپاس گزارانه است که انسان با خدای خود برقرار می کند.» شهید مطهری (رحمه الله) پرستش را در مورد غیرخدا نه جایز می داند، نه صادق. اما با توجه به تعبیراتی که در آیات قرآن و روایات در مورد پرستش طاغوت، بت ها و هوای نفس یا شیطان به کار رفته است، می توان گفت: صدق پرستش در مورد غیرخدا ـ یعنی امکان رابطه خاضعانه با غیرخدا ـ وجود دارد، اگر چه جایز نیست. سطوح پرستشلایه های سطحی پرستش در زبان گفتار بروز می کند که همان ستایش، سپاس و اظهار تسلیم زبانی در برابر معبود است. پس از آن، پرستش در لایه های ژرف تر، رفتارهای خاص عبادی مانند نماز، روزه و حج را در بر می گیرد که به قولی، جزو رفتارهای نمادین پرستشگرانه محسوب می شوند و در ادیان گوناگون، شکل های متفاوتی داشته است. پرستش در لایه های بعدی، انجام همه دستورات الزامی معبود، اعم از رعایت الزامات حقوقی و اقتصادی و فردی و اجتماعی را شامل می شود. سطوح عمیق تر پرستش، خضوع در قلب است و «قلب خاضع» قلبی است که عظمت، عزّت و کبریایی معبود را درک کرده و در مقابل، به کوچکی و ذلت خود پی برده است و این درک او را به کرنش و تعظیم فرا می خواند ـ و روشن است که این درک قابل شدت و ضعف بوده، در نتیجه، خضوع نیز به همان نسبت شدت و ضعف می پذیرد.
درجه نهایی پرستش رسیدن به حقیقت عبودیت است که در آن مرحله، انسان به «بنده محض» در مقابل معبود تبدیل می شود و هیچ مالکیت و تدبیری برای خود قایل نیست؛ اشتغالات او یکسره در مسیر خواست های معبود قرار می گیرد؛ چنان که در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) که توسط یکی از راویان به نام عنوان بصری نقل شده، امام عنوان را چنین راهنمایی کردند: «اگر علم می خواهی، ابتدا به دنبال حقیقت عبودیت در خود باش و علم را با به کارگیری آن طلب کن و از خدا طلب فهم نما، به تو خواهد فهمانید.»
سپس عنوان بصری پرسید: حقیقت عبودیت چیست؟ امام (علیه السلام) در پاسخ، توضیحاتی دادند که مضمون آن چنین است: «حقیقت عبودیت سه چیز است:
۱ـ بنده در آنچه خداوند در اختیار او قرار داده خود را مالک نداند؛ زیرا بندگان را مالکیتی نیست؛ مال را مال خدا می بینند و در جایی که خواسته اوست مصرف می کنند.
۲ـ برای خود تدبیری نکند.
۳ـ همه اشتغالات او در چیزی باشد که خدای تعالی از وی خواسته است.» آنگاه امام (علیه السلام) پیامدهای هر یک از این سه صفت را بیان کرده اند که ذکر آن مجال دیگری می طلبد. سپس فرمودند: «این اولین درجه تقواست.»۱۰
آنچه در حدیث، به عنوان «حقیقت عبودیت» معرفی شده، عبارت است از وقف کردن خود و همه دارایی ها برای خدا و هیچ هدفی جز او و خواست او دنبال نکردن. از مجموع تعالیم دینی، که انسان را به سوی توحید خالص دعوت می کنند، به روشنی می توان استفاده کرد که انسان می تواند همه ابعاد زندگی خود را به سوی یک هدف هدایت کند. اگر این هدف واحد در زندگی پذیرفته شد، همه رفتارهای به ظاهر متفاوت و پراکنده او هویت و جهتی واحد یافته، تمامی آن ها در مسیر آن هدف قرار خواهند گرفت. خوردن و خوابیدن، حرکت و سکون، تکلّم و سکوت، کسب دانش و حتی همه فعالیت های غریزی با جهت گیری یکسان رو به سوی آن هدف خواهند بود.
این هدف واحد را پیامبران الهی (علیهم السلام) نشان داده و همه انسان ها را به سوی آن دعوت کرده اند. در نگاه ادیان الهی، گرچه انسان دارای غرایز و امیال طبیعی است که او را به سوی خود می کشاند و جهت و هدف رفتارهای او را به طور طبیعی تعیین می کند، اما انسان با اختیار و توانایی خود، می تواند این جهت ها را تغییر داده، همه رفتارها را برای خدای واحد انجام دهد؛ زیرا این انگیزه های نهایی رفتار هستند که تعیین می کنند انسان در برابر چه موجودی خضوع و کرنش کرده و خواسته چه کسی یا چه چیزی را اطاعت می کند.
پیام پیامبران (علیهم السلام) که در کلمه «لا اله الا اللّه» خلاصه شده، به معنای آن است که هیچ چیز جز اللّه شایسته پرستش، کرنش و خضوع نیست. از این رو، هیچ هدف و انگیزه ای در زندگی شایسته برگزیدن نمی باشد، جز آنچه در مسیر خداوند قرار گیرد.
تلاش و کوشش در این راه را «جهاد فی سبیل اللّه» معرفی کرده اند و در غیر این مسیر هرچه باشد، به نحوی آمیخته با شرک یا کفر است؛ چرا که شرک و کفر نیز مانند توحید، دارای لایه ها و سطوح متفاوت است و مراتب شدید آن انسان را از دایره مسلمانانی خارج می کند. در مراتب ضعیف تر نیز شرک بودن آن مسلّم است و تنها از آن رو که پاک شدن از این نوع شرک برای عموم انسان ها دشوار است، موجب عذاب اخروی نخواهد بود.
با توجه به نکات مزبور، اگر انسان به سوی هدف های دیگری جز خدای واحد رو کند و انگیزه نهایی رفتارهای او را عمدتاً یا تماماً هدف های دیگری تشکیل دهند، برای آن است که شایستگی منحصر به فرد خداوند را برای پرستش درک نکرده و معبودهای دیگری همچون خواهش نفس، دنیا، بت ها را به خدایی گرفته و در برابر آن ها خضوع کرده است؛ چنان که حضرت علی (علیه السلام) عشق به چیزی را پرستش آن چیز به حساب آورده اند.  پذیرش هر یک از این معبودها موجب حضور آن معبود در هر یک از رفتارهای جزئی و کلی در زندگی انسان خواهد شد که البته این حضور، حضور در انگیزه رفتارهاست. از همین روست که بحث از اهداف غایی در تعلیم و تربیت، بحثی زنده و سرنوشت ساز است. هدف های متوسط و نیز اهداف رفتاری و جزئی، جهت، جایگاه، هویت و ارزش خود را مدیون هدف های غایی هستند که این اهداف متوسط و قریب در مسیر آن ها قرار گرفته اند. بنابراین، با توجه به پیام ادیان الهی و با تحلیل هدف های متنوع انسان، می توان گفت: همه این هدف ها یا به توحید منتهی می شود یا به شرک.
مفسّر بزرگ، علّامه طباطبایی (رحمه الله)، بازگشت همه گناهان را به شرک می داند. در تفسیر آیه شریفه «و قضی ربُّکَ اَن لا تَعبُدوا الاّ اِیّاه» (اسراء: ۲۳) چنین آورده است: امر به خالص کردن عبادت برای خداوند بزرگ ترین امر دینی است و اخلاص در عبادت، واجب ترین واجبات؛ چنان که گناه آن که شرک به خدای سبحان است از بزرگ ترین گناهان مهلک است. خدای تعالی فرموده: «اِنَّ اللّهَ لاَ یغفُر اَن یُشرکَ بِه و یغفرُ ما دون ذلکَ لِمن یَشاءُ» (نساء: ۴۸) و با تحلیل، همه گناهان به شرک باز می گردد؛ زیرا اگر انسان از غیر خدا ـ یعنی شیاطین جن و انس و خواهش نفس و نادانی ـ اطاعت نمی کرد، دست به نافرمانی پروردگار در اوامر و نواهی او نمی زد. و اطاعت، پرستش است؛ زیرا خداوند فرموده: «اَلَم اَعهدْ اِلیکم یا بَنی آدمَ اَن لا تَعبدوا الشَّیطانَ» (یس: ۶۰)؛ ای فرزند آدم، مگر با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟ و نیز فرمود: «اَفَرأیتَ مَن اتَّخذَ الههُ هَواهُ» (الجاثیه: ۲۳)؛ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده است؛ حتی کافری هم که خالق را انکار کرده مشرک است؛ زیرا زمام تدبیر جهان را به گرده ماده یا طبیعت یا دهر یا غیر آن افکنده، در حالی که با فطرت ساده خویش، به وجود خدای تعالی اعتراف دارد. 
اگر اطاعت پرستش است، پس اطاعت از خواهش های صرفاً غریزی، حتی در جایی که نافرمانی از فرامین تشریعی خدا نیز نمی باشد، پرستش خواهش ها و در نتیجه، شرک محسوب می شود؛ به لحاظ آن که در حقیقت، فرمانی غیر از فرمان خداوند اطاعت شده است و از این رو، حتی در آنچه شرعاً مباح شمرده می شود، اگر کاری صرفاً بنا به خواهش نفس و غریزه انجام شود، اطاعت غیرخداست و بر اساس ملاک های فوق متوسط، می توان حقیقتاً نام «شرک» بر آن نهاد. البته دوری کردن از این نوع شرک فراتر از وظیفه مردمان متوسط است، اما اولاً، داشتن تصویری از هدف های غایی بلند مانع از چشم دوختن و اکتفا به هدف های متوسط است که این خود علاوه بر محرومیت از آن هدف های بلند، گاهی منشأ انحرافات بزرگ تر نیز خواهد شد. ثانیاً، داشتن شناختی روشن از هدف های ناب و به دور از ناخالصی، میل سیری ناپذیر انسان را در رسیدن به نقطه های اوج تحریک کرده، موجب وحدت بخشیدن به جهت گیری فعالیت های کسانی خواهد شد که توقف در هدف های متوسط را برای خود خسران و ماندن در بن بست می دانند. ثالثاً، باید دانست که هدف اصلی، همان هدف غایی ناب است و تنها به دلیل نبودن ظرفیت و تحمل در اکثریت مردم، رسیدن به آن هدف تکلیف نشده است. به نظر شهید مطهری (رحمه الله)، اسلام هرگونه هواپرستی، جاه پرستی، مقام پرستی و شخص پرستی را شرک می شمارد؛  زیرا در همه این ها، نوعی اطاعت خاضعانه و کرنش در برابر غیرخدا به چشم می خورد و چنان که در پرستش حقیقی، انسان خود و سرمایه های وجودی خود را به پای معبود فدا می کند، در هوا پرستی، جاه پرستی و مانند آن نیز وجود انسان و سرمایه های او قربانی خواهش های نفس یا مقام یا ثروت می شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا